
او را از رفتاری که سلامت خانواده را تهدید میکند، بازدارد، ولی حق ندارد به دلخواه خود و بدون اینکه دلیل موجهی داشته باشد، زن را از معاشرت با خویشان نزدیک خود یا انجام فرایض مذهبی یا تکالیف اجتماعی بازدارد.»( کاتوزیان، ناصر، 1374، ج اول، ص 229)
در نظام حقوقی خانواده، کارگردانی امور اقتصادی و اجرایی به طور کلی از دوش زن برداشته شده و به رغم استقلال مالی و احترامی که از این جهت شریعت برای او قایل است و در قانون مدنی هم صراحتاً در ماده 1118 آمده است که: «زن مستقلاً میتواند در دارائی خود هر تصرفی را که میخواهد بکند.»(محقق داماد، سید مصطفی، بی تا، ص 312). در ماده 1117 قانون مدنی اینگونه آمده است که «شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد، منع کند»(کاتوزیان، ناصر، 1374، ص 233)
ماده 1105(ق.م) که میگوید: «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص مرد است» و ماده 1117 به مرد اختیار میدهد تا در صورت منافی بودن حرفه زن با مصالح خانواده و حیثیت او و همسر، از شغل او ممانعت به عمل آورد، از این قوانین چنین برمیآید که مرد از اقامه دلیل بینیاز است و در صورت مخالفت زن با دیدگاه مرد، این زوجه است که بایستی ادعای خود را مبنی بر سوء استفاده مرد از این حق قانونی اثبات کند؛ لیکن ماده 15 قانون حمایت خانواده که مصوب 1346 است و ناسخی هم در قوانین بعدی برای آن نیست، اینگونه آمده که: «شوهر میتواند با تأیید دادگاه، زن خود را از اشتغال بهر شغلی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد، منع نماید»(کاتوزیان، ناصر، 1374 ،ص 233)بنابراین در اینگونه موارد شوهر بایستی از جهت قانون در دادگاه بخواهد یعنی تشخیص و تحقق ماده 1117 از اختیارات محکمه و قانون است. مگر اینکه زن و مرد خود در این زمینه با یکدیگر به تفاهم برسند و این مشکل را در درون خانواده حل کنند.
5-3- تأدیب زن ناشزه در قانون مجازات اسلامی
شوهر می تواند همسر ناشزه ی خود (نافرمان نسبت به حقوق واجب شوهر) را تأدیب کند. براى تأدیب وى مراتبى قرار داده شده است، مانند سخن گفتن و نصیحت ، پشت کردن به وى در رختخواب و زدن به مقدار رفع نشوز، بدون آنکه موجب ایجاد جراحت و ایجاد زخم و کبودی گردد.
براساس تعاریف مزبور تفاوت تعزیر و تادیب با حد در یک نگاه کلی چیست؟
1-تعزیرات، کیفرهای نامعین هستند، امّا حدود مجازات معین و منصوص بر اساس کتاب و سنت می باشند
2-ملاک اصلی تعزیر، کمتر بودن آن نسبت به حد است
3-مقدار و کیفیت تعزیر در صلاحدید حاکم شرع است، بر خلاف حد
4-در تعزیر شخصیت مجرم، وضع روحی و جسمی و زمان و مکان دخالت دارد، در صورتی که حد تابع صدق عنوان است
5-در تعزیر، امید به اصلاح و تأدیب مجرم شرط است، امّا فلسفه اجرای حد دفاع از مصالح بنیادین جامعه است
6-تعزیر با توبه ساقط میشود، اما در حدود، اختلاف نظر است و ظاهر سقوط آن در اثر توبه است. البته قبل از رسیدن نزد حاکم و شهادت شهود یا حکم حاکم
7-تعزیر قابل شفاعت است، امّا در حد، واسطه و شفاعت ممنوع است
8-در تعزیر، حاکم حق عفو دارد، بر خلاف حدود
9-در تعزیرات احصاء و محدودیتی وجود ندارد، امّا در حدود اصل احصائی و محدود بودن آنها است و در موارد مشکوک مجازات غیرحدی جاری میشود.
فصل ششم:
امر به معروف و نهی ازمنکر؛ نیروی انتظامی شرایط و شیوه اقرار؛ حدود و قصاص
6- امر به معروف و نهی ازمنکر؛ نیروی انتظامی شرایط و شیوه اقرار؛ حدود و قصاص
6-1- امر به معروف و نهی از منکر
6-1-1- مفهومشناسی
تعریف و برداشتی که از امر به معروف و نهی از منکر میشود، بر حسب نوع معنایی که از واژه «معروف» و «منکر» اراده میشود و نیز بر حسب تفسیری که از امر و نهی و مصادیق و مراتب آن میشود و بالاخره بر حسب مرجع اعمال کننده آن یعنی آمر و ناهی، متفاوت میباشد
الف : معنای معروف و منکر: در تبیین معنای معروف و منکر اقوال گوناگونی ارائه شده است؛ برخی معنای «معروف و منکر»را واجبات و محرمات میدانند؛ (تفتازانی، بیتا، ج 2، ص 580) و برخی دیگر مستحبات و مکروهات را نیز به معنای این دو افزودهاند؛ (فاضل مقداد، 1368، ص 57 و 58). علاوه بر این، در تبیین مفهوم این دو واژه مرجع تشخیص (شرع وعقل) نیز لحاظ شده است؛ (راغب اصفهانی، 1404 ق، ص 331). مرحوم علامه طباطبایی معروف را به معنای آن چه که با ذایقة افراد یک جامعه سازگار و در میان آنان مرسوم و متداول باشد دانسته و میگوید: «فَالمَعروفُ یَتَضمِنُ هِدایَةَ العَقلِ و حُکَمُ الشَرعِ و فَضیلَتِهِ الخَلقِ الحُسنِ و سنُن الاَدَّبِ»؛ (طباطبایی، ج 2، ص 236)؛ در این معنا مرجع تشخیص معروف علاوه بر عقل و شرع، عرف اجتماعی نیز میباشد.
ب: معنای امر و نهی: گر چه در لغت، امر به معنای واداشتن و نهی به معنای بازداشتن است که در آن نوعی استعلای آمر و ناهی وجود دارد اما تبیین مفهومی این دو واژه در مبحث امر به معروف و نهی از منکر با مراتب آن پیوند خورده است و از این رو معناهای جدیدی از این دو اراده شده است. معمولاً سه مرتبه قلبی، لسانی و یدی برای امر به معروف و نهی از منکر بیان میشود. برخی مرتبة قلبی را از لوازم ایمان دانستهاند؛ (نوری، 1375، ج 12، ص 283)، که قابل امر و نهی نیست؛ از این رو، غالباً آن را به اظهار این مرتبه در رخسار و چهر ه آدمی تفسیر کردهاند.
در مرتبه لسانی، نیز صرف «دستور دادن» به انجام کاری یا «باز داشتن» از انجام کاری، تفسیر امر یا نهی دانسته نشده است، بلکه به نصیحت کردن، تشویق کردن و اموری از این دست نیز معنا شده است.
در مرتبه یدی نیز آن چه متأسفانه به صورت یک برداشت عمومی درآمده است، تفسیر «ید» به «ضرب و جرح و حتی قتل» است، در حالی که در کلمات برخی از فقها «ید» تنها محدود به این موارد نبوده و کنایه از قدرت تلقی شده که دامنه رفتاری بسیار گستردهای همچون به ازدواج درآوردن جوانان عزب، ساختن مدارسو دیگر مکانهای مورد نیاز، چاپ و نشر کتابهای سودمند، ایجاد اشتغال و … را شامل میشود؛ (همان، 295 و 296).
ج: مرجع امر و نهی کننده (آمر و ناهی): نوع مرجع یا مراجعی که عهدهدار انجام امر به معروف و نهی از منکر هستند، به لحاظ نوع رفتارهایی که باید انجام دهند، نیز در تفسیر مفهومی این آموزه مؤثر است. از اینرو، در میان اقوال و آرای موجود میتوان دست کم از دو نوع برداشت سخن گفت:
در برداشت نخست ، امر به معروف و نهی از منکر، کلیه تدابیر مردمی، حکومتی ( قوه مجریه) و قضایی را شامل میشود. در این برداشت که موسعترین برداشت از امر به معروف و نهی از منکر است، عمل به هر یک از قوانین و تکالیف شرعی و از جمله قوانین جزایی مصداقی از عمل به این آموزه به حساب میآید. از این نظر میتوان امر به معروف و نهی از منکر را عنوانی برای عمل به همه احکام و قوانین، توصیهها و نصیحتهای اخلاقی دانست، حتی نوع رفتار یک عالم دینی نیز به لحاظ آن که الگویی رفتاری برای دیگران است امر به معروف و نهی از منکر و بلکه مصداق بارز آن به حساب میآید.
در برداشت دوم، از سویی اجرای قوانین جزایی توسط قاضی (قوه قضاییه) از معنای این آموزه جدا شده و از سوی دیگر از عمل «قوه مجریه» به مفاد این آموزه با اصطلاح خاص«حسبه» یاد شده است؛ به طور طبیعی آن چه زیر عنوان امر به معروف و نهی از منکر باقی میماند ناظر به تکالیف شهروندان جامعه اسلامی است. به تعبیری میتوان از دو نوع امر به معروف سخن گفت: دولتی و غیر دولتی. حسبه یا احتساب شکلی از دخالت مستقیم دولت در کنترل رفتارها و پاسخدهی به نقض هنجارها است که عمل دولت به تکلیف همگانی امر به معروف و نهی از منکر تلقی میشود (حسینی، 1380، ص64)؛ چنان که ابنخلدون مینویسد: «حسبه وظیفه دینی است از باب امر به معروف و نهی از منکر که بر متولی امور مسلمین فرض است، او شخص شایستهای را برای انجام این وظیفه میگمارد و انجام این تکلیف وظیفه است»؛ (همان، ص 65).
اما آن چه در این بحث مد نظر است امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه شهروندان جامعه اسلامی است که به روشهای مختلف قلبی (چهرهای)، لسانی (گفتاری) و یدی (عملی)، حکومت را در ترویج معروفها و بازداشتن و ممانعت از منکرات کمک میکنند.
6-1-2- مبانی امر به معروف و نهی از منکر
الف. مسئولیت اجتماعی انسان
انسان را موجودی مدنی بالطبع توصیف کردهاند، زیرا بدون ارتباط با سایر انسانها، امکان بقایحیات او متصور نیست؛ البته این تنها انسان نیست که زندگی اجتماعی دارد، اما تنها موجودی است که با اراده و اختیار و از سر عقل و تدبیر زندگی اجتماعی خویش را سامان میبخشد و شکل خاصی را برای آن انتخاب میکند. زندگی اجتماعی انسان هر چند برای او ثمرات زیادی در بردارد، اما میتواند آسیبهای فراوانی نیز برای او به همراه داشته باشد، به گونهای که به هلاکت او منتهی شود؛ زیرا شخصیت انسان حاصل تأثیر و تأثری است که با دیگران دارد، همچنان که رهیافت ارتباطات و تعاملات اجتماعی، شکوفایی استعدادها و قابلیتهای نیکی است که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. شقاوت و بدبختی انسان نیز میتواند ناشی از عملکرد افرادی باشد که در حوزه تعامل او واقع میشوند.
از دیدگاه اسلام، سرنوشت انسانها با یکدیگر گره خورده است؛ جوامعی وجود داشتهاند که در آن انسانها گرچه خود کارهای نیک انجام میدادهاند ولی چون نسبت به کارهای بد دیگران بیاعتنا بودهاند، عذاب الهی آنها را نیز در خود فرو برده است و به اصطلاح، تر و خشک را با هم سوزاندهاست. در متون اسلامی، اخبار و روایات فراوانی مبنی بر این که انسانها تبعات اعمال سوءدیگران را متحمل میشوند، وجود دارد؛ زیرا آنها با سکوت خود رفتار آنان را تأیید میکنند. در متون دینی برای تفهیم این مطلب از تشبیهات بسیار رسایی استفاده شده است؛ مثلاً پیامبر اکرم(ص) انسانهای یک جامعه را به مسافران یک کشتی تشبیه میکند که سلامت آنها در گرو سلامت کشتی است و هیچ کس نمیتواند نسبت به سلامت و ایمنی کشتی بیتفاوت بماند؛ (صحیح بخاری، 1414ق، ج 28، ص 82).
بر همین اساس است که آموزههای اسلامی، عزلت و گوشه نشینی، که اگر نگوییم مصداق بارز، دست کم باید گفت از جمله مصادیق فردگرایی است را ناپسند و غیر قابل قبول و «مسئولیت پذیری اجتماعی» انسان را امری ضروری دانستهاند. «سعد بن اشجع» از اصحاب پیامبر(ص) بود که با برداشتهای ناروا از اسلام، گمان میکرد رشد و هدایت انسان در گریز از اجتماع و مسئولیت اجتماعی است؛ وی در مقابل پیامبر(ص)و جمعی از صحابه ایستاد و خدا و رسولش را گواهی گرفت که عزلت و شب زندهداری پیشه کند، پیامبر(ص)به او فرمود: «کاری انجام ندادهای! وقتی با مردم آمیزش نداری چگونه امر به معروف و نهی از منکر خواهی کرد؟»؛ (نوری طبرسی، 1408 ق، ج 12، ص 183).
جامعهای که چنین فرایندی را نپذیرد بسان مجموعهای درهم و مغشوش و بیقاعده و تدبیر خواهد بود که سرانجام دچار فروپاشی و هلاکت میگردد.
ب. ولایت مؤمنان بر یکدیگر
شکل ویژه مسئولیت اجتماعی که اسلام آن را پذیرفته و برحفظ آن اصرار نموده است بر مبنای ولایت مؤمنین نسبت به یکدیگر است. این ولایت به حدی است که همه مؤمنان (مسلمانان) را فارغ از منصب و موقعیتشان پوشش میدهد، به گونهای که نوعی حق و تکلیف متقابل را نسبت به همه افراد اجتماع به رسمیت میشناسد.
این ولایت جدا از دیگر ولایتهایی است که در شریعت اسلام پذیرفته شده است، نظیر ولایت پدر نسبت به فرزند، ولایت امام (ع) نسبت به مردم و …؛ البته متمایز بودن این ولایت به معنای آن نیست که هیچ نوع ارتباطی با دیگر ولایتها ندارد؛ آن گاه که در مقام عمل این ولایت با ولایت امام (حاکم) تعارض پیدا کند، ولایت امام برتری دارد، هرچنددر چنین فرضی دیگر محلی برای ولایت نخستین نیست.
به هر حال، اساسیترین مبنای امر به معروف و نهی از منکر، نوع ولایت خاصی است که شریعت
