
سازمان های بین المللی و حقوق بشر به ارائه منشورهای و قوانین پرداخته ا ند ؛تعیین حدود و میزان استفاده از روش تنبیه کودکان می باشد .
تنبیه یکی از روشهایی ا ست که در موارد و موقعیت های خاصی به عنوان یک روش اصلاحی رفتار عمل می کند و در حذف رفتار نامطلوب و یادگیری رفتار مطلوب تحت شرایط ویژه ای کمک کننده است. اما متاسفانه بکارگیری بی حد و حصر تنبیه به شکل بسیار مخرب و غالباً بدون نتیجه در بعضی موقعیت ها و وضعیت ها آن را به صورت عامل تخریبی جلوه گر کرده است. استفاده نادرست و نابجا از تنبیه نه تنها نمی تواند در دراز مدت موءثر واقع شود بلکه ممکن است اثرنامطلوب و سوئی به دنبال داشته باشد.
2-2-1- تنبيه بدنى
در برخى از روايات، به تنبيه بدنى كودك اشاره شده است ولى كمّيت و كيفيّت آن را نيز از نظر دور نداشته و تصريح كرده است كه چهكسانى اين حق را دارند و چه مقدارى مىتوانند تنبيه كنند؟ و براى چه چيزى و چه مقدار مىتوان كودك را تنبيه نمود؟. اينطور نيست كه در هر كارى شخص؛ اجازه دارد كودكى را تنبيه نمايد. ذيلاً به برخى از موارد كه مىتوان تنبيه كرد، اشاره مىشود:
1. رسول خداصلى الله عليه وآله مىفرمايد: «نماز را در هفت سالگى به كودك ياد دهيد و در ده سالگى او را بر ترك نماز تنبيه كنيد»( متقی، علی بن حسام الدین، بی تا، ج16).
2. اسحاق بن عمّار مىگويد: از حضرت موسى بن جعفرعليه السلام سؤال كردم مقدار تنبيه كودك چقدر است؟ حضرت در پاسخ فرمود: «ده تازيانه و اندى، بين ده تا بيست تازيانه»( عاملى، حر، 1414 ه ق، ج18، ص 583).
3. همچنين امام صادقعليه السلام فرمودهاند: «حدود شرعى درباره كودكان جارى نمىشود و لكن تأديب شديد مىشوند»( فرقانی،منصور، 1379، ص 64).
آنچه از روايات پيشوايان دينى به خوبى استفاده مىشود اين است كه فقه اسلامى تأديب و تنبيه بدنى كودك را به عنوان آخرين گام در روشهاى تربيتى مطرح ساخته است و ميزان تأديب كودك به حسب جرم و قدرت جسمى و روحى او فرق مىكند و تشخيص آن به نظر حاكمشرع يا مربّى كودك است چنانكه حديث اول به آن اشاره دارد و بيان مىكند كه تأديب به خاطر تربيت و اصلاح وى جايز شمرده شده است. چنانكه در روايت دوم و سوم تصريح شده است.
در مورد روايت دوم ممكن است اين سؤال مطرح شود كه آيا مراد حضرت اين است كه در تمام موارد، تأديب و تعزير كودك اين مقدار است؟ . در پاسخ بايد گفت اين روايت بايد حمل شود به اين كه امامعليه السلام در مقام تمثيل و بيان مصداق بر مورد مشخص چنين پاسخى را به اسحاق بن عمّار دادند، نه اين كه مراد روايت اين باشد كه تعداد ضربات تعزير همواره محدود و منحصر به اين مقدار باشد، زيرا با توجه به روايت ديگرى كه در مورد تعزير كودك آمده است، تعداد تازيانه در بعضى روايات كمتر از روايت مذكور و در بعضى ديگر بيشتر از اين مقدار ذكر شده است. مثلاً در حديثى ميزان تازيانه بر كودك سه ضربه معيّن و بيش از سه ضربه، موجب قصاص مؤدّب و تأديبكننده معرّفى شده است. و در روايت سوم بر اين امر تصريح دارد كه حدود الهى در مورد كودكان جارى نمىشود. اما تأديبو تعزير به حسب جرمى كه كودك انجام مىدهد، شدت و ضعف پيدا مىكند و اين عمل بستگى به تشخيص و نظر حاكم شرع دارد. بنابراين جمله «تأديب شديد مىشوند»(همان، ص 65). با توجه به صدر روايت است كه حضرت در جواب پرسش كننده چنين فرمودند، نه اين كه در همه موارد كودكان مستحقّ ادب سختى باشند.
چه كسانى مىتوانند تأديب كنند؟ تا اينجا روشن شد كه تنبيه جايز است، اينك اين سؤال پيش مىآيد كه اگر تأديب كودكى لازم است، چه كسى مىتواند اين كار را انجام دهد و از نظر شرعى جواز بر اين كار دارد؟ «همه فقها اين اجازه را براى پدر، پدر بزرگ و جدّ پدرى و حاكمشرع اثبات كردهاند، اما در مورد معلّم و مؤدّب كودك برخى اين اجازه را مطلق دانسته و برخى ديگر آن را مشروط به اذن پدر و يا حاكم شرع دانستهاند»(حسينی زاده، سید علی، 1388، ص 26).
از آنجا كه تربيت به معناى فعاليت مربى و فرد تحت تربيت در مقام تربيت و اصلاح است و بنابراين رفتارها و فعاليتهاى جهتدار، آگاهانه، منطقى و براساس تشخيص مصلحت و مفيد در ميان جامعه است، مبتنى بر اهداف ويژه خود است و اگر مربّى براى رسيدن به اهداف مورد نظر از برخى ابزارها و شيوههاى متناسب و مشروع استفاده كند، عمل وى مطلوب خواهد بود زيرا كه در آن، آثار تربيت هست. در اين ميان تربيت كودكان از وظايف خطير كسانى است كه در پى حفظ ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى هستند. اين تربيت و ارائه راه درست و معقول پيشروى آنها به مثابه صيانت از كلّ جامعه است زيرا كه كودكان؛ بزرگان و شخصيتهاى آيندهاند و اگر به درستى تربيت شوند، در واقع افراد جامعه اصلاح و هدايت شدهاند و بنابراين براى انجام اين امر خطير استفاده از برخى روشها براى زمينهسازى تربيت كودكان را نمىتوان از نظر دور داشت و از آن جمله تنبيه بدنى كودكان است كه از شيوههاى مشروع در روايات از آن نام برده شده است. وقتى با نگاه دينى وارد قلمرو احكام و تكاليف دينى مىشويم، در كنترل آسيبهاى اجتماعى عرصههاى جديدى به روى ما گشوده مىشود. در نظام تربيتى و فقه اسلامى به وظائف افراد در قبال خود و ديگران اشاره شده است. براى مثال وظائف اولياء و مربيان و چهارچوب و اولويتبندى نسبت به امور همانند تربيت كودك مشخص شده است و قلمرو اختيار آنها در مورد تربيت، تأديب و راهكارهاى رفتار معلوم گرديده است. در تربيت و شيوههاى تربيتى، اسلام؛ به نتايج و بار مثبت آن تكيه شده و از آن بهره گرفته شده است. در حوزه فقه سفارش شده است كه نبايد فراتر از اختيار اشخاص ذىحق در امر تنبيه كودك اقدام شود و وقت تنبيه بدنى از آسيبهاى جسمى، جنبى و فيزيكى روى كودكان نيز نبايد غافل بود كه در غير اين صورت پيشوايان دينى آن را مورد نكوهش قرار دادهاند.
در چه سنّى مىتوان كودك را تنبيه؟ تنبيه كودك شرائط و معيارى دارد كه بايد براساس آن و رعايت و لحاظ آن انجام گيرد، بنابراين تناسب شخصيت خانوادگى، محيطى و سنّى در تنبيه وى بسيار مؤثر و مورد توجه فقه اسلامى و پيشوايان معصومعليهم السلام بوده است. در اين خصوص كه تأديب و تنبيه كودك در مواردى بايد صورت بگيرد، يتيم و غير يتيم وجود ندارد ولى قدرت تميز و درك حق از ناحق و قبيح از غير آن مطرح مىباشد و اگر كودكى از عقل برخوردار باشد و خلاء روحى نداشته و اجبارى در كار نباشد، بايد تنبيه شود. در روايت آمده است: امام علىعليه السلام فرمود: «در مواردى كه فرزند خود را تأديب مىكنى، يتيم را نيز تأديب كن»( نوری،میرزا حسین، 1408 ه ق، ج15، ص 167).
در تنبيه كودك علاوه بر سن، بايد رشد بدنى او را نيز در نظر گرفت و مىتوان گفت كه تنبه در سنينى بايد صورت بگيرد كه كودكان بر حسب تفاوتهاى فردى مىتوانند بين خوب و بد تشخيص بدهند و مسائل را به درستى درك كنند و بدى چيزى را بدانند.
روايتى از امام صادقعليه السلام منقول است كه آن حضرت در خصوص كودك كه دزدى كرده بود، فرمود: «از او بپرسيد آيا مىداند كه دزدى عقوبت دارد، اگر مىدانست، بپرسيد عقوبت آن چقدر است، اگر نمىدانست رهايش كنيد»( عاملی،حر،1414ه.ق، ج18، ص 125).
آنچه از اين روايات به دست مىآيد اين است كه علم به عقوبت و تشخيص بدى از خوبى در تنبيه كودك دخالت دارد و بنابراين بدون توجه به سنّ و آمادگى ذهنى كودك نمىتوان او را تنبيه بدنى نمود و اگر مربّى يا ولىّ بدون رعايت شرايط مذكور و يا تجاوز از حدود مشخص شده در متون فقهى و روايى، به تنبيه كودك بپردازد، مثلاً زيادتر از اندازه تعيين شده ضرب بر او وارد سازد، بايد قصاص شود و طبق گفته روايات، عقوبت اخروى را در پى دارد.
2-2-2- هدف اصلاحى تنبيه
در هر كارى و طرحى اهدافى منظور است كه انجام دهنده كار در نهايت آن را منظور مىدارد و لذا براى نيل به آن، روشها و ابزارهايى را به كار مىبرد. در برنامههاى تربيتى اسلام كه فقه تعيينكننده معيارها و ضوابط و حدود و شرايط آن بوده است، به نهايت و سرانجام آن مىانديشد مثلاً در خصوص تربيت و اصلاح رفتار كودكان ظرفيت روحى و جسمى آنها لحاظ مىگردد. در فقه اسلامى آمده است كه اگر كودك چندبار دست به دزدى بزند، و تمييز و فهم او معلوم باشد و اختيار داشته باشد، مجازات(تعزيرى) مىشود. هدف شريعت اسلام تزكيه اخلاق و كنترل رفتار افراد است و به پيشگيرى از جرم مىانديشد تا اجراى كيفر و مجازات، يعنى هدف فقه و سياست كيفرى در اسلام تنها توجه به مجازات نيست تا منتظر باشد چهوقت شخصى مرتكب جرم مىشود و يا دست به كار خلاف مىزند، تا او را به مجازات رساند، بلكه پيش از همه، زمينه تربيت و اصلاحات را فراروى افراد مىگذارد و شرايط را طورى فراهم مىسازد كه كسى ميل به كجروى نداشته باشد و اگر دست به كار خلاف هم زد، اقدامات اصلاحى را فراموش نمىكند و زمينه را براى ندامت، پشيمانى و توجه وى فراهم مىآورد زيرا كه غايت و هدف مجازات، تنبيه، جريمه نقدى و… اصلاح نفس و تعديل رفتار شخص مىباشد و تنبيه بدنى كودك كه در فقه و روايات، بر جواز آن حكم شده است، بيشتر به خاطر آثار تربيتى آن بوده و مقصود از آن اصلاح كودك است:
«هدف، قصد و غايت واژههاى مترادف هستند كه جملگى در بردارنده مفهوم «نهايت و سرانجام كارى» هستند با اين تفاوت كه گاهى نهايت امرى است عينى و خارجى مانند هدف در تيراندازى كه به آن هدف و غايت گويند. و گاهى امرى است ذهنى و وجدانى مانند احساس لذت از بوئيدن گل كه به آن قصد، غرض، انگيزه و شوق گفته مىشود»( عرافى، عليرضا، 1381، ج1، ص 33.).
هدف از تربيت در نظام تربيتى اسلام در دو بعد و محور قرار مىگيرد: بعد مثبت و بعد منفى. در بعد مثبت برنامههاى تربيتى جهتدهى فرد به سمت كمال، ايجاد خلاّقيت و فراهم نمودن زمينه رشد و شكوفايى در شخص مورد تربيت مىباشد.
و اما در بعد سلبى آن كه همان بعد منفى باشد، هدف تربيت حالت بازدارندگى و اصلاح صفات و رفتارهاى منفى شخص مورد تربيت است و بنابراين در قسمت دوم است كه مربّى تلاش مىورزد تا جلوى كارهاى خلاف كسى را بگيرد و يا احياناً از تكرار آن جلوگيرى نمايد و طبعاً در اين راستا تنبيه بدنى كودك در حد متعارف و معمول كه آسيب به وى نرساند، ضرورى به نظر مىرسد و شريعت و فقه تربيت در اسلام نيز آن را جايز مىشمارد.
شکی نیست که تادیب و تنبیه کودک در موارد منصوص و به عنوان آخرین راه حل و روش درمان و به عنوان یک روش ثانوی در اصلاح رفتار، به اتفاق و اجماع فقهای شیعه و حتی علمای عامه جایز است؛ زیرا این روش در جهت اصلاح و سعادت کودک و رشد اخلاقی و تربیتی اوست، همچنین در حفظ کودک از مفاسد اخلاقی و انحرافات رفتاری مؤثر می باشد. این عمل حتی گاهی ممکن است مستحب و در بعضی از اوقات، حتی واجب باشد و این به دلیل سیره مستمر فقهاست که روایات و اخبار مستفیض نیز در این باب وارد شده است. حتی برخی از بزرگان در کتب روایی بابی تحت عنوان «باب تادیب ولد» قرار داده اند که در اصل و جواز استفاده از این روش، اختلافی نیست و اگر بحثی هست در کمیت و کیفیت تادیب می باشد.
محقق کرکی(ره) در جامع المقاصد، در شرح قول مرحوم علامه ادعا می کند که «اما ان له الضرب المعتاد فلا بحث فیه.» (محقق کرکی، ج 7، ص 280) مرحوم عاملی در مفتاح الکرامة می گوید: «و للمعلم ضرب الصبیان للتادیب…. اما ان له الضرب المعتاد فلا بحث فیه کما فی الجامع المقاصد و هو کذلک اذا کان الصبیی ذا عقل و تمیز کما نبه علیه فی التذکرة و التحریر و الحواشی لانه یاخذ و نه مسلما…» (می گوید: معلم می تواند کودکان را به قصد تأ دیب بزند ولی در این که باید رعایت حال او رابکندوبصورت معمولی ومتعارف باشد بحثی در آن نیست چنانکه در جامع المقاصد آ مده در صورتی که کودک عاقل ومتمز باشد همین را گفته ومرحومه علامه در کتاب تذکره وتحریر نیز حواشی آن را مسلم گرفته) .(عاملی،جواد بن محمد حسینی،1419ه ، ج 4، ص 273)
و همچنین شیخ در نهایه می فرماید: «وَ الَصّبیُ و المَملُوکُ اِذا اِخطاَء ادَبا بَخِمسِ ضرباتِ اِلیَ ستِّ و
