
ي حصول امامت نيازي به اجماع تمام اهل حل و عقد نيست، زيرا دليلي عقلي يا نقلي براي اشتراط اجماع در حصول امامت وجود ندارد، بلکه بيعت يک يا دو نفر از اهل حل و عقد براي امامت کفايت ميکند.
وي در ادامه ميافزايد: زيرا ما ميدانيم صحابه با آن صلابت و استواري که در دين داشتند و شدتي که در مراعات امور شرعي نشان ميدادند، براي انعقاد امامت به بيعت يک يا دو نفر اکتفا کردند، همان گونه که امامت ابوبکر با بيعت عمر حاصل شد يا امامت عثمان با بيعت عبد الرحمان بن عوف به وجود آمد و در عقد آن اجتماع تمام اهل حل و عقد در مدينه را شرط نکردند، چه برسد به اجماع امت از علماء و مجتهدين تمام شهرها”17.
4-3-1. نقش تواتر در روش شناسي قوشچي
نخستين اقدام قوشچي در نقد احاديث متواتري که شيعه مطرح ميکند، اين است که در تواتر آنها خدشه وارد ميسازد. ميگويد احاديث غدير و منزلت، هم چنين نصوص جليه اي؛ مانند “سلّموا علي عليّ بامرة المؤمنين” متواتر نيستند.
اهل سنت حديث نماز ابوبکر را به خاطر روايت هشت نفر از صحابه متواتر ميدانند18. اين در حالي است که حديث غديررا بيش از 110 نفراز صحابه و بيش از 80 نفر از تابعين نقل کردهاند. حديث منزلت را هم بيش از بيست نفر از صحابه روايت کردهاند.
5-3-1. نقش تعصّب در امامت پژوهي قوشچي
تعصب يکي از عواملي است که مانع درک حقايق و يا حداقل، مانع اظهار حقايق ميگردد و انسان را به تغيير واقعيات وادار ميسازد. قوشچي نتوانسته است خود را از اين مانع بزرگ برهاند و در مواردي در دام آن افتاده است.
فاضل قوشچي با وجود مقام علمي اش، دست کم در بحث امامت فرد آزاد انديشي نيست و ميکوشد به هر نحوي شده از آراء و نظريههاي اهل سنت در موضوع امامت دفاع نمايد و لو با ادله و سخناني که به قول علامه اميني سبب خنده يا گريه آدمي گردد.
قوشچي نقل ميکند که عمر بر روي منبر گفت: “اي مردم! سه چيز در زمان رسول خدا( جايز بود و من شما را از آن سه نهي ميکنم و آنها را تحريم ميکنم و هر کس انجام دهد، مجازات خواهم کرد. آن سه عبارتند از متعه نساء، متعه حج و حي علي خير العمل”.
قوشچي پس از اين نقل، ميگويد: “عمر به خاطر اين عمل و تحريم که بر خلاف سنت پيامبر بود سزاواز سرزنش و ملامت نيست، زيرا مخالفت مجتهد با ديگران در مسائل اجتهادي بدعت نيست”؟!19
علامه اميني (ره) بعد از نقل اين دليل قوشچي ميگويد: “اين گفتار قوشچي را بخوان و بخند يا گريه کن”20 سپس علامه در رد اين دليل قوشچي ميگويد: اجتهاد در مقابل نص به هيچ وجه مقبول نيست، زيرا اجتهاد با اين معنا است که کتاب يا سنت رسول خدا( (سخن يا فعل و يا تقرير پيامبر اکرم) دليل حکمي قرار گيرد. از اين رو ترک سخن رسول خدا( که اصل و زير بناي اجتهاد است، سزاوار اجتهاد ناميدن نيست.
محقق اردبيلي که بر شرح قوشچي حاشيه اي نگاشته است، مکرراً قوشچي را به تعصب ورزي و تقليد کور کورانه از ديگران و غفلت متهم ميکند و به او توصيه ميکند که انسان در مسائل علمي و اعتقادي بايد آزاد انديش باشد و خود را گرفتار خرافات ننمايد. مرحوم اردبيلي در جايي ديگر ميافزايد: “قوشچي دين خود را به بازي گرفته است و از متاع زودگذر دنيوي پيروي ميکند”21.
مورد ديگري که تعصب و بي انصافي قوشچي را اثبات ميکند، اين است که وي در ايراد بر حديث غدير ميگويد: اين حديث را اشخاصي؛ چون بخاري و مسلم روايت نکرده اند22، ولي با اين وجود، حديث منزلت را بخاري و مسلم و بسياري ديگر از مشاهير اهل سنت روايت کردهاند، مورد توجه قرار نميدهد و آن را خبر واحد به شمار ميآورد.
6-3-1. حجيت صحابه
قوشچي در موارد متعددي به عملکرد صحابه؛ به ويژه در جريان سقيفه و انتخاب ابوبکر استناد ميکند. وي معتقد است که اگر درباره تعيين حضرت علي( به عنوان خليفه نصي از رسول خدا( وجود داشت، اصحاب با توجه به مقام و جايگاه معنوي که داشتند، بعيد بود با آن مخالفت کنند و در سقيفه براي تعيين خليفه جمع شوند. در حقيقت قوشچي همه صحابه را عادل ميداند.
سؤال اين است که چگونه قوشچي همه صحابه را عادل ميداند با وجود اين که احاديثي در ذم برخي از اصحاب در منابع معتبر اهل سنت؛ مثل صحيح بخاري از پيامبر اکرم( موجود است. در حديثي نبي اکرم( ميفرمايد:
“آگاه باشيد همانا در قيامت مرداني از امت مرا ميآورند و آنان اصحاب شمال هستند من به خاطر حمايت از آنان ميگويم: اي پروردگار من! اينها اصحاب من هستند. به من پاسخ داده ميشود: همانا تو نميداني که اينان بعد از تو چه کار کردند. من ميگويم همان گونه که عبد صالح خداوند گفت: “و کنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني کنت انت الرقيب عليهم و انت علي کل شيء شهيد ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزيز الحکيم” به من گفته ميشود: از آن روزي که تو از ميان آنها رفتي اينان نيز به اعقاب خود و دوران جاهلي برگشتند”23 .
4-1. فصل چهارم:
امامت؛ بحثي کلامي
در اين که جايگاه اصلي بحث امامت، علم کلام است يا علم فقه؛ ميان شيعه و اهل سنت اختلاف است. به عبارت ديگر در اين مسأله که آيا امامت از اصول دين است يا از فروع دين به حساب ميآيد، در ميان شيعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد.
1-4-1. مبحث امامت از منظر اهل سنت:
در انديشه اهل سنت، چون نصب امام وظيفه مکلفين است، از اين رو امامت از فروع به حساب ميآيد24 و جايگاه اصلي آن علم فقه است که از افعال مکلفين بحث ميکند.
هم چنين چون اهل سنت وجود امام را در بقاي دين شرط نميدانند، بلکه نظام امور مسلمين را منوط به او ميدانند به گونه اي که اگر امور مسلمين به نحوي ديگر انتظام يابد، نيازي به وجود امام نباشد، از اين رو امامت در ديدگاه آنها از فروع دين است25.
با وجود اين که اهل سنت نصب امام را واجب کفايي و جايگاه بحث از آن را علم فقه ميدانند، ولي در علم کلام از امامت بحث ميکنند. تفتازاني در اين باره مينويسد:
“هيچ نزاعي نيست در اين که مباحث امامت به علم فروع سزاوارتر است، زيرا عهده دار شدن امامت و نصب امامي که داراي اوصاف مخصوصي است از واجبات کفايي است و اين واجبات، امور کلي است که مصالح ديني و دنيوي و انتظام امور مردم به آنها مربوط ميشود. از اين رو شارع اجمالا تحصيل اين امور را قصد کرده است، بدون اين که حصول اين امور را از تک تک افراد بخواهد و روشن است که اين امور از احکام عمليه است نه اعتقاديه”26.
مير سيد شريف جرجاني نيز آورده است:
“بر خلاف شيعه امامت از اصول دين و اعتقادات نيست، بلکه امامت در نزد ما از فروع مرتبط با افعال مکلفين است، زيرا نصب امام در نزد ما سمعا بر امت واجب است”27.
شارح مقاصد در جواب اين که چرا اهل سنت در علم کلام از امامت بحث ميکنند، مينويسد:
“لکن چون در بين مردم در باب امامت اعتقادات فاسد و اختلافات خصمانه به خصوص از سوي روافض و خوارج، رواج يافته است و هر فرقه اي متمايل به تعصباتي شده است که سبب رد بسياري از قواعد اسلام و نقض عقاعد مسلمين به واسطه افعال مکلفين ميگردد، علماي کلام باب امامت را به ابواب علم کلام ملحق ساخته اند”28.
شارح مواقف نيز در اين باره ميگويد:
“ما بحث امام را به علت پيروي از پيشينيان خود در علم کلام ذکر کرديم، زيرا عادت متکلمين بر اين استوار شده است که امامت را در آخر کتابشان بحث نمايند”29.
البته، از ميان اهل سنت قاضي بيضاوي در کتاب “المنهاج” خود تصريح کرده است که امامت از بزرگ ترين مسائل اصول دين است و مخالفت با آن موجب کفر و بدعت است30.
بنابر اين اکثر اهل سنت به علت جايگاهي که براي امامت قائل هستند و آن را در حد يک حاکم دنيوي تنزل ميدهند، امامت را فرع دين ميدانند و جايگاه بحث از آن را علم فقه معرفي ميکنند، ولي در عمل در علم کلام از آن بحث ميکنند.
2-4-1. مبحث امامت در نگاه شيعه:
بزرگان و دانشمندان شيعه بالاتفاق امامت را از اصول دين ميدانند و جايگاه ويژه اي در بين اعتقادات به آن قائل هستند و همواره مبحث امامت را در کتب کلامي خود بعد از بحث نبوت مطرح ميکنند.
شيخ مفيد، فهم عميق و راستين از توحيد را منوط به امامت دانسته است. خلاصه ديدگاه وي اين است که شناخت ناقص و “من وجهٍ” در توحيد، با جهل فاصلهاي ندارد و شناخت کامل براي بشر و به روشهاي بشري، قابل حصول نيست و تنها طريق شناخت کامل، شناخت از طريق امامت است31. شيخ طوسي نيز در مقدمه تلخيص الشافي بر اين نکته تأکيد کرده است32. در حقيقت اين برداشت از روايات موجود در اين باب مي باشد. در اين روايات بين امام شناسي و خداشناسي ارتباط داده شده است. در روايتي از امام حسين (ع) مي خوانيم:
“يا ايها الناس ان الله و الله ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه فقال له رجل بابي انت و امي يا ابن رسول الله ما معرفة الله؟ قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته”33
يعني: اي مردم! سوگند به خدا، همانا خداوند بندگان را نيافريد، مگر به سبب اين که او را بشناسند و هنگامي که او را شناختند او را بپرستند و زماني که او را پرستيدند به سبب پرستش او از عبادت غير او بي نياز گردند. در اين هنگام مردي به امام (ع) عرض کرد: پدر و مادرم فدايت اي فرزند رسول خدا! شناخت خدا چيست؟ امام (ع) پاسخ داد (شناخت خدا) همان شناخت مردم هر زمان امام خودشان را است، امامي که طاعت از او بر آنان واجب است.
غرض اين که، امامت، شاخص فهم راستين عقايد ديني است و تمايز بين فهم درست از قرائتهاي نادرست از اصول عقايد ديني به ويژه توحيد، به وسيله امامت حاصل ميشود.
3-4-1. ادله شيعه:
1.اماميه بر اين باور است چنان که ابتداي شريعت به وجود نبي موقوف است، بقاي دين و شريعت هم به وجود امام موقوف است. به ديگر سخن؛ نياز دين به امام به منزله نياز آن به نبي است34، لذا امامت؛ مانند نبوت از اصول دين شمرده ميشود.
2. امام فقط شأن رهبري جامعه را ندارد، بلکه شيعه سه شأن مهم براي امام قائل است که عبارتند از: رياست عامه يا رهبري اجتماع، مرجعيت ديني و ولايت معنوي. با توجه به اين شؤون سه گانه امامت از اصول دين خواهد بود.
3. شيعه تعيين امام را فعل خداوند ميداند لذا جايگاه امامت در کلام خواهد بود، زيرا بحث از افعال الاهي در کلام مطرح ميشود.
4.حديث وجوب شناخت امام، از احاديث مورد قبول شيعه و سني است. اين حديث با الفاظ مختلفي که همه آنها معناي واحدي را ميرساند، روايت شده است. در نقلي آمده است:
“من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية”35.
هر کس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.
و در مسند احمد آمده است: “من مات بغير امام مات ميتة جاهلية”36 هرکه بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است. به صورتهاي ديگر نيز اين روايت نقل شده است.
اين حديث دلالت صريح دارد که جاهل به امام و منکر وي کافر است، همان طور که اگر کسي منکر پيامبر( و جاهل به او باشد، کافر است و همان گونه که نبوت از اصول دين است، امامت نيز از اصول دين ميباشد.
5.اگر امامت از فروع باشد، تقليد در آن جايز خواهد بود و براي همه مجاز خواهد بود که هر کسي را خواست، امام قرار دهد و از وي تبعيت نمايد. و حال آن که تعدد امام را هيچ کس حتي اهل سنت نيز به علت وجود مفاسد بسيار نميپذيرد و هم چنين، اهل سنت بسياري از مخالفين امامت ابو بکر را توبيخ ميکردند و از برخي به زور بيعت ميگرفتند37و اين با فرع بودن امامت و جواز تقليد در آن تناقض دارد .
6.نزول آيه تبليغ و آيه اکمال در روز غدير خم که ناظر به تعيين امام ميباشند و توجه به محتواي اين دو آيه، نشان گر اين است که امامت از جمله اصول است، زيرا خداوند در اين آيات عدم معرفي امام را مساوي با عدم تبليغ رسالت قرار داده است (وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ)38 و امام را اکمال دين و اتمام نعمت شمرده
