
است، به شی یا موقعیت ظاهرا بی اهمیت و بی ربطی منتقل می شود و سپس این شی یا موقعیت بی ربط است که قدرت برانگیختن آن مجموعه حالات عاطفی من جمله اضطراب هشدار دهنده را پیدا می کند. شی یا موقعیت هراس آور مذکور ممکن است ارتباط مستقیمی از نوع تداعی 30با منبع اصلی تعارض داشته باشد، یعنی نماد آن باشد(مکانیسم دفاعی نماد سازی31).
فروید نخستین تبیین های روانپویشی در باره هراس و اختلالات اضطرابی را ارائه داد. وی کار خود را با متمایز کردن سه نوع اضطراب آغاز کرد: اضطراب واقعی، اضطراب نوروزی و اضطراب اخلاقی اضطراب واقعی هنگام مواجه با خطرات بیرونی به وجود می آید و واکنشی فطری، همگانی و بهنجار است.اضطراب نوروزی وقتی ایجاد می شود که والدین و شرایط پیرامونی به طور مداوم و افراطی موانعی در راه بیان کشاننده های بن به وجود می آورند.
اضطراب اخلاقی ناشی از تهدید ها و تنبیه هایی است که هنگام بیان کشاننده ها ی بن اعمال می شوند و موجب می گردند تا این کشاننده ها به خودی خود تهدید امیز در نظر گرفته شوند. و در نتیجه هر وقت که فرد چنین کشاننده هایی را احساس می کند، دچار اضطراب شود.
فروید بدین صورت ترس را از اضطراب متمایز می کند وآنچه را که بهنجار می داند، ترس یا اضطرابی است که در برابر خطرات بیرونی به وجود می آید. در حالی که اضطراب به معنای اخص، با یک خطر بیرونی مرتبط نیست بلکه از خطری درونی یا میل کشاننده ای ناهشیاری است که که فرد تحقق آن را خطرناک می پندارد و با استفاده از مکانیزم های دفاعی، موانعی را در بروز آن ایجاد می کنند.
در نظريهي كلاسيك روانكاوي، اضطراب و هراس به منزلهي مكانسيمهايي دفاعي در برابر تعارضهاي ناخودآگاه كه ريشه در تربيت اوليهي كودك دارند، در نظر گرفته ميشوند. ، خاطرهها و احساسها به قدري دردناك هستند كه بايد سركوب و با يك شئ بيروني جابهجا شوند يا از نظر نمادي با منبع واقعي اضطراب ارتباط داده شوند. بدينترتيب، اضطراب و هراس، كودك را در برابر تمايلها و سائقهاي ناخودآگاه محافظت ميكند. هانس كوچولو، پسر پنحسالهي مبتلا به فوبي كه از معروفترين بيماران فرويد بود، بهطور ناخودآگاه احساس ميكرد وي به خاطر عشق به مادر و ترس از انتقام پدر، با پدر خويش در رقابت است (عقدهي اديپ). براي هانس، ترس از يك شيء مشخص – اسب – كمتر فشارزا بود تا رنج بردن از اضطرابي كه از منبع آن هيچ اطلاعي نداشت (سادوک، 2007).
2-8-2- دیدگاه رفتاری
جان بی واتسون در سال 1920مقاله ای تحت عنوان(واکنش های هیجانی شرطی شده) نوشت و درآن تجارب خود را در مورد آلبرت کوچولو پسر بچه ای که از موش و خرگوش میترسید،نقل کرد. مشکلات آلبرت کوچولو مستقیما در نتیجه آزمایش های علمی دو روانشناس پدید آمده بود. که توانسته بودند با استفاده از فنون خاصی، واکنش های شرطی را در حیوانات آزمایشگاهی القا کنند. واتسون نحوه ایجاد این هراس را با مدد از الگوی پاولفی کلاسیک محرک – پاسخ در مورد رفلکس شرطی توضیح می داد. یعنی می گفت اضطراب را محرک ذاتا ترس آوری بر می انگیزد که با محرک ثانوی ذاتا خنثایی مقارن شده است. خاصه اگر این دو محرک در چند نوبت پیاپی با هم جفت شده باشند، نتیجه این مقارنت این است که محرک ذاتا خنثی مذکور نیز فی النفسه اضطراب انگیز می شود. به این ترتیب، محرک خنثی مزبور به محرک شرطی برای ایجاد اضطراب بدل می شود.طبق نظریه سنتی محرک پاسخ، محرک شرطی توانایی خود را برای ایجاد پاسخ از دست می دهد، مگر این که با تکرار منظم و دوره ای یک محرک غیر شرطی تقویت شود. اما در هراس، پاسخ به محرک هراس آور (محرک شرطی)به تدریج کم نمی شود؛ هراس ممکن است سالها دوام آورد، بی آنگه هیچ نیازی به تقویت خارجی مشهودی وجود داشته باشد. در نظریه شرطی سازی عامل الگویی ارائه شده که این پدیده را توضیح می دهد. طبق این نظریه، اضطراب سائقی است که ارگانیزم را بر می انگیزاند که هرچه در توان داردانجام دهد.تا این حالت عاطفی درد آور برطرف شود. ارگانیزم نیز در حین انجام رفتار های تصادفی خود یاد می گیردکه با انجام برخی اعمال می تواند از محرک اضطراب آور مذکور اجتناب کند. این الگوهای اجتناب تا مدت های مدیدی پایدار می ماند، چون به خاطر قدرت کاهش اضطرابی که دارند، تقویت می شوند. در مورد هراس که اجتناب از شی یا موقعیت اضطراب آور نقش محوری دارد، این الگو به راحتی قابل اطلاق است.رفتار اجتنابی مذکور،از آنجا که در محافظت از فرددر برابر اضطراب و هراس مزبور موثر واقع می شود، به گونه ای علامتی پایدار تثبیت می شود.نظریه یادگیری تناسب زیادی با هراس دارد و برای جنبه های گوناگون علائم مزبور به هراس توضیحی ساده و قابل فهم ارائه می دهد(سادوک، 2007).
در نظريههاي رفتاري و يادگيري بر اين تأكيد ميشد كه ترس و اضطراب از طريق شرطي شدن كلاسيك فراگرفته ميشود. واتسون و رينر (1920) حالتي شبيه فوبي موش را در آلبرت كوچولو ايجاد كردند و اظهار داشتند كه ترس از طريق تداعي فرا گرفته ميشود. شرطي شدن كنشگر نوع ديگري از يادگيري است كه از آن براي توضيح علت پايداري ترس، پس از به وجود آمدن، استفاده شده است. اصلي كه به آن استناد ميشود. يعني كودك با اجتناب از موقعيت ترسناك، پاداش فوري را كه كاهش اضطراب است، دريافت ميكند. به اين ترتيب از طريق يك فرايند تقويت منفي اجتناب از محرك ترسناك به صورت يك پاسخ آموخته در ميآيد كه حتي وقتي عامل ترسناك نيز وجود ندارد، به تداوم ترس كودك ميانجامد. تركيب شرطيشدن كلاسيك و كنشگر در يادگيري و پايداري ترس را «نظريهي دو عاملي» مينامند (مظفری مکی آبادی و فروع الدین اصل، 1389).
2-8-3- دیدگاه یادگیری اجتماعی
ترس از انواعی از موقعیت های نا آشنا یا غیر منتظره ممکن است به صورت ندانسته توسط الگو پذیری مستقیم از والدین به کودکان منتقل شود. اگر یکی از والدین ترسو باشد کودک احتمالا دچار انطباق هراسی با موقعیت های جدید به خصوص با محیط مدرسه خواهد بود. به نظر می رسد برخی والدین با محافظت افراطی فرزندانشان از خطرات مورد انتظار یا مبالغه در مورد خطرات، اضطراب را به آنان می آموزند. برای مثال پدر و مادری که هنگام رعد و برق در داخل اتاق از ترس قوز کنند به کودکش می آموزد که همان کار را بکند. والدی که از موش یا حشرات می ترسد عاطفه ترس را به کودک خود منتقل می کند، بر عکس پدر و مادری که هنگام اولین نگرانی هراسی کودک از حیوانات شدیدا بر او خشم می گیرندممکن است از طریق خشم بسیار شدید خود موجب پیدایش نگرانی هراسی در کودک شوند. نقش عوامل یادگیری اجتماعی موثر در بروز واکنش های اضطرابی در مواردی که در خود والدین دچار اختلالات اضطرابی هستند بیشتر می شود. این عوامل ممکن است در بروز اختلال اضطراب جدایی، اختلال اضطراب فراگیر و جمعیت هراسی نقش داشته باشند. اما در مطالعه ای که اخیرا بر روی رویداد ها ی روانی اجتماعی ناگوار نظیر تعارضات مستمر خانواده انجام شد، رابطه بین دشواری های روانی- اجتماعی و بازداری رفتاری در کودکان خردسال یافت نشد. به نظر می رسد استعداد مزاجی ابتلا به اختلالات اضطرابی به صورت مجموعه ای از صفات ارثی تظاهر می کند و بر اثر عوامل استرس زای روانی – اجتماعی ایجاد نمی شودسادوک،( 2007).
2-8-4- نظریه دلبستگی
بالبي (1973) تبيين كاملاً متفاوتي براي ترسهاي كودكان ارائه ميكند. براساس نظريهي دلبستگي، ترس كودكان، از نظر زيستي، در دلبستگي عاطفي كه براي بقاي انسان ضروري است، ريشه دارد. اگر قرار است نيازهاي جسماني و عاطفي نوزادان برآورده شوند، آنها بايد نزديك مراقبان خود باشند. رفتارهاي حاكي از دلبستگي از قبيل گريهكردن، ترس از غريبهها و درماندگي نشانگر تلاش فعال نوزاد براي ماندن در كنار مراقب خود يا نزديك شدن به او محسوب ميشوند. بهتدريج كه كودك بزرگتر ميشود، جدايي براي او تحملپذيرتر ميشود. با اين حال، كودكاني كه خيلي زود از مادران خود جدا ميشوند، با آنها بدرفتاري ميشود يا نيازهايشان به طرزي مناسب برآورده نميشود. هنگام جدايي و تجديد ديدار، واكنش نامناسب نشان ميدهند و دلبستگي مطمئني ندارند. اين گونه دلبستگيهاي نامطمئن، دور از دسترس، خصمانه يا تهديدآميز ميبينند، بعدها، اضطراب و رفتارهاي اجتنابي نشان ميدهند (مظفری مکی آبادی و فروع الدین اصل، 1389).
2-8-5- دیدگاه وجودی(اگزیستانسیال)
مفهوم کلیدی نظریه وجودی این است فرد احساس می کند در جهانی بی هدف زندگی می کند. اضطراب در واقع واکنش فرد است به دنبال خلا عظیمی که در وجود و معنای زندگی می بیند. شاید از زمان پیدایش سلاح های هسته ای و تروریسم زیستی نگرانی های وجودی هم بیشتر شده باشد(سادوک،2007).
2-8-6- دیدگاه علوم زیستی
2-8-6-1- دستگاه عصبی خودکار:
تحریک دستگاه عصبی خودکار موجب علائم خاصی می شود: علائم قلبی- عروقی(افزایش ضربان قلب )، عضلانی(سردرد)، گوارشی(اسهال)، و تنفسی(مثل افزایش تعداد تنفس). میزان فعالیت سمپاتیک در دستگاه عصبی خودمختار برخی از بیماران اضطرابی به ویژه افراد مبتلا به اختلال پانیک بالاست،با محرک های تکرار شونده به کندی انطباق پیدا می کند، و در برابر محرک های متوسط واکنش افراطی نشان می دهد.
عصب – رسانه ها(نوروترانسمیتر ها) سه عصب- رسانه عمده ای که طبق مطالعات انجام شده بر حیوانات و واکنش های آنها به درمان دارویی ، با اضطراب رابطه دارند عبارت اند از نور اپی نفرین، سروتونین و گاما آمینو بوتریک اسید(گابا).(سادوک،2007).
2-8-6-2- مطالعات انجام شده با تصویر برداری از مغز
در انواع و اقسام مطالعات تصویر برداری مغز که تقریبا همه آنها بر روی اختلالات اضطرابی معینی انجام شده است، چندین سرنخ احتمالی برای فهم اختالات اضطرابی پیدا شده است. در مطالعات ساختاری – نظیر برش نگاری رایانه ای و تصویر برداری با طنین مغناطیسی گاه بزرگی نسبی بطن های مغز دیده شده است. در یکی از مطالعات معلوم شد که این افزایش با مدت زمانی که بیمار بنزودیازپین مصرف می کرده، رابطه دارد. در یک مطالعه با ام آر آی متوجه نقصی خاص در لوب گیجگاهی راست بیماران دچار اختلال پنیک شدند. چندین مطالعه با استفاده از تصویر برداری کارکردی دستگاه عصبی نقش افزایش فعالیت بادامه را در ترس نشان داده اند(سادوک،2007).
تفاوتهاي وراثتي در شيمي اعصاب ساختارهاي مغز نقش مهمي در تشخيص رويدادهاي متفاوت دارند. اينگونه ساختارهاي مغز عبارتند از: بادامه و نواحي پيش آمدهي آن در سيستم حركتي، شكنج كمربندي. كودكاني كه از آستانهي بالايي برخوردارند، كمتر در معرض خطر ابتلا به اختلالهاي اضطرابي قرار دارند. ساير كودكان با گرايش به واكنشهاي هيجاني در برابر موقعيت جديد، متولد ميشوند و در نوزادي به محركهاي جديد پاسخ نميدهند و در نوباوگي گرايش به ترس و اضطراب دارند و از موقعیتهاي جديد اجتناب مي ورزند. اين نوع خلق و خو را بازداري رفتاری مينامند و اين گرايش به كنارهگيري در برخي كودكان، به شكل صفتي پايدار باقي ميماند و احتمالاً يك عامل خطرآفرين براي ابتلا به اختلاهاي اضطرابي محسوب ميشود. با اين حال، مسيري كه خلق و خوي بازداري شده در كودكي به اختلال اضطرابي در آينده منجر مي شود، نه مستقيم است و نه روشن. اگرچه واكنش ذاتي كودك ميتواند در ابتلا به اختلالهاي اضطرابي آينده تأثير داشته باشد، اما محيط پروش كودك (و بدون شك، ساير عوامل محيطي) نیز نقش مهمي در پديدآوردن مسيرهاي رشدي، از بازداري اوليه تا اختلالهاي اضطرابي بعدي، ايفا ميكند. باوجود اين، كودكان بازداري شده نه تنها به خاطر خلق و خوي ذاتيشان، بلكه به دليل مواجهه با الگوهاي اضطرابي و روشهاي تربيتي بيش از حد حمايتگرايانه، در معرض خطر زيادي هستند (کلیکیلو و کی، 2005؛ سادوک، 2007).
مطالعات ژنتیک: از مطالعات وراثتی داده های محکمی به دست آمده مبنی بر این که لا اقل نوعی مولفه وراثتی در پیدایش اختلالات اضطرابی سهیم است. توارث را یکی از عوامل زمینه ساز بروز اختلالات اضطرابی می دانند.
2-8-6-3-
