
صفويان نشود از زيارت حضرت ثامن الائمه”عليهالسلام” خودداري فرمود، خود از اولين کسان يا به عبارت بهتر در چند سده قبل از خود از ميان فقيهان، احتمالاً اولين کسي بود که فتوا به وجوب تعييني نماز جمعه را صادر کرد و اين خود نشان آنست که استخراج حکم فقهي اين نماز تحت تأثير دستور سلاطين وقت نبوده بلکه آنچه موثر بوده نفس پيدايش يک حکومت شيعي است.
اضافه بر اينکه تعدادي از شيخ الاسلامهاي مهم که قائل به حرمت اقامه جمعه بودند در همان عصر حکومت صفويان زندگي ميکردند مانند شيخ علي نقي کمرهاي که زماني شيخ الاسلام شيراز و بعداً اصفهان بوده و رسالهاي در حرمت اقامه جمعه نوشته30 و آقا شيخ ابراهيم مشهدي، شيخ الاسلام مشهد که اونيز رسالهاي در تحريم اين نماز نگاشته وآقا جمال خوانساري که رساله خود را به فرمان همايوني نوشته و قائل به وجوب تخييري آن بود. البته کساني چون ميرداماد و شيخ بهايي از بزرگان علماي عصر شاه عباس اول، قائل به وجوب تخييري نماز جمعه بودند وهمين مقدار نيز براي فراهم شدن زمينه اقامه جمعه به صورت رسمي بسيار موثر بوده اما در همين حال مشکلاتي هم براي اقامه جمعه در اين دوران وجود داشته است.
در عصر صفويه مخالفتها و موافقتهاي علما با نماز جمعه تأثير خودرا بر شدت وضعف برگزاري نماز جمعه داشته است. وجوب تخييري راه را براي اقامه آن فراهم ميکرد اما مخالفتها نيز به طور جدي وجود داشت. محقق سبزواري31 در آغاز رساله خودتصريح داشت که با وجود وجوب نماز جمعه در عصر وزمان ما حتي علما، صلحا و بزرگان در اهمال در برگزاري نماز جمعه متفق هستند و به گونهآي از آن فاصله گرفتهاند که اين طاعت در شهرهاي ايمان رخت بربسته است. مرحوم فيض نيز در رساله شرح صدر قطعهاي در مخالفتهايي که در اصفهان با برگزاري نماز جمعه ميشده آورده است. همو در رساله اعتذار به نحو گستردهترياشکالات موجوددر برگزاري نماز جمعه را ذکر کرده است. اهميت اين رساله ايجاب ميکند تا ترجمه آن را به طور فشرده بياوريم:
شخصي از وي خواسته است تا با وساطت در نزد شاه زمينه نصب او را به عنوان امام جمعه مشهد فراهم آورد. فيض در پاسخ وي بااشاره به شيوه خود در اينکه ذلت سئوال را نميپذيرد شرحي از زندگي خود را بازگو ميکند وي مينويسد که معاش او صرفاً با اندوختهاي که از پدرش به ارث رسيده است و او به مضاربه سودي از آن دريافت ميکرد تأمين ميشده و وي در اين مدت تنها به فراگيري علوم دينياشتغال داشته و به تأليف کتابهايي که قريب به صد عنوان ميشده است پرداخته است. در همان حال نماز جمعه را نيز با ترس و به همراه تعداد اندکي از پيروان خود اقامه ميکرده چرا که آنرا واجب تعييني ميدانسته است. او اضافه ميکند به تدريج شهرتي بدست آوردم تا آنکه شاه از من خواست شهر خود را ترک کرده براي ترويج جمعه و جماعت به نزد وي بروم. بعد از مدتي شور و مشورت و به دنبال نصيحت برخي اصحاب که رفتن من را در ترويج دين موثر ميدانستند، تصميم به رفتن گرفتم. زماني که به شهر آنان رفتماشخاص باصطلاح عالمي را ديدم که در اختلافات ناشي از اهوا و آرا غوطهور بودند. دنياپرستاني ميانشان وجود داشت. برخي از آنان بر ديگري طعنه ميزدند و راي ديگري را رد ميکردند. کتاب خدا را به کناري انداخته کتمان حق ميکردند و ميدانستند که در شبهات و شهوات فرو غلطيدهاند.
سلطان از من خواست تا در مسجد جامع آنان اقامه جمعه کنم و به آنان نيز گفت به جز من راضي به نصب شخص ديگري نيست. شاه در انتظار آن بود تا اختلافات ميان آنان از بين برود و پس از آن به ترويج و اقامه جمعه و جماعت بپردازد. اما اختلافات بالا گرفت آنان فهمي از کتاب و سنت نداشته و شروط جمعه و جماعات را نميشناختند چرا که عمر خويش را در تحصيل شبه علم و نه علم صرف کرده و تنها چشمشان در پي تقليد پدران و زخارف دنيا بود.آنها مقلد کتب قوم بودند بدون آنکه بصيرتي داشته باشد. آنان همچنين سخناني نادرست را ميان مردم نشر ميدادند بدان جهت تا نور الهي را خاموش کنند.
دسته ديگر که طالب رياست بوده و دعوي اجتهاد ميکردند به خارج از شهر رفته در برخي از قريهها اقامه جمعه ميکردند گو اينکه اين آيه را نخواندهاند که: ?والّذين اتّخَذوا مَسجِداً ضِراراً وَ کُفراً وَ تَفرِيقاً بَينَ المُؤمِنينَ?.32 مثل اينان چون کسي است که قصري بنا کند و شهري را فرو ميريزد.
دسته ديگري نيز از سرنخي به تحريم جمعه حکم کرده و مردم را دعوت به ترک آن ميکردند. دسته چهارم نيز بي تفاوت بودند و کاري به اقامه جمعه و يا عدم اقامه آن نداشتند.
بههرحال همه آنان اجماع در مخالفت با حکم خدا کرده وقتي شاه وضع را چنين ديد، ارادهاش در ترويج جمعه و جماعات سست گرديد و خود جز در برخي مواقع در آن حاضر نميشد و البته در اين اهمال خود معذور بود. من نيز تنها به خاطر دستوري که داده شده بود اقامه جمعه ميکردم. پس از آن مکرر اذن ترخيص ميخواستم.
عقيده من آن است که اگر اقامه جمعه در شهري به فساد و اختلاف دامن بزند، ترک آن جايز است و به همين دليل بود که ائمه هدي نيز آن را ترک ميکردند. آري اگر کسي اهليت نداشته باشد درهر شهري که طالب رياستي وجود نداشته و حقد و حسادتي وجود ندارد، ميتواند اقامه جمعه کند مشروط بر آنکه نيت او خالص باشد…
فيض در ادامه رساله مشکلات ديگري را که گرفتار شده بيان کرده است.33
بخش سوم: ارکان نماز جمعه
بند اول: خطيب(امام عادل)
نماز جمعه بدون حضور کسي که امامت آن را برعهده گيرد برگزار نميشود و رد صورتي که امام جمعه براي برگزاري آن وجود نداشته باشد تبديل به نماز ظهر ميشودواشخاص بايد آن را به صورت فرادا و چهار رکعتي بخوانند. در اين راستا محمد بن مسلم به نقل از امام صادق(ع) ميگويد:
سألت أبا عبدالله(ع) عن الصلاة يوم الجمعة؟ فقال: أما مع الإمام فرکعتان و أما من يصلي وحده فهي أربع رکعات بمنزلة الظهر، يعني إذ کان الإمام يخطب فإن لم يکن إمام يخطب فهي أربع رکعات و إن صلوا جماعة؛
از امام در مورد نماز جمعه پرسيدم فرمود: نماز جمعه به همراه امام دو رکعت است و اگر کسي بخواهد آن را به تنهايي بخواند چهار رکعت مانند نماز ظهر ميخواند يعني اگر امام بود که خطبهها بخواند دو رکعتي است و اگر کسي نبود که خطبه بخواند چهار رکعت خواهد بود هرچند که به صورت جماعت خوانده شود.34
اولين شرط اقامه نماز جمعه وجود امام جمعه ميباشد که در اين مسئله اختلافات گوناگون و بحث هاي گستردهاي در بين فقها صورت گرفته است که برخي اذن ائمه عليهم السلام به فقها را اذن عام دانستهآند واذن به منصوبين از جانب ايشان را اذن خاص که برخي اذن عام را مورد قبول قرار نداده و تنها اذن خاص ائمه معصومين به برگزيدگان منتخب خود را موجه ميدانند.اذن خاص يعني اينکه امام معصوم شخصاً اجازه اقامه نماز جمعه دهد. گروهي ديگرقائل به هر دو اذن از طرف امام معصوم بوده و معتقدند ائمه معصومين در زمان غيبت به فقهاي عدول اذن عام دادهاند و در زمان حضور نيز باتعييناشخاص مورد تأييد اذن خاص به اين قبيل افراد براي امامت جمعه صادر شده است.
بند دوم: مأمومين(عدد نمازگزاران)
عدهاي از علماي شيعه، حداقل نفراتي که نماز جمعه با آن منعقد ميشود را پنج نفر ذکر کردهاند؛ مانند: شيخ مفيد، سيدمرتضي، ابن جنيد، ابن ابي عقيل، ابن ادريس، محقق، علامه و… و در مقابل عدهاي هم قائل به هفت نفر ميباشند؛ مانند: شيخ صدوق، ابن حمزه، ابن زهره، ابن براج، شهيد اول و…
امام خميني چنين ميگويند:
حداقل نفراتي که نماز جمعه با آنها منعقد ميشود پنج نفر است که چهار نفر از آنها ماموم و يکي از آنها امام است و با کمتر از پنج نفر ، نماز جمعه نه واجب است و نه منعقد ميشود. عدهاي هم گفتهاند: حداقل نفراتي که نماز جمعه با آنها منعقد ميشود هفت نفر است.
ايشان در ادامه ميفرمايند: “پنج نفراشبه به حکم واقعي است. البته اگر نمازگزاران هفت نفر و بيشتر شدند فضيلت نماز بيشتر ميشود”.35
صاحب جواهر ميگويد: “هفت نفراشبه به حکم واقعي است”.36
اما در ميان اهل سنت، در حداقل نفراتي که نماز جمعه با آنها منعقد ميشود ، اختلاف بسياري وجود دارد. صاحب کتاب بداية المجتهد که آراي اهل سنت را جمعآوري نموده چنين مينويسد:
واختلفوا في مقدار الجماعة و منهم مَن قال واحد مع الامام و هو الطبري و منهم من قال اثنان و منهم من قال ثلاثة دون الامام و هو قول ابي حنيفة و منهم مناشترط أربعين و هو قول الشافعي و احمد و قال قوم ثلاثين و منهم من لم يشترط عدداً لکن راي انه يجوز بمادون أربعين و لا يجوز بثلاث و أربع و هو مذهب مالک.
(علماي اهل سنت) در مقدارِ تحقق جماعت با هم اختلاف دارند؛ طبري ميگويد حداقل بايد دو نفر باشند که يکي از آنها امام باشد. عدهاي ميگويند حداقل بايد دو مأموم باشد ابوحنيفه ميگويد: حداقل بايد سه نفر ماموم باشد و شافعي و احمد ميگويند: حداقل چهل نفر و عدهاي ميگويند حداقل سي نفر و مالک عددي ذکر نکرده است؛ اما ميگويد با کمتر از چهل نفر جايز است و بيشتر از سه و چهار نفر بايد باشند.37
مرحوم علامه در تذکرة، دلايل ايناشتراط عدد در نماز جمعه را بيان ميکند؛ البته بخشي از اين دليلها با مذاق اهل سنت سازگارند؛ ايشان مينويسد:
دلايلاشتراط عدد در نماز جمعه:
دليل اول: “لانّ تسميتها جمعةً من الاجتماع”؛ يعني نماز جمعه را بهخاطر جماعت بودنش، جمعه ميگويند و اگر بهصورت فرادي باشد، ديگر جمعه نميگويند.
دليل دوم: در نماز جمعه يقيناً نياز به امام هست و لااقل يک نفر هم بايد ماموم باشد؛ لذا نماز جمعه بايد بهصورت جماعت برگزار شود.
دليل سوم: خطاب آيه ?يا أيها الذين آمنوا… فاسعوا الي ذکر الله? جمع است که حداقل آن سه نفر است و يک نفر هم بايد ندا دهد ?نودي للصلاة من يوم الجمعة? و يک نفر هم بايد امام باشد که مجموعاً پنج نفر ميشوند.38
البته دليل هاي ديگري هم ميآورند که بيشتر شبيه به استحسان و سازگار با مذاق اهل سنت است. ايشان در ادامه ميگويند:
و قال الشافعي: لا تنعقد بأقل من أربعين رجلا علي الشرائط الاتيه و هل الامام احدهم؟ وجهان و به قال عمربن عبدالعزيز و مالک و احمد لقول جابربن عبدالله: مضت السنة اَنّ في کل اربعين فما فوقها جمعه و قول الصحابي: مضت السنة کقوله: “قال النبي صل الله عليه و آله” و تعليق الحکم علي العدد لا يقتضي نفيه عما هو اقل اواکثر و نمنع مساواة مضت السنة لقوله: “قال النبي صلي اله عليه و آله”
اما دليل قول شافعي که ميگويد چهل نفر شرط است ، کلام جابربن عبدالله انصاري است که ايشان گفته است: “سنت است که نماز جمعه با چهل نفر و بيشتر از آن منعقد ميشود”. و اين جمله “مضت السنة” مانندآن است که روايتي را از پيامبر نقل کند.39
مرحوم علامه به اين استدلال شافعي چند پاسخ داده است:
تعليق حکم بر عدد ايجاب نميکند نفي آن حکم را از عدد کمتر يا بيشتر (به عبارت ديگر: عدد مفهوم ندارد).
قبول نداريم که جمله “مضت السنة” همانند “قال النبي”صلّي الله عليه و آله و سلم”)” باشد.
و قال احمد في رواية: لا تنعقد الا بخمسين لقوله عليهالسلام: “تجب الجمعة علي خمسين رجلاً” و دلالة المفهوم ضعيفةٌ.
احمد بن حنبل گفته است که نماز جمعه حداقل با پنجاه نفر منعقد ميشود؛ زيرا در روايت آمده است: “نماز جمعه با پنجاه مرد منعقد ميشود”.40
علامه در پاسخ به اين استدلال مينويسد:
عدد مفهوم ندارد؛ به اين معني که نسبت به عدد کمتر يا بيشتر نميتوان حکم را نفي کرد.
و قال ابو حنيفة و الثوري و محمد: تنعقد باربعة أحدهم الامام لأن الأربعة عدد يزيد علي أقل الجمع المطلق فجاز عقد الجمعة به کالأربعين.
ابو حنيفه و ثوري و محمد ميگويند: با چهار نفر هم که يکي از آن ها هم امام باشد، منعقد ميشود؛ زيرا چهار نفر از اقل جمع بيشتر است؛ بنابراين نماز جمعه با آن منعقد ميشود؛ همچنانکه با چهل نفر منعقد ميشود.
علامه در پاسخ به اين استدلال ميگويد: “ما اين علت شما را قبول نداريم”.41
