
همسازي.
جهت، بدين معنا است كه افكار عمومي معمولاٌ به دو يا چند ديدگاه تقسيم ميشوند، هر چند افرادي كه دربارۀ مسألهاي هيچ عقيدهاي ندارند، در نظر گرفته نشوند.
شدت و برجستگي، شبيه هم هستند، شدّت، شدّت عقايد را اندازهگيري ميكند، و برجستگي به اهميّت نسبي عقايدي كه يك فرد يا گروهي از افراد دارند، مربوط ميشود. به عبارت ديگر برجستگي به اهم و مهم نمودن مسايل و اينكه كدام مسأله از همه مهمتر در نظر گرفته شود، اطلاق ميشود. (بيرو ،1366: 313)
همسازي به رابطه بين عقايد مربوط ميشود، و بر ميزانی كه داشتن يك عقيده با داشتن عقيدهاي ديگر همساز است، متمركز ميگردد. چون كه به طور كلّي، اينكه افراد عقايدي داشته باشند كه متقابلاٌ ناهمساز باشند، امري ممكن است.
2-1-4-3 اقسام افکار عمومی
همچنين دانشمندان، افكار عمومي را به چهار بخش تقسيم نمودهاند:
– عقايد كارشناسي
– عقايد آگاهانه
– عقايد تأثير پذيرفته
– افكار عمومي به طور كلّي.
اهميت اين چهار گروه ممكن است با توجه به نوع مسأله، افراد ذيربط، آگاهي كلّي دربارۀ مسأله، و ميزاني كه عقايد از طريق احزاب سياسي سازمان مييابد، به ويژه از طريق گروههاي فشار و غيره، تغيير نمايد. و البته بديهي است كه در درون اين گروهها نيز ممكن است، عقايد مختلف باشند. (بيرو ،1366: 315)
2-1-4-4 منشأ افكار عمومي
پيدايي افكار عمومي از اينجا منشأ ميگيرد كه الگوهاي رفتاري خاصي توسط اين افكار تحميل ميشوند و به صورت هنجارهاي رفتاري درمي آيند. و به همين خاطر است كه بسياري در صدد تأثيرگذاري بر افكار عمومي برميآيند، از بازرگانان گرفته كه از طريق تبليغات تجاري اقدام به چنين كاري ميكنند، تا احزاب سياسي و دولت كه با تبليغات سياسي اين كار را انجام ميدهد. البته بايد توجه داشت كه بر خلاف آنچه ابتدا به نظر ميرسد كه نماد اين افراد يا نمادها صرفاٌ در صدد تغيير و دگرگون ساختن افكار عمومي هستند، اينان فقط به فكر استفاده از آن به سود خود ميباشند. (شايان مهر،30: 1377)
به عنوان نكته پاياني ميتوان گفت كه، عقيده هنگامي كه به فرد محدود ميگردد، پديدۀ پيچيدهاي است، و بي نهايت پيچيدهتر است هنگامي كه به طور جمعي به صورت افكار عمومي در نظر گرفته ميشود.
2-1-4-5 افكار عمومي در جنگ روانی
در جنگهای رواني و نظامي همگرايي افكار عمومي نقش اساسي را در پيشبرد اهداف دارد. اگر لازم باشد كه افكار عمومي به حمايت از نظريه معيني ترغيب شود، در بيشتر موارد با اعمال نفوذ دراحساسات مردم به اين كار مبادرت مي شود،(بيرو ،1366: 318) به اين معني كه براي ايجاد طرز تفكر مورد نظر، احساسات مردم تهييج ميگردد.
در واقع به وسیله تبليغات تلاش ميشود تا حد امكان نيروي انديشه و وجدان فرد را كمتر به كار انداخته وبرعكس دراو واكنشهاي انعكاسي شرطي به وجود آورد.
عقيده و بينش براي مردم به مثابه روح و معنویت است، به عبارت ديگر، افكار عمومي مجموعهاي از داوريهاي مردم درباره مسايل روز است كه مورد پذيرش بيشتر جامعه است و تغيير در اين نگرش در جنگهای رواني اساسي ميباشد.
افكار مورد پذيرش مردم در چارچوب سه اصل:
موضوع معين، زمان معين و منافع عمومي معين قرار دارد. (معصومی، 1371: 21)
ماهيت افكار عمومي، به گونه اي است كه دست اندركاران مسايل سياسي و تبليغاتي و متخصصان جنگ های رواني را برآن ميدارد كه قدرت و نقش آن را در حوادث و موضوعات مختلف در برنامهريزيها و اقدامهاي خود منظور كنند. اهميت افكارعمومي و قدرت هدايت آن، نه تنها از قدرت نظامي و اقتصادي كمتر نيست، بلكه بيشتر اوقات معادلات نظامي و سياسي مرسوم را دگرگون ميسازد.
از آنجایی که ماهيت جنگ رواني چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ و تأثير آن بر افكار عمومي و تغيير نگرش در جهت اهداف از پيش تعيين شده روشن است، شناخت از وضعيت و روحيه نظام اجتماعي و برنامهريزي براي هدايت آن اهميت حياتي در جنگهای رواني دارد. در صورتي كه داده ها و اطلاعاتي كه در هنگام جنگ رواني به جامعه مورد نظر تزريق ميشود، مطابق با واقعيات و فرهنگ خاص آن جامعه نباشد، نه تنها تأثير مثبتي برجاي نخواهد گذاشت، بلكه در بسياري از موارد موجب تهييج و بسيج آنان عليه اهداف مورد نظر توسط برنامه ريزان و عاملان جنگ رواني می شود.
2-1-4-6 تعریف کاربردی
افكار عمومي، پديدهاي رواني ـ اجتماعي و خصلتي، جمعي است و عبارت است از ارزيابي، روش و نظر مشترك گروهي اجتماعي در مسئلهاي كه همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظه معيني، بين عده زيادي از افراد و اقشار مختلف جامعه نسبتاً عموميت مييابد و عامه مردم آن را ميپذيرند. افكار عمومي به صورت تأييد يا مخالفت با يك عمل، نظر، شخص و واقعه با خواسته، مطالبه، پيشنهاد و توصيه تجلي مييابد (ريو. ام و مك ويليامز،1365: 234). شايد بتوان گفت اين تعريف جامع، تا حدودي زواياي گوناگون افكار عمومي را در نظر گرفته است. اما افكار عمومي خاص، حد و مرزهاي مشخص و تأثيرات مختلفي دارد. لذا ميتوان افكار عمومي را از زواياي گوناگوني تعريف كرد.
بايد توجه داشت، بسياري از محققان افكار عمومي، فعاليتهاي خود را به عرصههاي محدودي از افكار عمومي منحصر ميكنند. آنها عقايدي را به مثابه افكار عمومي ميدانند كه به مسائل مهم سياست عمومي يك كشور مربوط ميشود. اين تأكيد از اين اعتقاد ناشي ميشود كه افكار عمومي بايد تعيينكننده سياست عمومي يك كشور باشد. آنان با اين عقيده طيفي از عقايد را كه ارتباط انكارناپذيري با مسائل سياسي دارند جدا ميكنند. (جونيو،1365: 39)
2-1-5 مدیریت ادراک16
تکوین نگرشها به عنوان یک فرایند، گرچه متأثر از مجموعه متنوعی از عناصرِ شناختی است (کریمی، 1384: 224)، اما تغییر آن همواره از طریق دستکاری روانشناختی امکانپذیر بوده است. در روانشناسی اجتماعی، بخشی مهم از تغییرات رفتاری بازیگران اجتماعی را میتوان با اتکا بر دگرگونیهای نگرشی تحلیل کرد. تغییر نگرشها منجر به تغییر ادراک افراد نسبت به تحولات شده و در نتیجه، ادراک متفاوت، انگیزههای متفاوتی برای رفتار افراد فراهم میآورد. اين فرايند را ميتوان با بهرهگيري از نظريه “انطباقِ شناختي” تعریف کرد. مهمترين مؤلفههاي اين نظريه عبارتند از:
الف- طبق اين نظريه، گرچه نگرشِ افراد داراي ثبات و دوامی چشمگیر است اما امکان تغيير آنها وجود دارد. فنون، ابزار و روشهاي رواني مختلفي براي ارائه نگرشهاي همسان به مخاطب يا تغيير نگرشهاي ناهمسانِ او وجود دارد.
ب- انسان پذيرنده پيامي است که با نگرشهايش هماهنگي داشته باشد. حتي در غير اين صورت نيز چنانچه عمليات القاي پيام به مخاطب استمرار يابد، غالباً فرد تلاش ميکند از طريق تغييرِ نگرش، باور خود را با محتواي پيام دريافتي همسو سازد.
ت- در اين نظريه بر روابط و پيوند متقابلِ عناصرِ مختلف در يک نظامِ شناختي تأکيد ميشود. در اين نظريه، نظام شناختي به گونهاي مطرح ميشود که پيوندهايي در ميان بسياري از عناصر آن برقرار است و اين پيوندها تمايل زيادي به هماهنگ بودن دارند.
ث- تغيير و جابهجايي در هر يک از عناصرِ نظامِ شناختي، تغييري متناسب و همسو با آن در کلِ ساختارِ شناختي ايجاد خواهد کرد.
ج- وقتي نوعي ناهماهنگي و عدم تعادل بين عناصر نظام شناختي بهوجود ميآيد، اين تمايل در سيستم فکري افراد ايجاد ميشود که در جهت يک ساختار هماهنگتر حرکت کند. اين انطباق ميتواند به شيوههاي گوناگون صورت گيرد. اما شخص بهطور معمول آسانترين و نزديکترين گزينه به مفروضات ذهني خود را برميگزيند.
ح- به رغم انعطافپذيري فرايند تغيير نگرش در نظريه انطباق شناختي17 و تسهيل کاربرد آن در موقعيتهاي گوناگون، اغلب مشخص کردن دقيق عناصر مربوط به يک موقعيت و تعيين درجه اهميت آن براي يک فرد به راحتي امکانپذير نيست (کریمی، 1384: 261-259).
زمانی که فرد در معرض تجربه زندگی اجتماعی قرار میگیرد و بر اثر روندهای تقویت و تقلید، نگرش اجتماعی کسب میکند، اصل “انطباقِ شناختی” تکوین مییابد. طبق این اصل، حتي زماني که یک فرد پیامهایی مغایر با نگرش خود دریافت کند، چنانچه این امر استمرار یافته و به اقناع18 منجر شود، فرد نگرش خود را تغییر داده و آن را با اطلاعات و پیامهای دریافتی هماهنگ میسازد. نتیجه این خواهد شد که نگرش فرد به سهولت از سوی مجریان فرایند مشروعیت زدایی قابل دستکاری و کنترل بوده و در صورت موفقیت، همسازی شناختی به نوعی همسازی رفتاری و واکنشی مشترک منجر خواهد شد.
از آنجا که ادراک نقشی مهم در برانگیختن انگیزهها دارد، مجریان عملیات روانی در جریان فرایند تغییر نگرش، تلاش میکنند از طرق تاکتیک های مختلف عملیات روانی، وضعیت جامعه را به گونهای ترسیم کنند که مخاطبان واقعاً بپذیرند که اوضاع به شدت وخیم است. پذیرش این باور و درک از سوی جامعه هدف نخستین گام مشروعیتزدایی از نظام اجتماعی است. بر مبنای الگوی انطباقِ شناختی فردِ هدف، نگرش خود را به تدریج تغییر داده و با اهداف دشمن همراه میشود. (بدار،1381: 47-48)
2-1-5-1 مفهوم شناسي مديريت ادراك
از منظر تئوري سيستمي پديده مديريت ادراك را ميتوان با تمركز بر فرايند ادراك اينگونه ترسيم نمود.
بدين معني كه انسان در همه سطوح عادي يا نخبه تصميم گير، در جريان ادراك پديدهها كه مهمترين عامل تصميم گيري ميباشد از يكسو اطلاعات را كسب نموده و سپس بر روي اطلاعات ورودي فرايند پردازش يا را انجام ميدهد كه محصول اين پردازش، درك او از موقعيت يا پديده را بوجود ميآورد. در جريان پردازش پارامترهايي چون تجارب قبلي، سطح سواد و تحصيلات، ارزشها و باورهاي فردي و جمعي، شرايط و ساختار سازماني و… بر نوع پردازش تاثيرگذار ميباشد، لذا گفته ميشود كه معمولاً ما چيزي را ادراك ميكنيم، كه از قبل زمينههاي آن را مهيا نمودهايم.
حال با لحاظ اين مدل ساده ادراكي مديريت ادراك هم از طريق ارائه اطلاعات گزينش شده به سيستم تصميم گيرنده كشور هدف و يا از طريق تاثيرگذاري بر فرايند پردازش (ساختار مدل تصميم گيري در كشور مورد هدف) و يا هر دو وجه نسبت به مديريت ادراك نخبگان اقدام ميكند. (شفیعی،1390: 4) پنتاگون مدیریت ادراک را اینطور تعریف می کند:
«فعاليت انتقال و يا رد اطلاعات گزينش شده براي مخاطبين خارجي به منظور تحت تاثير قرار دادن احساسات، هيجانات و استدلال عيني سرويس هاي اطلاعاتي و رهبران در همه سطوح است تا نتايج برآورد رسمي و دولتي بر رفتار خارجي و اقدامات رسمي تاثير گذارد و مقصود طراحان اوليه بدست آيد». (همان: 7)
هدف مديريت ادراك تحت تاثير قرار دادن افكار و انديشههاي مقامات ارشد يك كشور در فرآيندي بلند مدت و پيچيده است… مديريت ادراك برخلاف فريب نظامي راهبردي اصول و قواعد پيچيده تر و علمي تري دارد و سبب ميشود تا دشمن به تدريج و آرام آرام تغييرات و اقداماتي را به عمل آورد كه در نهايت به سود طرفي تمام ميشود كه به حربه مديريت ادراك متوسل شده است.
2-1-5-2 روشهاي مديريت ادراك
روشهاي مورد استفاده در مديريت ادراك را مي توان به دو قسمت روشهاي مستقيم و روشهاي غيرمستقيم تقسيم نمود. در روش مستقيم با ارائه اطلاعات گزينش شده بلاواسطه به سرويس اطلاعاتي و نخبگان كشور موردنظر نسبت به شكل دادن ادراك آنان اقدام مي گردد
در روش غيرمستقيم نقش رسانه ها به عنوان شخص ثالث كم نظير مي باشد. رسانه ها كه به اقتضاي ماهيت آنها ديداري، شنيداري، ديداري- شنيداري تقسيم مي گردند، در انگاره سازي و شكل دادن ادراك هم در بين نخبگان و هم توده مردم و دروازه بانان افكار عمومي موثر مي باشند. در اينجاست كه ديپلماسي رسانه اي در خدمت مديريت ادراك قرار مي گيرد. (شلدون و دیگران،1376: 102)
2-1-5-3 تکنیک ها
درخصوص تكنيك هاي بكاررفته در مديريت ادراك مي توان از دو تكنيك مهم:
القاء19 و ترغيب20 نام برد.
2-1-5-4 تعریف کاربردی
آیین نامه رزمی 1-33 ادارک را اینگونه تعریف می نماید:
«فرایند اطلاعات تخمینی که توسط 5 حس فیزیکی (بینایی، شنوایی، پویایی، چشایی و
