
از حديثي که ابن شعبه در کتاب “تحف العقول” آورده، به روشني فهميده ميشود که خود اين عمل (يعني سپردن کار به دست نامتخصص و دادن پستها و شغلهاي نيازمند به کارشناسي به ناواردان) نيز خيانت است، زيرا نصب نامتخصص مساوي با نصب خائن است، و نصب خائن به هر کاري خيانت به آن کار است.
امام رضا (ع) در معرفي کساني که سنّت پيغمبر (ص) را تغيير داده بودند ميفرمايند:
… وَ اسْتَعْمَلَ السُّفَهَاء (ابنبابويه، 1378 ق، ج 2، ص 126)
“… و سفيهان را به کار برگماشتند.”
از اين احاديث چنين نتيجه ميشود که آن کس که متصدّي کاري ميشود، اگر به آن کار علم و در باره آن تخصص لازم يا مهارت کافي نداشته باشد، به خود و به اجتماع هر دو زيان ميرساند، هر چند براي خود مؤمني نيکوکار باشد. و اگر جامعه جامعهاي ديني باشد و نام دين بر آن گذاشته شده باشد به دين نيز زيان ميرساند.
ب) سوء تدبير در اجرا
همانطور که تدبير نادرست در برنامهريزي و تقسيم کار بازدهي را پايين ميآورد، سوء تدبير در مرحله اجرا نيز هزينههاي سنگين و ويرانيهايي به بار خواهد آورد که باعث پايين آمدن بازدهي و کاهش رشد اقتصادي جامعه خواهد شد.
امام علي (ع) در اين باره ميفرمايند:
سَبَبُ التَّدْمِيرِ سُوءُ التَّدْبِير (تميمي، 1366، ص 190)
“تدبير بد، ويراني آور است.”
ايشان در عهدنامه مالک اشتر مينويسند:
مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغيرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَک الْعِبَاد (عبده، 1391، ج 3، ص 107)
“هر حاکمي بدون پرداختن به آبادي خواستار ماليات شود، سرزمينها را خراب ميکند و بندگان خدا را هلاک.”
إِنَّمَا يُؤْتَي خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَي الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَر (عبده، 1391، ج 3، ص 108)
“خرابي زمين نتيجه فقر مردم آن است و فقر مردم نتيجه حريص بودن واليان بر جمع مال است، و نااميدي آنان از ماندن بر سر کار، و سود نگرفتنشان از عبرتهاي روزگار.”
بنابراين به کار بستن عقل، استفاده از تجارب و مديريت صحيح در کار امري مؤثر در جهت افزايش کار مفيد جامعه و بالتبع کاهش فقر مردم خواهد بود و کوتاهي در اين امور بر فقر ميافزايد.
3-1-3-5- بياعتنايي به حال فقرا و شرکت ندادن مستضعفان تصميمگيريها
يکي از علتهايي که باعث تشديد فقر در يک جامعه ميشود غفلت از محرومان و اختصاص ندادن بودجهاي خاص براي کمک به مستمندان است. حاکم جامعه اسلامي بايد از حال فقرا آگاه بود، به آنها رسيدگي کند و حتي تا حد لزوم آنها را در تصميمگيريها دخيل کند.
امير مؤمنان علي (ع) همواره به فکر مستمندان و محرومين جامعه بوده و درصدد رفع مشکلات آنها بودند. علاوه بر اين توجه و دستگيري از فقرا را يکي از وظائف مهم حکومت ميدانستند و مکرراً اين موضوع را به کارگزاران خويش گوشزد ميکردند:
مَا ظَنَنْتُ أَنَّک تُجِيبُ إِلَي طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُو (عبده، 1391، ج 3، ص 78)
“گمان نميکردم که تو (اي فرماندار بصره!)، دعوت کساني را بپذيري که، مستمندشان رانده باشد، و توانگرشان خوانده.”
فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ وَ وُکَلَاءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ وَ لَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَ لَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِه (عبده، 1391، ج 3، ص 90)
“داد مردم را از خود بستانيد، و در برآوردن نيازمنديهاي ايشان بردبار باشيد، چه شما خزانهداران مردم و وکيلان امّت و نمايندگان دولتيد؛ سبب شرمنده شدن هيچ نيازمندي مشويد، و درخواست هيچ کس را بيپاسخ مگذاريد.”
ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ ذَوِي الْبُؤْسِ وَ الزَّمْنَي فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً فَاحْفَظِ اللَّهَ مَا اسْتَحْفَظَک مِنْ حَقِّهِ فِيهَا وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي کُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَي مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَي وَ کُلًّا قَدِ اسْتَرْعَيْتَ حَقَّهُ فَلَا يَشْغَلَنَّک عَنْهُمْ نَظَرٌ فَإِنَّک لَا تُعْذَرُ بِتضييعِ الصَّغِيرِ لِإِحْکَامِک الْکَثِيرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّک عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّک لَهُم… (عبده، 1391، ج 3، ص 111)
“خدا را، خدا را، در باره طبقه پايين اجتماع، يعني بينوايان و نيازمندان و تيرهروزان و زمينگير شدگاني که راه چارهاي ندارند؛ برخي از اين قشرها دست طلب دراز ميکنند و برخي ديگر از اين کار خودداري ميورزند، ليکن تو- براي خدا- حقّي را که خداوند براي آنان مقرّر داشته و تو را نگاهبان آن قرار داده است به خوبي پاس دار، و بخشي از بيتالمال خود را همراه با بخشي از محصولات زمينهاي غنائم اسلامي، در هر سرزمين، به ايشان اختصاص ده؛ و بدان که دور و نزديک آنان در اين بهرهمندي با يک ديگر برابرند؛ پس حقّ همه را مراعات کن؛ و مبادا نعمتزدگي، تو را از اين کار باز دارد، و بدان که پرداختن به انجام دادن وظايف بزرگ نميتواند عذري براي نرسيدن به کارهاي کوچک باشد، پس آنان را از نظر دور مدار و روي به ايشان ترش مکن…”
امام علي (ع) در نامه 53 نهجالبلاغه ميفرمايند:
تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يَصِلُ إِلَيْک مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِک ثِقَتَک مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْيَرْفَعْ إِلَيْک أُمُورَهُمْ- ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَي اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] يَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَي الْإِنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ کُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَي اللَّهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْه (عبده، 1391، ج 3، ص 112)
“به کارهاي آن دسته از ايشان (محرومان و مستضعفان) که به تو دسترس ندارند و (معمولاً) از نظر مردمان دور ميمانند و تحقير ميشوند، خوب رسيدگي کن؛ و کساني مطمئن را براي سامان دادن امور ايشان برگزين که از خدا بترسد و فروتن باشد. و آنان را مأمور کن تا تو را از احوال ايشان آگاه سازند. و چنان با ايشان رفتار کن، که عذري براي روبرو شدن با خدا در فرداي قيامت داشته باشي! و بدان که اينان در ميان افراد جامعه از همه بيشتر نيازمند انصافاند؛ و با همه چنان کن که پرداختن حقّشان، در پيشگاه خدا، عذر خواه تو باشد.”
تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِ مِمَّنْ لَا حِيلَةَ لَهُ وَ لَا يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَه (عبده، 1391، ج 3، ص 112)
“يتيمان را در عهده خود گير، و با سالخوردگاني که بيچارهاند و به سؤال نميپردازند نيز چنين کن.”
اينها سخناني است که امام علي بن ابيطالب (ع)، به مالک اشتر نخعي ميگويد، تا بدان گونه با مردم مصر عمل کند، در صورتي که مالک اشتر- با همه عظمت مقام- معصوم نيست، بلکه يکي از مسئولان برجسته حکومت اسلامي است، پس ملاک حاکميت اسلامي اينگونه ارزشها و عملکردهاست، که در “عهدنامه” و همانندهاي آن آمده است، نه اينکه تحقّق بخشي به آنها تنها وظيفه امام معصوم (ع) است.
امام علي (ع) در نامهاي به قثم بن عباس، والي آن حضرت بر مکّه مکرّمه فرمودند:
لَا يَکُنْ لَک إِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُک وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُک وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِک (عبده، 1391، ج 3، ص 140)
مبادا که جز زبانت سخنگويي براي مردم داشته باشي، و جز چهرهات درباني؛ و نکند که نيازمندي را از آمدن نزد خود محروم سازي.
حضرت (ع) در نامهاي به يکي از کارگزاران حکومت اسلامي فرمود:
اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَک وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَک وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَک وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّي لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِک وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِک (عبده، 1391، ج 3، ص 85)
“در برابر مردم فروتن باش، و آنان را با گشادهرويي و نرمخويي بپذير، و با همگان (حتّي) در نگريستن و نظر انداختن و اشاره نمودن و سلام و عليک کردن، يکسان رفتار کن، تا بزرگان قوم به طمع ستم کردن بر ضعيفان نيفتند، و ضعيفان از دادگري تو نوميد نشوند.”
بنابراين اگر به حال محرومان توجهي نشود و بودجهاي براي رفع نيازهاي اساسي آنها در نظر گرفته نشود، شرايط آنها سختتر شده و عملکرد مسئولين ناراحتکننده خواهند بود.
3-1-4- فقرا
آخرين قسم از دلايلي که حضرت امير (ع) براي به وجود آمدن فقر ذکر ميکنند بيش از همه مورد ابتلاي فقرا و تهيدستان است، که در ادامه به آنها ميپردازيم:
3-1-4-1- تنبلي و سستي در کارها
روشن است در برخي موارد، سستي و عدم تلاش فرد، يکي از عوامل فقر او است که در اين جا وظيفه افراد جامعه و دولت است که زمينه مبارزه با اين روحيه را فراهم سازند. حضرت امير (ع) در روايات زير به رابطه مستقيم تنبلي و فقر اشاره ميفرمايند:
إِنَ الْأَشْيَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنُتِجَا بَيْنَهُمَا الْفَقْر (تميمي، 1366، ص 31)
“به درستي که اشياء هنگامي که با هم ازدواج نمودند، تنبلي و ناتواني با هم ازدواج نمودند و فقر را نتيجه دادند.”
مَنْ قَصَّرَ فِي الْعَمَلِ ابْتُلِي بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِي مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِيب (صبحي صالح، 1414 ق، ص 491)
“کسي که در کار کوتاهي کند، به غصه و گرفتاري دچار خواهد شد و خداوند به کسي که در مالش نصيبي براي خدا قرار نداده، نيازي ندارد.”
مَنْ لَمْ يَصْبِرْ عَلَي کَدِّهِ صَبَرَ عَلَي الْإِفْلَاس (تميمي، 1366، ص 294)
“هر کس رنج کار کردن نخواهد به رنج افلاس گرفتار آيد.”
تلاش در زمينه امرار معاش و دوري از تنبلي و بيکاري آن قدر مهم است که وقتي به احاديث باقي ائمه معصومين (ع) مينگريم متوجه ميشويم که ايشان هم به کرات اين امر را به اصحاب توصيه ميفرمودند:
امام باقر (ع) فرمودند:
إِنِّي أَجِدُنِي أَمْقُتُ الرَّجُلَ مُتَعَذِّرَ الْمَکَاسِبِ فَيَسْتَلْقِي عَلَي قَفَاهُ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي وَ يَدَعُ أَنْ يَنْتَشِرَ فِي الْأَرْضِ وَ يَلْتَمِسَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ فَالذَّرَّةُ تَخْرُجُ مِنْ جُحْرِهَا تَلْتَمِسُ رزقها (حر عاملي، 1490 ق، ج 12، ص 17)
“من چنانم که از مردي متنفّرم که دنبال کار نميرود، و بر پشت دراز ميکشد و ميگويد: خدايا روزي مرا برسان. و برنميخيزد تا در اين سوي و آن سوي دنبال کاري بگردد و خواستار فضل خدا شود، با اينکه مورچه خرد از لانه خويش بيرون ميآيد تا روزي خود به دست آرد.”
امام صادق (ع) ميفرمايند:
أَيَعْجِزُ أَحَدُکُمْ أَنْ يَکُونَ مِثْلَ النَّمْلَةِ فَإِنَ النَّمْلَةَ تَجُرُّ إِلَي جُحْرِه (حر عاملي، 1409 ق، ج 12، ص 12)
“آيا هر يک از شما از مورچه ناتوانتر است؟ مورچه (ميکوشد و روزي خود را) به لانهاش ميکشد.”
عَدُوُّ العَمَلِ الکَسَلُ (کليني، 1407 ق، ج 5، ص 85)
“تنبلي دشمن کار کردن است.”
لَا تَکْسَلْ عَنْ مَعِيشَتِک فَتَکُونَ کَلًّا عَلَي غَيْرِک (حر عاملي، 1409 ق، ج 12، ص 37)
“در فراهم آوردن معيشت خود تنبل مباش، که بار دوش ديگري خواهي شد.”
لَا تَکْسَلُوا فِي طَلَبِ مَعَايِشِکُمْ فَإِنَّ آبَاءَنَا کَانُوا يَرْکُضُونَ فِيهَا وَ يَطْلُبُونَهَا (حر عاملي، 1409 ق، ج 12، ص 38)
“در طلب معاش خود تنبل مباشيد، پدران ما براي به دست آوردن معاش خود ميپوييدند.”
امام کاظم (ع) نيز در اين باره فرمودهاند:
إِيَّاک وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ؛ فَإِنَّهُمَا يَمْنَعَانِک مِنْ حَظِّک مِنَ الدُّنْيَا وَ
