
فرمان میدهد، اراده میکند نه آنچه را که میل او به سویش میکشد.»41
لفظ اراده در لغت برای تعیین چیزی که در پی غرض و مقصودی است، وضع شده است و در اصل به معنی طلب کردن چیزی یا اشتیاق به انجام کاری است که وقتی آن انجام شود اشتیاق آرام میگیرد و انسان به مقصود میرسد. شرط این اشتیاق این است که فاعل و صاحب اراده به مقصود و غایتی که در پی آن میکوشد، شعور و آگاهی داشته باشد و در دستیابی به مقصود تأمل کند و صبور باشد و بتواند اسباب و انگیزههایی را که رسیدن به مقصود را ممکن میکند تصور کند و نیز موانع کار را بشناسد و ارزش وسایل کار را بداند و در کار خود به آنها اعتماد کند و سرانجام به عمل اقدام کند ویا از آن امتناع ورزد. اراده به این معنای عام شکل و صورت یک عمل شخص واحد است.
اراده در نظر فلاسفه عبارت است از:
«اشتیاق انسان به انجام کار به نحوی که کار بر او عرضه شود. اراده به این معنا نیرویی است مرکب از میل و نیاز و آرزو، سپس به معنی اشتیاق نفس به سوی چیزی توأم با حکم به این که باید فلان کار را انجام دهد یا نباید انجام دهد.»42
همچنین اراده در علم اخلاق عبارت از یک استعداد خلقی است که به دو قسمت عام و خاص تقسیم میشود. ارادهی خوب، ارادهای است که تصمیم قاطعانه بر انجام عمل خیر باشد به عبارت دیگر استعداد انسان در اقدام به انجام دادن کاری است که در حد توان انسان باشد. ارادهی بد ارادهای است که در پی شر باشد و اختصاصا صفت کسی است که میکوشد از انجام واجبات خودداری کند و بر انجام وظیفه عمل نمیکند مگر اینکه مجبور باشد. 43
ب. اختیار
علامه جعفری اختیار را اینگونه تعریف کردهاند که:
«همانا اختیار عبارت است از نظارت و تسلط «من» انسان بر احوال و آثار و افعال خود و به تعبیر مختصر، همان آزادی درونی است. با تأمل در اخلاق پی میبریم که فعل اخلاقی همانا فراروی و نادیده گرفتن و گذر از غرایز حیوانی است. در اخلاق و اخلاقورزی انسان از خواستههای طبیعی محض خود درمیگذرد. این گذر اخلاقی و فراروی ارزشی، دلایل بر عدم محکومیت جبری انسان نسبت به غرایز خود است. اخلاقورزی نشان از این دارد که انسان محکوم خود طبیعی محضاش نبوده و «من» او بر احوال و آثار و افعال نفسانی نظارت و سلطه و حاکمیت دارد و این همان آزادی درونی و اختیار است.»44
هرگاه انسان از میان راهها و کارهای متعددی که پیش روی اوست، با بررسی و سنجش یکی را برگزیند و تصمیم بر انجام آن بگیرد کاری اختیاری انجام داده و در راه سرنوشت نیک یا بد خود قدم برداشته است. بنابراین، بررسی، انتخاب و تصمیمگیری سه عنصر اساسی اختیار انسان محسوب میگردند. این نوع اختیار در جمادات که قدرت شناخت ندارند و در فرشتگان که چند راه پیش رو ندارند و انسان رشد نیافتهای که هنوز قدرت انتخاب ندارد، یافت نمیشود.45
انتخاب و اختیار و ارادهی آزاد جز با پذیرش آنچه فطرت نامیده میشود معنی پیدا نمیکند. آزادی اراده و اختیار خود از مصادیق مهم امور فطری و ذاتی است. این که انسان دارای ویژگی آزادی و اراده است و این که او با آگاهی و شناخت و علم خود، به خودش سرشت و طبیعت میدهد و خودش وجود خود را انتخاب میکند، به این معنا نیست که فاقد سرشت و فطرت است بلکه مفهوم آن این است که در سرشت و نهاد انسان چنین سرشتی هست که تحولساز و تحولپذیر است و به گونهای آفریده شده است که غایات شخصی و شخصیت خود را، خود برمیگزیند و با آگاهی و آزادی و با عمل خود، هویت فکری، اخلاقی و فرهنگی خویش را شکل میدهد و آیه شریفه 11سوره رعد که میفرماید: «خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند ، مؤید این معناست.»46
1-2-5-2-1- 2. تخیل
یکی از قوای باطنی انسان خیال است که به آن مصوره هم میگویند. و آن قوهای است که حافظ صور موجود در حس مشترک است، که برخی آن را با حس مشترک اشتباه گرفتهاند؛ در حالی که کسانی مثل صدرا خیال را جدای از حس مشترک میداند، زیرا خیال نگهبان صور است و حس مشترک قوهی قبول صور است. حس مشترک حاکم بر محسوسات و خیال حافظ بر محسوسات است و همچنین، حس مشترک صور را مشاهده میکند اما خیال تخیل میکند.47
استاد مطهری در تبیین کارکرد قوهی خیال گفته است که:
«خیال قوهای است که کارش صورتگیری و عکسبرداری از واقعیات اشیاء است چه واقعیات بیرونی(خارجی) و چه واقعیات درونی(نفسانی). و تمام تصورات ذهنی که در حافظه مجتمع و متمرکز است و اعمال متعدد و مختلف ذهنی بر روی آنها واقع میشود، به وسیله قوه خیال تهیه شده است. البته این قوه وجود مستقلی از نفس ندارد بلکه، وقتی که نفس با یک واقعیت خارجی مواجه میشود به آن علم حضوری پیدا میکند و بعد از آن فعالیت خیال شروع میشود؛یعنی همین که نفس به عین واقعیتی نائل شود و به آن علم حضوری پیدا کند، قوه خیال که در این مقام«قوه تبدیل کننده علم حضوری به حصولی»نامیده میشود، صورتی از آن را میسازد و در حافظه بایگانی میکند.»48
ملاصدرا در تبیین فرآیند صدور افعال از انسان به صورتهای خیالی به عنوان مبدأ افعال اشاره کرده است. به عنوان مثال در مبدأ و معاد گفته است که اراده در ما شوق مؤکدی است که در ادامه داعی حاصل میشود که آن داعی، تصور چیزی است که ملائم به تصور علمی یا ظنی و یا تخیلی است49.
پس قوه خیال صور ادراکی را که در خود دارد در اختیار دیگر قوا قرار میدهد و در وقوع فعل نقش دارد. از طرف دیگر قوه خیال فی نفسه لذتجو است؛زیرا هر کدام از قوا لذت ملائم با طبعش را میطلبد، قوه خیال نیز لذتش در تصور صور نیکو است که ملاصدرا در این باره گفته است که تصور جمال- که یک عمل ادراکی است، میتواند اعم از تصور خیالی و وهمی دانست- سبب عشق(افراط شوق) میشود که ادامه این شوق مفرط، به طلب و اراده در کار و در نهایت به صدور فعل منجر میشود. و لذت قوه واهمه نیز، آرزو و تمنّی است که این آرزو طلبی میتواند منشأ فعل گردد. 50
یکی دیگر از قوای باطنی وهم یا واهمه است که حیوان با آن معانی جزئی را مانند محبت، عداوت و غیره را درک میکند؛ زیرا معنای دشمنی و محبت را نمیتوان احساس کرد و به خیال هم درنمیآید چون که گفتیم خیال مدرک صورت است. پس قوهای دیگر باید باشد که معانی جزئی را ادراک کند که همان، وهم یا واهمه است51.
توهم، امری درونی است و کاری با خارج ندارد وادراکش تابع ادراک خیالی و صوری است که در خیال است مثلا اگر خیال صورت یک حادثه بد را تخیل کند، وهم از آن متنفر است و نفرت حاصل میشود.
نتیجه آنکه تخیل یا خیال بستن که کارکرد قوهی خیال است اگر در زمینهای متعادل دنبال شود و بکار گرفته شود میتواند منشأ منفعت باشد چنانکه در آموزههای دینی ما هم وجود دارد که تخیل مثبت حتی میتواند بر واقعیت بیرونی تأثیر مثبت بگذارد.(به فال نیک گرفتن و امید به خیر داشتن).در مقابل باید گفت که تخیل منفی شامل تخیل در موضوعات منفی و تخیل کنترل نشده،مانند هر نیروی غریزی دیگر که خارج از تعادل باشد خطرآفرین است.همانطور که آیه قرآن برای اینکه زشتی عمل غیبت را نشان دهد آن را شبیه به خوردن گوشت برادر مرده کرده است52 و انسان اگر در موقعی که میخواهد غیبت کند،تخیل کند که زشتی عمل او مانند خوردن گوشت مردار است از ارتکاب به این عمل جلوگیری میشود و این کار با کمک تخیل امکانپذیر است.پس تخیل کردن لازمهی یک زندگی اخلاقی است ؛چرا که با تخیل اخلاقی خوب میتوانیم بسیاری از پیامدهای ناخواسته کارهای خود را تخیل کنیم و در روند تصمیمگیری و انتخاب آنها را مدنظر قرار دهیم.
1-2-5-2-1- 3. احساس
حکمای اسلامی در تعریف احساس گفتهاند:
«احساس عبارت است از ادراک چیزی توسط یکی از حواس، اگر احساس متعلق به حس ظاهری باشد عبارت است از مشاهدات و اگر متعلق به حس باطنی باشد عبارت از وجدانیات است»53.
برخی از مکاتب اخلاقی در معرفتشناسی اصالت را به حس دادهاند از جمله لذتگرایانی همچون اپیکور که علم و معرفت را محصول حس میداند. وی معتقد است که همهی معرفت ما از برخورد اتمهای تشکیل دهندهی روح با اتمهای خارج به دست میآید، اتمهایی که بر عضوهای حسی ما تأثیر میگذارند مولد احساس هستند و تجربه حسی وقتی رخ میدهد که تصویر در حال ظهور با مفهوم یا معنایی انتزاعی مطابق باشد؛معنایی که نتیجهی احساس است. وی تأکید میکند که احساسها صادقاند؛ یعنی احساس را معیار غایی میداند که ما باید همهی داوریها و قضاوتهای خود را به آنها ارجاع دهیم. اپیکور معتقد است که هر چه به احساس درآید حقیقی و واقعی است و احساس را امری ذهنی و درونی نمیداند، بلکه آن را کیفیتی میداند که به وسیلهی آن واقعیت برای ما حضور و وجود دارد. بنابراین نظر احساس ملازم بداهت و بینیاز از استدلال است. همچنین احساس را به معنای«ضبط لحظه و حفظ آن» میداند و معتقد است که بر مبنای این ضبط است که رفتار و سلوکی بیدغدغه و مطمئن داشته باشیم و اشتباه و خطا و شهوت را ناشی از این دانسته که بر این «لحظه و آن» ابعادی که فاقد آن است اضافه کنیم54.
شهودگرایان بر همین اساس حس را مبنای اخلاق گرفته و معتقدند که حس اخلاقی در وجود انسان به او این امکان را میدهد که بتواند از ارزشهای اخلاقی یک شناخت درست و دقیق داشته باشد. و انسان میتواند در حوزهی اخلاق فضایل و رذایل را تمییز دهد. و نیز بر این اعتقادند که انسان به همان دقتی که میتواند تناسب و تغایر بین اشیا را تمییز دهد، میتواند زشتی و زیبایی رفتار را نیز تشخیص دهد. حس صواب و خطا در ذات انسان نهفته است، اگرچه ممکن است انسان در نتیجه تربیت فاسد در تشخیص صواب از خطا دچار لغزش شود. شافتسبری شهودگرایی است که به حس اخلاقی برای منشأ رفتار اخلاقی قائل است و شناخت فضیلت و رذیلت را عینا همان شناخت زشت و زیبا در اشیا میداند، به طوری که فضیلت اخلاقی به معنای رفتار زیبا و رذیلت به معنای رفتار زشت است. وی همچنین معتقد است که حس اخلاقی غیر از تصورات و مفاهیم است و تصورات را فطری نمیداند، در حالی که حس اخلاقی را فطری و قوهای که کار آن شناخت مفاهیم اخلاقی است، میداند55.
1- 2- 6. خصوصیات و گرایشهای انسان
گرایش به معنای تمایل و اشتیاق است. گرایش در واقع میل و حرکت است و شامل شهوت، غریزه، رغبت و سایر عواطف میشود. که در این مورد بیان کردهاند که قوه به فعل میگراید و هر موجودی گرایش به ثبات و قرار دارد. به این جهت گفتهاند که گرایش عبارت است از تمایل شی به حرکت در جهت واحد. به بیان دیگر، گرایش قوهای است که برآمده از ارادهی زندگی که فعالیت انسان را به سوی غایاتی هدایت میکند که بتواند از طریق دستیابی به این غایات به لذتی برسد. که گرایشهای انسان به سه دسته؛شخصی و غیرشخصی و عالی تقسیم میشوند. که گرایش شخصی در پی تحقق بخشیدن به منافع شخصی است و گرایش غیرشخصی در پی تحقق بخشیدن به منافع دیگران است و گرایش عالی در پی تحقق بخشیدن به غایات مجرد است، که برتر از غایات شخصی و اجتماعی است. فارابی گرایش را از قوای رئیسه میداند که دارای خدمتگذارانی است و همچنین آن را عامل اراده دانسته؛ زیرا اراده عبارت است از گرایش به آنچه توسط حس یا خیال ادراک شده است و در آن حکم شده است که باید آن را بدست آورد یا باید آن را ترک کرد. گرایش گاهی مربوط به شناخت چیزی است و گاهی مربوط به عمل کردن به چیزی است. 56
میل یا گرایش که نقش انرژی را در افعال اختیاری ایفا میکند، پس از شناخت انسان را به تکاپو وامیدارد. رابطه میل و اراده یکی از بحثهای مهم است. برخی اراده را میل شدید میدانند و برخی شوق مؤکد یا میل شدید را شرط تحقق اراده میدانند؛در هیچ موردی نمیتوان ارادهای یافت مگر آنکه در آن جا میل وجود دارد. 57
میل در انسان کششی است درونی که انسان را به سوی اشیای خارجی میکشاند و میل رابطهای است میان انسان و عالم بیرون. مانند میل به غذا، میل به جنس مخالف و…. اما اراده مانند میل رابطهای
