
مختلفي ابراز شده است. مسائل عنوان شده در اين كتاب و عناويني كه مورد توجه قرار گرفته نظر نويسندگان است. افراد ديگري ميتوانند همين عناوين را با موضع ارزشي ديگري مورد بحث قرار دهند. اين ديدگاهها در محدودة دانش ما متغيرند. به هر حال در مورد فايدة اين بحثها و رابطة آنها با طراحي معماري نظرهاي متفاوتي وجود دارد.
3-3- حس قلمرو
3-3-1- قلمروپايي
رفتارشناسان حيوانات269 (از قبيل Nice 1961, Howard 1920) اولين كساني بودند كه رفتار قلمروپايي حيوانات را مطالعه و ثبت كردند مطالعة قلمروپايي در رفتار انسان جديدتر است. لئون پاستالان270 (1970) راجع به قلمرو مكاني انسان تعريف زير را ارائه كرده است:
قلمرو مكاني فضاي محدود شدهاي است كه افراد و گروهها از آن به عنوان محدودة اختصاصي استفاده و دفاع ميكنند. قلمرو با يك مكان، هويت روانشناختي مييابد و با احساس مالكيت و تركيب كالبدي به صورت نماد درميآيد.
تعريف ايروين آلتمن (1975) از قلمرو مكاني ساز و كاري براي فراهم آوردن خلوت است:
رفتار قلمروپايي سازوكاري است براي تنظيم حريم بين خود و ديگران كه با شخصيسازي يا نشانهگذاري يك مكان يا يك شيء و تعلق آن به يك فرد يا يك گروه بيان ميشود.
اين تعاريف بعضي از ويژگيهاي اصلي قلمرو مكاني را پيشنهاد ميكنند: (1) احساس مالكيت و حق انسان نسبت به يك مكان، (2) شخصيسازي و نشانهگذاري يك محوطه، (حق دفاع در مقابل مزاحمت، و (4) تأمين كاركردهايي كه از نيازهاي فيزيولوژيك تا نيازهاي شناختي و زيباشناختي را شامل ميشود.
انسان و حيوان رفتار قلمروپايي را از راههاي متفاوتي به نمايش ميگذارند (Altman 1975). در حيوانات اين نمايش مبناي زيستشناختي دارد و ابزاري است براي تصاحب يك محدودة مكاني؛ نشانگذاري حيوانات با ادرار يا ديگر ابزارهاي فيزيولوژيك انجام ميشود و دفاع آنها با جنگيدن (به صورت نمادين) به نمايش درميآيد.
در انسان، رفتار قلمروپايي حتي اگر مبناي زيستشناختي داشته باشد باز هم تابع هنجارها و معيارهاي فرهنگي است (Dubos 1965, Ardey 1966). قلمروهاي انساني از جهت اندازه و مكان تفاوتهاي زيادي دارند؛ نه تنها مفهومي مكاني بلكه محصول ساختهها و انگارههاي انسان هستند و با دامنة وسيعي از موانع فيزيكي و نشانههاي نمادين علامتگذاري ميشوند. انسان قلمروهاي مكاني بيشتري دارد و از راههاي مختلفي از آنها محافظت ميكند.
3-3-2- فضاهاي قابل دفاع
نيومن (1972) فضاي قابل دفاع را اينگونه تعريف ميكند:
فضاي قابل دفاع واژهاي است براي سلسلهاي از نظامهاي فضايي شامل، موانع واقعي و نمادين، حوزههاي نفوذ تعريف شده و امكان مراقبت بيشتر، كه به همراه هم يك محيط را به كنترل ساكنين درميآورد. فضاي قابل دفاع در يك محيط مسكوني به گونهاي سامان داده ميشود كه امنيت خانوادهها، همسايگان و دوستان را تأمين كند.
بنابراين فضاي قابل دفاع، فضايي است كه تشخيص و كنترل فعاليتها را براي ساكنين آسان ميسازد. فرض بر اين است كه حداقل در فرهنگ آمريكايي تمايل به چنين كنترلي بر محيط وجود دارد. طراحي محيط ساخته شده نميتواند چنين تمايلي را ايجاد كند ولي ميتواند با ايجاد امكان و زمينة لازم تمايلات پنهان را فعال سازد. (نگاه كنيد به Gardiner 1978).
نيومن براي توجيه اين كه در ساختار بعضي از محيطها، بافت اجتماعي بهتر از ديگر محيطها جلوه ميكند، مدارك آماري قابل توجهي را ارائه كرده است. اين دادهها و اطلاعات از مصاحبه با ساكنين مناطق مسكوني و مديران مجموعهها، اطلاعات ثبت شدة انواع جرم و جنايت در سازمان مسكن نيويورك، و الگوهاي مختلف طراحي مجموعههاي مسكوني به دست آمدهاند. از مطالعة رابطة ويژگيهاي طراحي و آمار جرم و جنايت، اين نتيجه به دست آمده است كه بعضي از طرحها به طور نسبي زمينة بهتري را براي وقوع اعمال جنايي ايجاد ميكنند.
نيومن چهار ويژگي را در طراحي محيط تشخيص داده است، كه به همراه هم يا به تنهايي ميتوانند فضا را قابل دفاع سازند. اين ويژگيها عبارتند از:
تعريف روشني از سلسله مراتب قلمرو، از عمومي تا نيمه عمومي، نيمه خصوصي تا خصوصي؛
قرار دادن درها و پنجرهها براي ايجاد امكان مراقبت طبيعي از وروديها و محوطههاي باز؛
استفاده از فرمها و مصالح ساختماني كه براي جمعيتهاي آسيبپذير غيرعادي نيستند؛ و
مكانيابي مجموعههاي مسكوني در مناطقي “سازگار با محيط اطراف” كه در آن ساكنين احساس تهديد نكنند.
مورد اول ميتواند با استفاده از موانع نمادين، مثل بافت سطوح، پلهها، تابلوهاي روشن، و برجستگيها يا با موانع واقعي به وجود آيد. ايجاد اين عرصهها روشي مؤثر است، زيرا در مجموعههاي مسكوني زير تقسيماتي را ايجاد ميكند كه هر كدام ميتوانند علايق خاص مردم را برآورده سازند. مورد دوم وقتي تأمين ميشود كه مردم محوطههاي عمومي و نيمهعمومي محيط مسكوني را مكان فعاليتهاي روزمره خود بدانند (Jacobs 1961, Angel 1968, Newman 1972). اين نگرش امكان وقوع رفتارهاي ضداجتماعي پنهان را نيز تقليل ميدهد. مورد سوم وقتي عملي ميشود كه فرمهاي ساختماني، برنامهريزي محوطه، و مصالح ساختماني طبق پيشبيني مدلهاي نظرية تعادل براي مردم مفهومي مثبت پيدا كنند (F. Heider 1946). مورد چهارم منابع ضد اجتماعي رفتار را تقليل ميدهد. بايد توجه داشت كه طرح كالبدي محيط نميتواند به وجود آورنده يا مانع فعاليتهاي خلاف باشد، ريشه فعاليتهاي جنايي در ساختار فرهنگي و محيط هر جامعه است.
تحقيقات اخير نشان ميدهد كه موانع نمادين در مناطق با تهديد بالا مؤثر نيستند، مگر اينكه حضور فيزيكي ساكنين نيز مشهود باشد (Beower 1980, Brower, Dockett and Taylor 1983). در شرايط اجتماعي نامطلوب براي تعيين محدودهها، نشانهگذاريهاي بيشتري مورد نياز است. عناصري چون گياهان نسبت به ديوارهاي تركيبي نشانههاي تفكيككنندة قويتري هستند. گياهان به دليل اينكه درجة بالاتري از ارتباط با محيط را نشان ميدهند موانع مطلوبتري هستند؛ آشغال، علف هرز و زباله نشانههاي عدم نگهداري محيط ميباشند. پرچينها از بهترين موانع جداكنندهاند.
مطالعات و يافتههاي نيومن مهماند، زيرا طبق نظر آبراهام مازلو، امنيت يكي از نيازهاي اساسي انسان است. براي بسياري از گروههاي كمدرآمد، به تناسب شرايط زندگي آنها، برقراري امنيت نياز مهمي است (Rainwater 1966). نيومن نتايج مطالعات خود را بسيار مهم ميداند. اگر فردي در محيطي احساس ناامني كند، نگرش منفي او به افراد، محيط و امكانات، در مسائل اجتماعي ديگري چون كاريابي جلوهگر ميشود.
3-3-3- عملكرد قلمروهاي مكاني
تأمين خلوت و كنترل قلمرو مكاني در طراحي محيط اهميت ويژهاي دارد، زيرا بعضي از نيازهاي اساسي انسان از قبيل هويت، انگزيش و امنيت از اين طريق قابل ارضا هستند. حسينالشركاوي271 (1979) نياز چهارمي را تحت عنوان چارچوب داوري272 به اين نيازها افزوده است. اگر چه در ادبيات معماري راجع به اين موارد بحث شده است، ولي عملكرد قلمروپايي خارج از محدوده مفهوم عملكردگرايي در معماري جديد است.
هويت كه در مدل مازلو مترادف نياز به احساس تعلق، عزت نفس و خودشكوفايي در نظر گرفته شده، ايجاد شناسه براي فرد و تعيين نقش او در جامعه است. نياز به انگيزش همان نياز به خودشكوفايي است. نياز به امنيت صورتهاي مختلفي دارد؛ آزاد بودن از سرزنش، آزاد بودن از حملههاي بيروني و اطمينان از قلب از جملة آنهاست. چارچوب داوري مراقبت از رابطة فرد با ديگران و محيط اطراف است. رفتارشناسان حيوانات، اين نيازها را بر اساس سابقه زيستشناختي؛ رفتارشناسان، با توجه به الگوهاي فرهنگي؛ و روانشناسان يونگي، بر اساس جستجوي “حقيقت رواني” تبيين ميكنند. شماري از نوشتههاي نظري (براي مثال، Altman, Nelson and Lett 1972, Edney 1976 Sommer 1969) نياز به قلمرو را از نظر سازوكارهاي تنظيم حريم خود و ديگران تبيين كردهاند. اين ديدگاه به مفهوم خود در روانشناسي يونگ شباهت دارد. آلتمن (1965) قلمرو مكاني را نه تنها تأمينكننده خلوت بلكه تثبيتكنندة روابط اجتماعي ميداند. قرارگاه يا مكان رفتاري مورد استفاده انسان، چه يك فضاي مسكوني و چه يك مكان كاري باشد، مفهومي از قلمروپايي را در خود دارد (Becker 1981,1982). بعضي از جنبههاي قلمروپايي مهمتر از جنبههاي ديگر هستند. زندگي ما در نظامي از تعاريف قلمروهايي سپري ميشود.
3-3-4- نظام قلمروهاي انساني
كوشش انجام شده براي تشخيص گونههاي قلمرو انساني، به دليل پرداختن به تمايلات مردم در كنترل و شخصيسازي فضا و رفتار، مورد علاقه طراحان است. داگلاس پورتيوس (1977) سه مقياس فضايي در درون هم را تعريف كرده است. مقياس اول فضاي شخصي است كه قبلاً توضيح داده شده است؛ مقياس متكي به خانه273 يعني فضايي كه از آن به طور فعال دفاع ميشود و شامل فضاهاي كار، مسكن و محله است؛ و مقياس فضاي در دسترس خانه274 كه قرارگاه يا مكان رفتاري زندگي فرد است (Anderson and Tindall 1972). بعضي از نويسندگان (مثل Roos 1968, Rapoport 1977) مفهوم قلمرو فضايي موقت275 را براي بيان معناي مالكيت موقت و كنترل يك قرارگاه يا مكان رفتاري در مقابل مكانهاي رفتاري دائمي معرفي كردهاند. قلمروهاي فضايي موقت عموماً شخصي نشدهاند.
حسينالشركاوي (1979) براي ساختن مدلي كه به طور مستقيم به طراحي محيط ربط داشته باشد، چهار گونة قلمرو مكاني را تحت عنوان، قلمرو پيوسته276، مركزي277، حامي278، پيراموني279 تعريف كرده است. قلمرو پيوسته “حباب فضايي” متعلق به فرد است. قلمروهاي مركزي مكانهايي چون خانه، اتاق دانشجو، فضاي كار شخصي هستند كه به شدت شخصي ميشوند، مگر اين كه در مقابل شخصيسازي آنها مانعي وجود داشته باشد. افراد از اين مكانها به شدت محافظت ميكنند. اسكارنيومن280 (1972- 1979) اين مكانها را فضاي خصوصي281 ناميده است. قلمروهاي حامي، نيمهخصوصي282 يا نيمه عمومي283 هستند. نوع اول فضاهايي چون نشيمن عمومي خوابگاهها، استخر شناي مجموعههاي مسكوني، يا محوطههاي باز با مالكيت خصوصي مثل ايوان جلويي خانهها را شامل ميشود؛ نوع دوم فضاهايي چون مغازههاي محلي و پيادهروي جلوي خانهها را در بر ميگيرد. بر فضاهاي نيمهخصوصي مالكيت وجود دارد، در حالي كه استفادهكنندگان فضاهاي نيمه عمومي مالك آن نيستند، ولي به نوعي آن را متعلق به خود ميدانند. قلمروهاي پيراموني همان فضاهاي عمومياند. اين قلمروها مكانهايي هستند كه مورد استفاده افراد و گروهها هستند ولي كسي مالك آنها نيست. قلمروهاي پيراموني شخصي نميشوند و نسبت به آنها ادعاي مالكيت نميشود. ادراك مردم از نوع فضا به شدت تحت تأثير چگونگي ساماندهي محيط كالبدي آن است. اين ادراكات در فرهنگهاي مختلف تفاوت دارند.
3-3-5- قلمروپايي و محيط ساخته شده
براي نشان دادن قلمروهاي مكاني با روشهاي مختلف از عناصر كالبدي محيط استفاده ميشود. يك خانة تكخانواري مثالي از قلمرو مركزي است (Newman 1975). اين نوع خانهها در كشورهايي چون امريكا، كانادا، انگليس و استراليا بيانگر تصوري ذهني از خلوت، وحدت و محافظت از زندگي خصوصي انسان هستند (Cooper 1974). قلمرو قابل درك خانه تا حدودي اين تصور را تداوم ميبخشد. حصارها و پرچينها (به ويژه در حياط خصوصي) و ديگر حريمهاي نمادين خانه به آساني قابل درك هستند.
خانههاي تكخانواري قملروهاي حامي را نيز فراهم ميآورند. قلمروهاي حامي به صورتهاي مختلفي چون، يك حياط رو به خيابان، يك ايوان، يا حتي پلة ورودي كه قلمرو عمومي و خصوصي را از هم تفكيك ميسازد، به وجود ميآيند. كلر كوپر (1974) دو ويژگي اصلي براي خانه قائل است. اين دو ويژگي فضاي داخلي صميمي و فضاي خارجي عمومي است، يكي “خودِ انسان از منظر دروني” و ديگري “خودي است كه انسان انتخاب ميكند و در معرض ديد ديگران قرار ميدهد.” بعضي مواقع اين تمايز در آستانه خانه ايجاد ميشود و در مواقع ديگري تمايز در
