
محيط را پيچيده سازند؟ لابرينتها و فضاهاي پيچ در پيچ در جاي خود سرگرمكنندهاند، ولي آيا طراحي بايد در جهتيابي ميان ساختمانها، شهرها و محلات مسكوني ايجاد چالش و پيچيدگي كند؟ ميتوان سؤالهاي مشابهي در مورد زيباييشناسي كرد. تفسير زيباشناختي محيط تا چه حد بايد براي استفاده روزمره پيچيده باشد؟ آيا پيچيدگي بايد از نوعي باشد كه در جدول كلمات متقاطع وجود دارد؟
اين سؤالاتي است كه به ندرت طراحان به آن پاسخ گفتهاند. هرگاه كه سؤالي طرح شده، به طور ذهني پاسخ گفته شده است. يكي از مشكلات اين است كه سؤالات در ابعاد مختلف تجربة انسان پيش ميآيند، و پاسخ آنها بايد خاص هر موقعيت باشد. بررسي يكي از اين مسائل مشكل طراحان را روشن ميسازد.
2-2-4- ماهيت مسائل طراحي
طراحي فضاها، بناها، مجموعههاي ساختماني و مناطق شهري وظيفه سنگيني است، زيرا طيف فعاليتها و نيازهاي زيباشناختي انسان آن قدر وسيع است كه درك آنها و درك چگونگي شكلگيري محيط پاسخگو به آنها مشكل ميباشد. بايد مسائل به طور دقيق شناخته شده و بهترين راهحل براي هر مورد خاص جستجو و تدوين شود. در بيشتر محيطها بايد نيازهاي استفاده كنندگان و گروههاي ذينفع به طور همزمان برآورده شوند. اين نيازها بسختي قابل تشخيص هستند. بسياري از نيازهاي بشدت ناخودآگاهاند. مردم قادر به دستهبندي درست آنها نيستند و طراحان كمي براي توجه به آنها آموزش ديدهاند. يكي از اهداف اين كتاب جلب توجه طراحان به نيازهاي انساني است.
طراحان را ميتوان مشكلگشا184 به حساب آورد. مسئلهي طراحي محيط، زماني به وجود ميآيد كه بين تركيب محيط فعلي و تركيبي كه نيازهاي افراد و گروههاي مردم را برآورده ميسازد تفاوت وجود داشته باشد. اين بدين معنا نيست كه تنها وظيفهي طراحان برداشتن موانع منفي از مسير توسعهي انساني است. ايجاد محيطهايي كه ادراك انسان را ارتقا بخشند از اصليترين اهداف طراحياند.
عمل خلاق نزد مردم ارزش والايي دارد… زيرا ما تنها با تطبيق پيدا كردن با محيط به زندگي ادامه ميدهيم. اگر راكد بمانيم تلف ميشويم. اگر براي آينده ابداع كنيم، با محيط تطبيق پيدا ميكنيم، محيط را تغيير ميدهيم و به ديدگاه جديدي از زندگي دست مييابيم. (FRY 1961)
طراحان براي ابداع با مسائلي مواجهاند كه “سركش”185 يا غامض ناميده شدهاند (Rittel 1971). مسائل محيطي به دليل پيچيدگي تعريف، سركش ناميده شدهاند. خواست ما از آينده روشن است. در بسياري از موارد ماهيت مسئله و محدودهي كنترل طراحان برآن، اهميت جنبههاي مختلف مسئله براي افراد مختلف، و همچنين راهحلهاي موجود همگي مشخصاند. زندگي انسان كوتاهتر از آن است كه حتي براي سادهترين مسائل، تمام راهحلهاي ممكن آزموده شوند. علاوه بر اين، تمام مسائل طراحي محيط منحصر به فرد هستند و فرمول خاصي براي حل عمومي آنها وجوود ندارد. بنابراين وجود هر گونه محدوديتي براي معماري تجدد و فرا تجدد، يا هر فلسفهي طراحي ديگر تعجبآور است. انتظار اين كه همهي مردم از تمام بناها، مجموعهها يا طراحي فضاهاي باز راضي باشند، و يا تمام بناها به كليه نيازها بخوبي و به تساوي جواب دهند غيرمنطقي است. طراحان مي توانند ادعا كنند كه انتظار بيش از اندازه از آنها دارند. ممكن است كه قابليتهاي انسان محدود باشد، ولي توان طراحان هم بيش از اين است. علوم رفتاري به ارتقاي اين تواناييها كمك زيادي ميكنند ولي حلال تمام مسائل نيستند. خوشبختانه انسان تطبيقپذير است، در عين اين كه ابداع راهحلهاي “بدون نقص” ناممكن است، طراحان بايد در جهت “بهينه” سازي كار خود تلاش نمايند. علوم رفتاري در مسير چنين تلاشي نقش موثري دارد.
2-2-5- مفاهيم رويهي طراحي و مفاهيم محيط
مقصود تدوين نظريهي اثباتي طراحي محيط فراهم آوردن دانشي است كه بتواند معماران داخلي، معماران، طراحان منظر و طراحان منظر و طراحان شهري را به درك بهتر ماهيت فرايند طراحي و ماهيت فعلي محيط ساخته شده و چگونگي تجربه و استفاده از آن قادر سازد. براين اساس اين قسمت كتاب به دو بخش نظريهي رويهاي و نظريهي محتوايي تقسيم شده است. هدف، مروري بر متن دانش اثباتي طراحي محيط است. در عين حال، دانش يك رشته است. علوم رفتاري علاوه بر افزودن به دانش عملكردي محيط ساخته شده، قادر به تغيير ساختار تفكر هستند. هدف بخش دوم كتاب تحليل اين مطلب است.
نظريهي اثباتي مطرح شده در اين كتاب از جهت اين كه بسياري از جنبههاي مرتبط با طراحي محيط همچون علم فيزيك و نظريههاي اقتصادي را شامل نميشود ناقص است. دليل ديگر كامل نبودن آن اطلاعات اندك از درك چگونگي رويهي عملي طراحي و چگونگي اثر محيط ساخته شده بر زندگي انسان است. مطالعهي علمي نظريههاي رويهاي و محتوايي كاري دشوار و مسيري ناهموار است. اين مشكل دلايل متفاوتي دارد. بعضي از موارد مربوط به طراحي محيط، از جمله فرايند تصميمگيري در يك دفتر معماري، با استفاده از روشهاي علمي و شبه علمي بسختي قابل ساماندهياند. بسياري از مطالب حتي نتوانستهاند توجه پژوهشگران را به خود جلب كنند.
طراحان محيط اغلب با عدم قطعيت تصميم ميگيرند. دليل اين است كه طراحان هميشه با اينده سروكار دارند. هدف نظريه رويهاي، تبيين درك فرآيند تصميمگيري در طراحي محيط و فرايند شكلگيري طراحي است. اين بحث همچنين اهميت در اختيار داشتن متني روشن و سازمان يافته از نظريهي محتوايي براي حرفه طراحي را مطرح ميسازد. هدف تدوين نظريهي محتوايي كاهش عدم قطعيت تصميمگيريهاي طراحي است. درك كاملاً منطقي قابليتهاي محيط و ماهيت فرايندهاي طراحي ناممكن به نظر ميرسد. تنها ميتوان نسبت به قبل اطلاعات بيشتري را به دست آورد.
2-3- نظريهي اثباتي معماري
2-3-1- فعاليتهاي شناخت و مرحلهي شناخت
هدف هر فعاليت شناختي186 تشخيص و درك مسائلي است كه در رويهي عملي طراحي187 بايد به آنها پرداخته شود. طراح در مرحلهي شناخت188 به سوالاتي كه طي فرايند تصميمگيري پيش ميآيد پاسخ ميگويد. مرحلهي شناخت آغاز فرايند است و به تشخيص مسائل اصلي، تعيين اهداف طراحي، و محدوديتهاي طراحي آينده ميپردازد. در فعاليتهاي حرفهاي اين مرحله تحت عنوان برنامهريزي سهولت189 ذكر شده است. حاصل مرحلهي شناخت هميشه يك برنامهي ساده نيست. مثلاً نتيجهي اين مرحله ميتواند برنامهاي آموزشي باشد. روشهاي تدوين فرايند برنامهريزي بخوبي ثبت و تدوين شده است (نگاه كنيد به preiser 1978, Sanoff 1977, pena 1977, Zeisel 1961,palmer 1981) . هر كدام از اين مدارك مكتوب دورنماي متفاوتي از فرايند را معرفي ميكنند و اغلب آنها گرايش نظري و ارزشي دارند. هدف در اين فصل كتاب تشريح رويههاي خاص طراحان محيط نيست، بلكه بيشتر به مسائل نظري رويهي عملي طراحي پرداخته خواهد شد.
2-3-2- فعاليتهاي شناختي
اگر چه شناخت شامل تحليل، طراحي، ارزيابي، و انتخاب است، ولي اساس آن فعاليتي تحليلي است. تحليل شامل دو فرايند اصلي پرسش و مقايسه است (Koberg and Bagnall 1974) طراحي، تركيبي از فرايندهاي واگرا و همگراي انديشه است؛ ارزيابي شامل كاربرد ارزشها و انتخاب، عمل تصميمگيري است. اين فرايندها در طول رويهي عملي طراحي تكرار ميشوند. مطالعات علوم رفتاري نيز همين مراحل را دارد ولي اهداف آن متفاوت است. هدف پژوهش علمي تعميم پديدههاست؛ و هدف فعاليتهاي شناختي در طراحي فهم بهتر وضع موجود است.
فرايندهاي تحليلي در هر مرحلهي رويه عملي طراحي، شامل خرد كردن يك مسئله به اجزا و دريافت نظم بين آنهاست. اين دريافت نيازمند برقراري پيوند بين اجزا و تدوين الگوي سلسله مراتب آنهاست. اگر دست يافتن به نظم قياسي مشكل باشد،در اغلب موارد نظمي قراردادي برقرار ميشود تا امكان رسيدن به مرحلهي طراحي وجود داشته باشد. به نظر دون كوبرگ190 و جيمباگنال191 (1974) فرايندهاي سوال و مقايسه مقاصدي به اين شرح دارند:
-كشف روابط دروني
-آزمون اجزا در رابطهي با كل
-تشريح مسئله
-تجزيه مسئله
-فهم بيشتر مسئله
-آشنا شدن با مسئله
-مقايسهي مسئله با شرايط ديگر
-سوال يا تحقيق مسئله
-بازكردن و بسط مسئله
-نظم و ترتيب دادن به مسئله
-طبقهبندي عناصر مسئله
-تفكيك مسئله
-شناخت دروني مسئله
-تلاش براي تدوين دستورالعملاه
-ريشهيابي مسئله و شناخته آن
براي تحليل وضع موجود فنون زيادي وجود دارد. چون هر مرحلهي طراحي شامل فعاليتهاي تحليلي است، از اين فنون در مراحل عملي آن استفاده ميشود.
طراحي كردن192 تدوين انگارهها و كنار هم قراردادن اجزاي آنها براي شكلدادن به كلي واحد است. بنابراين طراحي تفكري واگرا193 و همگرا194 يا تحليلي است. در برنامهريزي ساختمان و در طراحي آن كه هر كدام فرايندي از تصميمگيري هستند انديشهي تحليلي زيادي به كار ميرود. ارزيابي ذهني يا عيني انگارههاي طراحي نيز فرايندهايي از پرسش و مقايسه هستند. بنابراين مرحلهي انتخاب نيز شامل فعاليتهاي شناختي است. مرحله شناخت نيز خود شامل فعاليتهاي شناختي، طراحي و انتخاب است. نكتهي مورد نظر در مرحلهي شناخت تشخيص مسئلهاي است كه طراح بايد به حل آن بپردازد.
2-3-3- گسترة طراحي
مفهوم “طراحي همهجانبه”195 يا جامع كه در ان طراح مسئول طراحي همه چيز از مقياس بزرگ شهري تا طراحي جاسيگاري و تزيينات گياهي ساختمان است. ديدگاه معماري مطرحي بوده است. طراحاني چون آرن جيكبسن196 كه به مسائل طراحي در همة مقياسها توجه داشتهاند مورد تحسين بسيار زيادي قرار گرفتهاند. اين فلسفه به وحدت نتايج حاصل از طراحي منجر ميشود، ولي در عين حال فرصتهاي مردم را براي تطبيق و تأمين نيازهاي جديد و شخصيسازي محيط به منظور بيان شخصيت و خواستههاي فردي خود تقليل ميدهد. اگر هدف اصلي معرفي شرايط تاريخي يك دوره يا كار يك فرد باشد، اينگونه فرصتها اهميت بيشتري مييابند.
تطبيقپذيري و قابليت شخصيسازي محيط، به ويژه مسكن، نياز اساسي انسان است. نتيجه منطقي اين بحث اين است كه بجز در شرايطي كه سرمايهگذار طرح، بهرهبردار آن نيز هست و انتظارات او از طراحي برآورده شده، طراح نبايد طراحي جامع و همهجانبه را هدف كار خود قرار دهد.
از ويژگيهاي محيط ساخته شده اين است كه مصالح به كار رفته در آن و شيوة ساخت آن زياد انعطافپذير نيست. بعضي از معماران با مطالعه معماري جوامعي كه در آن فنآوري در سطح جوامع غربي نيست، به اين نتيجه رسيدهاند كه در محيط كالبدي آنها بين نيازهاي رفتاري و محيط ساخته شده سازگاري بيشتري وجود دارد. اين رابطه را بايد در محيطهاي فرهنگي خاص تحليل كرد:
به مانند جوامع ديگر، ساختمانها تركيبي از گروههاي مسكوني هستند، ولي مكانهايي كه در آن خانهها از گل ساخته شدهاند، نسبت به مكانهايي كه با مصالح دائميتر چون سنگ ساخته شدهاند، سازگاري بيشتري ديده ميشود. در اين محيطها در مقابل بارانهاي شديد، كار تعمير به صورت سالانه انجام ميشود، و اگر يك فضا به دليل فوت يا نقل مكان يكي از ساكنين مورد نياز نباشد، به زودي به مخروبه تبديل ميشود. بنابراين نقشة خانه دقيقاً با روابط اجتماعي اعضاي گروه ساكن هماهنگ است. (Goody 1962).
آيا در جوامع متجدد هم همينگونه است؟ در مكانهايي كه طراحي، جامع و همهجانبه انجام شده مشكلات زيادي وجود دارد. تمام طرحها بجز در مواردي كه قانون بازدارندهاي وجود دارد، بايد در طول زمان با استفادة ساكنين و نگرش آنها قابل تطبيق باشند. در برازيليا197 ساختمانهايي كه با الگوهايي هماهنگ ساخته شدهآند، در طول زمان بر اساس پايگاه اجتماعي- اقتصادي ساكنين متمايز شدهاند. به هر حال تمايزات فوق اين سؤال فلسفي را كه طراح چه چيزي را بايد تعيين كند و چه تصميماتي را بايد به عهدة بهرهبرداران قرار دهد روشن نميسازد.
در مورد اينكه معماران چه ميزاني از سازگاري را بايد براي محيط طراحي كنند دو نظر اصلي وجود دارد. نظر اول اين است كه معمار فقط
