
نَادِ عَلَيْهِ وَ اکْتُبْ إِلَي أَهْلِ عَمَلِک تُعْلِمُهُمْ رَأْيِي فِيهِ وَ لَا تَأْخُذْک فِيهِ غَفْلَةٌ وَ لَا تَفْرِيطٌ فَتَهْلِک عِنْدَ اللَّهِ وَ أَعْزِلُک أَخْبَثَ عُزْلَةٍ وَ أُعِيذُک بِاللَّهِ مِنْ ذَلِک فَإِذَا کَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فَأَخْرِجْهُ مِنَ السِّجْنِ وَ اضْرِبْهُ خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ سَوْطاً وَ طُفْ بِهِ إِلَي الْأَسْوَاقِ فَمَنْ أَتَي عَلَيْهِ بِشاهدٍ فَحَلِّفْهُ مَعَ شَاهَدِهِ وَ ادْفَعْ إِلَيْهِ مِنْ مَکْسَبِهِ مَا شُهِدَ بِهِ عَلَيْهِ وَ مُرْ بِهِ إِلَي السِّجْنِ مُهَانًا مَقْبُوحاً مَنْبُوحاً وَ احْزِمْ رِجْلَيْهِ بِحِزَامٍ وَ أَخْرِجْهُ وَقْتَ الصَّلَاةِ وَ لَا تَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْ يَأْتِيهِ بِمَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ أَوْ مَفْرَشٍ وَ لَا تَدَعْ أَحَداً يَدْخُلُ إِلَيْهِ مِمَّنْ يُلَقِّنُهُ اللَّدَدَ وَ يُرَجِّيهِ الْخُلُوصَ فَإِنْ صَحَّ عِنْدَک أَنَّ أَحَداً لَقَّنَهُ مَا يَضُرُّ بِهِ مُسْلِماً فَاضْرِبْهُ بِالدِّرَّةِ فَاحْبِسْهُ حَتَّي يَتُوبَ وَ مُرْ بِإِخْرَاجِ أَهْلِ السِّجْنِ فِي اللَّيْلِ إِلَي صَحْنِ السِّجْنِ لِيَتَفَرَّجُوا غَيْرَ ابْنِ هَرْمَةَ إِلَّا أَنْ تَخَافَ مَوْتَهُ فَتُخْرِجَهُ مَعَ أَهْلِ السِّجْنِ إِلَي الصَّحْنِ فَإِنْ رَأَيْتَ بِهِ طَاقَةً أَوِ اسْتِطَاعَةً فَاضْرِبْهُ بَعْدَ ثَلَاثِينَ يَوْماً خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ سَوْطاً بَعْدَ الْخَمْسَةِ وَ الثَّلَاثِينَ الْأُولَي وَ اکْتُبْ إِلَي بِما فَعَلْتَ فِي السُّوقِ وَ مَنِ اخْتَرْتَ بَعْدَ الْخَائِنِ وَ اقْطَعْ عَنِ الْخَائِنِ رِزْقَهُ (ابن حيون، 1385 ق، ج 2، ص 532 و 533)
“هنگامي که نامه مرا خواندي، ابن هرمه را از نظارت بازار برکنار دار، و او را به مردم معرفي کن، و به زندانش افکن، و رسوايش ساز، و به همه بخشهاي تابع “اهواز” بنويس که من اينگونه عقوبتي (شديد) براي او معيّن کردهام. مبادا در مجازات او غفلت يا کوتاهي کني، که نزد خداوند خوار ميشوي؛ و من به زشتترين صورت ممکن تو را از کار بر کنار ميکنم- و خدا آن روز را نياورد- و چون روز جمعه رسيد او را از زندان در آور و 35 تازيانه بزن و در بازارها بگردان؛ و هر کس گواهي آورد (که ابن هرمه از او چيزي ستانده است)، او را با گواه خود قسم ده، و مبلغ مورد شهادت را از مال ابن هرمه بردار و به طلبکار بده. دوباره ابن هرمه را- خوار و سرافکنده و بيآبرو- به زندان بازگردان، و پاهايش را در بند گذار، و تنها براي نماز باز کن؛ فقط اگر کسي برايش خوراک يا نوشابه يا پوشاک يا زيراندازي آورد به او برسان؛ و مگذار ملاقاتي داشته باشد که راه پاسخگويي به محاکمه را به او نشان دهد و به آزاد شدن از زندان اميدوارش سازد؛ و اگر دانستي که کسي چيزي (عذري) به او آموخته است که به مسلماني زياني ميرساند، او را نيز تازيانه بزن و به زندان انداز تا توبه کند. شبها زندانيان را به فضاي باز بياور تا تفريح کنند جز ابن هرمه، مگر بترسي که بميرد. در اين صورت او را نيز با ديگران به حياط زندان بياور؛ و اگر ديدي هنوز طاقت تازيانه خوردن دارد، پس از 30 روز، 35 تازيانه ديگر به او بزن- پس از 35 تازيانه اول؛ و براي من بنويس که در باره “بازار” (و نظارت بر آن و پايان دادن به هر گونه خيانتي به مردم) چه کردي، و پس از اين خائن، چه کسي را براي نظارت برگزيدي. در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را قطع کن.”
از توصيههاي امير مؤمنان (ع) به حاکمان و ناظران، اين نکته روشن ميشود که حکومت نبايد نسبت به وضعيت بازار بيتفاوت بوده، نظاره گر اجحاف، بينظمي و فشار بر گرده ضعيفان باشد، بلکه در حوزهها يا در زمانهاي خاصي بايد بر بازار و روند جاري آن نظارت داشته باشد، به ويژه در مرحله مبادله کالا که يکي از نقاط لغزش تجّار است و معرکهاي است که ممکن است حقوق بسياري از شهروندان ضايع شود؛ بنابراين، نظارت حکومت بر تجارت و معاملات است که ميتواند عدالت را تأمين کرده و از زيادتر شدن فقر محرومين و فقرا جلوگيري کند.
4-2-1-2- اصلاحات در نظام توزيع
ريشهکن کردن فقر جز با برقراري عدالت امکان پذير نيست و عدالت جز با توزيع درست منابع، ثروت و ابزارهاي توليد و حتي مصرف درست تحقق نمييابد. به همين جهت اسلام در همه مراحل آن از آغاز تا انجام، توجه خاصي را مبذول داشته و احکامي را صادر کرده است. از نظر قرآن، براي دست يابي به عدالت در حوزه اقتصادي لازم است در همه مراحل، مديريت و نظارت دقيق شود. از اين رو در توزيع منابع ثروت، اجازه نميدهد تا هر کسي هر چيزي را مالک شود. اين در حالي است که در اقتصاد کاپيتاليستي، شخص ميتواند مالک هر چيزي شود. به سخن ديگر، آزادي اقتصادي افراد در جامعه اسلامي، از جهاتي محدود ميشود و به شخص اجازه داده نميشود تا از آزادي مطلق و بيقيد و بند بهرهمند شود.
خداوند در آيه 87 سوره هود52، به نقد تفکر سرمايهداري بي بند و بار قوم شعيب ميپردازد و خواسته آنان را درباره آزادي مطلق در مناسبات اقتصادي و تصرفات در اموال و ثروت، مردود ميشمرد؛ چرا که از نظر قرآن، دست يابي به شرايط کاملاً مناسب عمومي براي تحقق جامعه ايماني و عدالت گستر، تنها در سايه پذيرش محدوديتها امکان پذير است و هرگز آزادي مطلق نميتواند عدالت جهاني را تحقق بخشد.
با نگاهي به سيره عملي امير مؤمنان علي (ع) متوجه ميشويم که ايشان در مدت محدودي که حاکميت جامعه اسلامي را به عهده داشتند تمام سعي خود را در راستاي برقراري عدالت و توزيع عادلانه اموال و ثروتهاي عمومي به کار بستند و فعاليتهاي مهمي در اين زمينه انجام دادند که عبارتاند از:
الف) عدم تأخير در پخش اموال عمومي
امام علي (ع) حبس اموال عمومي را در خزانه دولت، روا نميدانست و ميکوشيد تا هرچه زودتر، به دست نيازمندان برساند. سيره امام، نشان دهنده آن است که ايشان حتّي تأخير يک شب را نيز در اين امر برنميتابيد. او بر اين باور بود که آنچه براي مردم و از آنِ مردم است، در اوّلين فرصت بايد در اختيار آنان قرار گيرد. (ابن حيون، 1385 ق)
ب) رعايت مواسات در تقسيم بيتالمال
حاکمان، امين مردماند و آنچه در اختيار دارند، امانت است. کارگزاران دولت، حق ندارند به مناسبتهاي مختلف و به بهانههاي گوناگون، از اموال دولتي بذل و بخشش کنند. علي (ع) برخوردهايي از اين دست با اموال عمومي را ستمگري تلقّي ميکرد:
جُودُ الْوُلَاةِ بِفَيءِ الْمُسْلِمِينَ جَوْرٌ وَ خَتَرٌ (تميمي، 1366، ص 342)
“سخاوتمندي زمامداران در اموال عمومي مسلمانان، ستم و عهدشکني است.”
در برخوردش با عبداللّه بن زمعه که از پيروان او بود و در دوران خلافتش بر وي وارد شد و از او درخواست مالي کرد، فرمود:
إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَيسَ لِي وَ لَک وَ إِنَّمَا هُوَ لِلْمُسْلِمِينَ وَ جَلَبُ أَسْيافِهِمْ فَإِنْ شَرِکتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ شَرِکتَهُمْ فِيهِ وَ إِلَّا فَجَنَا أَيدِيهِمْ لَا يکونُ لِغَيرِ أَفْوَاهِهِم (تميمي، 1366، ص 341)
اين مال، نه از آنِ من است و نه از آنِ تو؛ بلکه غنيمتِ مسلمانان است که در سايه شمشيرها به دست آمده است. اگر در جنگ با آنان شريک بودي، تو نيز به اندازه آنها سهم داري؛ وگرنه، دستاورد آنان، براي غير دهانهايشان نيست.
علي (ع) براي حل معضلات اقتصادي، تمام تلاش خود را بر توزيع عادلانه بيتالمال و تقسيم منصفانه درآمد ملي – همانند زمان رسول خدا (ص) – مصروف داشته و بهاي زيادي نيز در اين راه پرداختند.
امام (ع) ميان خواهرش ام هاني و برده عجمي وي بيتالمال را بالسويه پرداخت نمود، و در مقابل اعتراض خواهرش ميفرمود:
إِنِّي نَظَرْتُ فِي کتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَجِدْ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلَي وُلْدِ إِسْحَاقَ فَضْلا (کليني، 1407 ق، ج 8، ص49)
(منصرف شو) در کتاب خدا تفاوتي ميان فرزند اسماعيل و فرزندان اسحاق (عرب بر عجم) مشاهده نکردم.
همچنين هنگامي که اميرالمؤمنين (ع) به سبب تقسيم مساوي بيتالمال از سوي اطرافيان و نزديکان خود مورد اعتراض قرار گرفت، فرمود:
وَ أَمَّا مَا ذَکرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِک أَمْرٌ لَمْ أَحْکمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيي وَ لَا وَلِيتُهُ هَوًي مِنِّي بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ فُرِغَ مِنْهُ (صبحي صالح، 1414 ق، ص 322)
“امّا اعتراضي که شما در امر تقسيم بيتالمال به طور مساوي (بر من) داريد، حکمي نبوده که به رأي خود صادر کرده باشم يا مطابق خواسته دلم باشد؛ بلکه من و شما ميدانيم اين همان دستوري است که پيامبر خدا (ص) آورده و انجام داده است.”
لذا حضرت (ع) محکم و استوار بر سيره مساوات در تقسيم ايستاد و با وجود همه مخالفتها، سرانه بيتالمال را به صورت تساوي ميان همگان تقسيم کرد و تبعيضهاي گذشته را زدود و ميان خودي و غير خودي، عرب و غير عرب تفاوت نگذاشت؛ زيرا توزيع ناعادلانه درآمدهاي ملي، معضل فقر و تنگدستي جامعه اسلامي را در پي داشت.
ج) شناسايي فقرا و تعيين “سهم مشخصي” از بودجه درآمدهاي عمومي جامعه براي کمک به آنها
نحوه رفتار امام (ع) با از کار افتادگان از مسلمان و غير مسلمان در قول و عمل بسيار قابل توجه است. ايشان همواره رسيدگي به بينوايان و درماندگان را به کارگزاران خويش توصيه ميفرمودند و متذکر ميشدند که برخي از يتيمان و سالخوردگان کسي را ندارند که از آنان دستگيري کند و خودشان هم روي سؤال کردن و اظهار نياز ندارند؛ لذا گماردن افرادي براي شناسايي فقرا و اختصاص دادن بودجهاي براي کمک به آنها را لازم دانسته و در دستور کار کارگزاران قرار ميدادند. ايشان در عهد نامه مالک اشتر مينويسند:
ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَي وَ الزَّمْنَي فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَک مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيتِ مَالِک وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي کلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَي مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَي وَ کلٌ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لَا يشْغَلَنَّک عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّک لَا تُعْذَرُ [بِتَضْييعِ التَّافِهِ] بِتَضْييعِک التَّافِهَ لِإِحْکامِک الْکثِيرَ الْمُهِمَّ فَلَا تُشْخِصْ هَمَّک عَنْهُمْ وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّک لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يصِلُ إِلَيک مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لِأُولَئِک ثِقَتَک مِنْ أَهْلِ الْخَشْيةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْيرْفَعْ إِلَيک أُمُورَهُمْ- ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَي اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] يوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ بَينِ الرَّعِيةِ أَحْوَجُ إِلَي الْإِنْصَافِ مِنْ غَيرِهِمْ وَ کلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَي اللَّهِ فِي تَأْدِيةِ حَقِّهِ إِلَيهِ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِيلَةَ لَهُ وَ لَا ينْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِک عَلَي الْوُلَاةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ کلُّهُ ثَقِيلٌ وَ قَدْ يخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَي أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُم (صبحي صالح، 1414 ق، ص 439)
“خدا را، خدا را، در کار طبقه فرو دست، يعني بينوايان و نيازمندان و فقيران و بيماران زمينگير، که هيچ کاري از دستشان برنميآيد، و در ميان آنان هم اظهارکننده نياز و طالب احسان وجود دارد و هم کساني که چنين نيستند؛ تو حق آنان را که خدا تو را نگهبان آن قرار داده است، براي خدا، نگاهباني کن، و سهمي از بيتالمال خود را مخصوص ايشان قرار ده، نيز در هر شهر قسمتي از محصول زمينهاي غنيمتي را به آنان مخصوص دار، که دورترين ايشان را همان اندازه حق است که نزديکترين آنان دارند، حق همگان بايد رعايت شود، پس مبادا طغيان در
