
کرد:
1)اول آنکه تفکر مدرن در اروپا بر اثر نیازهای فرهنگی خود شکل گرفت و حاصل تفکر متفکران و واکنش در برابر این کنش بود، در حالیکه در ایران بیشتر بر اثر نفوذ نیروی روسیه و انگلستان از شمال و جنوب بود. یعنی درست آنچه در غرب جلوهگری کرد؛ یعنی قدرت و نفوذ سیاسی در ایران ابتدا خود را نشان داد و سپس در پی جستجوی این راز سر به مهر سعی کرد به باطن آن نفوذ کند پس فناوری غرب را به مثابه باطن و روح آن یافتیم. (پارسانیا، 1383: 125)
مرور خاطرات سفر ناصرالدین شاه از فرنگ به وضوح روشن میسازد که چگونه شخص اول کشوری واله و شیفته ظواهر غرب شده است.
2)تفاوت دیگر ماهیت دینستیزی مدرنیته غربی است که در ایران به عکس سبب اتحاد بیشتر طبقۀ روحانی با مردم و طبقه بورژوازی شد. زیرا در اروپا ابتدا قدرت به دست کلیسا و حاکمان مذهبی بود و این سرکشی علیه دین آغاز شد در صورتی که در ایران حکومت به دست حاکمی بود که از راه دینی انتخاب نشده بود؛ پس داعیۀ روحانیون برای اصلاحات و رفتار عامهپسند آنها میتوانست در اقناع مردم در جذب به دین (بر خلاف غرب) صحه بگذارد. یعنی هرچه در غرب تأکید بر سکولاریسم و کنار گذاشتن دانش شهودی و وحی و معرفت الهی مطرح شد، در ایران به عکس راه نجات، گریختن به دامن دین و مذهب، تبلیغ میشد و کسانی هم که سعی کردند به مانند غرب به دین ستیزی بپردازند (چون ملکم خان و شهسوار) تکفیر و طرد شدند، غافل از اینکه کنار گذاشتن دین در غرب یکباره و با دینستیزی آغاز نشد بلکه ابتدا بحث اصلاحات دینی و بازسازی و سپس دینستیزی مطرح شد. به این ترتیب جامعۀ ایران به طور همزمان با اروپا با مدرنیته آشنا نشد. یعنی ابتدا با مظاهر آن و کمکم با مانیفست آن آشنا شد.
در اینکه آیا ایران به معنای واقعی مدرنیته را تجربه کرده است یا خیر، نظریات متفاوتی وجود دارد؛ عدهای بر این باور هستند که ایران همچنان در مظاهر مدرنیته مانده و به درک واقعی آن نایل نیامده است. به نظر نگارنده با توجه به مطالعۀ تاریخ اروپا در دو سدۀ اخیر، میتوان شباهتهایی در جامعۀ مدرن ایرانی و جامعۀ مدرن غرب یافت. هرچند آشنایی ایران ابتدا با مدرنیسم بوده است، اما همین مدرنیسم نیز مطمئناً در تفکر ایرانی و بهخصوص قشر روشنفکر مؤثر بوده است. آشنایی با آثار کافکا، دریدا(Jacques Derrida)، فوکو ( michelfoucaul)و دیگران و کنجکاوی ایرانی برای آشنایی با ادبیات غرب، موضوعی است که برای همگان روشن است. تأثیر مستقیم مدرنیته و پیدایش سیستم پارلمانی، کوشش در ایجاد دموکراسی، ایجاد شیوههای تازهای از تولید و ماشینیسم و رشد و توسعۀ شهرنشینی فرآیندی است که کمتر در توسعۀ مدرنیته و بیشتر در رشد آن تأثیرگذار بوده است(بهنام، 1375: 176)، و اگر نبود اندیشهای که مدرنیزاسیون را برابر غربزدگی و مبارزه با آن را استعمارستیزی ميداند، حتماً رشد بسیار بیشتری نیز میداشت.
به هرحال آنچه مسلم است اینکه اکنون در دنیا دیگر موضوع مدرنیسم مطرح نیست، بلکه رویکرد جدیدی به نام پسامدرنیسم مطرح شده است، که ما در این مقال قصد پرداختن به آن را نداریم. به نظر بابک احمدی، تکامل آگاهی اجتماعی شکل ارگانیک و موزون ندارد. در رویارویی با هر اندیشه و فرهنگی، پارههایی را میگیریم، بخشهایی رها میشود و آموزش فرهنگی، تاریخی نیست (آشوری، 1376: 291). کریستف بالایی که یکی از مستشرقان فرانسوی است و کتاب پیدایش رمان فارسی را به نگارش درآورده، معتقد است«در ادبیات سنتی ایران شعر محور اصلی است و رمان و داستان کوتاه در حاشیه قرار دارد، چیزی که به نظر ما میتواند نشان دهد مدرنیته با چه سرعتی از قرن 19 میلادی تا قرن 20 پیش تاخت و چگونه یک کشور شعر محور به یک کشور رمانمحور تبدیل شد» (بالایی، 1383: 10).
مسلماً باید اذعان کرد که رمان از لحاظ فرم ادبیات منحصر به دورۀ مدرن است. از طریق انعکاس حوادث اجتماعی و سیاسی دوران خود وهمچنین از لحاظ فرم، یعنی ادبیات تنها در محتوا نیست که انعکاسدهنده حوادث سیاسی و اجتماعی زمان خود است بلکه از لحاظ فرم نیز به آن وابسته است. با توجه به زمان، ادبیات ایران گاهی قصیده،غزل، شعر سپید، داستان کوتاه، مینیمال، طرح و رمان است.تمام اینها فرمهایی هستند که در ارتباط مستقیم با تحولات جامعه قرار دارند و میزان استقبال از آنها به عوامل اجتماعی بستگی دارد.
مثلاً اگر داستان کوتاه در ایران مورد اقبال بیشتری قرار میگرفت به این دلیل بود که در ذهن ایرانی نوعی پیشزمینه وجود داشت که همان حکایت بود، اما رمان پدیدهای کاملاً نو و صد در صد واراداتی بود که زمان بیشتری طول میکشید تا جای خود را باز کند یعنی همان میزان عقبماندگی جامعه در پذیرش مدرنیته در پذیرش زبان این تحول که همان رمان است نیز دیده میشود. رمان مشخصۀ دنیای مدرن است؛
رمانهای ایرانی
رمان فارسی در ایران ابتدا تحت تأثیر رماننویسی در اروپا و مخصوصاً فرانسه بوده است. آغاز آن شاید با سیاحتنامۀ ابراهیمبیگ در 1907 و بعد از آن نوشتههای طالبوف باشد (میرعابدینی،1389: 64)؛ اما رفتهرفته تمایز مییابد و با یک ریتم نسبتاً آرام و البته بعد از انقلاب سریعتر، به دنبال شکل خاص خود است (همان: 12). رمان بر خلاف داستان که به دنبال ایدهآل یا آرمان بود، به دنبال واقعیت است (نفیسی، 1368: 17).
تأثیر مدرنیته بر رمانهای فارسی را شاید بتوان به دو دسته تقسیم کرد. رمانهایی که مدرنیته را منعکس ميکنند و رمانهای مدرن. بین این دو شاید بتوان به سختی تمایز قائل شد اما برای دقیقتر شدن موضوع مورد بحث بهتر است توضیح کوتاهی در این باره بیان کنیم.
با رشد روزنامه و نشریات در داخل و خارج کشور و ترجمه رمانهای خارجی، ایرانیها با این سبک نگارش آشنا شدند. ترجمه حاجیبابا اصفهانی یکی از کتبی است که در ایران با اقبال روبرو شد. کمکم رشد مدرنیسم و تغییر ظاهر جامعه و پیدایش طبقۀ شهرنشین جدید تأثیرات خود را نشان ميداد «تصویری از این جامعه را با اندکی اغراق در رمانهای اجتماعی این زمان میبینیم، تهران مخوف از مشفق کاظمی، چاپ 1921 که جامعۀ شهری ایران را در نخستین دهههای قرن بیستم توصیف میکند. در این کتاب زد و بندهای اداری، فساد دستگاه حکومت، فحشای شهری، بیبند و باری بعضی از طبقات اجتماعی نموده میشود. همین فضا در دیگر رمانهای اجتماعی آن روز مانند روزگار سیاه اثر عباس خلیلی و شهرناز اثر یحیی دولتآبادی نیز دیده میشود (بهنام، 1375: 61)یا صادق هدایت در کتاب وغ وغ ساهاب اسلوب قدما را مسخره کرده بود(زرین کوب،1357: 663)
این آثار از لحاظ فرم رمانهای مدرنیستی محسوب نمیشود و در واقع تنها از لحاظ محتوا شامل موضوعات کم و بیش مدرنیستی ميشوند.
دستۀ دوم آثاری هستند که هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا متفاوت از آثار پیشین خود هستند که به نقل از کتاب صد سال داستاننویسی حسن میرعابدینی آغاز این حرکت با بوف کور صادق هدایت است و پس از آن با سنگ صبور صادق چوبک و شازده احتجاب هوشنگ گلشیری.
در سالهای 1320 تا 1330 متفاوتنویسی مورد توجه قرار ميگیرد و نویسندگانی مانند کاظم تینا و احمد شاملو آثاری با این حال و هوا خلق ميکنند. این جریان مدرنیستی در دهۀ 1340 شروع به رشد ميکند و جنگ ادبی اصفهان با کمک ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی و هوشنگ گلشیری منتشر میشود (میرعابدینی1389: 192 تا 196).
رمان مدرن فارسی با اخذ فرم رمان مدرن غربی و به کار گیری ابزار روایت ذهن فاقد دیدگاههای نیستانگارانه اومانیست غربی است ورویکرد آن عمدتاً انتقادی است و موضوع این انتقاد اغلب ارزشها و اصول اخلاقی و اجتماعی برآمده از نظام دینی و انقلابی است (هاجری،1381:143)
جعفر مدرس صادقی
بیوگرافی نویسنده
جعفر مدرس صادقی در سال 1333 در اصفهان متولد شد، در سال 1351 به تهران آمد، در سال 1352 اولین داستان او در شمارۀ تیر ماه ماهنامه رودکی به چاپ رسید. از آن زمان تا کنون کتابهای داستان و رمانهای زیادی از این نویسنده به چاپ رسیده است. او علاوه بر نویسندگی به ترجمه و ویرایش کتب نیز مشغول است. او فارغالتحصیل ادبیات انگلیسی از دانشکدۀ ادبیات و زبانهای خارجی است. او از نویسندگان پر کار این دوره به شمار ميآید. دکتر علی تسلیمی در کتاب گزارههایی در ادبیات معاصر ایران و حسن میرعابدینی در صد سال داستاننویسی ایران هر دو از جعفر مدرس صادقی به عنوان نویسندهای مدرن یاد کردهاند.
«در آثار او تلاش برای ایجاد نوع تازهای از رمان که ویژگیهای افسانههای کهن را داشته باشد، حس میشود. مدرس صادقی در بند واقعنمایی نیست. در دنیای افسانهای او وقوع حوادث شگفت و دور از ذهن امری بدیهی به شمار میآید. گویی حادثهها زاییدۀ رؤیاهایند. از این رو داستانها سرشتی فراواقعی مییابند و دیگر تشخیص اینکه چه چیزی رؤیا است و چه چیزی واقعیت آسان نیست. داستان شروعی واقعگرایانه دارد اما به زودی رؤیایی در رؤیای دیگر در میغلطد و فضا راز آمیز و خوابناک میشود. وهم، سیر واقعیت را متشنج ميکند و بحران داستان را پدید میآورد. قهرمان داستان با از سر گذراندن بحران وقوفی تازه به هستی خود مییابد. مدرس صادقی داستانهای وهمناکی مینویسد که ساختاری جستجوگرانه دارند. برای همسطح کردن واقعیت روزمره با حوادث فوق طبیعی، با لحنی عادی و حق به جانب داستان را روایت میکند. و همین لحن بیتفاوت و سرد است که غالباً خواننده را کنجکاو دانستن ادامۀ داستان میکند. اما برای آنکه خواننده داستان را قانعکننده بیابد گاه به شرحی خستهکننده از جزییات میپردازد. با تکرار وصفهای مسطح به شیوة نویسندگان رمان نو، ریتم داستان را کند میکند تا رخوتی را که برای باورپذیر کردن فضا لازم است به خواننده القا کند. گریز از واقعیت موجود نویسنده را به فکر آفرینش واقعیتی دیگرگون در داستانهایش میاندازد. نوعی اعتراض به آنچه هست، پروراندن آرزوی تغییر، حسرتی نوستالژیک نسبت به آنچه از دست رفته است. این نوع نگرش بازتاب دهندة مشغلههای ذهنی نسل مغبونی هم هست که به حادثهپردازیهای شگرف روی آورده است». (میرعابدینی، 1377: 1043)
شخصیتهای رمانهای مدرس صادقی معمولاً انسانهایی هستند که دیگر تحمل کابوسهای خود را ندارند و به همین سبب اغلب در حالت و وهم و خواب به سر میبرند. آنها از داشتن موقعیت اجتماعی محروماند و در نقش تازهای که گرفتهاند دچار سردرگمی و گیجی شدهاند. «در جهان داستانهای مدرس صادقی کودکی گم شدن است و پدر از دست دادن؛ زخمهایست بر روح که تأثیر ویرانگرش را در بزرگسالی به صورت روانپریشی نشان میدهد»(همان: 1044)
حال با این مقدمۀ مختصر به بررسی جزییات مؤلّفههای مدرنیستی در آثار مدر صادقی میپردازیم.
شریک جرم
خلاصۀ داستان
شریک جرم از نظر زمانی بخش اول از تریلوژی (شریک جرم، کلّۀ اسب و سفر کسری) است. این رمان مربوط به سالهای اوایل انقلاب است. چند شخصیت اصلی داستان شریک جرم عبارتند از: خانم و آقای صبا (مادر و پدر همسر کسری)، سهیلا همسر او و سمر خواهر همسر او. سهیلا نقش چندانی در زندگی کسری ندارد، و از اندیشههای کسری میفهمیم که او را دوست ندارد و از ازدواج با او پیشمان است. سهیلا در نگاه کسری، زنی است که بیشتر خود را درگیر کارهای جامعۀ مدنی و تلاش برای فعالیتهای سیاسی کرده است. در عوض خواهر سهیلا، زنی است که جلوههای زنانه بیشتر در او نمود دارد، و این است که کسری به او تمایل پیدا کرده و سعی میکند اوقاتش را با او سپری کند. کسری بیگناه به زندان میافتد ودر آنجا با شخصی به نام حسین آشنا میشود. در قسمتی از داستان حسین به درون کسری میرود و کسری ازآن لحظه به بعد خود را هم کسری میداند و هم حسین. در پایان داستان در یک میهمانی اشرافی که در منزل خانم صبا برگزار شده بود، کسری سگ او را آتش میزند و سبب مرگ چندین نفر میشود. داستان با رفتن کسری به آسایشگاه بیماران روانی، کشته شدن خانم صبا در میهمانی و خودکشی سمر به به پایان
