
ميدانند؟ در برخي از جوامع و يا مناطق ممکن است افرادي که صاحب اتومبيل نيستند، فقير محسوب شوند درحاليکه در جامعه و منطقه ديگر آنها را صاحب مکنت بدانند. برخي از مردم خود را فقير ميدانند، درحاليکه بر اساس معيارهاي کلي فقير نيستند.
2. در چه دوره زماني بايد فقر را تعريف کرد؟ خانوادهاي ممکن است در يک دوره از زمان فقير باشد (براي مثال، يک سال) در حالي که در سالهاي ديگر فقير تلقي نشود. يا اينکه ممکن است در يک دوره مورد مطالعه معيارهاي سطح زندگي تغيير کند. کدام زمان را بايد ملاک بررسي قرار داد؟
3. واحد بررسي فقر را بايد فرد يا جامعه يا خانوار در نظر گرفت؟ ممکن است دو خانوار که از نظر خط فقر و معيار سنجش فقر در يک سطح قرار دارند، داراي توزيع دروني متفاوت باشند. به عبارت ديگر، ممکن است يک خانوار در کل، بالاي خط فقر باشد، در حالي که فرد يا افرادي در درون اين خانوار زير خط فقر باشند. همين مطلب در مورد جامعه نيز صدق ميکند.
4. دارايي و ثروت چه نقشي در تعيين فقر دارند؟ آيا درآمد کنوني، مورد نظر است يا درآمد دائمي ملاک تعيين خط فقر است؟ براي مثال، فردي که ملک شخصي دارد اما درآمد جارياش به ميزاني نيست که سطح زندگي او را بالاتر از خط فقر قرار دهد، چه حکمي دارد؟
5. ملاک درآمد است يا هزينه؟ دلايلي وجود دارد که استفاده از درآمد بجاي هزينه منجر به نتايج متفاوتي ميشود. براي مثال امکان دارد افرادي از نظر سطح درآمد زير خط فقر قرار داشته باشند اما از طريق قرض يا فروش برخي از داراييها، سطح رفاه خود را بالاتر از خط فقر قرار دهند. چنانکه ممکن است گروهي که سطح درآمد خط فقر را دارند، به دلايلي مانند عادات اجتماعي، دانش ناکافي يا ناقص بودن بازار، قادر به تأمين نيازهاي خود در سطح مناسب و بالاي فقر نباشند.
2-2-1-2- فقر دائمي و فقر موقتي
از نظر مدت زمان فقر، فقرا به فقراي موقتي و دائمي تقسيم بندي ميشوند. برخي از گروههاي فقير از ابتداي زندگي فقير متولد شدهاند و در طول حيات خود با فقر زندگي کردهاند و هيچگونه تحول و تحرک عمودي و يا افقي از نظر اجتماعي و اقتصادي در وضعيت آنان پديدار نميشود، به طوري که ممکن است آنان وارث فقر از نسل قبل و انتقال دهنده آن به نسل بعدي باشند.
اما فقر موقتي، در شرايط ويژه در پي شرايط نامساعد اقليمي و يا آفات طبيعي و پيشبيني نشده مانند زلزله، سيل، خشکسالي و يا حوادث اجتماعي و اقتصادي مانند جنگ و بحران و محاصره اقتصادي، ورشکستگي، آتش سوزي و غيره، رخ ميدهد و به سرعت جبران ميشود، و معمولاً آثار آن در صورت تلاش و کوشش قابل انتقال به نسلهاي بعدي نيست. (برنامه و بودجه، 1375)
2-2-1-3- فقر موردي و فقر فراگير
فقر موردي33 يا فردي، فقري است که در برخي از جوامع گريبانگير عده قليلي از افراد ميشود. در حالي که ساير افراد جامعه با آن بيگانهاند. ريشه اين فقر را بايستي در خصوصيات دروني اين قبيل خانوادهها و افراد جستجو کرد و ميبايست بررسي شود که کداميک از ويژگيهاي اخلاقي، موروثي، اعتقادي، نژادي، اجتماعي، محيطي و آموزشي موجب ميشوند تا برخي افراد، از بهرهمندي از رفاه و تأمين اجتماعي لازم ناتوان ميگردند.
اما فقر فراگير34 فقري است که همه افراد يک جامعه به جز تعداد معدودي دچار آن ميشوند و به اين معنا است که توانمندي و ثروت عمومي جامعه به ميزاني نيست که همه افراد جامعه بتوانند از يک سطح مطلوب و نسبتاً رضايت بخش رفاه استفاده کنند و در اين مورد هم قطعاً و يقيناً فرهنگ عمومي جامعه يعني مجموعه باورها و اعتقادات آنها به گونهاي است که مانع تلاش و کوشش و بهرهمندي آن از نعمات دنيوي ميشود. (شيخاوندي، 1379)
برخي در اين مورد اين طور استدلال ميکنند که فقر عمومي مردم به دليل فقدان منابع طبيعي و ذخاير زيرزميني است و يا بالعکس، هر کشوري که منابع سرشاري دارد از رفاه و ثروت فراواني برخوردار است. البته اين موضوع، مثالهاي نقض بسياري دارد مانند کشورهاي شرق آسيا يا اروپا و کشورهاي آفريقايي و آمريکاي مرکزي که نميتوان علت قطعي فقر و رفاه اين جوامع را ثروتها و منابع خدادادي آنها دانست بلکه عوامل انساني نيز بسيار مؤثر است.
علاوه بر اين، استدلال ديگري نيز براي فقر عمومي يک کشور مطرح ميشود و آن مستعمره شدن کشور توسط کشورهاي قدرتمند ديگر است که ذخاير و ثروت آنها را طي قراردادهاي قانوني به يغما ميبرند و آنها را روز به روز فقيرتر و ناتوانتر مينمايند. اين موضوع در يک واحد ملي نيز ميتواند به صورت استثمار به وقوع بپيوندد و حقوق و دستمزد تحصيلي افراد، توسط مالکين و سرمايه داران و دلالان از چنگشان خارج گردد. (برنامه و بودجه، 1375)
2-2-1-4- فقر مادي و فقر معنوي (فرهنگي)
فقر مادي عبارت است از ناتواني در تأمين معاش و کسب روزي براي گذران زندگي روزمره به دلايلي که در ادامه خواهد آمد. در حالي که فقر معنوي که مهمتر و اساسيتر از فقر مادي است. همان ناتوانيهاي فکري و روحي است که به عبارتي به عنوان فقر فرهنگي تلقي ميشود (برنامه و بودجه، 1375) به بيان ديگر، فقر فرهنگي را ميتوان فقدان آگاهيهاي لازم دانست که تعصبها، خودپسنديها، لجاجت ورزي، انکار علم و پيشرفتهاي علمي، خودداري از دانش پژوهي و پايبندي به سنتها و روشهاي نابخردانه نياکان از آن ناشي ميشود و شديدترين نوع فقر به شمار ميرود، و ريشهايترين عامل عقبماندگي و مانع بسياري از فرآيندهاي توسعه و رشد است. مبارزهي با فقر فرهنگي به زمان نياز دارد و محنت و تلاش طاقت فرسايي را ميطلبد. (دفتر تبليغات خراسان، 1380)
2-2-2- انواع فقر در اسلام
فقر به معناي ناداري و نيازمندي در ابعاد و زمينههاي گوناگون زندگي آدمي، مفاهيم مختلفي را در برميگيرد و داراي درجاتي است که باملاحظه فقر در قرآن و روايات ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
2-2-2-1- فقر ذاتي
بر اساس فرهنگ اديان آسماني و ديدگاه عرفا و فلاسفه الهي، جز خداوند همه موجودات جهان فقير و نيازمندند. اين نياز و حاجت در همه جهات براي انسان تا زماني که در دنيا هست موجود ميباشد و بلکه در همه موجودات اين حاجت و نياز هست. خداوند تنها موجود بينيازي است که از توانگري ذاتي برخوردار است.
چنانکه در قرآن کريم نيز به اين مطلب اشاره رفته است:
?يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِّي الْحَمِيدُ?(فاطر: 15)
“اي مردم شما همگي نيازمند خداييد. تنها خداوند است که بينياز و شايستهي هر گونه ستايش است.”
نيز در جاي ديگر آمده است:
?وَ اللَّهُ الْغَنِي وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ?(محمد: 38)
“خداوند بينياز است و شما نيازمنديد.”
اين فقر يک صفت نيست بلکه در فطرت و خميرمايه آدمي نهفته است و طلب کمال برخاسته از آن است و هر قدر انسان از اين نيازمندي آگاهي بيشتري پيدا کند، به خداوند نزديکتر ميشود و به درجات بالاتري از کمال دست مييابد. بنابراين، پيامبران و امامان فقيرترين انسانها بودند و بر اين فقر خود نيز افتخار ميکردند.
حضرت رسول اکرم) ص( در دعايي ميفرمايند:
اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِالافْتِقَارِ إِلَيْک، وَ لَا تُفْقِرْنِي بِالاسْتِغْنَاءِ عَنْک (مجلسي، 1404 ق، ج 69، ص 30)
“الهي مرا با نيازمندي به سوي خودت غني گردان و نيازم را سرشار و نيز مرا در بينيازي از خودت فقير مگردان که خود را از تو بينياز بدانم.”
اشعار عارفان واقعي نيز از اعتراف به چنين نيازمندي آکنده است. به طور طبيعي چنين افرادي خود را از همه موجودات جهان بينياز احساس ميکنند.
2-2-2-2- فقر واقعي و حقيقي
بر اساس تعاليم اسلام ميتوان به يک نوع ديگري از فقر اشاره نمود که از آن به فقر واقعي و حقيقي تعبير ميشود و چهره خود را به صورت فقدان عمل خير در سراي آخرت به نمايش ميگذارد. حديث زير از پيامبر اکرم (ص) به اين نوع فقر مهم اشاره نموده است:
أَتَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ فَقِيلَ الْمُفْلِسُ فِينَا مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ فَقَالَ الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِصَلَاةٍ وَ صِيَامٍ وَ زَکَاةٍ وَ يَأْتِي قَدْ شَتَمَ وَ قَذَفَ هَذَا وَ أَکَلَ مَالَ هَذَا وَ سَفَک دَمَ هَذَا وَ ضَرَبَ هَذَا فَيُعْطَي هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَي مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَيْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِي النَّارِ. بَل قَد يُقَال إنَّ المفلِسَ حَقيقَة هُوَ هذا (مجلسي، 1404 ق، ج 69، ص 6)
آيا ميدانيد مفلس کيست؟ گفتند: از نظر ما، مفلس کسي است که نه درهمي دارد و نه کالايي. حضرت فرمود: مفلس امت من، کسي است که روز قيامت نماز و روزه و زکات با خود ميآورد، اما گاهي دشنام و تهمتي به اين زده است و مال آن را خورده و خون فلان را ريخته و بهمان را زده است. در نتيجه، از حسناتش به اين و آن داده ميشود و اگر حسناتش تمام شود و هنوز خطاهايش تمام نشده باشد، از گناهان آنها برداشته و به او داده ميشود و سپس در آتش افکنده ميشود و گفته ميشود: مفلس حقيقي، همين شخص است.
در حديث ديگري نيز ايشان چنين فرمودهاند:
مَا الصُّعْلُوک فِيکُمْ فَقَالُوا الرَّجُلُ الَّذِي لَا مَالَ لَهُ قَالَ بَلِ الصُّعْلُوک مَنْ لَمْ يُقَدِّمْ مِنْ مَالِهِ شَيْئاً عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَ کَثِيراً مِنْ بَعدهِ (مجلسي، 1404 ق، ج 74، ص 152)
“اي مردم به نظر شما فقير کيست؟ عرض کردند: مردي که ثروتي ندارد. فرمود: نه، فقير حقيقي کسي است که از مال خود چيزي به حساب خدا پيش نفرستد، اگرچه پس از او مال بسياري بماند.”
امير مؤمنان علي (ع) در نهجالبلاغه نيز به اين نوع فقر اشاره نمودهاند:
الغِنَي وَ الفَقرُ بَعدَ العَرضِ عَلَي اللهِ (صبحي صالح، 1414 ق، ص 555)
“توانگري و فقر (واقعي) آنگاه معلوم ميشود، که اعمال به پيشگاه خداوند عرضه شود.”
2-2-2-3- فقر ديني
اين نوع فقر که در کلام معصومين (ع) بدان اشاره شده و به جهت نشان دادن سختي و دشواري آن از الفاظ خاصي به کار گرفته شده است، عبارت است از فقدان يک آئين الهي و يا وجود کاستيها و نواقص در اعتقادات ديني و عقيدتي. از احاديث زير چنين مضموني قابل برداشت است.
امام صادق (ع) فرمودند:
الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْفَقْرُ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ فَقَالَ لَا وَ لَکِنْ مِنَ الدِّينِ (کليني، 1407 ق، ج 3، ص 663)
“فقر، مرگ سرخ (کشته شدن) است. [راوي ميگويد:] به ابوعبدالله عرض کردم : (منظورتان) فقر درهم و دينار است؟ فرمود: نه؛ فقر ديني است.”
همچنين امام علي (ع) اين نوع فقر را جزء سختترين فقرها به شمار ميآورد و در پاسخ به اين پرسش که سختترين فقر کدام است، ميفرمايد:
الْکُفْرُ بَعدُ الْإِيمانِ (ابنبابويه، 1413 ق، ج 4، ص 381)
“کفر بعد از ايمان”
2-2-2-4- فقر فرهنگي
فرهنگ معنايي گسترده دارد و ابعاد وسيعي از زندگي انسانها را شامل ميشود. اما آنچه به نام فرهنگ در اينجا مدنظر است و فقر فرهنگي بدان اطلاق ميشود، عبارت است از بيخردي، بيسوادي، اعتقادات خرافي، پرسشهاي غير عقلاني، کاستي عشق، محبت و فزوني بغض و کينه و امثال آن. بيترديد خرد يکي بزرگترين نعمتهاي خداوند متعال است. ولي برخي از انسانها از اين نعمت بزرگ بيبهره يا کم بهرهاند. عقل مراتب مختلفي دارد. گروهي از پايينترين مرتبهي آن يعني توان درک نيز بيبهرهاند. شريعت براي تدبير زندگي چنين افرادي سرپرست مشخص کرده است. گروهي ديگر، به رغم برخورداري از اين مرتبه از مراتب بالاتر آن يعني مرحلهي کسب دانش و نيز عقل عملي، که سبب تشخيص درست از نادرست ميگردد، بيبهرهاند.
از اينگونه فقر در قرآن با واژههاي استضعاف ياد شده است35. و در روايات نادانها شمرده شدهاند. در هر صورت فقر فرهنگي بزرگترين عامل انحطاط يک فرد يا يک ملت است.
پيامبر اکرم (ص) در اين زمينه ميفرمايد:
يا عَلي
