
انسان، نفس ناطقه است و چون واقعیت و شیئیت هر چیزی به فصل آن است، پس حقیقت انسان نیز به نفس است. به اعتقاد امام خمینی، بدیهی است که انسان موجودی جسمانی نیست؛ بلکه حقیقتش مجرد بوده و دارای نفخهی الهی است، اما متأسفانه به دلیل اینکه غشاوات و حجابات، او را فرا گرفته است و اسیر هواهای نفس شده است، اثبات اینکه او حقیقتی و غیر جسمانی است، نیازمند استدلال و براهین اثبات نفس است.110
با وجود اینکه مجرد بودن انسان، یک امر بدیهی است، ولی میتوان دلایلی را برای آن اقامه کرد. ایشان برای اثبات نفس، به عنوان بعد غیرمادی وجود انسان، دلایلی را ذکر کردهاند که در عین اینکه به زبان عادی و روان نگارش یافته، اما کاملاً علمی است. از جمله اینکه شعور و آگاهی در یک موجود، دلیل بر تجرد نفس آن موجود است؛ زیرا ماده و جسم از خود بیخبر میباشد. در حالی که:
«انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است… پس در انسان و حیوان چیز دیگری هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است».111
ایشان در جایی دیگر انحطاط و ضعف تدریجی جسم و قوای جسمانی از یک سو و شدت یافتن قوای عقلیه از سویی دیگر، دلیل بر جسمانی نبودن قوای عقلیه میدانند. دلیل دیگر، ضدیت خواص و آثار و افعال نفس با خواص و آثار و افعال مطلق اجسام است؛ مثلاً، نفس میتواند صورتهای متضاد را بپذیرد بدون آنکه صورتی از بین برود و یا صورتهای نامتناهی در آن نقش ببندد. بنابراین نفس، جسم و جسمانی نیست و فساد ناپذیر و باقی است؛ زیرا فساد، بدون مادهای که پذیرای آن باشد، صورت نمیگیرد در حالی که «مجرد، ماده قابله ندارد»112. امام مانند دیگر فیلسوفان مسلمان، نفس را حادث دانسته و در مورد چگونگی پیدایش آن، میگویند:
«نفس از ابتدای پیدایش، موجودی مجرد نیست؛ بلکه جسمانی و زاییده عالم طبیعت است. انسان، تا زمانی که در دار طبیعت به سر میبرد به عنوان موجودی طبیعی دارای دو وجهه است، جهت فعلیتش «نفس» و جهت قوهاش«بدن» نام دارد. بدن، ماده و نفس صورت آن است. و صورت و ماده در وجود با هم متحدند.»113 «نفس به تدریج با حرکت در جوهر، در مراتب وجودی ترقی میکند و از تقیید به آثار و احکامش نشئه طبیعت جدا شده و روحانیه البقاء خواهد شد.»114
همچنین امام در کتاب «چهل حدیث» فصلی با عنوان «تفکر در احوال نفس» گشودهاند که در آنجا تصریح میکنند:
«تجرد نفس یکی از حالات و اوصاف مهم نفس است که حکمای بزرگوار کمتر مسألهای از مسائل حکمی را به آن اندازه اهمیت داده و مبرهن ساختهاند.»115
2-2-1-2. مراتب و قوای نفس
نفس انسان داراى مراتب و درجات متفاوت است. آن گاه كه روح انسان در مرتبه سستى قرار مى گيرد و به بدى ها فرمان مى دهد به آن «نفس اماره» مى گويند و آن گاه كه در برابر زشتى ها واكنش نشان مى دهد و سرزنش مى كند «نفس لوامه» گفته مى شود و آن گاه كه روح در برابر فراز و نشيب هاى زندگى آرامش خود را حفظ مى كند و اختلالات و ترديدها، به پايبندى و يقين او آسيب نمى رساند، از روح او به مرتبه «نفس مطمئنه» تعبير مى شود.
قواي نفس، رابطه مستقيمي با اثبات نفس دارد؛ زيرا در اولين مرتبهاي كه ما متوجه وجود نفس در بعضي اجسام ميشويم، به افعالي كه از موجودات داراي نفس ظهور ميكند پي ميبريم و سپس از طريق اين افعال گوناگون به وجود نفس ميرسيم. بر همين اساس، يكي از مسائلي كه در شناخت نفس به چشم ميخورد، بحث و بررسي از قواي نفس است كه منشأ افعال نفسانياند. البته بحث از قواي نفس به صورت كلي داراي اين رابطه است، نه بحث درباره تعدد قواي نفس و ملاك تعدد آنها. در مسأله قواي نفس، به محض اينكه ما افعالي خاص را در نفس مشاهده ميكنيم، پی میبریم که اين افعال منشأ خاصي را در نفس ميطلبند. يعني بايد از طريق قوه و يا قوايي صادر شوند. از همين رو يكي از مهمترين قيودي كه در تعريف نفس توسط فلاسفه آورده شده، قيد «آلي» است.
امام خمینی معتقدند، نفس دارای سه مرتبه است:
«مرتبه طبع الکل که عالم ماده و مادیات و مرتبه شهادت است و مرتبه خیال الکل که عالم برزخ میباشد و مرتبه عقل.و مرتبه بالاتر کمالات مرتبه پایین را به نحو ارفع دارد و عالم عقل همه کمالات سه مرتبه را به نحو وحدت دارد»116.
امام خمینی در جای دیگر و با بیان دیگر، سه عالم طبیعت، مثال و عقل را با عنوان نشئات وجودی نفس تبیین کرده است:
«نفس ناطقهی انسانیه حقیقتی است که در عین وحدت و کمال بساطت، دارای نشئاتی است که عمده آن به طریق کلی سه نشئه است:اول، نشئه مُلکیه دنیاویه ظاهره، که مظهر آن حواس ظاهره و قشر ادنای آن بدن ملکیه است.دوم، نشئه برزخیه متوسطه که مظهر آن حواس باطنه و بدن برزخی و قالب مثالی است.سوم، نشئه غیبیه باطنیه است که مظهر آن قلب و شئون قلبیه است. و نسبت هریک از مراتب به دیگری نسبت ظاهریت و باطنیت و جلوه و متجلی است؛ واز این جهت است که آثار و خواص و انفعالات هر مرتبهای به مرتبه دیگر سرایت میکند. چنانچه اگر مثلا حاسه بصری چیزی را ادراک کند از آن اثری در حس بصر برزخی واقع میشود به مناسبت آن نشئه؛ و از آن اثری در بصر قلبی باطنی واقع شود به مناسبت آن نشئه. و همین طور آثار قلبیه در دو نشئه دیگر نیز ظاهر گردد.»117
امام خمینی(ره) در مورد قوای نفس، اقسام آن و تعریف هر قسم همان نظر حکمای پیشین را دارند و در این مورد میگویند:
«قوای نفس به طور کلی، به دو قوه ادراک و تحریک منقسم میشوند. و هر یک از این قوا نیز دو شعبه میگردد:قوه ادراک به عقل نظری و عقل عملی و قوه تحریک به قوه دفع(قوه غضب) و قوه جذب(شهوت) منشعب میشود.»118
امام در جای دیگر چهار قوه برای نفس بر میشمارند که عبارتند از: «قوه عاقله، قوه واهمه، قوه غضبیه و قوه شهویه.»119
قوه عاقله، قوهای روحانی است که ذاتاً مجرد است و فطرتاً به خیرات و کمالات تمایل دارد و انسان راه به عدل و احسان فرا میخواند. قوه واهمه، در مقابل قوه عاقله قرار دارد؛ زیرا تا وقتی که تحت سلطه عقل در نیاید، به حسب فطرت، به دنیا تمایل دارد120 و منشأ مکر، دروغ و حیله خواهد بود. به همین جهت قوه واهمه، قوه شیطانیه نیز نامیده میشود.
قوه شهوت، قوهای است که منافع و لذات را جلب میکند و برای حفظ و بقای نوع انسان در عالم طبیعت است.قوه غضب نیز برای دفع ضرر و حفظ نظام جهان و بقای شخص و نوع انسان است.121
2-2-1-2-1. عقل
انسان موجود ممتاز و ویژهی هستی است و دلیل این ویژگی، برخورداری از عقل میباشد. از آنجایی که شناخت عقل در زمینهی انسانشناسی دارای جایگاه خاصی است؛ زیرا شناخت صحیح و جامع از این بعد وجودی انسان، در ترسیم مناسبات، وظایف، اهداف و عملکرد انسان در زندگی اخلاقمحور تأثیر عمیق و تعیین کننده دارد، امام خمینی مانند دیگر بزرگان به تبیین نقش عقل پرداخته و عقل مرتبط با جسم را که یکی از مراتب نفس است، اینطور بیان کردهاند: «قوه عقل؛ یعنی قوه روحانیای که به حسب ذات مجرد و به حسب فطرت مایل به خیرات و کمالات و همچنین دعوت کننده به عدل و احسان است.»122 اساساً انسانیت انسان به عقل اوست. یعنی تا زمانی که انسان در زندگی خود عقل را حاکم افعال و اقوال خود نکند و گفتار و رفتار خود را با استفاده از عقل ساماندهی نکند، سهمی از حقیقت انسانیت نبرده است. امام خمینی نیز در ذکر شأن عقل، نه تنها آن را به زندگی عادی و مادی محصور نمیکند، بلکه با عبارتی موجز ارزش انسان و انسانیت او را به این دارایی ارزشمند دانسته و میفرماید:
«عقلی که مایهی تمیز انسان از حیوان است به انسان شرافت تکلیف بخشیده است و پاداش و کیفر به واسطهی عقل انجام میگیرد؛ زیرا عقل است که میگوید اطاعت مولی الموالی واجب است و مخالفتش قبیح است»123
امام (ره) قول حکما را مبنی بر تقسیم مراتب عقل به هیولانی و… مورد نقد قرار دادهاند. ایشان معتقدند: عقل یک حقیقت است که مراتب مختلفی را طی میکند و توصیف فیلسوفان از آن ناظر به مراتب مختلف آن است. حکما در تقسیم عقل به اقسام یاد شده، مرتکب تسامح شدهاند. معنای این تقسیم این نیست که عقل در مراتب مختلف، تعدد و تفاوت هویت دارد؛ بلکه همین جوهر که از اول رو به نورانیت سیر میکند، مرتبه به مرتبه نورانیتر میشود. وقتی که به نورانیت خیالی رسید، استعداد ارتقا به نورانیت عقلی را دارد و هیولای عقل، قابل این است که خود به عقل بالفعل تبدیل یابد. البته عقل هم مراتبی دارد که طبق این مراتب تقسیم میشود، و لیکن این تقسیم، تقسیم مراتب جوهری عقل است، نه بیان حیثیت عوارض آن. البته اگر این جوهر در سیر خود تحت تربیت الهی و رحمانی قرار گیرد، عقلِ مجردِ رحمانی میشود و اگر تحت تربیت شیطان قرار گیرد، عقلِ مجردِ شیطانی میگردد.124
امام(ره) دربارهی رابطهی عقل نظری و عملی با هم، و تقدم و تأخر رتبی میان آنها، معتقد است:
«کمال انسانی، به عقل عملی است، نه به عقل نظری.چرا که ممکن است انسان، برهان داشته باشد ولی در مرتبهی کفر و شرک باقی بماند، ولی عقل عملی، همان ارجاع کثرت به وحدت عملاًٌ و خارجاً است؛ لذا کمال انسان به عقل عملی اوست، نه عقل نظری.»125
ایشان به صراحت، غایت و نهایت هر دو را یک چیز میداند. ایشان عقل نظری را با عقل عملی در غایت متحد میداند: غایت عقل مستفاد فناء فی الله است، و عقل عملی هم که آخرین مرتبهاش فناء فی الله است، پس غایت هر دو عقل در آخر یکی شد، ولو در آغاز از هم جدا بودند.126
در نتیجه باید گفت نفس، حقیقت انسان است که عقل به عنوان قوهای از قوای نفس، ملاک و معیار انسانیت او محسوب شده است. اگر انسان در مسیر زندگی خویش از عقل و ادراکات و تحریکات او که مطابق فطرت انسان است، استفاده کند همان مسیری را طی خواهد کرد که از آن به تعالی وجودی و نیل به مرتبه تجرد تعبیر شده است.
2-2-1-2-2. اختیار و اراده
تکامل نفس در اثر افعال اختیاری انسان است؛ زیرا در ذات انسان گرایش به سوی کمال وجود دارد و این گرایش به صورت اراده، ظهور پیدا میکند. پس آنچه مربوط به ذات نفس است، از اراده نشأت میگیرد و کمالاتی که نصیب آن میشود، در سایه اراده و اختیار است.
امام خمینی معتقد است که اختیار در لغت به معنای برگزیدن و انتخاب است که در این صورت فعلی از افعال نفس و از مبادی افعال اختیاری محسوب میشود و مقدم بر اراده است. اختیار به معنای قدرت و رجحان و اراده نیست، چرا که فعل اختیاری دارای مبادی متعددی است که عبارتند از: تصور، تصدیق به فایده، سپس ترجیح و بعد از آن برگزیدن، میل اشتیاق و در نهایت به اراده که همان تصمیم قطعی است منتهی میگردد127.
همچنین امام معتقد است «اختیار» به معنای اخذ نمودن خیر است.128 یعنی برگزیدن یک چیز در میان دو یا چند چیز که بنا بر تشخیص عقل نسبت به بقیهی موارد، پسندیدهتر است. پس مختار کسی است که فعلش از اراده و اختیار او سرزند. اختیار کردن فعل،
قبل از ارادهی آن فعل است و نفس آدمی پس از آن که اختیار را انجام داد، اراده صورت میگیرد. پس فاعل مختار پس از آنکه مقدمات دیگر حاصل شد، با اختیار و ارادهی خودش، علت فعل گردیده و فعل از او صادر میشود129.
البته قابل ذکر است که نباید اختیاری بودن افعال انسان را با ارادی بودن آنها، به هم آمیخت؛ زیرا ارادی بودن یک فعل به معنای آن است که قبل از آن، ارادهای موجود باشد و فعل مسبوق به اراده باشد. ولی اختیاری بودن به این معناست که در صدور آن فعل، نقش اصلی را خود فرد ایفا میکند نه عوامل دیگر.
بنابراین اراده، یک فعل اختیاری برای انسان است؛ هرچند یک فعل ارادی نیست. یعنی در اراده کردن نیاز به ارادهای قبل از آن نیست.130
2-2-1-3. رابطه مراتب و شؤون نفس
امام خمینی نیز، نفس انسان را حقیقت واحدی دانسته که مراتب مختلف به وحدت آن خدشهای وارد نمیکند. زیرا چنان سنخیتی بین همه مراتب نفس برقرار است که آخریت مرتبه هر عالم با اولین مرتبه عالم بالاتر، متناسب و همسنخ است. همچنین ایشان نسبت مرتبه عقل را نسبت به
