
انسان موجودی تغییرپذیر است و انسان موجودی غیرقابل تغییر و تکامل باشد و یا تکامل وی در اختیار او وبه انتخاب آگاهانهی او نباشد، توصیههای اخلاقی برای حرکت به سمت فضایل و نتیجه مطلوب و کسب ارزش اخلاقی بیمعنا خواهد بود و از طرف دیگر اگر در انسان امکان تغییر نبود، پند و اندرزها و وعد و وعیدها و امرو نهی کردن هم بیفایده و عبث خواهد بود و عقل هیچ اجازهای نداشت که به انسان بگوید چرا این کار را انجام دادی ویا چرا ترک کردی. چگونه ممکن است که در انسان و اخلاق او امکان تغییر وجود نداشته باشد در حالی که بعضی چهار پایان این امکان را دارند و بعضی حیوانات وحشی و سرکش رام و نرمخو میشوند.
1- 2- 9- 2. عقل و وجدان دراخلاق
علامه مصباح یزدی در تبیین و جدان اخلاقی میفرمایند: آنچه را که ما به عنوان وجدان اخلاقی مینامیم و خیلی هم برای آن قداست قائلیم، یک نیروی خاصی در وجود ما نیست. حقیقت مسأله این است که اگر وجدان را تحلیل کنیم خواهیم دید که وجدان اخلاقی در جهتی که مربوط به شناخت خوب و بد است، همان عقل است؛ چرا که شناخت کار عقل است. اما اینکه انسان را پس از انجام کار ستایش یا سرزنش میکند این هم یک تحلیل روانشناختی دارد و حقیقت آن است که انسان یک ملکاتی دارد که در اثر کمک علم و عمل برای او حاصل میشوند. ارزشهایی را که شناخته است و در عمل نیز آنها را به کار گرفته است، آرام آرام برای او ملکه شدهاند؛ بنابراین اگر انسان کاری را برخلاف آنها انجام دهد، ناراحت میشود. و علت ندامت پس از انجام کار بد این است که وقتی انسان میفهمد که کمالی را از دست داده و نقصی در انسانیتش پدید آمده است، این حالت ندامت برای او ایجاد میشود. در مسائل اخلاقی نیز وقتی فرد متوجه میشود که سرمایه عظیم معنوی را از دست داده، ناراحت میشود و خود را سرزنش میکند. همه اینها در صورتی است که آن ارزشها را پذیرفته باشد و چنان ملکهای نیز برای او بوجود آمده باشد؛اما اگر ارزشهای دیگری را برای خود تعریف کرده باشد؛یعنی بنیان معرفتی و شناختی او از ابتدا خطا باشد و در محیطی رشد کرده باشد که ارزشهای انحرافی را به او تعلیم داده باشند در آن صورت هرگز وجدانش از برخی اموری که ما آنها را گناهان بزرگی میدانیم آزرده نخواهد شد. پس نتیجه میگیریم که وجدان هیچ مبنای فلسفی و عقلانی ندارد. 98
1- 2- 9- 3. آزادی انسان
از آنجایی که در اخلاق، فعل اخلاقی مستلزم اختیار و آزادی است، در این فصل به تبیین آزادی میپردازیم.
آزادی به معنای عام، صفت موجودی است که رها از قید وبندها باشد و به ارادهی خود یا مطابق طبیعت خود عمل کند. اما آزادی معنای نفسانی و اخلاقی نیز دارد. اگر آزادی در مقابل انزوای ناخودآگاه، یا جنون و عدم مسئولیت در قانون و اخلاق تلقی شود وصف کسی است که دست به کار نمیزند مگر اینکه در مورد آن بیندیشد، چه کار خیر باشد و چه کار شر. چنین کسی میداند که چه میخواهد و چه نمیخواهد و کاری انجام نمیدهد مگر اینکه علل و اسباب آن را بشناسد به این مناسبت گفتهاند آزادی دورترین حد استقلال اراده است. شخص آزاد خود را میشناسد و اهداف خود را درک میکند. نیز گفتهاند آزادی عبارت است از علیت نفس عاقل؛یعنی اینکه فاعل آزاد کسی است که در بند عقل و ارادهی خود باشد.99
روشن است که اگر ما انسان را یک موجود صددرصد مادی دانسته، تبیینی کاملا مکانیستی یا فیزیولوژیستی از انسان ارائه بدهیم لزوما صحنهی وجود انسان اریکه حکومت غرایز و تمایلات سرکش و مزاحم خواهند بود. در این صورت حتی امکان وجود آزادی برای انسان فرض صحیحی ندارد. زمانی ما با شیوهای موجه و معقول میتوانیم از امکان تحقق آزادی برای انسان صحبت کنیم که دریچهای از تجرد و نفخهای از واقعیت غیرطبیعی برای انسان باز کنیم. نمایندهی بعد فراطبیعی انسان اندیشه یا عقل اوست. که در موضعی فراتر بدون اینکه متأثر صرف از تمایلات و غرایز باشد به سهمبندی آنها اقدام کرده، با ارائهی معیاری مشخص و ترکیب آن امیال در مجموعهای سازمند به قلمرو وجود انسانی انسجام میبخشد. در این صورت است که ارادهی انسان تحقق پیدا میکند و زمینهی تحقق آزادی فراهم میشود. استاد مطهری راجع به نقش بعد فراطبیعی وجود انسان در امکان تحقق آزادی میفرمایند:
«انسان به دلیل اینکه نفخهای است الهی میتواند از جبر طبیعت آزاد باشد و إلا اگر انسان همین اندام است و اراده انسان قهرا زاییدهی همین حرکات اتمها وغیره باشد، انسان جز، مجبور چیز دیگری نمیتواند باشد.»100
پس معنای آزادی در اخلاق منوط به شناخت و تعریف ما از نفس و عقل به عنوان حقیقت انسان است.
1- 2- 9- 4. عدالت و اعتدال در اخلاق
عدالت به معنای اخلاقی عبارت است از حرکت بر مبنای وجدان حاکم بر لزوم پیروی از خیرات و اجتناب از زشتیها و آلودگیها بدون تکیه و توقع اجر و پاداش و یا فرار از مجازات101. و یا عبارتست از آن خاصیت ممتاز روانی که باعث میشود انسان عادل از هیچ قانونی انحراف ننماید، اگرچه دارای آن توانایی باشد که برای نفع شخصی خود، قانون را نادیده بگیرد و از آن منحرف گردد.102 اصلی که نه تنها رنگی به روح نمیدهد، بلکه آزادی مطلق روح را از تمایلات طبیعی تأمین میکند که سد راه وصول به ایدهآل است.
عدالت اخلاقی همان عدالت فردی است. این نوع عدالت مربوط به خود افراد است و عرصه برقراری آن، وجود خود انسان است. عدالت فردی به این معناست که هر فردی بتواند در وجود خود و بین قوای نفسانی خود اعتدال برقرار نماید. این اعتدال مربوط به اخلاق و افعال انسان است. بنابراین برای ایجاد عدالت فردی(اخلاقی) باید اعتدال در قوا را بدست آورد و به اصلاح نفس همت گمارد. و ایجاد عدالت در قوا به این معناست که حد وسط آنها را که فضیلت اخلاقی است رعایت کنیم یعنی شجاعت، حکمت و عفت داشته و از افراط و تفریط بپرهیزیم. عدالت اجتماعی منوط به اجرای عدالت اخلاقی و فردی انسان است؛زیرا کسی میتواند عدالت را در بیرون از خود اشاعه دهد و اجرا کند که اعتدال را در قوای نفس خود عملی کرده باشد و فردی عادل باشد.
فصل دوم
بررسی مبانی نظری مسئله
تأثیر انسانشناسی بر اخلاق در اندیشه
امام خمینی(ره)
در فصل قبل به تعریف و تبیین مباحث کلی انسانشناسی و اخلاق از منظر دیگر فلاسفه و علمای اخلاق پرداخته شد،به این منظور که تعریف و تبیین مسائل انسانشناسی و اخلاق از نظر آنان منجر به آشکار شدن تفاوتهای رویکرد امام خمینی به انسانشناسی و مسائل اخلاق با دیگر بزرگان میشود.بنابراین در این فصل به تبیین مبانی نظری ایشان در باب انسانشناسی و اخلاق خواهیم پرداخت.
2-1. اخلاق در نظر امام خمینی(ره)
علم اخلاق، از فضایل، رذایل، آثار، پیامدهای فردی و اجتماعی و نقشی که در به سامان رساندن و یا آشفته نمودن نظام یک جامعه دارند، سخن میگوید و سعی دارد تا بر این اساس، روابط افراد را به نحو احسن ترسیم نماید.
امام خمینی(ره) همانند دیگر اندیشمندان اسلامی معتقد است که اخلاق همان خُلق است و خُلق از نظر ایشان عبارت است از «حالتی در نفس که انسان را بدون رؤیت و فکر دعوت به عمل میکند».103 بدین ترتیب، خُلق، سخاوت یک حالت نفسانی است که کسانی که این خلق را دارند در موقع بذل و بخشش، دچار تردید نمیشوند.
این ملکه، انسان را در باره کاری که میخواهد انجام دهد تفکر کند، بینیاز میکند. بلکه خودبخود جهت فعل را رجحان میدهد. این حالت با تکرار عمل پیدا میشود. از آن جا که مبدأ و بازگشت رفتار و صفات خوب و بد انسان، به روح و نفس آدمی بستگی دارد، عالمان اخلاق، موضوع اخلاق را نفس انسانی دانستهاند.
2-2. انسانشناسی در نظر امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره) در بیشتر آثار خود، به ویژه در زمینه علوم عقلی به بررسیهای عمیقی در باره انسان پرداخته و نظرات بدیعی را ارائه کردهاند. آثاری از جمله: «شرح چهل حدیث»، «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، «طلب و اراده»، «تقریرات فلسفه امام خمینی و مصباح الهدایه» و همچنین «صحیفهی امام»، که در بر دارنده تحلیلها و تبیین زوایای وجودی انسان هستند.
امام(ره) دربارهی اهمیت انسانشناسی معتقدند که:
«اصلاً موضوع بحث انبیاء، انسان است. همهی انبیاء از آدم تا خاتم موضوع بحثشان انسان است. به هیچ چیز دیگر، هیچ فکر نمیکنند؛ برای اینکه همهی عالم هم خلاصهاش انسان است… . انسان اگر درست بشود، همه چیز عالم درست میشود.»104
از نظر امام، انسانشناسی در پی پاسخ به این سؤالات است که انسان از کجاست و به کجا میرود و چه وظیفهای دارد. در شرح «چهل حدیث» دو رویکرد انسانشناسی وجود دارد.
2-2-1. انسانشناسی فلسفی
با توجه به اهمیت شناخت انسان، انسانشناسی فلسفی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا این قسم از انسانشناسی، از قواعد و اصول کلی عقلی استفاده کرده و نتایج کلی، قطعی و عام ارائه میکند. پس ترسیم مسیر زندگی بر اساس انسانشناسی فلسفی از انحراف دور خواهد بود. از آنجایی که حقیقت و انسانیت انسان به نفس ملکوتی اوست، بیشترین حجم انسانشناسی فلسفی، به نفسشناسی فلسفی است.
در این جا به تعریف نفس و قوا و مراتب آن از دیدگاه امام میپردازیم. بیشتر بحثهای انسانشناسی فلسفی امام در بخش دروس اسفار، بر نفس و احکام و عوارض آن تمرکز یافته است.
از نظر امام، انسان موجودی دو بعدی است که یک بعد او به طبیعت و عالم ماده و بعد دیگر او به عالم ماوراء الطبیعه، پیوند خورده است که مسیر رشد و تکامل او رسیدن از بعد طبیعی به بعد ماوراءالطبیعی است. ایشان در این زمینه میفرمایند:
«انسان این هیکل موجود، این جثه موجود و این حواس موجود که احساسش میکنیم نیست؛ به این معنا حیوانات و انسان مثل هم هستند، هم مادی هستند و هم این نحو ادراکات را دارند، یک قدری کم و زیاد.یک بعد انسان عبارت است از این موجود فعلی که دارای این حواس و دارای این خواص هست، میباشد و بعدهای دیگرش اصلا به آن توجه نشده یا کم توجه شده است.»105
همچنین می فرمایند:
«اینطور نیست که انسان فقط خودش و طبیعت و مرتبهای نداشته باشد، انسان مراتب دارد.آن کسی که رفته سراغ آن مرتبه بالای انسان و از این مراتب مادی غافل شده است، اشتباه کرده است و آن کسی که چسبیده است به عالم ماده و مرتبه طبیعت را دیده و غافل از ماوراءالطبیعه است، این هم اشتباه کرده است.»106
بنابراین از نظر امام، انسان موجودی دو ساحتی است که باید به هر دو ساحت آن توجه شود.
2-2-1-1. ساحت نفس
امام خمینی(ره)، تعریفهای متعددی را برای نفس بیان کرده اند؛ از جمله اینکه ایشان میفرمایند: «نفس جوهری است که در ذات، مجرد و در عمل متعلق به جسم است».107 این تعلّق به جسم نه تعلق مادی صرف، بلکه تعلقی است که برای جسم و ماده کمال است. نفس به این صورت تعریف شده که نخستین کمال برای جسم طبیعی آلی است؛ زیرا نفس به یک اعتبار کمال هیولا است و به اعتبار دیگر کمال جنس است108.
امام در تقریرات فلسفه، کمال اول را که در بیشتر تعریفهای نفس ذکر شده، به این معنا دانستهاند. چیزی که قوام آثار و عوارض خاص اشیاء، به آن منوط و وابسته است. به عبارت دیگر آنچه اشیا را از نقصان رهایی میدهد دو قسم است؛ 1- چون یا موجب رهایی آنها از نقصان ذاتی شده و 2- و یا باعث رهایی آنها از نقصان صفاتی میشود. به قسم اول کمال اول… گویند.
امام خمینی علت کمال بودن نفس را در این میدانند که:
«کمال آن چیزی است که شی به واسطهی آن از قوه و نقص خارج میشود و نفس از آن جهت که صورت است و ماده به وسیله آن از قوه به سوی فعل خارج میگردد و از آن حیث که فصل حقیقی است و جنس مبهم ناقص به واسطه او از نقص رها میشود، کمال میباشد.»109
از این عبارات پیداست که امام، معتقدند که کمال برای جسم و بدن، بدون نفس، ناممکن است.
حکما، حقیقت انسان را نفس ناطقهی او میدانند که به منزلهی صورت برای ماده بدن است. به عبارت دیگر فصل اخیر
