
را از هر دو منظر پاسخ ميدهيم، يعني از دين بحث ميکنيم که بشر چه نيازي به آن دارد و اصولا محدوده دين در برآوردن نيازهاي بشر تا به کجاست؟(قلمرو دين)، و همچنين محدوده نيازهاي بشر تا به کجاست؟(قلمرو انسان)، و البته؛ قبل از اين سوال، بحث خواهيم کرد که نيازهاي انسان در چيست؟ راه شناخت نياز هاي واقعي از غير واقعي در چيست؟ دين در برآوردن کدام نياز بشري بي بديل و بي رقيب است؟
2-1-1-): قلمرو انسان:
يکي از مباحث بنيادين در ارائه نظامهاي اجتماعي اسلام، ارائه معياري براي تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي کاذب است. هرچند بنا به دلايلي در علوم انساني متعارف انگيزهاي براي ارايه چنين معياري وجود ندارد، اما ما مسلمانان معتقديم نيازهاي واقعي مادي انسان خيلي کمتر از آن مقداري است که انسانها درصدد تأمين آن هستند. قبل از ورود به بحث گستره شناسي و قلمرو يابي لازم است معياري دقيق براي شناخت نيازهاي انسان ارائه دهيم.
اين سؤال که “معيار تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي کاذب چيست؟” با رويکردهاي گوناگون قابل بررسي است. اينکه دين اسلام نيز درباره اين معيار حرفي براي گفتن دارد يا نه، سؤالي جدّي و قابل تأمل است. براي بررسي اين معيار بايد به منابع دين اسلام به ويژه قرآن کريم رجوع کرد تا معلوم گردد دين اسلام چه معياري براي تشخيص نيازهاي واقعي از نيازهاي کاذب ارائه ميدهد.
در اين راستا ابتدا مفاهيم و ديدگاههايي که در منابع غربي و دانش بشري در رابطه با موضوع نوشتار مطرح است، مورد بررسي قرار ميگيرد و پس از تحصيل پيشينه ذهني کافي آنگاه مفاهيم و مطالب متناسب با موضوع از منابع اسلامي استخراج ميشود.
از آنجا که محور بحث، “نيازهاي انسان” است. ارائه هرگونه معياري که متضمن تشخيص صحيح نيازهاي واقعي از نيازهاي کاذب باشد همانگونه که در فصل پيشين گفته شد، بدون شناخت خود انسان ميسّر نخواهد بود. بررسي ماهيت، گرايشها و بينشها و استعدادهاي انسان يک نياز بسياري جدّي است، از آنجا که معيارهاي ارايه شده مبتني بر انسانشناسي ناقص و يک بعدي ـ مادي مبتني بر غريزه ـ ميباشد، از ديدگاه اسلام نميتواند مبين يک معيار صحيح باشد، که انسانشناسي آن کامل و مبتني بر فطرت و غريزه هر دو ميباشد، لذا بررسي مجدد و ارايه معيار واقعبينانه ضرورت مييابد. بر همين اساس ما در اين نوشتار پس از بيان مباني لازم معيار فوق را از ديدگاه اسلام ارائه ميدهيم.
يکي از مسائل مهم در ارائه معيار تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي کاذب، تعيين اهداف خلقت انسان است. که در سطور قبل توضيح داده شد که هدف خلقت انسان نيل به مقام خلافت اللهي است، تعيين اين اهداف، با توجه به شناخت استعدادهاي انسان امکانپذير خواهد بود.
2-1-1-1-): منابع شناخت استعداهاي انسان:
منابعي که در شناخت اين استعدادها مؤثرند؛ دو دستهاند: “علم و دين”. هريک از اين دو منبع ميتواند، مبنايي براي گزينش و انتخاب اهداف انسان و رفع نيازها و پرورش استعدادهاي انسان باشد. شناخت استعدادها و نيازهاي آدمي و تمام شؤون وجودي او مستلزم بهرهگيري از هر دو منبع است و تمسّک به يکي از آنها نميتواند پاسخگوي تمام نيازهاي انسان باشد. بدين لحاظ استحکام بنيانهاي اين معيار در صورتي حاصل ميشود که به تمام جنبههاي وجودي انسان توجه شود و از هر دو منبع به تناسب براي رفع نيازها و پرورش استعدادها و ارائه اهداف خلقت انسان استفاده گردد.
الف-): علم؛ علم با توجه به ابزار و نگرش خاص خود در کشف روابط دقيق بين جزئيات امور صرفا ميتواند به مرتبهاي از نيازها و استعدادهاي انسان بپردازد که در سطحي جزئي قرار گرفته و جنبه فيزيولوژيکي داشته باشد. زيرا علم با مرزهاي تجربه محصور شده است و مسائلي همچون هستيشناسي، ارزششناسي، انسانشناسي ومعرفتشناسي که نقش اساسي در شناخت نيازهاي واقعي و استعدادهاي اصيل انسان ايفا ميکنند از قلمرو آن بيرون است. در حالي که براي تعيين اهداف نهايي انسان لازم است، از اين شناختها بهره گرفت .البته پرورش استعدادها و تأمين نيازهاي فيزيولوژيکي به وسيله يافتههاي علمي، شرط ارتقاء به مراتب بالاتر و رفع نيازهاي مهمتر و پرورش استعدادهاي عاليتر به کمک دين است.
ب-): دين؛ دين ميکوشد تا با ارائه چهارچوبي مشخص، درباره انسان و جهان، افراد را در درک صحيح از آن دو و تنظيم اعمال و رفتارشان ياري دهد. دين اساسيترين نقش را در تدوين اهداف خلقت انسان ايفا ميکند. دين با ارائه نظام مشخصي که برگرفته از نحوه نگرش وي نسبت به جهان، انسان و نيازها و استعدادهاي اوست درصدد تبيين اهداف خلقت انسان است.
2-1-1-2-): تعيين معيار نياز هاي واقعي از غير واقعي:
در فرايند تعيين معيار، ما با دو نوع انديشه مواجه هستيم: يکي انديشهاي هماهنگ و يک رنگ که خارج از شرايع الهي و توحيدي است و بر اساس اصالت ماده شکل ميگيرد؛ و ديگري انديشهاي است متناسب و همگون با اديان الهي که بر پايه اصالت توحيد، تعريف ميگردد. پاسخ صريح و کوتاه اين دو فرايند به سؤال بنيادين “معيار تشخيص نيازهاي واقعي از نيازهاي کاذب چيست؟” را ميتوان در عبارت زير جست:
انديشه ديني؛ نيازهاي واقعي را نيازهايي ميداند که ارضاي آنها باعث فعليت يافتن استعدادهاي فطري که رسيدن به مقام شامخ “خليفةاللهي” است، ميشود و انديشه غيرديني، نيازهايي را نيازهاي واقعي ميداند که ارضاي آنها باعث اشباع غرايز و کامجويي هرچه بيشتر از طبيعت و انسانهاي ديگر ميشود. چنين انديشهاي به دنبال گسترش به سمت بينهايت قدرت انتخاب و گزينههاي مردم براي تأمين نيازهاي مادي و دنيوي است.
هريک از اين دو انديشه، مبتني بر يک سلسله زير ساختهاي فلسفي در ابعاد سه گانه معرفتشناسي، هستيشناسي و ارزششناسي است که بدون آشنايي با آن مباني نميتوان به تفاوتهاي جوهري اين دو الگو و رفتارها و پيآمدهاي آن پي برد.
2-1-1-3-): نيازهاي انسان:
تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي کاذب از جمله اعمالي است که مستقيما با وجود آدمي يا بهتر بگوييم با ابعاد مختلف وجود او سر و کار دارد. اين اعمال به هر صورتي که تعريف شود و هدف آن هرچه باشد، مستلزم شناخت دقيق انسان است. انسان موجودي است با استعدادهاي بسيار که همين استعدادها موجب امتياز او بر موجودات ديگر ميشود.88هر يک از علوم انساني از ناحيه و حيثيت ويژهاي، انسان را مورد مداقّه و بررسي قرار ميدهند، اما براي تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي کاذب، انسان را از آن نظر که داراي استعدادهاي بالقوه و قابل رشد و تکامل است، بايد مورد بررسي قرار داد. بنابراين، زمينه اصلي و مايه نخستين تشخيص نيازهاي واقعي از نيازهاي کاذب، استعدادها و زمينههاي نهفته در انسان است، به خاطر اهميت استعدادها و اين که پرورش استعدادهاست، که نياز را براي انسان به وجود ميآورد، ما ابتدا به بررسي استعدادهاي آدمي ميپردازيم و بعد از آن مسئله نيازهاي انسان را مطرح ميکنيم.
2-1-1-4-): تعريف استعداد:
در جهان آفرينش تغييرات مختلفي وجود دارد ولي در ميان آنها يک نوع تغيير خاصي وجود دارد که آن را از بقيه متمايز ميسازد و به آن برتري ويژهاي ميدهد و آن تغيير هدفمند است؛ که باعث توسعه و تکامل شيء متغير ميشود و داراي نظام خاصي است. هرچيز امکان تکامل و رسيدن به هر چيز ديگر را ندارد. اين امکان رابطه خاصي است، ميان شيء در حال تکامل و شيء ديگري که بعدا اين شيء به صورت آن درميآيد. از اين امکان در فلسفه به “استعداد” تعبير ميشود. اين رابطه در حقيقت ميان دو شيء جداگانه نيست، بلکه ميان دو مرحله از وجود يک شيء است.89
براي اغراض ما در اينجا بسيار مهم است که به حقيقت و هويت استعدادهاي آدمي پي ببريم. استعداد يک صفت وجودي واقعي است، نه عدمي يا اعتباري90 دليلي که براي عيني بودن استعداد ميآورند، اين است که متصف به صفات وجود مانند قُرب، بُعد، شدّت و ضعف ميشود، مثلاً، استعداد نطفه براي دارا شدن روح دورتر و ضعيفتر از استعداد جنين کامل است و استعداد هسته درخت، براي تبديل شدن به درخت نزديکتر و قويتر از استعداد خاک است.
گفتيم نيازها برخاسته از استعدادهاي آدمي است، لذا از نظر علمي و ديني اول بايد ببينيم استعدادهاي آدمي چه استعدادهايي است و انسان بما هو انسان، چه استعدادهايي در نهان خود دارد که بايد بروز کند؟ بعد بايد ببينيم اسلام چه عنايتي به اين استعدادها کرده و منطق او راجع به اين استعدادها چيست؟
2-1-1-4-1-): استعدادهاي ذاتي و استعدادهاي غير ذاتي:
استعدادهاي ذاتي، استعدادهايي هستند که ماهيت، مادام که ماهيت است از آنها برخوردار است، يعني اين استعداد براي آن ذاتي و جزء ماهيت است. يک ماهيت ممکن است استعدادهاي مختلفي داشته باشد، مثلاً دانه گندم، هم استعداد اين را دارد که بوته گندم شود و گندم به بار آورد و از اين طريق نسل خود را حفظ کند و هم استعداد اين را دارد که انسان گرسنهاي را سير کند، تا هنگامي که دانه گندم است، استعداد بوته گندم شدن را دارد و اين قابل تغيير نيست، اما هنگامي که خوراک انسان شد، ديگر اين استعداد را ندارد. اين دو استعداد براي آن حکم واحدي ندارد. ميان اين دو استعداد، تفاوت فاحشي وجود دارد. فرق است ميان موردي که طبيعت يک شيء به سوي غايتي در حرکت است و ميکوشد خود را به آن برساند و موردي که طبيعت يک شيء، استعداد چيزي را دارد، ولي طبيعت آن، به سوي آن در حرکت نيست. در استعداد “بوته گندم شدن”، ويژگياي است که در استعداد ديگر نيست و همين ويژگي است که موجب تمايز و برتري آن بر ساير استعدادها شده است. “بوته گندم شدن” کمال ويژه دانه گندم به شمار ميآيد، که از همان ابتدا متوجه اوست، فقط شرايط مساعد ميخواهد که اين طبيعت خود را با حرکت تکاملي به آنجا برساند و به سبب فعليت چنين استعدادي است که از ساير موجودات ممتاز و متمايز ميشود. در پرورش اين نوع استعداد لازم نيست، عوامل خارجي آن را به سوي بوته شدن پيش ببرند. اين دانه گندم فقط فراهم شدن شرايط ميخواهد، اگر اين شرايط حتي به صورت اتفاقي هم فراهم شود دانه گندم حرکت استکمالي خود را شروع ميکند. برخلاف استعداد غير ذاتي که هيچگونه تکاملي را به دنبال ندارد، سير شدن انسان گرسنه با خوردن گندم، هيچ تکاملي براي دانه گندم محسوب نميشود. “استعداد بوته گندم شدن”، آينده ويژهاي براي دانه گندم تصوير ميکند و دانه گندم به واسطه چنين استعدادي است که ميتواند به فعليتي برسد که از محدوده فعليتهاي متصور و ممکن موجودات ديگر خارج است.91 انسان نيز مانند ساير موجودات طبيعي از استعدادهاي ذاتي و غير ذاتي برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند، استعداد و کمالات مشابهي دارند و از آن نظر که تفاوتهايي از لحاظ استعداد در آنها هست؛ هر دسته چيزهايي در استعداد دارند که بايد به فعليت برسانند که ديگران آنها را ندارند. لذا تک تک افراد رسالتي دارند، نوع بشر نيز رسالتي دارد. رسالت افراد، پيشرفت و تکامل فرد است از راه شکوفا کردن تمام استعدادهاي ذاتي، و رسالت نوع، پيشرفت و تکامل نوع است، از راه شکوفا کردن تمام استعدادهاي نوع (استعدادهاي غير ذاتي).
2-1-1-4-2-): استعدادهاي ذاتي انسان:
انسان استعداد کمال نامحدودي دارد، خداوند سبحان ميفرمايد: “يا اَيُّها الانسان اِنَّک کادحٌ اِلي ربِّک کَدحا فَمُلاقيه”92″اي انسان، حقّا که تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي کرد” .اين تلاش سخت، به خاطر اين است؛ که آدمي از استعدادهاي خاصي برخوردار است که او را آماده ميسازد تا از موقعيت يک جاندار ناچيز مادي، به يک موجود والاتر از هر مخلوقي اعتلا و ترقي پيدا کند. اين واقعيت از مقايسه انسان با ساير موجودات و کمي غور و تفحص در نيازهاي متعالي انسان فهميده ميشود. انسان علاوه بر استعدادهاي مادي که با ساير موجودات شريک است، از حيث معنوي نيز آمادگي پذيرش کمال و رسيدن به مقام قرب الهي را دارد. استعدادهاي ذاتي انسان براي
