
يا داوطلبانه به ديگران كمك ميکنند.
در بعد رفتار سياسي26 افراد در جريان رويدادهاي جاري، فعاليتهاي سياسي و دولتي هستند و در خلال انتخابات وارد فرايند مشارکت سياسي ميشوند.
در رفتار خلاق/ زيبايي شناختي هنري27، افراد خود را درگير فعاليتهاي فرهنگي (بازيها، فيلمها، موزهها و غيره) ميکنند، كارهاي هنري را ميخرند و داراي سرگرميهايي هستند.
ويژگيهاي شغلي28 نيز به عنوان شاخص کيفيت زندگي محسوب ميشود.بر اين اساس افراد شغل خود را متنوع، جالب و چالش بر انگيز ميدانند. محيط كارشان انتظارات آنها را برآورده ميکند و محل كار آنها از سياست گذاري و شهرت خوب و پرسنل حمايت كننده برخوردار است.
در بعد روابط شغلي29 افراد با پرسنل مافوق و زير دست خود رابطه خوبي دارند و احساس ميکند كه مافوق بلاواسطه آنها داراي مهارتهاي بين فردي عالي است. در بعد رضايت شغلي30 نيز افراد بيان ميکنند كه حقوق و مزاياي خوبي دارند، داراي فرصت ترقي و ديگر تقويت کنندههاي غير مالي، نظير فرصتهاي مشاركت، تشويق و آموزش هستند.
در بعد مقبوليت اجتماعي31 افراد ويژگيهاي مثبتي براي خود قايلند و خود را مقبول ديگران ميدانند.
از نظر ميزان فعاليت ورزشي32 افراد به ورزش علاقه مندند، در رويدادهاي ورزشي حضور مييابند و مرتب ورزش ميکنند
نهايتا در بعد رفتار تعطيلي (اوقات فراغت)33، افراد در سال حداقل يك بار به تعطيلات ميروند، از طراحي برنامههاي انعطاف پذير براي تعطيلات لذت ميبرند، و ميتوانند در طي تعطيلات آرامش يابند و نگرانيهايشان را فراموش كنند (واعظ موسوي، 1385).
2-2-2- تاريخچه کيفيت زندگي
ريشههاي تاريخي استفاده از عبارت کيفيت زندگي را ميتوان در آثار کلاسيک ارسطو که مربوط به سال 330 قبل از مسيح است، يافت. وي در اصول اخلاقي کلاسيک از رابطه بين کيفيت زندگي هنگام شادي و ارزشهاي ذهني افراد سخن ميگويد.(مختاري،نظري،1389، 15). آغاز بحث کيفيت زندگي به زمان ارسطو باز ميگردد که در کتاب نيکو ماخس به موضوع سعادت انساني ميپردازد اينکه سعادت چيست ؟ عبارت از چه فعاليتهايي است و چگونه ميتوان سعادتمند شد ؟
او زندگي خوب را معادل شادکامي34 در نظر ميگيرد و در عين حال به تفاوت اين مفهوم در افرادمختلف مي پردازدو ذکر ميکند سلامتي که باعث رضايت مندي در يک فرد بيمار ميشود با ثروت که فرد فقيري را شاد ميکند يکسان نيست و بيان ميدارد که شادکامي نه تنها براي افراد مختلف معاني متفاوتي دارد بلکه براي يک فرد نيز در شرايط متفاوت معني يکساني نخواهد داشت.
عبارت کيفيت زندگي دورههاي تاريخي زيادي را پشت سر گذاشته است و تغييرات مختلفي در مورد آن صورت گرفته است. اين عبارت علايق شخصي، تجارب، احساسات، ديدگاهها و عقايد راجع به ابعاد فلسفي، فرهنگي، معنوي، روانشناسي،مالي و…زندگي روزمره را شامل ميشود.
علاقه مندي به بررسي عوامل موثر بر خشنودي و رفاه انسان پيشينهاي طولاني در تاريخ زندگي بشر دارد.در واقع اينکه چگونه بايد و ميتوان زيست که بهترين منفعت را از زندگي کسب کرد.شايد به قدمت توانايي آدمي براي انديشه در مورد آينده و عبرت گرفتن از گذشته باشد.(بهمني،1389،ص: 36)
کيفيت زندگي در حدود 40 سال پيش در آمريکا معرفي شد و علوم اجتماعي پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن20 موضوع کيفيت زندگي در علوم اجتماعي بيشتر مورد توجه و اهميت قرار گرفت و در سال 1955 با تاسيس جامعه بين المللي براي تحقيق درباره کيفيت ندگي، اينگونه تحقيقات نهادينه شدند.(مختاري و نظري،1389،ص: 17)
در طي ربع قرن آخر قرن بيستم تاکنون پژوهشگران متعددي در مورد کيفيت زندگي و تعادل آن با ويژگيهاي گوناگون انسانها اظهار نظر کردهاند.به عنوان مثال از اوايل گسترش مفهوم کيفيت زندگي، برخي صاحب نظران توسعه آتي در مراقبت از سلامت جسماني و رواني را در گرو توجه روزافزون به راهبردهاي پيشگيري اوليه با هدف توسع کيفيت زندگي افراد دانستند(مختاري و نظري،1389، ص: 18).
شالوک معتقد است که علاقه به بحث کيفيت زندگي به لحاظ تاريخي از 4 زمينه ريشه ميگيرد:
1.بازنگري در اين باور که پيشرفتهاي علمي و پزشکي و تکنولوژيک به تنهايي ميتواند خوشبختي و بهزيستي بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به اين مسيله که احساس بهزيستي شخصي، خانوادگي و اجتماعي در صورتي تحقق ميابد که پيشرفتهاي مذکور با ارزشها، ادراکات و شرايط محيط زيست مساعدي همراه شوند.
2.تغيير نگرش از خدمات مبتني بر اجتماع به سبب سنجش نتايج و پيامدهاي زندگي فرد در اجتماع.
3.افزايش قدرت مصرف کنندگان و شکل گيري جنبشهاي تامين کننده حقوق بيماران و تاکيد اين جنبشها بر برنامه ريزي شخص محور، توجه به پيامدهاي شخص برنامههاي رفاهي و دولتي و توجه به حق تعيين سرنوشت خود و غيره.
4.پيدايش تغييرات جامعه شناختي که جنبههاي عيني و ذهني کيفيت زندگي را معرفي کرد و ويژگيهاي فردي و شخصي اين مفهوم را مورد تاکيد قرار داده است.(رباني و کيانپور،1386، ص: 71)
رويکرد آکادميک به کيفيت زندگي از سال 1920 ميلادي يعني زماني که پيگو در کتاب خود به نام اقتصاد و رفاه به اين موضوع پرداخت سير تازهاي يافت.
از دهه 1930 محققان آمريکايي به ارزيابي کيفيت زندگي در مناطق مختلف کشور خود پرداختند و پس از آن اين مفهوم مورد توجه دانشمندان علوم روان شناسي، اقتصاد، سياست، جامعه شناسي، پزشکي به صورت يک موضوع ميان رشتهاي قرار گرفت.
تا دهه1970 کيفيت زندگي اساسا معطوف به انگارههاي مادي و پيامد رشد اقتصادي در نظر گرفته ميشد. از دهه1970 در نتيجه ظهور آثار منفي حاصل از رشد اقتصادي از سويي و پيدايش نظريه توسعه پايدار از سويي ديگر،کيفيت زندگي ابعاد و پنداشتي اجتماعيتر پيدا کرد و مسايل مانند توزيع پيامدهاي حاصل از رشد،حفظ منابع طبيعي و محيط زيست و…..را در بر ميگرفت و به طور جدي به عنوان هدف اصلي توسعه وارد مباحث برنامه ريزي شد و در دهه 1990 نيز آغاز بحث از کيفيت زندگي اجتماعي با تاکيد بر سازههاي اجتماعي همچون سرمايه اجتماعي، همبستگي اجتماعي، عدالت اجتماعي و……بود.(غفاري و اميدي،1388،ص: 3).
2-2-3- تعاريف موجود از کيفيت زندگي
کيفيت زندگي انسان يک مسيله اخلاقي پيچيده ميباشد و تعريف واضح و روشن براي آن امري دشوار است. کيفيت زندگي معيار و اندازه گيري بهترين انرژي يا نيرو در فرد است که اين نيرو براي سازگاري موفقيت آميز با چالشهاي موجود در دنياي واقعي ميباشد.
کلمه کيفيت از لغت لاتين به معني”چيزي و چه” استخراج شده است ومعناي تحت اللفظي کيفيت زندگي((چگونه زندگي کردن))است و در برگيرنده تفاوتهاي منحصر به فرد براي هر فرد بوده و با ديگران متفاوت است.کيفيت زندگي تجسم تجارب زندگي از لحظه لحظه آن است.کيفيت زندگي يک فرايند منطقي و مفهوم استوار بر پايه فرهنگ و به عبارتي خلاصه از ارزشها، عقايد، سمبلها و تجارب شکل گرفته آن فرهنگ است و راهي براي شناخت و فهم.(پورکاخکي،1384،ص: 34)
سازمان جهاني بهداشت(1993) کيفيت زندگي را پندارهاي فرد از وضعيت زندگي خود با توجه به محتواي فرهنگي و ارزش سيستمي که در آن زندگي ميکند، در رابطه با اهداف، استانداردها و اواويتهاي مورد نظر و نگرانيهاي آنها ميداند.(نادري،1391،ص: 15)
در فرهنگ و سنت چين نيز مفهوم کيفيت زندگي در هنر، ادبيات، فلسفه و طب سنتي ريشه دارد و به اعتقاد آنها براي زندگي دو دوره اساسي يين و يانگ وجود دارد که ميتواند زندگي پرباري را بسازد و طيف وسيعي را از خوبي تا بدي در بر گيرد. بر مبناي اين افکار سنتي اگر يين و يانگ در حال تعادل باشند، کيفيت زندگي برقرار ميگردد.( نادري،1391،ص: 15)
پيون کيفيت زندگي را محيطي که مردم در آن زندگي ميکنند مثل آلودگي و کيفيت مسکن ميداند و همچنين به برخي از صفات ويژگيهاي خود مردم مثل سلامت و ميزان تحصيلات اشاره ميکند.(رضواني و همکاران،1387،ص: 37)
فرانس(1996) با بررسي مقالات و مطالعات انجام شده در ارتباط با کيفيت زندگي به لحاظ مفهومي کاربرد اين اصطلاح را در شش حوزه دسته بندي کردند که در ذيل به عناصر موثر مربوط به هر کدام آورده شده است(غفاري و اميدي،1388،ص: 8):
جدول 2-1 حوزههاي کاربردي و عناصر موثر بر کيفيت زندگي
حوزه کاربرد مفهوم
عناصر موثر در مفهوم سازي
زندگي عادي
توان تاميين نيازهاي اساسي و حفظ سلامتي/تمرکز بر تواناييهاي کارکردي
مطلوبيت زندگي
توانايي فرد به منظور ايجاد يک زندگي مفيد اجتماعي/ايفاي نقش موثر در جامعه/برخورداري از موفقيت مناسب شغلي
شادکامي
تعامل ميان احساس هيجان و افسردگي/متاثر از عوامل دروني و بيروني/موقتي و کوتاه مدت
رضايت از زندگي
ارزيابي مثبت فرد از کيفيت زندگي خود/معطوف به تواناييهاي شخصي/رضايتمندي در زمينههاي مختلف مانند عشق،ازدواج
دستيابي به اهداف شخصي
توان فرد در دستيابي به اهداف/رصايت شخصي،خودباوري،رضايتمندي در هنگام مقايسه با ديگران/حداقل شکاف ميان موفقيت واقعي و انتظارات خود
استعدادهاي ذاتي
تواناييها و استعدادهاي فيزيکي و ذهني بالفعل و بالقوه فرد به طور فطري
بر اساس واحد تحقيقات دانشگاه تورنتو کانادا در سال 1994 کيفيت زندگي وضعيتي است که يک فرد از امکانات مهم موجود در زندگياش برخوردار شده و لذت ميبرد. اين امکانات از فرصتها و محدوديتهاي فرد در زندگي ناشي شده و در تعامل عوامل فردي و محيطي منعکس ميشود(غفاري،اميدي،1388،ص: 7).
مطابق تعريف مدرسه خدمات اجتماعي دانشگاه اوکلا هاماي امريکا، کيفيت زندگي از قلمروهاي زندگي حاصل ميشود.اين قلمروها شامل خانواده، شغل، سرپناه، جامه، سلامتي، تعليم و تربيت، باورها و معنويات است.(حريرچي و همکاران، 1388،ص: 93)
جوانا هاج(1994)از نظريه پردازان، با تاکيد بر خصلت و هويت فردي و اجتماعي انسان و ارزشهاي فردي و اجتماعي، کيفيت زندگي را به لحاظ فلسفي نتيجه ستيز ميان مطلوبيت گرايي و اگزيستانسياليسم ميداند و آمارتيا سن از منظر نقد قاعده(بيشترين فايده براي بيشترين افراد) که اساس نظريه مطلوبيت گرايي است، کيفيت زندگي را با قابليتهاي کارکردي افراد مرتبط ميداند و بر اين باور است که بدون برخورداري از قابليتهايي چون سلامت، روابط اجتماعي،عزت نفس و مشارکت در امور مختلف انسان نميتواند از مزايا و منافعي که قاعده مذکور آنها را بديهي مي شمارد، بهرهامند شوند.(غفاري،اميدي،1388،ص: 2)
آبرامز(1973) اصطلاح کيفيت زندگي را درجهاي از رضايت يا نارضايتياي تعريف ميکند که افراد در ابعاد مختلف زندگيشان آنرا احساس ميکنند.يا به شکل سادهتر، کيفيت زندگي، تدارک شرايط لازم براي شادي و رضايت ميباشد.(به وند،کورنر،1947،ص: 14)
ليو(1976) سه رويکرد را در بررسي مفهوم کيفيت زندگي ارايه ميدهد:1-تعريف کيفيت زندگي بر اساس عناصر تشکيل دهنده آن مانند شادکامي،رضايتمندي،ثروت و…2-تعريف کيفيت زندگي از طريق بکارگيري شاخصهاي عيني و ذهني اجتماعي مانند توليد ناخالص داخلي،بهداشت، شاخص رفاه و…3-تعريف کيفيت زندگي بر اساس تعيين متغيرها يا عوامل موثر بر کيفيت زندگي و توجه به زمينهها و شرايطي که در آن، سطح کيفيت زندگي تعيين ميشود.(غفاري،اميدي،1388،ص: 3)
کاتر(1985) نيز کيفيت زندگي را به مثابه رضايت فرد از زندگي و محيط پيراموني تعريف ميکند که نيازها، خواستها، ترجيحات سبک زندگي و ساير عوامل ملموس و غير ملموس را که بر بهزيستي همه جانبه فرد تاثير دارند، در بر ميگيرد.( غفاري،اميدي،1388،ص: 5).
فرانز و پاور: کيفيت زندگي، زندگي را رضايت يا عدم رضايت از ابعادي از زندگي فرد دانسته که براي او مهم ميباشد.
سل و تالسکي: کيفيت زندگي را ارزيابي و رضايت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقايسه با آنچه ايده آل يا ممکن ميپندارد تلقي کردند.
سازمان جهاني بهداشت: کيفيت زندگي درک افراد از موقعيت خود در زندگي از نظر فرهنگ، سيستم ارزشي که در آن زتدگي ميکند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولويتهايشان ميباشد، پس کاملا ” فردي بوده و توسط ديگران قابل مشاهده نيست و بر درک افراد از جنبههاي مختلف زندگيشان استوار است.
تعاريف جديد تر کيفيت
