
عبارت ديگر خط فقر مقدار درآمدي است که با توجه به زمينههاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي مورد بررسي، براي تامين حداقل نيازهاي ضروري افراد مانند غذا، پوشاک و مسکن لازم است (ابوالفتحي قمي،1371).
مارتين راواليون12 (1998)، خط فقر را به صورت مخارجي که يک فرد در يک زمان و مکان معين براي دسترسي به يک سطح رفاه مرجع متحمل ميشود، تعريف ميکند. افرادي که به اين سطح رفاه دسترسي ندارند، فقير و کساني که به اين سطح دسترسي دارند، غير فقير تلقي ميشوند.
بنابراين مفهوم خط فقر بر دو اساس استوار است:
1- مفهوم رفاه 2- مفهوم سطح مرجع
چگونگي تعريف اين دو مفهوم تاثير اساسي بر نحوه محاسبهي خط فقر و در نتيجه اندازه گيري فقر دارد. از اين رو در مطالعات فقر، مباحث زيادي به اين دو مفهوم اختصاص يافته است.
مفهوم رفاه يک مفهوم چند بعدي است و نگرشهاي متفاوتي براي سنجش آن وجود دارد. در مجموع ميتوان اين نگرشها را به دو گروه کلي رفاه گرا و غير رفاه گرا تقسيم نمود. روشهاي غير رفاه گرا، بر شناخت اشکال خاص محروميت کالايي مانند تغذيه ناکافي، پوشاک و مسکن نامناسب مبتني هستند (راواليون،1376). اما روشهاي رفاه گرا براساس مفهوم گسترده مطلوبيت هستند، که علاوه بر موارد صرفا مادي، در برگيرنده موارد غير مادي (که در مطلوبيت افراد نقش دارند) نيز ميباشد. البته در واقعيت مواردي که قابل سنجش نيستند، مانند کالاهاي عمومي (که در بازار معامله نميشوند) و يا نيازهاي غير مادي، ناديده گرفته ميشوند. آنچه در عمل سنجيده ميشود، بسيار محدودتر از مفهوم مطلوبيت است اصطلاحي چون رفاه اقتصادي براي آن مناسب تر به نظر ميرسد. در اين نگرش عموما براي سنجش رفاه، از مخارج کل مصرفي مربوط به کالاها و خدمات (با در نظر گرفتن تفاوت قيمتها و تفاوت بعد و ترکيب خانوار) استفاده ميشود.
بنابراين در عمل اين دو روش به نتايج يکساني ميرسند. مهم اين است که آگاه باشيم، جنبههاي مهمي از رفاه وجود دارد (هم در نگرش رفاه گرا و هم غير رفاه گرا) که در يک سنجه مبتني بر مصرف منعکس نميشود. بنابراين لازم است سنجههاي فقر مبتني بر توزيع مصرف خانوار، با شاخصهاي ديگري از موارد لحاظ نشده، تکميل شوند (همان).
براساس دو نگرشي که توضيح داده شد، براي سنجش سطح زندگي، دو روش را ميتوان در نظر گرفت. که عبارتند از : 1- مصرف يک سبد خاص از کالاها 2- درآمد يا هزينه کل
در روش اول که سن (1979) آنرا روش مستقيم مينامد، يک سبد فرضي در نظر گرفته ميشود که در آن نيازهاي اساسي و اوليه يک فرد تعريف ميشود. پس از تعيين ارزش اين سبد، کليه افرادي که کمتر از اين ميزان هزينه کنند فقير محسوب ميشوند.
اشکال عمده اين روش آن است که تعريف اين سبد و تعيين محتواي آن بسيار مشکل است. همچنين تطابق آن با فرهنگ مصرف مردم در مناطق مختلف مانند جوامع شهري و روستايي و نيز طبقات مختلف در آمدي، مشکل خواهد بود. زيرا کالاهاي اين سبد، براساس ذهنيت طراح آن تعيين ميشود و ذهن و سليقه مصرف کننده در تعيين آن نقش ندارد و لذا استفاده از اين شاخص نميتواند نماينگر الگوي مصرف کل جامعه باشد.
اين اشکالات موجب شده است که سنجش فقر بيشتر بر اساس شاخصهاي منفردي مانند درآمد يا هزينه خانوار بيان شود. در روش درآمدي فرد يا خانواري که کمتر از يک حد معين درآمد دارد، فقير تلقي ميشود. استفاده از درآمد، داراي اين مزيت است که اطلاعاتي از امکانات و فرصتهايي که فرد يا خانوار در اختيار دارند، بدست ميدهد. اما معمولا اطلاعات مربوط به ميزان درآمد افراد، چندان دقيق نميباشد. به همين علت در بيشتر تحقيقات براي سنجش رفاه به جاي درآمد از هزينه افراد استفاده ميشود که دادههاي مربوط به آن با دقت و صحت بيشتري همراه است.
2-5-1 روشهاي اندازه گيري خط فقر
در اينجا به تعدادي از روشهاي اندازه گيري خط فقر ميپردازيم:
2-5-1-1 روش اندازه گيري خط فقر براساس نياز کالري:
اين روش بر پايه مفهوم فقر و حداقل نيازهاي اساسي (نيازهاي تغذيه اي) استوار است.
در اين روش ابتدا يک استاندارد غذايي در نظر گرفته ميشود، بدين ترتيب که فرض ميشود هر فرد روزانه به مقدار معين کالري نياز دارد (براساس نظر متخصصان تغذيه). سپس خانوارهاي مورد مطالعه براساس سطح درآمد در ده گروه هزينهاي طبقه بندي ميشوند. پس از برآورد ارزشهاي غذايي دريافتي هر دهک درآمدي، اولين دهک که انرژي دريافتي آن، بيش از استاندارد (فرضا 2179 يا 2300 کالري) باشد را در نظر ميگيريم. اختلاف انرژي دريافتي دهک مورد نظر با مقدار استاندارد محاسبه ميشود. به دنبال آن، قيمت هر واحد کالري دريافتي از تقسيم مخارج کل دهک بر مقدار انرژي دريافتي دهک بدست ميآيد. حاصل ضرب قيمت هر واحد کالري در مابه التفاوت انرژي دريافتي با مقدار استاندارد برابر مخارج انرژي دريافتي مازاد بر نياز ميباشد. تفاضل اين مخارج از هزينه کل دهک برابر خط فقر خواهد بود (نسرين ارضروم چيلر، 1384).
2-5-1-2 روش اندازه گيري خط فقر براساس 50 يا 66 درصد ميانگين مخارج
در اين روش که بر پايه مفهوم فقر نسبي استوار است، ابتدا ميانگين مخارج محاسبه ميشود، سپس در مرحله بعد، 50 يا 66 درصد ميانگين مخارج (البته اين درصد به صورت اختياري و تجربي است) به عنوان خط فقر در نظر گرفته ميشود (خداد کاشي و همکاران،1381). البته در اين روش اگرچه به مفهوم نسبي فقر تاکيد شده است، اما ديدگاه نظري مستدلي براي تعيين درصد مورد نظر وجود ندارد، و در واقع تعيين 50 درصد و يا 66 درصد اختياري و تجربي است و هر محقق ميتواند آن را براي خود تعيين کند (نسرين ارضروم چيلر، ص 14).
2-5-1-3 تعيين خط فقر براساس 50 يا 66 درصد ميانه مخارج خانوارها
از ديگر روشهاي تعيين خط فقر که بر پايهي مفهوم فقر نسبي استوار است، تعيين ميانه مخارج خانوارهاي مورد مطالعه و محاسبه 50 درصد يا 66 درصد آن به عنوان خط فقر است. در اين روش نيز همانند روش قبلي معيار خاصي براي محاسبه درصدي از ميانه مخارج به عنوان خط فقر وجود ندارد، بلکه محقق براساس تجربيات و شناختي که از جامعه مورد مطالعه دارد و بر پايهي نتايج مربوط به مطالعات گذشته (درصد) مورد نظر را به صورت اختياري تعيين ميکنند. به منظور تعيين خط فقر در روش فوق الذکر ابتدا مخارج خانوارها در ده دهک درآمدي (هزينه اي) مرتب ميشوند. سپس از مخارج دهکهاي پنجم و ششم ميانگين گيري ميشود و اين ميانگين به عنوان ميانگين مخارج خانوارها در نظر گرفته شده با ضرب (درصد) مورد نظر در آن محاسبه ميشود (همان، 14).
2-5-1-4 تعيين خط فقر بر پايه معکوس ضريب انگل
اين روش بر پايه مفهوم فقر نسبي استوار است. ارنست انگل13 به منظور ارزيابي رابطه مخارج خوراکي خانوارهاي درآمد آنها از شاخص نسبت مخارج خوراکي به درآمد خانوارها استفاده نمود. اين روش بعدها به عنوان معياري براي محاسبه خط فقر مورد استفاده قرار گرفت. در اين روش ضريب انگل بر اساس مدلهاي اقتصادسنجي برآورد ميگردد (معمولا از طريق توابع انگل). سپس مخارج خوراکي خانوار در معکوس ضريب انگل ضرب ميشود. حاصل اين محاسبه معادل با خط فقر برآوردي خواهد بود.(انگاس ديستون وجان مولبر14،1980).
براي برآورد ضريب انگل با استفاده از دهکهاي هزينه چهار مدل زير تخمين زده ميشود:
F = α0 + α1 I + Ɛ
Ln F = β0 + β1 Ln I + Ɛ
Ln F = C0 + C1 I + Ɛ
F = π0 + π1 Ln I + Ɛ
در روابط فوق Fبرابر مخارج خوراکي و I برابر مخارج کل هر دهک و Ɛ جملات پسماند ميباشند. مدلهاي مذکور با استفاده از روابط اقتصاد سنجي برآورد ميگردند. سپس بهترين مدل انتخاب و ضريب انگل محاسبه ميشود. اگر فرض کنيم بهترين مدل، مدل اول باشد، آنگاه:
/ A = C A = I / F α = ضريب انگل (1
= معکوس ضريب انگل (21 / C
معکوس ضريب انگل * مخارج خوراکي سال مورد نظر = خط فقر سال مورد نظر (3
2-5-1-4 تعيين خط فقر بر پايه معکوس ضريب انگل فقر
محاسبه خط فقر براساس ضريب انگل خط فقر را بيش از اندازه تعيين مينمايد، زيرا کليه گروههاي درآمدي را در محاسبه ضريب انگل لحاظ ميکند. براي رفع اين مشکل در محاسبه ضريب انگل پيشنهاد ميشود که از مخارج گروههاي فقير استفاده شود. اما به کاربردن اين پيشنهاد مستلزم تعيين فقرا از قبل ميباشد. براي رفع اين مشکل، مخارج دهک اول درآمدي را به عنوان شاخصي از مخارج فقرا در نظر ميگيريم. کاربرد روش اخير موجب تخمين پائيني از خط فقر نسبي بر حسب معيار معکوس ضريب انگل ميشود (همان، ص 17).
2-5-1-5 روشهاي مبتني بر رويکرد نيازهاي اساسي
2-5-1-5-1 روش روانتري
در اين روش ابتدا يک ميزاني از درآمد براي تامين هزينههاي غذايي مصرفي در نظر گرفته ميشود. سپس مقداري از درآمد ثابت براي تامين هزينه حداقل ساير نيازهاي اساسي به آن افزوده ميشود.
2-5-1-5-2 روش اورشانسکي
در روش اورشانسکي، ميزان درآمد مورد نياز براي تامين هزينههاي غذاي لازم براي زنده ماندن فرد، با استفاده از ميانگين هندسي نسبت هزينه غذا به هزينه کل فرد در جامعه مورد بررسي به حداقل درآمد مورد نياز براي تامين هزينه نيازهاي اساسي تبديل ميشود.
2-5-1-5-3 روش نسبت غذا
در اين روش با توجه به تابع مصرف انگل در جامعه، اندازه مشخص و معمولي را براي نسبت هزينه غذا به حداقل درآمد مورد نياز براي تامين نيازهاي اساسي در نظر گرفته و نسبت هزينه غذا به درآمد هر يک از افراد را با آن ميسنجند. در صورتي که اندازه اين نسبت براي هر فرد جامعه بزرگتر از اندازه مشخص و معلوم در نظر گرفته شده باشد، وي فقير محسوب ميشود.
2-6 سياستهاي فقرزدايي
مهم ترين سياستهاي و خط مشيهايي را که بايد در جهت فقرزدايي تعقيب نمود تا در همين راستا درآمد افراد افزايش يابد عبارتند از:
2-6-1 روش ماليات منفي بر درآمد
بهترين راه براي نظم بخشيدن به تفکر دربارهي برنامههاي توزيع مجدد درآمد و فقرزدايي، در نظر گرفتن ماليات بر درآمد منفي است که اغلب پيشنهاد ميشود (ميلز و هميلتون15، 1375).
مفهوم اين روش اين است، همان طوري که دولت از درآمدهاي پايين تر از يک حد معين هم کمکهاي مالي ميکند. براي انجام اين کار، مانند روش معمولي ماليات بر درآمد يک نرخ مالياتي و يک حد معيني درآمد تعيين ميشود. در واقع اجراي اين روش باعث بهبود وضعيت دهکهاي فقير ميشود. بنابراين دولت اگر از دهکهاي ثروتمند جامعه ماليات بيشتري اخذ نمايد نابربري درآمد جامعه کاهش خواهد يافت (عابدين درکوش،1381).
2-6-2 روش گسترش دارائيهاي توليدي طبقات فقير
يکي از روشهاي مهم اجراي سياستهاي کاهش فقر، افزايش دسترسي طبقات فقير به داراييهاي توليدي است. اين روش در روستاها مشخصا از طريق اصلاحات اراضي و در مناطق شهري به وسيله واگذاري تدريجي برخي کارخانجات به طبقات فقير به کار گرفته ميشود. ضمنا بايد اين نکته را مد نظر داشت که واگذاري به صورت مرحلهاي انجام ميگيرد تا شرکتها از لحاظ مديريت دچار مشکل نشوند.
در مورد شرکتهاي بزرگ، در نخستين مرحله، واگذاري سهام آنها به کارکنان مطرح ميشود. البته اگر هدف اصلي از اجراي اين سياست کاهش فقر باشد، قائدتا سهام مذکور بايد با الويت طبقات فقير ميان آنها توزيع گردد. اين عمل باعث ميگردد تا خانوارهاي فقير علاوه بر در اختيار گرفتن سرمايهاي جديد بتوانند با استفاده از سود حاصله از سهام، درآمد خود را نيز افزايش داده تا بتوانند فقر موجود را تقليل دهند (متوسلي و صمدي،1378).
2-6-3 روش تغيير در توزيع درآمد
اين روش که چگونه تغيير در توزيع درآمد روي فقر تاثير ميگذارد به چگونگي توزيع درآمد اضافي ناشي از رشد در داخل کشور بستگي دارد.
در اصل اگر رشد اقتصادي همراه با افزايش درآمد فقيرترين افراد باشد، رشد درآمدهاي افراد فقير سريعتر از درآمد افراد متوسط خواهد بود. به همين ترتيب، اگر رشد اقتصادي همراه با کاهش سهم درآمدي فقيرترين خانوارها باشد، رشد
