
پراگماتيستي به دين دارد. چرا که پذيرش دين از سوي او صرفا ناشي از حقانيت نظري و صدق گزارههاي ديني نيست.”209 يعني تمامي اهدافي که براي بعثت و به تبع دين شمرديم به يک معني به ساحت رفتار آدميان مربوط مي شود، که به دنبال برطرف شدن نيازي به آنها روي مي آورد، همو در اين رابطه مي گويد:
“رويکرد متقدمان به دين رويکردي کارکردگرايانه است. مقصود از اين رويکرد، رجوع به دين به انگيزههاي غيرمعرفتي است. دفع ضرر محتمل، جلب منفعت، تامين سعادت اخروي يا غايات ديگري که اين گروه براي دينداري ذکر ميکنند و از رهگذر آن لزوم شناخت و پذيرش دين را توجيه ميکنند، همه و همه غايات و فوايدي غيرمعرفتي است که به اعتقاد اينان بر دينشناسي و دينباوري مترتب ميشود. متفکران مسلمان در فلسفه اخلاق عموما نتيجهگرا بودهاند و ضرورت شناخت و پذيرش دين را با تمسک به فوايد و منافع دنيوي و اخروي اين کار، توجيه ميکردهاند. بنابراين، سودگرايي که بهتر است از آن به نتيجهگرايي تعبير کنيم مشخصه دنياي جديد نيست. اکثر فيلسوفان سنتي ما، نه تنها نتيجهگرا، بلکه لذتگرا هستند و معتقدند؛ که انسان هر کاري که انجام ميدهد به خاطر دستيابي به لذت است، و از اين مقدمه روانشناختي نتيجه ميگيرند که در اخلاق نيز بايد لذتگرا بود. گرچه اينان لذتهاي عقلي و اخروي را بر لذتهاي مادي و زودگذر دنيوي ترجيح ميدادند، اما اين امر ماهيت موضع آنان را تغيير نميدهد و نتيجهگرايي را به وظيفهگرايي و کارکردگرايي را به حقگرايي مبدل نميکند. اين متفکران وقتي ميخواستند ضرورت شناخت و ايمان به خدا و معاد و ساير باورهاي ديني را اثبات کنند، نفعگرايي انسانها را مفروض و مسلم ميگرفتند و اين در حقيقت، رويکردي کارکردگرايانه يا پراگماتيستي به دين است. نتيجه و سود مورد نظر در نتيجهگرايي و سودگرايي نيز در امور مادي و دنيوي خلاصه نميشود. نتيجه و سود، يا دنيوي است يا اخروي و يا مادي است يا معنوي.”210 و در ادامه تنها تلقي مومنان به دين را تلقي پراگماتيستي مي داند و غير از اين تلقي را نبايد انتظار داشت.
“نفي رويکرد پراگماتيستي به دين از چند جهت با اشکال مواجه است، اين امر نه تنها به تخطئه دينداري کثيري از مؤمنان ميانجامد، بلکه صريحا با نصوص ديني ناسازگار است و آياتي از قرآن را شاهد اين مطلب مي آورد.”211
در پايان بحث لازم است کارکردهاي و خدمات دين را که در اين نوشتار از اهميتي بر خوردار مي باشد را ذکر کنم، چه اينکه انسان با اين ديد و با اين رويکرد، ديني مي شود و ديني را انتخاب مي کند و دست رد بر ديني ديگر مي زند، و حتي اگر اين نوع خدمات و کارکردهاي که در دين عرضه مي شود، در جايي ديگر هم قابل دسترسي باشد اصلا دليلي براي پذيرش دين باقي نمي ماند. لذا لازم است به طور مختصر به مهمترين خدمات دين اشاره کنيم و تفصيل اش را در جايي ديگر واگذاريم، هر چند اين بخش از نوشتار بعضا مطالب قسمت قبلي (قلمرو دين)، را تکرار مي کند، اما به هر جهت تکراش خالي از فايده نخواهد بود.
2-1-2-1-): کارکردهاي دين:
در اين قسمت، به دو شيوه مي توان بحث کرد:
1-). با روش تاريخي با اين بحث روبرو شد و خدمتي که پيامبران در طول تاريخ به بشريت عرضه داشتند را احصاء کرد و آنها را خدمات دين به حساب آورد، مثل علم لغت و خط که به حضرت آدم(ع) و ادريس(ع) نسبت مي دهند، يا علم زره بافي، يا استفاده از آهن، که خداوند به حضرت داود(ع) عنايت کرد و يا علم ستاره شناسي و حساب که در روايات به حضرت ادريس(ع) منسوب است.212
2-). با ديد متکلمانه به اين بحث بپردازيم و ببينيم يک متکلم با نگاه مومنانه و متعهدانه به دين در حوزه اعمال فردي و احيانا در حوزه امور جمعي انسانها چه اهدافي را کشف مي کند و مورد بررسي قرار مي دهد.
آنچه بيشتر مورد نظر ما در اين نوشتار مي باشد، همان شيوه دوم است و سعي خواهد شد خدماتي از دين که در جايي ديگر يافت نشود، مورد توجه باشد. و البته منظور ما؛ خدمات دين مي باشد نه خدماتي که مربوط به پيام دين باشد، مثل احکام خمس يا زکات و يا …. که بي شک دين در اين حوزه داري خدمات خاصي مي باشد.
2-1-2-1-1-): تعريف کارکرد:
کارکرد، ترجمان واژه “function” است، که در اصطلاح جامعهشناسي وقتي به دين نسبت داده ميشود، مقصود معناي عام آن است که شامل خدمات، غايات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غيرمقصود دين به جامعه ميشود که قوام، بقا و تعادل آن را در پي دارد؛ امّا در حوزه دينپژوهي و در اين تحقيق، مقصود از کارکرد دين، مطلق خدمات و آثار دين در جامعه و افراد آن است. با قطع نظر از اين که تأثير آن فقط در افراد و نه در جامعه ظاهر شود. بحث کارکرد دين و پيامبران ميان متکلّمان رايج بود و از آن، با تعابيري مانند فوايد بعثت، آثار ايمان و دين سخن ميگفتند. امّا در دو سده اخير با طرح بحث جايگزيني کارکردهاي علوم گوناگون، مانند: روانشناسي و جامعهشناسي بر کارکردهاي دين به صورت بديل و رقيب دين مطرح شد و دينپژوهان با نگاهي جديد موضوع را تحليل ميکردند و از اين لحاظ ميتوان مدّعي شد که بحث کارکرد دين و امکان رقابت با آن، مسأله جديد کلامي است. البته اين بحث نمي تواند مبتني بر بحث پيشين باشد چه ممکن است، کسي در آنجا رويکردي اقلي به دين داشته باشد و در بحث کارکردها، خدمات اجتماعي و دنياي براي دين برشمرد، زيرا اگر هدف اصلي دين، توجه به آخرت است، معني آن اين نمي باشد که نسبت به امور دنيوي بي اعتنا است، يا اينکه دين به درد دنيا نمي خورد. با اين مقدّمه به تحليل و تبيين کارکرد دين در عرصههاي مختلف فردي و اجتماعي ميپردازيم.
2-1-2-1-2-): کارکرد فردي:
آثار و تحوّلات دين را از يک ديدگاه ميتوان به دو بخش فردي و اجتماعي تقسيم کرد. به ديگر سخن، قلمرو کارکرد دين، ميتواند فردي يا اجتماعي و يا هم فردي و هم اجتماعي باشد. همچنانکه علامه طباطبائي در اين زمينه مي گويد:
“انّ الاسلام قد وُضع من القوانين الاجتماعية من ماديتها و معنويتها، ما يستوعب جميع الحرکات و السکنات الفردية و الاجتماعية”.213
“اسلام در وضع قوانين اجتماعي، هم به ابعاد مادي زندگي بشر نظر داشته و هم ابعاد معنوي آن، تا آن جا که قوانين اسلام دربرگيرنده همه جنبه ها و شئون فردي و اجتماعي است”.
در ابتداء به کارکرد دين در قلمرو فردي اشاره ميکنيم، که موارد ذيل به عنوان نمونه ذکر مي شود.
1-): معرفتزايي:
اسلام، نخستين مساله اختصاصي، که در مسائل تعليم و تربيت دارد، وجوب تکليفي آن است، که اين وجوب را هر انساني که توانايي اش را دارد، متوجه ساخته است. انسان، نخست از طريق حسّ و تجربه به امور اطراف خود شناخت مييابد و با بلوغ و تکامل خود به تبع قلمرو شناختش نيز متحوّل ميشود؛ نخستين نقش و کارکرد دين و پيامبران، تأييد مسأله شناخت است؛ خداوند يکي از وظايف پيامبران را تعليم حکمت و دانش ميداند که انسان از آن خالي الذهن بود:
“وَيُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَيُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ”214
قرآنکريم به عنوان منبع دين آسماني و منشور پيامبر(ص)، در معرفي منابع و ابزار شناخت نگاه عام و فراگير داشته دين افزون بر آموزش اصل شناخت، در مقولات ديني مثل مبدأ شناسي، انسان شناسي، معاد شناسي و … نيز به تعليم انسان پرداخته است که آيات و روايات فراواني در اين زمينه داريم.215 و اين همه تاکيد بر تعليم و تربيت “تنها يک دليل مي تواند داشته باشد، (گرديدن) يعني تبديل و متحول شدن نفس انساني، … براي شناخت اهميت فوق العاده تعليم و تربيت انسانها نخست بايد دانست که در اين دنيا هيچ حيواني پشه آفريده نمي شود که بعدها در هوا عقاب، در دريا نهنگ و در خشکي شير شود مگر انسان.”216
2-): “معنابخشي” به حيات آدمي:
يکي ديگر از خدمات مهم دين اين است: که زندگي ما را در مجموعه هستي ممکن و مطبوع مي کند، و اين، ميسر نمي شود مگر با جواب دادن به سوالات شش گانه “من کيستم؟ چرا در اينجا آمده ام؟ به کجا مي روم؟ چه بايد بکنم؟ از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟و يا “چه کنم؟”217 هم سوالاتي زندگي ساز و هم سوالاتي زندگي سوزند، چون هيچ وقت يک ماترياليست براي اين پرسش که چرا “آدمي بايد درد و رنج و محروميت بکشد؟” پاسخ روشني ندارد از ديد او چنين آدمي که در جهان ناکامي ببرد واقعا باخته است و اساسا زيستن در چنين جهاني و تنگ حوصله نشدن و ملول نشدن کار آساني نيست. لذا اين دين هست که با جواب دادن به اين سوالات، جهان را سکناي مطبوعي براي زيستن مي سازد و زندگي را براي انسان فراهم مي کند، “دين دستگاهي است که ما را با خداي جهان آشنا مي سازد و آشتي مي دهد و اين آشتي و آشنايي است که ما را با اين خانه مانوس مي کند و ما را ساکن اين عالم مي سازد، هم براي بودنمان و هم براي ماندمان پاسخ هاي در خور مي دهد و زندگي را معنا دار مي کند. و اين پيامبران بودند که بي منت و بي اجرتي اين انديشه را در اختيار آدميان قرار دادند و عالم صغير را با عالم کبير آشنا کردند”.218
3-): پشتيباني دين از اصول اخلاقي:
خدمت بعدي؛ پشتيباني کردن دين از اخلاق است، هيچ ديني نمي تواند جاودانه بماند در حاليکه منافي ارزشهاي جاودانه اخلاقي باشد، نگاهي دوباره به اصول اخلاقي، ما را به اين نکته رهنمون ميسازد که عقل انساني در شناخت اصول کلّي حُسن و قبح مانند حُسن عدالت و عمل به پيمان و قُبح ظلم و ناعدالتي، مشکل حادّي ندارد. آنچه بيشتر جوامع از آن آسيب و رنج ميبينند، تخطي و تخلّف برخي انسانها از عمل به اصول اخلاقي است و به تعبيري، اصل حُسن و قبح عقلي به تنهايي ضمانت اجرايي خوب و کافي نيست؛ بلکه به اصل ديگري نياز است. حکومتها و حقوقدانان براي رعايت برخي اصول اخلاقي به قوّه قهريّه و کيفرهاي مختلف تمسّک کردهاند؛ امّا چنين راهکاري غير بنيادي و پسيني است که در عين ضرورت آن، کافي نيست.
دين که مورد اطمينان قلبي متديّنان است در دو مرحله يعني شناسايي حُسن و قبح و همچنين اجراي آن به پشتيباني و امداد انسان ميآيد. انسانها که به طور فطري به انجام اصول اخلاقي و ارزشي تمايل دارند، ممکن است به علل گوناگون مانند سودجويانه از انجام آن اصول استنکاف کنند. دين در اين مرحله در ترغيب و تحريک انسان به انجام فضايل اخلاقي و گريز از رذايل، با سه راهکار ذيل به تکامل اخلاقي انسان کمک ميکند:
1-). مقام قدسي انسان و خداوند.
2-). وعده پاداش “بهشت”.
3-). تهديد به کيفر “جهنّم”.
پيامبران با نشان دادن مقام قدسي انسان و اشتقاق روح وي از مقام قدسي الهي، شخصيت و کرامت فرامادّي انسان را به او تذکار ميدهند و خاطرنشان ميسازند که انسان در اين دنيا مسافري بيش نيست که به سوي خداوند حرکت ميکند؛ پس نبايد نفس پاک خود را با رذايل و زشتيهاي غيراخلاقي آلوده و مکدر کند و گرنه از سير و عروج عرفاني خود بازخواهد ماند، به ديگر سخن، انسان براي رساندن “خود” به “خدا”، بايد به فضايل اخلاقي ملتزم شود تا به مقصود اصلي خود نايل آيد.
راهکار پيشين به انسانهاي کامل و وارسته اختصاص دارد و ممکن است اين راهکار براي بيشتر انسانها جلوهاي نداشته باشد. دين براي اين گونه انسانها از دو راهکار ديگر؛ يعني راهبرد تطميع و تهديد استفاده کرده است؛ يعني به ملتزمان اصول اخلاقي وعده پاداش و بهشت ميدهد.
آناني که ارزشهاي اخلاقي را مخدوش ميکنند، به عذاب و کيفر دنيايي و آخرتي تهديد ميکند. بدين سان پيامبران و اديان در ظهور ملکات و فضايل اخلاقي و پروراندن انسانهاي متخلّق به صفات نيکو، سهمي عمدهاي در جامعه و تاريخ ايفا ميکنند.
پيامبران و اديان آسماني براي ترغيب مؤمنان خود به رعايت اصول اخلاقي در متون ديني به صورت متعدّد و مؤکّد و شفّاف به ذکر اصول اخلاقي پرداخته و در قالب امر، موعظه و نصيحت، به سفارش و رعايت آنها پرداختهاند، که گزارش آيات و روايات آن، از حوصله اين مقال خارج است و علاقهمندان ميتوانند آن را از منابع اخلاقي پي گيرند.
