
مصادیق مختلف است و می توان آن را بر نمونه های فراوانی منطبق دانست .
در مورد قاعده «فراش» ، ابتدا روایت های آن را از طریق کتاب های خاصه و عامه نقل کنیم و آنگاه به شرح غریب الحدیث و در خاتمه به فقه الحدیث آن بپردازیم :
حسن صیقل از حضرت صادق (ع) روایت می کند و می گوید : شنیدم امام صادق (ع) می فرمود : از حضرت سوال شد از مردی که کنیزی خریده و با او نزدیکی کرده قبل از آن که رحم او را استبراء کند . امام (ع) فرمود : بد کاری کرده است ، از خدا متعال طلب غفران کند و دوباره به چنین کاری برنگردد .
به امام (ع) عرض کردم : او را به دیگری فروخته و او نیز او را استبراء نکرده و به شخص سومی فروخته و او نیز بدون آن که او را استبراء کند با او مقاربت کرده است و اتفاقاً در خانه سومی آشکار شد که کنیز حامله است . حال این بچه به چه کسی تعلق دارد؟ امام (ع) فرمود : فرزند از آن صاحب کنیز است و زناکار را سنگ نصیب است . 253
سعید أعرج روایت می کند از امام صادق (ع) حضرت صادق (ع) از دو مردی پرسیدم که با کنیزی در یک طهر مقاربت کرده اند ، فرزند از آن کیست؟ امام (ع) فرمود : فرزند از آن کسی است که جاریه نزد اوست ، به دلیل سخن رسول خدا (ص) که فرمود : فرزند از آن صاحب فراش است و زناکار را سنگ نصیب است. 254
امیرالمومنین (ع) در جواب معاویه بن ابی سفیان نوشت :
و اما آنچه درباره ی زیاد نوشتی ، بدان که من او را نفی نکردم ، بلکه رسول خدا (ص) او را چنین نفی کرد و فرمود : فرزند از آن صاحب فراش است و زناکار را سنگ نصیب است . 255
بحث سندی
مرحوم میرزا حسن بجنوردی در القواعد الفقیه فرموده : مدرک این حدیث ، مشهور و معروف بین همه فرقه ها و طایفه های اسلامی است ، کسی از مسلمانان آن را انکار نکرده256 و به جهت ورود آن در ضمن روایات فراوان ، قطع به صدور آن را می توان ادعا کرد، به هر حال ثبوت و صدور آن از پیامبر در میان مسلمانان قطعی است. 257
به شرح لغات آن می پردازیم :
«الوالد»
«ولد» لفظی است که بر مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می شودو جمع آن اولاد است ، مراد از «ولد» چیزی است که از مادرش زاده شده ، چه فرزند انسان باشد و چه غیر انسان و چه بچه زاییده شود و چه از تخم به دنیا آید . فعل آن به هر حیوانی نسبت داده می شود ، همان طور که به انسان نیز نسبت داده می شود .
ولدت المرأه ولدها ، زن فرزندش را زایید . و «ولد» به معنای بچه دار کردن و آبستن نمودن است . 258
درهرحال می توان «ولد» را بدین گونه تعریف کرد که نطفه ی مرد بعد از استقرار در رحم ، رشد و نمو می کند تا قابل دمیده شدن و ولوج روح بشود و بعد که جسم و بدن آن تکمیل شد و خلقت آن شکل گرفت ، در این مرحله «ولد» نامیده می شود ، چه زنده و چه غیر زنده به دنیا آید . 259 بلی ، اگر زنده متولد شود ، پاره ای از آثار شرعی بر تولد او مترتب است مثل ارث ، همچنین ولد به کسی که از نطفه او به وجود آمده منسوب می گردد و جهت این نسبت ، امری تشریعی و عرفی نیست ، بلکه به جهت یک امر خارجی ، به او «والد» گفته می شود و چون از او به وجود آمده «ابوّت» محقق می شود و به او «پدر» گفته می شود . 260
به فرزند نیز «بنوت» نسبت داده می شود و اگر مذکر است «ابن» و اگر مونث است «بنت» گفته می شود ، چنان که به کسی هم که نطفه در رحم او رشد می کند «ام» گفته می شود و بین آن دو نسبت «امومت» به وجود می آید و آن زن «والده» محسوب می شود .
پس «ولد» ، «والد» و «والده» کلماتی هستند که با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند و نسبت بین آنها نسبت اصافه است .
«الفراش»
ابن منظور : «الفراش» : یعنی آنچه پهن و گسترده می شود ، جمع آن «أفرشه» و «فرش» می آید . ابوعمرو گفته: «الفراش» بر مرد و زن اطلاق می شود . 261
پس لغت «فرش» و «بسط»هر دو به معنای «گسترانید» می آیند .
فیروزآبادی معنای دیگری را ، که شاید مجازی است ، می افزاید : فرشه إیاه ، أوسعه إیاه ، یعنی او را در وسع و فراخی قرار داد و در این صورت دو مفعولی خواهد بود .
«الفراش» به کسر «فاء» چیزی است که پهن و گسترده می شود و جمع آن «فرش» استعمال شده است .
اطلاق «فراش» بر زوجه انسان ، اطلاقی مجازی است همانطور که کلمه «ازار» و «لحاف» نیز بر او اطلاق و گفته می شود : «هی فراشه و ازاره و لحافه».262
«العاهر»
زمخشری (538 هـ.ق) در الفایق263 نوشته است : حضرت رسول خدا (ص) می فرمایند : فرزند مال فراش است و برای عاهر ، حرمان است . 264 «عهر الرجل» کسی که شبانگاه ، نزد زن اجنبی می آید تا با او زنا کند ، این ترکیب ، بنابرآنچه لغت فهمیده می شود ، دلالت بر سرعت در کار دارد . جوهری از ابوعمرو لغوی نقل می کند : که «العهر» در لغت به معنای زناست و همین طور «العهر» و به زن زناکار «عاهره» گفته میشود . 265
پس روشن می شود که بعضی مثل زمخشری و فیروزآبادی آن را زنای در شب اختصاص داده اند و بعضی هم ، آن را مطلق کرده اند .
علامه بدر الدین عینی (855 هـ.ق) درشرح صحیح بخاری می نویسد که اصل وضع آن همان معنای خاص و مقید است ، اما آنگاه به طور مطلق در مفهوم زنا استعمال شده است . 266
«الحجر»
«حجر» در لغت به معنای سنگ است و جمع آن «حجاره» استعمال می شود .
ابن منظور گفته : الحجر : الصخره ، جمع آن در قله أحجار و در کثره حجار و حجاره است . 267
به هرحال معنای «حجر» معروف و مشهور است ، ولی در حدیث شریف دو احتمال وجود دارد : این که معنای حقیقی یا معنای مجازی آن را اراده کنیم268 که دربخش فقه الحدیث به آن خواهیم پرداخت .
با مراجعه به بسیاری ازکتاب ها روشن خواهد شد ، که این کلمه «الحجر» است ، اگرچه احتمالاً به سکون عین الفعل (الحجر) و به معنای منع اســت ، زیرا «حجر علیه حجراً» «او را منع کرد» معنا می شود ، اما گویا در هیچ کتابی به این نکته اشاره نشده است . 269
2- فقه الحدیث
ابن اثیر جزری (606 هـ.ق) در النهایه فرموده :
حدیث که می گوید ولد برای فراش است و برای عاهر و زناکار منع است ، یعنی فرزند برای مالک و فراش است و او زوج و مولی است و زن فراش نامیده می شود چون مرد او را به فراش در آورده است . 270 ابن منظور افریقی (63-711 هـ.ق) همان تعبیر ابن اثیر جزری را آورده است . 271
نوع لغویانی که پس از ابن اثیر جزری آمده اند ، معنای ابن اثیر را ذکر کرده اند ، اما راغب اصفهانی (502 هـ.ق) صاحب مفردات معنای دیگری را لحاظ کرده است و از هر کدام از زوجین به کنایه از فراش استفاده می شود . 272 که می گوید از فراش به کنایه برای هرکدام از زوجین استفاده می شود چون حضرت رسول (ص) می فرمایند : فرزند مال فراش است . بعد فراش را توضیح می دهند و می گویند منظور از فراش ، زن می باشد. در نتیجه طبق گفته حضرت رسول (ص) : وقتی گفته می شود فرزند مال فراش است یعنی هم مال مرد می باشد و هم برای زن می باشد .
علامه سید مرتضی زبیدی شارح قاموس المحیط گفته : این معنا قبل از راغب اصفهان از ابوعمر لغوی نقل شده است که «فراش» را به معنای زوج و زوجه دانسته است . 273
و «فراش» به معنای چیزی که بر آن می خوابند ، نیز می آید و بعضی جمله«الولد للفراش» را بر همین معنا حمل کرده اند ، یعنی فرزند به همان فراش متعلق است که بر آن زن و مرد خوابیده اند و بنابراین ، مضافی در تقدیر نبوده ولی اراده شدن این معنا مشکل است .
بحث دیگر درباره ی این حدیث ، چگونگی تحقق و ملاک تحقق فراش است ، فقیهان در تحقق فراش شروطی سه گانه را ذکر کرده اند که از جمله آن ها «دخول» است و این که کمتر از اقل حمل و بیشتر از اکث حمل نیز نباشد ، ولی ابوحنیفه در بین فقیهان ، صرف عقد بین زوج و زوجه را ملاک فراش می داند ، بنابراین اگر زن ، بچه ای به دنیا آورد و شوهرش مدتی در مسافرت بوده که قطعاً دخول صورت نگرفته ، بنابر قول او بچه ، به همان شوهر ملحق می شود و او صاحب فراش است . 274
فیومی نیز در شرح معنای «للعاهر الحجر»می نویسد :
یعنی فرزند به صاحب فراش متعلق است که زوج باشد و نصیب عاهر ، یأس و ناامیدی و حرمان است و برای او نسبی ثابت نمی شود .
این مطب نظیر این گفته است که «له التراب» ، برای او خاک است ، زیرا بعضی از عرب ها با زنا ، نسبت ثابت می کردند که بدین وسیله شارع مقدس آن را زایل گرداند و بطلان آن را اعلام کرد . 275
همین مطلب سبب شده تا پیامبر ، این قاعده ی کلی را بگویند .
ابو عبید قاسم بن سلام هروی از پیشگامان فقه الحدیث در شرح این حدیث آورده است :
در جاهلیت حکم آن بود که مرد وقتی با کنیز دیگر وطی می کرد و فرزندی متولد می شد و آن مرد ادعای فرزند می کرد ، فرزند را به او ملحق می کردند و نسبت بین فرزند و زانی ثابت می شد به همین جهت بود که عبد بن زمعه و سعد بن مالک در فرزند کنیز زمعه اختلاف کردند و دعوا را پیش پیامبر آورند ، سعد گفت : پسر برادر من است ، درباره ی او برادرم به من سفارش کرده و عبد بن زمعه گفت : برادر من است زیرا بر فراش پدرم به دنیا آمده است ، رسول خدا (ص) حکم کرد که فرزند از آن فراش است و حکم جاهلیت را باطل گرداند که از نظر نسبی به زانی ملحق شود 276.
زبید در تاج العروس به نقل از ابوعبید می نویسد :
در حدیث وارد شده «الولد للفراش و للعاهر الحجر» یعنی ، برای زانی حقی در باب نسب وجود ندارد و او را از فرزند بهره ای نیست و همانا این فرزند از آن صاحب فراش است . این کلام نظیر این سخن دیگر اوست که فرمود : «له التراب» یعنی او را نصیبی نیست . 277
به عبارت روشن تر ، عرب در مقام محروم کردن شخص می گوید : «له لحجر و بفیه التراب؛ برای او سنگ و در دهان او خاک است» . مراد آنها این است که جز حرمان و یأس برای او چیز دیگری نیست . 278
و یا کنایه از رجم است ، یعنی باید زانی رجم شود 279. ولی شاید این معنا صحیح نباشد ، زیرا تمام زناکارها رجم نمی شوند ، بلکه زانی باید محصن باشد . بنابراین به دست می آید که همان معنای کنایی و مجازی ، روشن تر است .
از آنچه ذکر شد چند نکته به دست آمد :
1- «فرزند مال فراش است»280، جمله انشائیه ای است که در ما وضع له استعمال شده و مراد از آن ، الحاق فرزندبه صاحب فراش است نه غیر ا و.
2- جمله «زناکار را بهره ای نیست»281، اگرچه از کلمه «العاهر» موضوع له آن اراده شده یعنی زناکار ، بدان گونه که جوهری گفته282 و یا اخص از آن کسی که شبانگاه برای زنا از خانه خارج می شود ، بدان گونه که زمخشری در الفایق گفته283 و مراد از «الحجر» نیز یا سنگ ، به معنی سنگسار کردن است ، یعنی در حدیث واژه ی سنگ آورده شده و مراد رجم و سنگسار کردن و به جهت زناست ، یا مراد سنگ است که در اینجا مجاز استعمال شده ، بدان گونه که فیومی در المصباح المنیر گفته بود : یعنی کنایه از حرمان و یأس باشد ، مثل آن که گفته می شود؛ «فی فیه التراب»284. و یا گفته می شود: «مالک عندی غیر التراب، و مابیدک غیر الحجر».285
پس از تالیف این بخش از فقه الحدیث و مراجعه به متون مختلف فقه الحدیث و غریب الحدیث ، در شرح سخن پیامبر (ص) به کلامی از سید رضی دست یافتم که برتر از کلام دیگران بود و لذا مناسب است ترجمه آن را در اینجا بیاوریم :
او فرموده : قال رسول الله (ص) «الولد للفراش، و للعاهر الحجر» . این تعبیر مجاز است و یکی از دو تأویل را می پذیرد :
1- مراد از حدیث آن است که برای زناکار در فرزند نصیبی نیست و رسول خدا (ص) از این منع و حرمان به «حجر» تعبیر کرده است ، یعنی زانی از فرزند بهره ای ندارد و به او انتفاعی نمی رسد ، همان طور که از سنگ در بیشتر حالات نفعی به انسان نمی رسد ، گویا پیامبر اراده کرده که ادعای زانی جز حرمان و یأس و ناامیدی چیزی برای او ندارد ، همانطور که شخص به دیگری می گوید : برای تو از این مطلب جز سنگ و صخره بهره ای نیست .
2- تأویل دیگری که کلام را از صورت مجاز خارج می کند و از آن حقیقت اراده شده ، آن است که بر زناکار نیست مگر اقامه حد بر او ، که همان رجم است ، پس «حجر» اسم برای جنس است نه این که «ال» در آن برای عهد باشد ، البته آنگاه چنین فرض می شود که زانی محصن است و اگر زانی محصن نبود ، مراد از حجر درباره ی او نهایت شدت گرفتن
