
فکر کردن انتخاب کند و به برنامه ریزی، بازبینی و ارزیابی فرایندهای فکری خویش بپردازد.
• بیان فکر و صحبت کردن درباره ی تفکرات شخصی: وقتی فرد در هنگام حل مسأله یا تصمیم گیری به بیان شفاهی افکار خویش بپردازد کنترل و آگاهی بیشتری بر افکار خویش پیدا می کند و در نتیجه آگاهی فراشناختی او تحریک می شود.
• برنامه ریزی و خود گردانی: هرگاه از دانش آموزان بخواهیم که طرح یا نقشه ای برای یادگیری خویش تهیه و سپس بر اجرای آن نظارت کنند. آن ها مشغول انجام یک تکلیف فراشناختی می شوند . برای مثال لازم است ابتدا پیش بینی کنند که برای انجام یک تکلیف به چه مقدار وقت و تلاش نیاز دارند و اطلاعات را از کجا و چگونه به دست آورند. سپس برای جمع آوری، بازِیابی و ترکیب اطلاعات برنامه ریزی کنند(کدیور، 1386).
رابطه شناخت و فراشناخت
طبق نظر فلاول (1981، به نقل از فلاول، 1988) روابط متقابلي بين عناصر شناختي و فراشناختي وجود دارد. به نظر ميرسد كه دانش فراشناختي، تجربه فراشناختي و رفتار شناختي طي دوره انجام تكليف شناختي، اطلاعاتي براي يكديگر فراهم ميكنند و همديگر را فرا ميخوانند: دانش فراشناختي پايهاي براي تجربه فراشناختي است كه به نوبه خود استفاده از راهبردهاي شناختي و فراشناختي را افزايش ميدهد، همچنين تجربه فراشناختي ميتواند بازبيني دانش فراشناختي را ارتقاء دهد و تجربههاي فراشناختي بيشتري را فراهم ميكند. استفاده از راهبردهاي فراشناختي ميتواند هم استفاده از راهبردهاي شناختي و هم بازبيني دانش فراشناختي را تحريك كند، و استفاده از راهبرد شناختي ميتواند تجربه فراشناختي را ايجاد كند(فلاول، 1988).
روابط بين اجزاء فراشناخت
در بحث از تمايز راهبردهاي شناختي و فراشناختي نظر اغلب محققان و در درجه اول فلاول بر اين است كه آنچه بين اين دو راهبرد تفاوت و تمايز ايجاد ميكند، تفاوت در چگونگي استفاده از اطلاعات است. راهبردهاي فراشناختي فرآيندهاي متوالي هستند كه شخص براي كنترل فعاليتهاي شناختي و براي اطمينان از دستيابي به يك هدف شناختي مورد استفاده قرار ميدهد. اين فرآيندها به شخص در تنظيم و هدايت يادگيري و برنامهريزي و نظارت بر فعاليتهاي شناختي و همچنين در وارسي آن فعاليتها كمك ميكنند (لوينگستون87، 1997). در حالي كه راهبردهاي شناختي براي كمك به فرد در دستيابي به يك هدف معيني مورد استفاده قرار ميگيرند(نقل از سیف، 1387).
اهميت توانایی فراشناختي
يكي از دلايل علاقهمندي بسياري از محققان به حيطه فراشناختی آن است كه معتقدند اين حوزه تلويحات مهمي در ميدان تعليم و تربيت دارد (فلاول، 1979؛ براون، 1982؛ بيكر و براون، 1984) به نظر ميرسد كه توانایی های فراشناختي نقش مهمي در انواع فعاليتهاي شناختي از جمله تبادل كلامي اطلاعات، درك مطلب خواندن، درك كلامي، نوشتن، زبانآموزي، ادراك، توجه، حافظه، حل مسأله، شناخت اجتماعي، خودآموزي و … بازي ميكند (فلاول، 1988).
مطالعات متعددي تأثير مثبت دانش و توانایی فراشناختي را بر عملكرد نشان دادهاند. براي مثال گارنر (1990) با ارائه شواهد نظري و پژوهشي متعدد تأثير دانش فراشناختي بر مهارت خواندن را نشان داد. بيلر و اسنومن (1993) پژوهشهايي را نقل ميكنند كه در آنها پاريس و همكارانش در سالهاي 1984 و 1986 به دانشآموزان كلاسهاي سوم و پنجم مهارتهاي شناختي و فراشناختي را آموزش دادند. نتايج اين پژوهشها معلوم كردهاند كه دانشآموزاني كه اين گونه مهارتها به آنان آموزش داده شد، در قياس با دانشآموزاني كه از آموزش اين مهارتها بيبهره ماندند، در توانايي خواندن و درك مطالب جلوتر بودند.
گارنر (1990) پس از بازنگري پژوهشهاي انجام شده درباره اثربخشي راهبردهاي شناختي و فراشناختي گفته است: “پژوهشهاي موجود به روشني نشان ميدهند كه رفتار راهبردي يا استراتژيكي، يادگيري را افزايش ميدهد، چنين روشن شده است كه يادگيرندگان ماهر ميدانند كه چه زماني بايد راهبردي عمل كنند”(به نقل از کدیور، 1379).
واينستاين و هيوم (1998) بر اين باورند كه معلمان ميتوانند از راه آموزش مهارتهاي يادگيري و مطالعه (راهبردهاي شناختي و فراشناختي) به دانشآموزان خود كمك كنند تا يادگيرندگان موفقتري باشند و در سرنوشت تحصيلي خود نقش فعالتري را ايفاء نمايند. براون و پالينسكار88(1982) نشان دادهاند كه نه تنها كودكان داراي عقب مانده خفيف ذهني بلكه دانشآموزان داراي ناتوانيهاي يادگيري نيز كه در قياس با دانشآموزان عادي، از لحاظ كاركردهاي شناختي نقص دارند، ميتوان با آموزش مهارتهاي لازم به اين نوع كودكان، نواقص روشهاي يادگيري آنان را برطرف نمود. در لزوم توجه به اهميت فراشناخت و آموزش مهارتهاي فراشناختي به دانشآموزان، اسلاوين89 (1994) معتقد است كه روانشناسان تربيتي طي چندين دهه، آموزش راهبردهاي ويژه يادگيري به دانشآموزان را تاييد كردهاند(نقل از اسلاوین، 1385).
آموزشهاي مختلف فراشناختي ميتواند به افراد كم هوش و يادگيرندههاي ضعيف و حتي متوسط كمك كند كه يادگيرندههاي كارآمدتري شوند (اسبورن90، 2002). نتايج مطالعات هامن91 و همكاران (2000) بيانگر آن بود كه آموزش راهبردهاي شناختي و فراشناختي به طور قابل توجهي در پيشرفت تحصيلي و انجام موفقيتآميز تكاليف درسي دانشآموزان موثر ميباشد. لذا اين محققان به معلمان پيشنهاد ميكنند كه علاوه بر اين كه خودشان بايد با راهبردهاي موثر يادگيري و مطالعه آشنايي كامل داشته باشند، ميبايستي اين راهبردها را به دانشآموزان آموزش داده و استفاده از اين راهبردها را به آنها توصيه نمايند.
از آنجايي كه فراشناخت به تفكر درباره فكر كردن و آگاه شدن از فرآيند آموزش و يادگيري و به كاربردن آن در آموزش مربوط ميشود، بنابراين معلم داراي نقش كليدي و ساختاري در توسعه و افزايش اطلاعات و آگاهيهاي فراشناختي ميباشد (پيير و رايد92، 2001؛ نقل از اسلاوین، 1385).
به طور كلي بايد گفت كه يكي از برجستهترين خصوصيات توانایی فراشناختي اين است كه باعث رشد و آگاهي فرد هم درباره ی جريانهاي تفكر و هم درباره چگونگي به كارگيري بهتر آنها ميشود. اگر به رفتار افراد در موقعيتهاي يادگيري به دقت بنگريم، خواهيم ديد كه در فعاليتهاي يادگيري خود متفاوت عمل ميكنند. گروهي به سختي حداقل توفيق مورد نياز براي ادامه تحصيلات را كسب ميكنند، دستهاي ديگر در حد وسط قرار دارند و موفقيت نسبي به دست ميآورند، بالاخره تعدادي هم هستند كه موفقيتهاي چشمگيري نصيب خود ميسازند. يادگيرندگان موفق همان كساني هستند كه با صفت راهبردي (استراتژيك93) شناخته شدهاند. واينستاين و هيوم (1998) در توصيف آنان گفتهاند: “اين يادگيرندگان با فعاليتها يا تكاليف يادگيري با اعتماد به نفس بالا و احساس اطمينان از اين كه از عهده آن تكاليف بر خواهند آمد روبهرو ميشوند، يا دست كم با اين احساس كه ميدانند چگونه بايد از پس آنها برآيند برخورد ميكنند. اين يادگيرندگان ، سختكوش، با پشتكار، و مبتكر هستند و در برخورد با مشكلات به سادگي دست از كار نميكشند. آنان ميدانند كه يادگيري يك جريان فعال است و خود آنان بايد مقداري از مسئوليت آن را بپذيرند. يادگيرندگان راهبردي به طور فعال به يادگيري ميپردازند و ميدانند كه چه وقت ميفهمند، و شايد مهمتر از آن، ميدانند كه چه وقت نميفهمند. وقتي كه با مشكل روبهرو ميشوند، ميكوشند بفهمند كه براي حل آن به چه چيزي نياز دارند، و از معلم و يا همكلاسهاي خود ياري ميطلبند. براي آنان مطالعه كردن و يادگرفتن يك فرآيند نظامدار است كه به ميزان زياد زير كنترل خودشان است”(سیف، 1387).
پژوهشهاي انجام شده درباره يادگيرندگان موفق يا همان يادگيرندگان راهبردي، ويژگيهايي را به دست دادهاند كه با استفاده از آنها ميتوان اين گونه يادگيرندگان را شناسايي كرد. واينستاين و هيوم (1998) اين ويژگيها را به شرح زير معرفي كردهاند:
• درباره چگونه مطالعه كردن اطلاعات زيادي دارند.
• از راهبردهاي يادگيري و مطالعه استفاده ميكنند.
• از مهارتهاي فكر كردن استفاده ميكنند.
• براي مهارتهاي يادگيري و فكر كردن ارزش قائل هستند.
• علاقه كافي براي استفاده از اين مهارتها دارند.
• باور دارند كه ميتوانند اين مهارتها را به كار بندند.
• ميتوانند فعاليتهاي مورد نظر خود را در يك زمان معقول به انجام برسانند.
• براي رسيدن به هدفهاي خود برنامهريزي ميكنند.
• بر رفتار و چگونگي پيشرفت خود نظارت ميكنند.
• نتايج كار خود را در رابطه با هدفهاي خود و بازخورد حاصل از نظر معلم ارزيابي ميكنند.
• رويكردشان نسبت به يادگيري و مطالعه يك رويكرد نظامدار است(واينستاين و هيوم، 1998؛ به نقل از سیف، 1387).
پژوهشهای انجام شده درباره استراتژی ها یا راهبردهای یادگیری(راهبردهای شناختی و فراشناختی) نشان داده اند که استفاده از این تدابیر، یادگیری و پیشرفت تحصیلی یادگیرندگان را بهبود می بخشند.
در پایان نامه متولی(1376) تاثیر آموزش راهبردهای فراشناختی بر خواندن، درک مطلب، و سرعت یادگیری دانش آموزان کلاسهای اول دبیرستان مورد تایید قرار گرفت. مهمترین روشی که در این پژوهش برای آموزش راهبردهای فراشناختی به کار رفت و بیشترین تاثیر را بر بهبود خواندن و درک مطلب دانش آموزان به بار آورد روش آموزش دو جانبه است. در پژوهشی دیگر(ابراهیم قوام آبادی، 1377)که به صورت رساله ی دکتری در رشته ی روانشناسی انجام گرفت نشان داده شد که آموزش راهبردهای یادگیری و مطالعه، علاوه بر درک مطلب، سرعت یادگیری، دانش فراشناختی، خود پنداره یا مفهوم خود تحصیلی، برنامه ریزی و تنظیم وقت، و حل مسئله را در دانش آموزان افزایش می دهد. باز هم در پژوهش دیگری(عباباف، 1375) نشان داده شد که یادگیرندگان موفق از مهارت های شناختی و فرا شناختی حداکثر استفاده را می برند. نتایج این پژوهش از قرار زیر است: دانش آموزان قوی بیشتر از دانش آموزان ضغیف از راهبردهای شناختی سازمان دهی، بسط و گسترش، و تکرار و تمرین استفاده می کنند. همچنین دانش آموزان قوی بیشتر از دانش آموزان ضعیف از راهبردهای فراشناختی به ویژه راهبرد فراشناختی کنترل و نظارت بر درک سود می برند(به نقل از فولادچنگ، 1384).
با توجه به آنچه گذشت، به روشنی معلوم می شود که توانایی فراشناختی نقش مهمی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دارد. همچنین معلوم شده است که این توانایی ها قابل آموزش و یادگیری اند. بنابراین، می توان این گونه نتیجه گیری کرد که معلمان می توانند به دانش آموزان، به ویژه دانش آموزان ضعیف، توانایی های یادگیری و مطالعه را آموزش دهند و مطمئن باشند که ثمره ی این آموزش بسیار نوید بخش خواهد بود. با توجه به مطالب عنوان شده در بخش بعدی به بررسی خودکارآمدی پرداخته می شود.
2-5 خودکارآمدی
خودكارآمدي94 از نظريه شناخت اجتماعي95 آلبرت باندورا (1997) روانشناس مشهور، مشتق شده است كه به باورها يا قضاوتهاي فرد به توانائيهاي خود در انجام وظايف و مسئوليتها اشاره دارد. نظريه شناخت اجتماعي مبتني بر الگوي علّي سه جانبه رفتار، محيط و فرد است. اين الگو به ارتباط متقابل بين رفتار، اثرات محيطي و عوامل فردي(عوامل شناختي، عاطفي و بيولوژيك) كه به ادراك فرد براي توصيف كاركردهاي روان شناختي اشاره دارد، تأكيد مي كند. بر اساس اين نظريه، افراد در يك نظام علّيت سه جانبه بر انگيزش و رفتار خود اثر مي گذارند. باندورا(1997) اثرات يك بعدي محيط بر رفتار فرد كه يكي از فرضيه هاي مهم روان شناسان رفتار گرا بوده است، را رد كرد. انسانها داراي نوعي نظام خود كنترلي و نيروي خود تنظيمي هستند و توسط آن نظام ، برافكار، احساسات و رفتار هاي خود كنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعيين كنندهاي ايفا مي كنند(آبنیکی، 1385).
بدين ترتيب رفتار انسان تنها در كنترل محيط نيست بلكه فرايندهاي شناختي نقش مهمي در رفتار آدمي دارند. عملكرد و يادگيري انسان متاثر از گرايشهاي شناختي، عاطفي و
