
تنها در اينجا به ذکر يک روايت بسنده مي کنيم، که حضرت، فلسفه نبوّت و بعثت خود را تکميل اخلاق نيکوي مردم ذکر ميکند:
“انما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق”.219
4-): تذکر دانسته هاي عقلي است که انسان خود مي تواند به آنها برسد، ساده کردن مقولات مهم و سعادت بخش و در دسترس نهادن آنها، يکي ديگر از خدمات مهم دين است. که در کلام متکلمين زيادي اين مسئله، مشهود است.
خواجه نصير؛ يکي از دلاليل وجوب بعثت را لطف بودن تکاليف شرعيه نسبت به تکاليف عقليه مي داند:
“و هي واجبة، لاشتمالها على اللّطف في التّكاليف العقليّة”220
“و بعثت واجب است براي اينکه مشتمل است بر لطف نسبت به تکاليف عقليه”
همان گونه که در متون ديني هم داريم که؛ “برانگيختن گنجينههاي مدفونشده عقلاني انسانها”، از وظائف دين و به تبع از کارکردهاي دين مي باشد، پيامبران تلاش ميکنند تا گرد و غبارهاي نشسته بر عقول انساني را کنار زده، گنجينه عقول انساني را از دل خاکها و خاشاکها استخراج کنند. اين گنجينه گرانبها چه بسا به واسطه رسوم، عادات، باورهاي نادرست، خرافات، تعصبهاي نادرست و … مدفون شده باشد. يکي از رسالتهاي پيامبران الهي کنار زدن اين حجابها و موانع و برشوراندن منبع عقل بشري است. پيامبران با معرفي ساحتهاي ديگري از هستي، با معرفي رازهاي وجودي، با بيان مختصات وجودي انساني و نهادن پرسشهاي بزرگ در پيش روي او، عقل او را برميانگيزانند. يکي از مهمترين برکات و حسنات بعثت پيامبران، توجه انسان، به نيروها و ساحتها و منابع و امکانات وجودي خويش است. پيامبران در درون انسانهاي مخاطب خويش، غوغايي را به وجود ميآورند، نيروها، نعمتها و ساحتهاي فراموششده او را به ياد او ميآورند و نگاه تازهاي به او ميدهند تا عالم و آدم را به گونهاي عميقتر ملاحظه کند.
5-): در زندگي انسانها موضوعاتي وجود دارد که ممکن است به پاي خود هم بتواند به آن برسد، اما چه بسا وقتي رسيد که دير شده باشد، يکي از خدمات مهم دين آن است؛ که در اين موضوعات مهم از آدميان دستگيري مي کند، بارزترين مثال آن، مساله مرگ و حيات پس از آن مي باشد، بنابراين از دين انتظار داريم در اين عرصه مهم انسان را ياري دهد که اگر دين نبود مسئله مرگ و … براي هيچ کس معلوم نمي شد.221
6-): تغيير نگاه انسان، نسبت به هستي:
ما در جهاني زندگي ميکنيم که نهتنها اندکي از آن به وفق رضاي ما نيست، بلکه بسياري از امور، اوضاع و احوال آن بر خلاف رضايت ماست. ما در جهاني زندگي ميکنيم که در آن به رغم ميل باطني ما، درد، رنج، ناکامي، محدوديت، فراق، مرگ و … وجود دارد. اينها امور عيني و ملموسي هستند که پيش از ما و قبل از مشورت با ما و جلب رضايت ما، در جهان وجود داشتهاند و رضايت و عدم رضايت ما واقعيت عيني آنها را عوض نميکند. ما در اين جهان، در زندگي عادي و روزمره خود در پي مطلوبهايي از قبيل قدرت، ثروت و لذت هستيم و براي رسيدن به آنها تلاش طاقتفرسايي ميکنيم، ولي همواره با سه مشکل روبهروييم که مايه رنج ما هستند:
1-). براي رسيدن به هر يک از اين امور، عوامل و علل بيشماري دخيل هستند که مانع از رسيدن ما به اين معشوقها و مطلوبها ميشوند. ممکن است در يک قدمي دستيابي به مطلوب خويش، ناکام مانده، رنجور شويم، (رنج ناشي از نرسيدن).
2-). پس از رسيدن و دستيابي به هر يک از اين امور، هر لحظه گرفتار نگراني، تشويش و اضطراب هستيم که مبادا آنچه را به دست آوردهايم، از دست بدهيم، (رنج ناشي از ترس از دست دادن).
3-). پس از دستيابي و تحمّل همه اين رنجها، همان مطلوب و معشوق، چون محدود و متناهي است، تکراري ميشود به تدريج، روح را خسته و دلزده ميکند، (رنج ناشي از تکرار و خستگي و دلزدگي).
حال چه بايد کرد؟براي پاسخ به اين مسئله سه راه وجود دارد:
1-). جهان را عوض کنيم. عالمي از نو تأسيس کنيم که در آن، هيچيک از رنجهاي سهگانه فوق وجود نداشته و همه چيز به کامِ ما باشد. چنين آرزويي دستنيافتني است و تنها در دنياي تخيل شاعران و هنرمندان قابلترسيم است.
2-). خودمان را از ميان برداريم. پارهاي از فيلسوفان اگزيستانسياليست که در جمعبندي خود، به پوچي و غلبه شرور بر خيرات و رنجها بر خوشيها رسيده بودند، چنين راهي را پيشنهاد ميکردند. آنها تنها راه نجات را در خودکشي ميديدند، ولي پرواضح است که اين پاک کردن صورت مسئله است، نه تلاش براي حل آن.
3-). خودمان را عوض کنيم. اين همان راهي است که پيامبران آن را پيشنهاد ميکنند. به نظر ميرسد يکي از بزرگترين دستآوردها و خدمات دين، فراهم ساختن زمينهاي براي تعالي انسان و بازگشت به خودِ اصيل است و تعالي انسان به معناي فراتر رفتن از خودِ کنوني و پرواز به سوي خودِ اصيل و آرماني است، دين است که نحوه نگاه ما را نسبت به خود، جهان، مرگ، درد و رنج و زندگي در اين عالم تصحيح ميکند”222. دين به ما کمک ميکند تا با دوري ازديدگاههاي صرفاً خوشبينانه يا صرفاً بدبينانه، ديدگاهي واقعگرايانه درباره زندگي در اين عالم و شيوه تعامل با آن داشته باشيم .پيامبران بيش از هر چيز ديگري، در پي آن بودند که در درجه اول، خود، نگاه جامع و واقعبينانهاي نسبت به هستي داشته باشند؛ “اللّهمّ ارنا الاشياء کما هي”223 و در درجه دوم، ديگران را وادار کنند تا از همين منظر به جهان هستي نگاه کنند. در واقع، يکي از مهمترين و اصليترين رسالتهاي پيامبران تلاش براي تصحيح نحوه نگرش به هستي و نحوه تفسير آن و در نتيجه، شيوه تعامل با آن است.
2-1-2-1-3-): کارکرد اجتماعي دين:
حوزه اوّل کارکرد دين و پيامبران درباره خود انسانها با قطعنظر از اجتماع بود که خود به انواع و عرصههاي گوناگون منشعب ميشد. حوزه دوم فعّاليت و کارکرد دين و پيامبران در رابطه با اجتماع و جامعه است که از اجتماع چندين انسان تشکيل ميشود و خود به انواع اجتماع از قبيل خانواده، قبيله، هم شهري، ملّيّت و امّت و غيره تقسيم ميشود. در اين جا به تبيين مختصر نوع کارکرد دين؛ در عرصه اجتماع اشاره ميکنيم.
1-):همبستگي و رفع اختلافات قومي و نژادي:
همانطور که در سابق گفته شد، زندگي اجتماعي و مدني براي انسان، اصل فطري يا ضرور به شمار ميآيد که در گرو اجتماع و جامعه سالم و واحد و عاري از هرگونه اختلاف و تشتّت ميتواند نيازهاي مادّي و معنوي خود را تأمين کند، زندگي اجتماعي و در جامعه زيستن، که براي رفع نيازهاي بشري ضروري است، براي حفظ آرامش خود و جلوگيري از بروز و رشد اختلافات، نيازمند عامل قوي و فراتر از محورهاي مادّي است که منافع همه شهروندان را تأمين کند. پيامبران و اديان آسماني براي همبستگي جوامع گوناگون از عامل فرامادّي يعني معنويّت و ديانت استفاده کردهاند. اجراي شعاير مذهبي در عبادتگاه، عامل وحدت و اشتراک گروهها و طيفهاي مختلفي از هر زبان، قوم، نژاد و ملّيّت مي شود. به جاي اين که قبايل و شهروندان و ملتها به عامل مادّي يعني منافع قبيله و شهر و مليت خود توجّه کنند، به منافع فراتر از آن يعني منافع همکيشان و مؤمنان توجّه کردهاند که ممکن است در سرزمينها و کشورهاي گوناگون باشند، که در اين زمينه نيز مي توان آيات فراواني در تاييد سخن آورد، علاوه براينکه در سيره معصومين موارد زيادي از همبستگي و متحد کردن بين مردم زياد داريم که به عنوان نمونه به چند آيه اشاره مي کنيم،
قرآن کريم، مدار و محور وحدت جوامع را تمسّک به خداوند ذکر، و از اختلاف نهي ميکند.
“وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُوا.”224
اين کتاب آسماني، در گام ديگر، توحيد را نه تنها محور وحدت مسلمانان، بلکه محور همبستگي پيروان اديان آسماني، مانند يهوديّت و مسيحيّت ميخواند و از آنان ميخواهد با اين وجه مشترک، زير چتر توحيد همبستگي خود را حفظ کنند.
“قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيْئا”225
پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله نيز با الهام از قرآن، بذر همدلي و همصدايي را در امّت خود افشاند و به صورت شفّاف فرمود:
“ايها الناس کُلکم لآدم و آدم مِن تراب لا فضلَ لعربيٍ علي عجمي الا بالتقوي”226
“اي مردم! همه شما از آدم هستيد و آدم نيز از خاک خلق شده است؛ پس هيچ گونه برتري براي عرب بر عجم نيست، مگر با صفت تقوا.”
2-): آزادي اجتماعي:
هماره در طول تاريخ، قشر اقليّت محض در جايگاه طبقه حاکم، اکثريّت جامعه را استثمار ميکنند و خود را بر جان، مال و ناموس آنان مسلّط ميدانند. چه بسا متفکّران و فيلسوفان نامي جهان نيز از اين رويکرد با طرح نظريّههاي فلسفه سياسي مانند حق طبيعي ارسطو227 و حکومت اشراف و فرزانگان افلاطون، پشتيباني تئوريک ميکنند؛ امّا پيامبران در برابر حکومتهاي جور و طاغوت زمانه به مخالفت و مقابله برخاستند و از آنان ميخواستند، حقوق فطري و آزاديهاي مردم را به رسميّت شناخته، از تعدّي به حقوق آنان خودداري کنند.
قرآن کريم تأکيد ميکند خداوند، براي هر امّتي پيغمبري فرستاده است که هدف آن، عبادت خداوند و دوري از طاغوت زمانه است:
“وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ”228
پيامبران با الهام از وحي آسماني، امّتها را به آزادي مردم مسلمان ديگر از يوغ حاکمان ظالم هر چند از راهکار جنگ تشويق، و اختيار سکوت و بيتفاوتي در اين امر را ناروا و مذمت ميکردند.
3-): برپايي عدالت اجتماعي:
عدالت اجتماعي آرمان انساني است که تحقّق آن به آموزههاي آسماني نياز دارد. آفريدگار جهان و انسان، بهتر از همه به نيازهاي طبيعي، فردي و اجتماعي انسان آگاه است؛ پس بشر بايد اصول کلّي قوانين خود را از آفريدگار و سازنده خويش بگيرد و اين در گرو بعثت سفيران آسماني است. روشن است که صرف بهدست آوردن قانون در اجراي عدالت کفايت نميکند؛ بلکه انسان بايد قوّه عقلانيّت و اخلاقش بر غريزه نفع و استخدامگرياش فايق آيد و اين محتاج تعليم و تزکيه نفس است تا پس از دريافت قانون و شريعت آسماني، در اجراي آن، عدالت و حق را مرعات کند. در صورت عدم کفايت تعليم و تزکيه در پايبندي انسان به عدالت، نوبت به ساير تضمينها از قبيل کيفرهاي دنيايي و آخرتي ميرسد. نکته قابل توجّه اين که محتمل است برخي قانونشکنان و متجاوزان به حقوق ديگران خود را از کيفر دنيايي رفتار خود با انواع حيلهها و راهکارها برهانند، و در اين فرض است که عدالت اجتماعي با بنبست مواجهه ميشود؛ امّا وجود کيفر آخرتي آن هم با اشدّ مجازات که هيچ گريزي از آن نيست، به اجراي عدالت اجتماعي و رعايت آن تضمين بيشتري ميبخشد و اين کارکرد اختصاصي نبوّت و پيامبران است که بدون اقبال به نبوّت و پيامبران، اصل عدالت اجتماعي با بحران مواجه خواهد شد.
بر اين اساس، برقراري عدالت اجتماعي جزو اهداف اساسي پيامبران است. به ديگر سخن، وظيفه و مأموريت پيامبران فقط در دعوت به خدا و مقابله با حاکمان جور و براندازي آنان خلاصه نشده است؛ بلکه خداوند و پيامبران به فکر حکومت پس از فروپاشي حکومتهاي جور هستند که مشخصّه آن، توجّه و اهتمام خاص به اصل عدالت اجتماعي است.
آيه ذيل در باب عدالت، با صراحت و شفّافيت، اجراي عدالت را فلسفه بعثت ذکر ميکند.
“لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاس”229
آنچه در اين نوشتار از کارکردهاي پيامبران و اديان اشاره شد، به کارکردهاي اصل بعثت و ديانت و به تعبيري به گوهر ديانت مربوط ميشد. سنخ ديگر کارکردها به پيام، و آموزههاي خاصّ پيامبران و اديان ناظر است که در اصطلاح، از آن به “پوسته دين”، تعبير ميشود؛ براي مثال، احکام خمس، زکات، انفال، تحريم ربا و مسأله احتکار در اقتصاد جامعه داراي کارکرد خاصي است، پيامبران و اديان در حوزههاي مختلف مانند حوزه بهداشت فردي و عمومي از
