
فرزندان، ارتباط کلامي و غير کلامي اعضاء الگوهاي رفتاري مناسب و نهايتاً تعيين قواعدي براي کنترل رفتار، داراي عملکرد ضعيف هستند.(رحيمي نژاد و پاک نژاد، 1383).
در پژوهشي که در شهر اهواز تحت عنوان: مقايسهي سلامت روان زنان در خانوادههاي تک همسره با زنان در خانوادههاي چند همسري انجام گرفت. نتايج نشان داد که احتمالاً فشار رواني ناشي از چند همسر داشتن يک مرد، به تدريج تعادل رواني زنان چنين خانوادههايي را بر هم زده و آنها را مستعد ابتلاء به بيماريهاي رواني ميکند. آشتفگي ناشي از بر هم خوردن شکل طبيعي خانواده منجر به عقايد ضد سازشي و کاهش رضايت از زندگي، عصانيت، عدم کنترل رفتار و… خواهد شد.(زارعي و همکاران، 1383).
همچنانکه در جريان طبيعي رشد جوانان در صدد تثبيت هويت بزرگسالانه اي براي خود هستند سطوح مختلف افسردگي و استرس مرتبط با مشکلات در ميان نسل جوان در حال گسترش است علاوه بر اين اسمت و راتر70 (1995) گزارش کردهاند که از سال 1945، اختلالات رواني، اجتماعي که در برگيرندهي افسردگي، اختلالات تغذيه، و رفتارهاي خودکشي است در بزرگسالان به طور اساسي شيوع بيشري يافته است. همچنين بر اساس گزارش سازمان بهداشتي، طي ده سال گذشته، تعداد جواناني که بيمار تشخيص داده شده و به بيمارستانهاي رواني ارجاع داده شدهاند افزايش قابل ملاحظهاي يافته است. پژوهشي که روي جوانان 18 ساله در اسکاتلند انجام شده است نشان ميدهد که 3/1 پسران و 5/2 دختران داراي اختلالات روانشناختي هستند(بهرامي، 1381).
نتايج مطالعهات تطبيقي که در سه کشور اروپايي انجام شده است حکايت از آن دارد که حدود 27 درصد افراد از افسردگي رنج ميبرند. همچنين کاچر71 (1994) گزارش کرده است که بين10 تا 15 درصد جوانان داراي مشکلات رجدي هيجاني، رفتاري هستند(بهرامي، 1381).
2-2-23- عوامل موثر در تامين سلامت روان
روان انسان هم تابع عوامل عضوي، رواني و اجتماعي و ارتباط عوامل مذکور با يکديگر ميباشد. به عبارت ديگر محيط طبيعي و محيط انساني تنظيم کننده سلامت روان است و مقصود از محيط طبيعي عوامل هادي مثل بهداشت، آنان براي حفظ و سلامت روان خود ميبايد از جهات مختلف رواني دقيقاً تحت کنترل و مراقبت خود و ديگران قرار گيرد. پايههاي ريشه رواني و رفتار اجتماعي کودکان و احساس ايمني و ارضاي عاطفي در سالهاي نخستين کودکي پايه ريزي ميگردد اولين محيط اجتماعي براي انسان خانواده است که درآن شخصيت هر فرد پايه گذاري ميشود و خانواده دو امر مهم را برعهده دارد يکي ساخت فرد به عنوان يک انسان و ديگري انتقال ميراث انسانها به نسل بعدي است. درخانواده افراد تشريک مساعي ميکنند. تحت تاثير يکديگر قرار ميگيرند و موجبات نمودپيشرفت شخصيت کليه افراد در خانواده فراهم ميشود. خانواده ميبايست کانون گرم و محبت آميز به وجود آورد و زندگي خود را بر مبناي محبت و پذيرش، احترام متقابل و زندگي مسالمت آميز بنا کند؛ زيرا خانه اوليه مرکز آموزش اخلاقي، تربيتي،اقتصادي، مذهبي،هنري و بهداشتي انسان است، عدم توجه والدين به سالم سازي محيط رواني و عاطفي کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بيشتر موارد آنان را با کمبودهاي عاطفي و مشکلات رواني گوناگون روبرو ميسازد و احتمال اينکه اين کودک در آينده به اختلالات رفتاري و رواني خانواده، انگيزه اصلي آشفتگيهاي رواني و نشر خوبيهاي مثل عصيانهاي جواني فحشا و اعتياد دانسته شده است.
2-2-24- نظريات مرتبط با سلامت رواني
جامعه شناسان و روان شناسان بصيرتها و رهنمودهاي عمدهاي را براي مطالعه سلامت رواني ارائه دادهاند و سلامت رواني را يک مورد مهم ميدانند بر نظريات برخي از آنها به طور اختصار اشاره ميکنيم:
2-2-24-1- ديدگاههاي اريک اريکسون
به عقيده اريکسون سلامت روانشناختي اصولاً ننيجه عملکرد قوي و قدرتمندي “من” است. سلامت روان شناختي را ميتوان در قالب اين تواناييها و در هر مرحله از رشد رواني-اجتماعي تعريف کرد. تواناييها مرتبط با اولين مرحله رشد رواني – اجتماعي در طفوليت “اميد” است. مرحله دوم رشد رواني- اجتماعي “اراده” است. سومين مرحله رشد رواني – اجتماعي منجر به بروز توانايي احساس “هدف” ميشود. چهارمين توانايي بشر “شايستگي” است که در نهايت مشخص کننده مهارت و خبرگي فرد است. توانايي و قدرتي که در نوجواني بروز ميکند “وفاداري” است. عشق توانايي متمايز کننده ششمين مرحله رشد رواني-اجتماعي است. توانايي متناسب براي آخرين مرحله رشد رواني- اجتماعي “خردمندي” است. به عقيده اريکسون سلامت روانشناختي هر فرد به همان اندازهاي است که توانسته است توانايي متناسب با هر کدام از مراحل زندگي را کسب کند. سلامت روانشناختي ارائه کرده است: “فردي که در جامعه زندگي ميکند بايستي از تعارض عاري باشد بايتسي از استعداد و توانايي بارزي استفاده کند. در کارش ماهر و استاد باشد. ابتکار نامحدود داشته باشد. از انجام لحظه به لحظه حرفهاش را پسخوراند بگيرد و در نهايت در مورد فرايند زندگي نظريه معنوي روشن و قابل درکي داشته باشد (ناصري، 1384 )
2-2-24-2- ديدگاه کارن هورناي
به عقيده وي انسان برخوردار از سلامت روان داراي ويژگيهاي زير است:
1- بدون احساس عدم امنيت، پرخاشگري و خودشيفتگي
2- قابليت بدست آوردن، تغيير و تحول و جايگزيني نيازهاي دهگانه خود را دارد
3- از هر سه نوع طبقه کلي نيازها با توجه به اوضاع و احوال متناسب استفاده ميکند
4- از خود واقعي خويش، استعدادهاي بالقوه آگاهي دارد و تسليم محيط نميشود
5- خودشناسي و کوشش براي تحقق هدفها و استعدادها وظيفه خود ميداند
6- شخصيت و دگرگوني انسان سالم به عهده خود او است نه محيط و اجتماع
7- انسان سالم خوداگاهي دارد
2-2-24-3- ديدگاه اريک برن
نظريه “تحليل ارتباط محاورهاي” اريک برن در واقع سازشي است بين روانکاوي و ارتباط متقابل. مختصر اينکه برن معتقد است که انسان برخوردار از سلامت روانشناختي داراي اين ويژگي است:
1- بين حالتهاي من او (من والديني، من کودکي و…) تعادل برقرار است و در صورت برهم خوردن تعادل توانايي سازماندهي مجدد آن را دارد
2- نتيجه گيري فرد سالم بر اساس وضعيت سالم است (من خوبم، تو خوبي)
3- انسان سالم در هر لحظه از نوع حالت نفساني خودش اگاهي دارد.
4- شخصيت طبيعي و سالم سازمان يافته است و مرزهاي شخصيتي آن مشخص شده و در عين حال نفوذپذير است
5- شخصيت سالم در ابعاد مختلف شخصيتش “تعصب و تغييرناپذيري” ندارد.
6- شخص سالم مسوليت رفتار و تفکرش را ميپذيرد
7- انسان سالم جز در مواقع تصميم گيري و انتخاب در حال زندگي ميکند نه گذشته و آينده
8- شخصيت سالم داراي از احرتام متقابل بين خود و جامعه را دارد
2-2-24-4- ديدگاه اريک فروم
براساس اين نظريه شخصيت سالم يا ناسالم به فرهنگ بستگي دارد. جامعه سالم شيوه کارامدي انسان را تسهيل ميکند و سلامت رواني بالاتري را ايجاد ميکند. شخصيت سالم نيازهايش را با کمک شيوههاي مولد و خلاق ارضا ميکند اما انسان ناسالم از طريق شيوههاي نا معقول نيازهايش را برطرف ميکند. از ديدگاه او تعارض و دوگانگي بين آزادي و تعارض پنج نياز رواني را در او بر ميانگيزاند: وابستگي يا تعالي، اصالت و ريشه داشتن، احساس هويت، چارچوب جهت گيري
2-2-24-5- ديدگاه کنراد لورنز
از ديدگاه او انسان داراي سلامت روانشناختي کسي است که حداکثر استفاده را از عقل و خرد مينمايد نسبت به تکانههاي پرخاشگرانهاش اگاهي دارد و آنها را در جهت مورد قبول انساني سوق ميدهد. و به بهترين شکل با استفاده از مکانيزم والايش خشم خود را از راه هنر، علم و.. به شيوهاي مفيد تبديل ميکند. سعي در گسترش روابط صميمانهاش با افراد و اجتماع دارد. به عقيده لورنز اگر انسان از اين شيوهها بهره بگيرد ميتواند سايق پرخاشگري خود را در حد قابل تحملي کنترل کند (ناصري، 1384).
2-2-24-6- نظريهي زيگموند فرويد
به عقيده فرويد ويژگيهاي خاصي براي سلامت روانشناختي ضرورت دارد. نخستين ويژگي هشاري (خود آگاهي) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشياري (ناخودآگاهي) موجب مشکل شود بايستي خودآگاه شود. وا پس زنيهاي ناخودآگاه و غير ضروري بايستي دگرگون شوند و انرژي صرف شده به را ي نگهداري آنها در ناخودآگاه بايستي به ” من” باز گردانيده شود. تجارب کودکي ناخودآگاه بايستي گشوده شوند و از اين طريق به فردکمک شود تا شيوه ارضاي کودکانه را رها نمايد. درنهايت، خود آگاهي حقيقي ممکن نيست مگراينکه کنترل غيرواقعي و غير ضروري يازايد ” من برتر” درهم شکسته شود. زيرا گنجايش ناخودآگاه من برتر بازتابي از اين تحريمها، ممنوعيت و ايده ال هاي والدين فرد است و اين مسايل در انسان نوعي احترام غيرمنطقي و انعطاف پذير جايگزين وجدان سخت گير و اخلاقي ميشود. اين بدين معني نيست که اگر کنترلهاي ناخود آگاه من برتر تضعيف شوند و خواستههاي واپس رانده خودآگاه شوند ميتوانيم زندگي لذت آوري را شروع کنيم. خود آگاهي لذت طلبي نيست، خودآگاهي عنصر اصلي سلامت روانشناختي است و در شخص بالغ نتيجه واپس زني تمايلات غريزي جايگزين محکوميت آنها ميشود. به نظر فرويد خود آگاهي براي سلامت روانشناختي کفايت کننده نيست. در نتيجه فرد بيگانگي منطقي از علاقمندي ها و اشتقياقات عمومي را معيار نهايي سلامت روانشناختي ميداند(کورسيني72، 1973).
2-2-24-7- نظريهي آدلر
بنا بر نظريه آدلر فرد برخودار از سلامت روانشناختي، توان و شهامت يا جرات عمل کردن را براي نيل به اهدافش دارد. چنين فردي جذاب و شاداب است و روابط اجتماعي سازنده و مثبتي با ديگران دارد. فرد سالم به عقيده آدلر از مفاهيم و اهداف خودش آگاهي دارد و عملکرد او مبتني بر نيرنگ و بهانه نيست. فرد داراي سلامت روان مطمئن و خوش بين است و ضمن پذيرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها ميکنند(کورسيني، 1973). فرد داراي سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگي صميمي و مطلوبي دارد و جايگاه خودش را در خانواده و گروههاي اجتماعي به درستي ميشناسد. فرد سالم در زندگي هدفمند و غايت مدار است و اعمال او مبتني بر تعقيب اين اهداف است. عاليترين هدف شخصيت سالم به عقيده آدلر تحقق “خويشتن” است. فرد سالم مرتباً به بررسي ماهيت اهداف و ادراکات خويش ميپردازد و اشتباهاتش را برطرف ميکند. چنين فردي خالق عواطف خودش است نه قرباني آنها. آفرينش گري وابتکار فيزيکي از ديگر ويژگيهاي سلامت روانشناختي است. فرد سالم از اشتباهات اساسي پرهيز ميکند و اشتباهات اساسي شامل تعميم افراطي، اهداف نادرست و غير ممکن، درک نادرست و توقع بي مورد از زندگي، تقليل يا انکار ارزشمندي خود، ارزشهاي و باورهاي غلط ميباشد. فرد سالم داراي علاقه اجتماعي و ميل به مشارکت اجتماعي است. چنين فردي سعي در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چيرگي بيشتر بر بي جراتي است و در نهايت چنين فردي موفق ميشود که انگيزهها نامطلوب خود را دگرگون سازد(کورسيني، 1973).
2-2-24-8- نظريهي ساليون73
ويژگيهاي سلامت روانشناختي از ديدگاه وي عبارتند از:
1-شخصيت برخورد از سلامت روانشناختي”انعطاف پذيري” است و با توجه به موقعيتهاي بين فردي نوين، در روابطش با ديگران به طور متناسب تغيير پذير است. 2-فردسالم قادر به تمايز گذاري بين افزايش و کاهش”تنش” است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف ميشود. 3-به گفته ساليون شخصيت سالم بايستي بنا به گفته چارلز اسپيرمن در حال”آموزش و فراگيري روابط و ارتباطات”ميباشد.4- زندگي شخص برخوردار از سلامت روان، دارايي جهت يافتگي است. بدين معني که اميالش را به نحوي يکپارچه ميسازد که منجر به رضايتمندي شود يا اضطراب او را نسبتاً کم کند يا از بين ببرد. ما براي اين شخصيت سالم کسي است که دستگاه رواني او حداقل تنش را داشته باشد و چنين فردي معمولاً روابط اجتماعي انعطاف پذير، واقعي و اعتماد آميز دارد(ساليوان، 1953).
2-2-24-9- نظريهي کارل راجرز74:
به عقيده راجرز آفرينندگي مهمترين ميل ذاتي انسان سالم است همه چنين شيوهاي خاصي که موجب تکامل و سلامت فرد ميشود و به ميزان قسمتي بستگي دارد که کودک در
