
به تجربه و يادگيري بزند( ميرکمالي، خورشيدي، 1387).
بدين ترتيب، براي ظهور خلاقيت لازم است تا معلمان ما از روشهاي تدريس نوين که خود يکي از راههاي پرورش خلاقيت است، استفاده نمايند. امروزه، در حوزه تعليم و تربيت و آموزش فراگيران بحث روشهاي تدريس يكي از چالشهاي معلمان محسوب ميشود و به كارگيري روش تدريس متناسب با هر ماده درسي از اهميت زياد برخوردار است. معلم با استفاده از همه اين امكانات با ارائه يك روش تدريس مناسب و مطلوب ميتواند ميزان كارآيي همه عوامل اثرگذار را دو چندان كند، لذا نوع تدريس معلم در يادگيري نقش اساسي دارد. معلمان موفق تنها ارائهدهندگان دانش نيستند بلكه، آنان شاگردان خود را به اجراي تكاليف سالم شناختي و اجتماعي وادار ميکنند و نحوه استفاده مؤثر را به آنان ياد ميدهند (گل گوند،1386).
زماني که از کامپيوتر براي ارائه مواد برنامه آموزشي استفاده ميشود به آن آموزش بر اساس کامپيوتر يا آموزش به کمک کامپيوتر ميگويند. يادگيرندگان ميتوانند به کمک آموزشهايي که کامپيوتر به آنها ميدهد با سرعت شخصي خود مهارتها و کاربردهاي ويژهاي را بياموزند. اين يادگيري که به صورت انفرادي صورت ميپذيرد مستلزم پاسخ دهي آشکار و درگيري فعال با مواد يادگيري است. آموزش بر اساس کامپيوتر بسيار انعطافپذير است و به کمک آن ميتوان هدفهاي سطوح مختلف را آموزش داد (سيف، 1389).
کروکشانک، جنکينس، و متکالف (2006) در اين باره ميگويند: “بعضي برنامههاي شبيهسازي شده آموزشي به کمک کامپيوتر مفاهيم تازه را آموزش ميدهند و برنامههاي ديگر يادگيرندگان را در تأليف خلاق و حل مسئله درگير ميسازند. براي مثال، بعضي نرمافزارهاي شبيهساز کامپيوتري کودکان را تشويق ميکنند که از خود داستان بسازند “.
هرگنهان و اُلسون (2005، به نقل از سيف، 1389) نيز گفتهاند اگر چه آموزش بر اساس کامپيوتر براي ارائه انواع مختلف برنامههاي خطي و شاخهاي در مقياسي وسيع به کار رفته است، اما از کامپيوتر براي مقاصد ديگري نيز ميتوان استفاده کرد. بنا به گفته آنان، برنامههاي شبيهسازي شدهاي براي کامپيوتر نوشته شدهاند که مطالعه انواع مختلف نظامهاي سياسي و اجتماعي را ممکن ميسازند، آزمايشهاي گوناگون روانشناختي را به نمايش ميگذارند، آزمايشهاي شيميايي مختلف را بدون نياز به دستکاري مواد يا وسايل انجام ميدهند، و به مهندسان حل مسئله ميآموزند.
پژوهشهاي انجام شده درباره اثربخشي روش آموزشي بر اساس کامپيوتر، نشان دادهاند که اگر برنامههايي که به خورد کامپيوتر داده ميشوند درست تهيه گردند و بر اصول روانشناسي يادگيري استوار باشند به پيشرفت دانشآموزان کمک زيادي ميکنند (سيف،1389).
دمبو (1994)، در بررسي پژوهشهاي انجام شده درباره اثربخشي آموزش بر اساس کامپيوتر، به اين نتيجه دست يافت که آموزش به کمک کامپيوتر وقتي که به صورت مکمل آموزش کلاسي به کار مي رود اثربخش تر از زماني است که به جاي آموزش کلاسي مورد استفاده قرار ميگيرد. در ضمن، استفاده از اين روش آموزشي با دانشآموزان در سطح پيش از دانشگاه ( به ويژه در دبستان) مؤثرتر از کاربرد آن با دانشجويان دانشگاه است.
2-21. جمعبندي
2-21-1. شبيهسازي
شبيهسازي در لغت به معناي ارائه بدلي از يک چيز واقعي، يک فرايند يا نمايشي از اوضاع جاري است. شبيهسازي هر پديدهاي متضمن ارائه ويژگيهاي کليدي يا رفتاري آن سيستم فيزيکي يا انتزاعي است.
شبيهسازيها انواع مختلفي دارد که يکي از انواع آن که در ارتباط با موضوع تحقيق ميباشد، شبيهسازي در آموزش است. اين نوع شبيهسازي اغلب در آموزش پرسنل شهري و نظامي و آموزش دانشجويان و دانشآموزان در دروس مختلف استفاده ميشود و معمولاً هنگامي كاربرد دارد که استفاده از تجهيزات و امکانات در دنياي واقعي از لحاظ هزينه کمرشکن و يا بسيار خطرناک است تا بتوان به دانشآموزان يا کارآموزان اجازهي استفاده از آنها را داد. در چنين موقعيتهايي کارآموزان وقت خود را با آموزش دروس مربوط در يک محيط واقعي ايمن ميگذرانند (اميرخاني، 1392).
در حال حاضر شبيهسازها در گستره وسيعي از صنايع نظامي و غيرنظامي استفاده ميشود. نمونههايي از کاربردهاي غيرنظامي، در صنايع نفت و گاز، نيروگاهها و صنايع سنگين براي آموزش و کنترل فرآيندها يا آموزش رانندگي با انواع خودروهاي سنگين و سبک، لوکوموتيوراني و کشتيراني به چشم ميخورد. در امور نظامي نيز شبيهسازها به طور گستردهاي در آموزش تجهيزات و تاکتيکهاي نظامي به کار گرفته ميشوند. همچنين چون آموزش از طريق تجربه کردن موثرترين راه يادگيري است، قابليتهاي خاص لوحهاي فشرده امکان ارائه شبيهسازيهاي باکيفيت بسيار بالا را فراهم ميسازد. بعنوان مثال، يک برنامه آموزش فروش ميتواند موقعيتهاي غامص را براي فراگيرنده شبيهسازي کند و يا در يک برنامه آموزش پزشکي، يا استفاده از تک نيکهاي شبيهسازي، دانشجو با يک بيمار مجازي روبرو ميشود و بايد ضمن تشخيص بيماري وي بتواند بهترين راه درمان را انتخاب کند (آذودي، 1385).
شبيهسازيها، بدين منظور استفاده ميشوند که براي يادگيرنده امکان دسترسي به تجارب يادگيري بدون خطر، بدون هزينه يا پيچيدگي زندگي واقعي را فراهم ميآورند. شبيهسازي آموزشي شامل عناصر آموزشي است که به يادگيرنده براي کشف، هدايت يا کسب اطلاعات بيشتر درباره آن سيستم يا محيط کمک ميکند؛ آن اطلاعاتي که به طور کلي نميتواند از طريق تجارب ديگر کسب شود. شبيهسازي فعاليتي است که وجوه اساسي يک موقعيت واقعي را تقليد ميکند. از شبيهسازيها معمولاً در شرايطي که انجام آموزشهاي واقعي، گران، وقتگير و خطرناک است و يا به هر دليلي، غيرعملي است استفاده ميشود. موقعيتهاي شبيهسازي شده، در زمينههاي مختلف از فعاليتهاي بشري (براي آموزشهاي انفرادي و گروه کوچک) به کار مي روند.
استفادهي مؤثر از الگوي شبيهسازي در کلاس درس به اين امر بستگي دارد که چگونه معلم، شبيهسازي از پيش تعيين شده را درون برنامهي درسي جاي ميدهد و نکات آموزنده را برجسته کرده و تقويت نمايد. هم توانايي دانشآموزان و هم ويژگيهاي خودآموزي شبيهسازها از اهميتي حياتي برخوردارند. در شبيهسازي سعي بر اين است که حتيالامکان شرايط واقعي به گونهاي شبيهسازي شود که مفاهيم فراگرفته شده و راهحلهاي مشخص شده براي مسائل، قابليت انتقال به جهان واقعي را داشته و به درک و اجراي وظائف مرتبط با محتواي شبيهسازي کمک کند. دانشآموزان براي پيشرفت در انجام تکاليف شبيهسازي شده بايد مفاهيم و مهارتهاي ضروري براي ايفاي نقش در زمينههاي مورد نظر را در خود پرورش دهند (اميرخاني، 1392).
شبيهسازي ميتواند داستان باشد يا به صورت يک بازي و يا در قالب يک بسته آموزشي باشد. شبيهسازيهاي آموزشي را ميتوان به طور کلي به دو دسته شبيهسازيهاي آموزشي ديجيتالي و غير ديجيتالي تقسيم نمود، شبيهسازيهاي آموزشي غير ديجيتالي به صورت زنده در موقعيتهاي يادگيري چهره به چهره اتفاق ميافتد، جايي که معلم به عنوان مربي، ناظر و راهنماي يادگيرندگان عمل ميکند. ايفاي نقش جزء اين نوع شبيهسازي آموزشي محسوب ميشود؛ که در آن افراد واقعي يک کار يا رويداد واقعي را بازي ميکنند. پيشرفتهاي رايانهاي و فناوريهاي سمعي و بصري منجر به رشد سريع استفاده از شبيهسازيهاي ديجيتالي در حوزه آموزش و کارآموزشي شد، شبيهسازيهاي ديجيتالي، در حقيقت برنامههايي هستند که به صورت يک مدل معتبر حقيقي براي کاربران عمل ميکنند. به وسيله آنها فرصتهايي براي کاربران جهت کسب مهارتها، دستيابي به مفاهيم جديد و درگيري در فرايند حل مسئله تدارک ديده ميشود. اين شبيهسازيها ميتوانند سطوح پيشرفتهاي از يادگيري را براي دانشآموزاني که قبلاً به مفاهيم و اصول اساسي يک موضوع مسلط شدهاند، فراهم سازد. در واقع، يکي از مهمترين عوامل کاربرد آنها اين است که به دانشآموزان امکان تمرين مهارتهايي را ميدهند که تمرين آنها در زندگي واقعي براي آنها خيلي هزينه بر، زمان بر يا خطرناک است. اين شبيهسازيها قابليت خلق محيط تعاملي و برانگيزاننده را دارند که در آن مشارکتکنندگان ميتوانند دست به آزمايش بزنند و نتايج فعاليتها و تصميمگيريشان را بدون هيچگونه خطر يا ريسکي و يا حتي بدون هزينههايي که در دنياي واقعي براي انجام آنها بايد متحمل شوند تجربه کنند. اين شبيهسازيها داراي جنبههاي انگيزشي قوي هستند که آنها را به ابزار آموزشي جذابي تبديل ميکند؛ اما ارزشمندي محتوا نيز به اندازه جذابيت در اين شبيهسازي حائز اهميت است. در آينده معلمان بايد به کاربرد اين راهبرد ادامه دهند و آنها ميتوانند از آن براي بهبود کيفيت ارائه و توليدات آتيشان، به روشي سريع تر و آسان تر براي مشکلات شخصي و غيرشخصيشان در سطح محلي و جهاني استفاده کنند.
2-21-2. شبيهسازي آموزشي و پيشرفت درسي
چنانچه آموختههاي آموزشگاهي فرد در يک درس خاص متناسب با توان و استعدادهاي بالقوهي او باشد يا آموختههاي فرد متناسب با توان و استعداد وي بوده، در يادگيري فاصلهاي بين توان بالقوه و بالفعل او نباشد، ميتوانيم بگوييم که دانشآموز به پيشرفت درسي نائل گرديده است (عصاره، عليرضا،1377).
عوامل موثر در پيشرفت درسي و تحصيلي دانشآموز فراواناند که در مجموعهاي از عوامل فردي، آموزشگاهي (مدرسهاي)، خانوادگي و اجتماعي طبقهبندي ميشوند. مهمترين عواملي که موثر در پيشرفت درسي و تحصيلي شناسايي شدهاند عبارتاند از:
1- وضعيت فرهنگي خانواد? دانشآموز
2- آموزشهاي تقويتي
3- انجام تکاليف درسي و کار در خانه
4- وضعيت حرفهاي معلم (عصاره، عليرضا،1377).
5- استفاده از تکنولوژي آموزشي و فناوريهاي نوين
با توجه به نقش و تأثير کلي تکنولوژيهاي آموزشي و فناوريهاي نوين در آموزش و يادگيري، يکي از دلايل عمدهي استفاده و به کارگيري شبيهسازيهاي آموزشي در فرآيند آموزش و يادگيري، نقشي است که حواس مختلف در يادگيري دارا هستند. اساسيترين هدف تکنولوژي آموزشي، يادگيري بهتر و عميقتر است و يکي از راههاي وصول به اين هدف، به کارگيري کامل حواس ميباشد. قسمت اعظم يادگيري انسان (75 درصد) از طريق کاربرد حس بينايي حاصل ميشود و بعد از آن حس شنوايي (13 درصد) است
ادگار ديل که يکي از صاحبنظران ارتباط است، به توجيه قابلتوجهي از کاربرد حواس در يادگيري پرداخته است. او به منظور ارائهي نظرات خود به صورت عيني ولي نمادين، ظرف مخروطي شکلي را در نظر ميگيرد که کليهي تجارب يادگيري فراگيران را در آن قرار ميدهيم (تجارب يادگيري آن دسته از فعاليتهايي هستند که فراگيران در راه دستيابي به اهداف آموزشي انجام ميدهند). کليهي تجارب در مخروط ديل به طور کلي در سه طبقه از پايين به بالا جاي ميگيرد و شامل:
الف) تجارب مستقيم، عيني و دست اول ب) نشانههاي سمعي و بصري ج) علائم و سمبلها که در اين ميان تجارب گروه اول نظير بازديدهاي علمي و پرورشي نسبت به نشانههاي سمعي و بصري (تجارب غيرمستقيم) نظير استفاده از تصوير، اسلايد، فيلم متحرک و شبيهسازيهاي آموزشي و از طرف ديگر همين نشانههاي سمعي و بصري نسبت به علائم و سمبلها که نمونهي بارز آنها کلمهها هستند از عينيت بيشتري برخوردارند؛ بنابراين دليل چنين پيشنهاد ميکند که در انتخاب تجارب يادگيري مناسب براي فراگيران بهتر است حتيالامکان از طبقات پائينتر شروع کرده و کار انتخاب را به بالاترين طبقه ختم نمائيم. در چنين صورتي ميتوان مجموعهي مناسبي از تجارب يادگيري را که تلفيقي از کاربرد حواس مختلف را در بر دارد براي فراگيران انتخاب نمود (احديان، رمضاني و محمدي،1387).
تئوري يادگيري آموزشي با توجه به رويکرد ساختگرايي، بر اين اصل استوار است که اطلاعات نميتواند از معلم به شاگرد منتقل شود، بلکه بايد هر يادگيرنده چندين مرتبه موارد را ارزيابي کند تا حجم مناسبي از اطلاعات در ذهنش فراهم شود فرآيند
