
تحلیل و مطالعة ادبیات، زبانشناسی نقشگرای سیستمی1 است (نبیلو، 1392: 114). زبانشناسی سیستمی نقشگرا به ارتباط زبان و زمینههای اجتماعی آن توجه میکند؛ یعنی به مطالعة بافت، نقش و معنای اجتماعی زبان گرایش دارد (همان).
برجستهترین نظریهپرداز رویکرد نقشگرایی، مایکل هلیدی، زبانشناسی سازگانی یا نظاممند ـ نقشی را معرفی کرد. سپس این موضوع، به رویکردی موفق در عرصة تحلیل متون تبدیل شد (فقیهملک مرزبان و محبیتبار، 1392: 200-201). زبانشناسی نقشگرا، به خصوص رویکرد سیستمی ـ نقشی هلیدی، میتواند به لحاظ آموزههای نظری و راهبردهای عملی روشمند در تحلیل متون ادبی از نگاه تحلیل گفتمان انتقادی بسیار کارآمد و مؤثر باشد. البته ـ خلاقیت هنری و زیباییآفرینی در خلق آثار ادبی امری فردی و مختص پدیدآورندة اثر است (آقاگلزاده، 1386: 26).
هلیدی، زبان را ابزار انتقال معنی و برقراری ارتباط میان افراد یک جامعه تعریف میکند و در نتیجه آن را نهادی اجتماعی و بخشی از نظام اجتماعی میداند (هلیدی، 1978: 39، نقل از مهاجر و نبوی، 1370: 18)، چرا که انسان در مقام موجودی اجتماعی دائم در حال تغییر است و گوناگونی را میپذیرد (عاصی و نوبخت، 1390: 71).
از نظر هلیدی، زبان هم چون شبکهای از نظامهای به هم مرتبط است که از رهگذر گزینشهای تو در تو افادة معنی میکند. هر نقطه از شبکه که گزینشی در آن صورت میگیرد حاصل دو عنصر است: 1. محیط پیرامونی گزینش که از گزینشهای قبلی ساخته شده است؛ 2. مجموعهای از امکانات که از میان آنها باید گزینش انجام گیرد. این دو با هم یک نظام را میسازد، بدینترتیب مجموعهای از امکانات حاصل میشود که بنا به شرایط، یکی از آن امکانات برگزیده میشود و به صورت متن تجلی مییابد (همان: 70).
هلیدی در تبیین دستور موردنظر خود معتقد است: این دستور یک دستور نقشگرا است، زیرا براساس چگونگی کاربرد زبان طراحی شده است و هر متنی فراگفتاری یا فرانوشتاری، در بافت کاربردی، مفهوم خود را باز مییابد و براساس نقشی که در ارتباط با نیازها ایفا میکند سازماندهی میشود (نبیلو، 1392: 115).
هلیدی معتقد است که آرای او پیرامون زبان بیشتر به نقش عناصر زبانی تأکید دارد، تا بر صورت آنها (احمدزاده، 1387: 13). بنابراین نظریه هلیدی مبتنی بر روشها و دستاوردهای علمی است نه تحلیلهای فردی و شخصی، همچنین او بر نقش مقولههای زبانی تأکید میکند (نبیلو، 1392: 115).
نظریهی نقشگرایی هلیدی، در آموزش ارتباطی زبان بسیار مورد توجه قرار گرفته است. او هفت نقش اصلیای را که کودکان هنگام فراگیری زبان اول در ارتباط زبانی به آنها توجه دارند معرفی کرده و با بسط آنها به افراد بزرگسال و مطالعه بر روی آنان به این نتیجه میرسد که نقشهای اجتماعیای که بزرگسالان به کار میبرند، بسیار متنوعتر از نقشهایی است که کودکان به کار میبرند (ژرمن، 1991: 28-31؛ نقل از رضایی و علیپور، 1391: 164).
2-1-1- ساختار نشانهای موقعیت
هلیدی با توجه به نقشها و معناهای همگانی زبان به تبیین بافت موقعیتی پرداخت و به نحوی متناظر با نقشهای سهگانة زبان، بافت موقعیتی را متشکل از سه بخش دانست (صالحی و روحی، 1392: 2).
آنسان که هر یک از این بخشها برانگیزانندة معنای متناظر خود در لایة معنایی زبان است. او در این چارچوب، بافت موقعیتی را همچون ساختاری نشانهای تعبیر میکند که نقش اجتماعی، ساختار نقشی شرکتکنندگان در کنش و سازمان نمادین سخن را در بر میگیرد (احمدزاده، 1387: 13-14). «به طوری که معنای اندیشگانی در چارچوب کنش اجتماعیای که روی میدهد رقم میخورد، معنای بینافردی در حیطة نقشها و روابط میان مشارکین شکل میگیرد و معنای متنی از شیوة سازمانبندی کلام حاصل میشود» (مهاجر و نبوی، 1376: 30). هلیدی سه سازهی نظام نشانهای موقعیت را به ترتیب «گسترة سخن»، «منش سخن» و «شیوة سخن» نامید (صالحینیا و روحی، 1392: 2).
الف ـ گسترة سخن: از جمله کنشهای اجتماعی است که زبان، اصلیترین نقش را در وقوع آن ایفا میکند (احمدزاده، 1387: 19ـ20)؛ «کنشی که به لحاظ اجتماعی معنیدار است و تبادل کلام نیز در آن سهمی دارد و بخشی از آن است» (مهاجر و نبوی، 1376: 30).
ب ـ منش سخن «شامل خوشهای از روابط اجتماعی معنادار مشارکین کنش است که هم ویژگیهای پایدار مشارکین و گرایشهای فردی آنان را در بر میگیرد و هم نقشهای موقعیتی آنان را که این خود شامل نقشهای کلامی نیز میشود» (هلیدی، 1978: 143 به نقل از مهاجر و نبوی، 1376: 31).
ج ـ شیوة سخن: «ناظر بر چگونگی شکلگیری و سازمانبندی کلام در یک کنش متقابل اجتماعی است و این که یک کنش اجتماعی چه شکل نمادینی به خود بگیرد مربوط است به چگونگی عمل زبان در انجام آن کنش» (مهاجر و نبوی، 1376: 32).
2-1-2- نظام واژی ـ دستور زبان
در این نظام به ساختار تعدّی کلام و چند ارزشی بودن آن به دلیل حضور مشارکین فرایند و تقسیمبندی فرایندها به لحاظ معنا توجه شده است (ایرانزاده، 1382: 58).
«چگونگی بازنمایی و تحقق معنا در صورت زبان در گرو محدودیتی است که از نهاد زبان بر میخیزد، آن ویژهگیِ زنجیرهایِ کلام است. در نتیجه، برای آن معنا که یک پیوستار فضایی است، در زنجیرهی کلام بازنمایی میشود به واحدهایی برش میخورد و روابطی میان این واحدها برقرار میشود» (مهاجر و نبوی، 1376: 35).
لایة واژی ـ دستوری، جایگاه تحققِ معنا است، زیرا معنا به خودی خود امکان بروز ندارد و به شکل خام خود نیز نمیتواند در قالب اصوات زبان ریخته شود، پس برای آن که تودة بیصداهای زبان شکل معنا را به صورتی مادی و قابل درک درآورد، باید ابتدا سازمانبندی شود به صورت ساختار درآید، این کار در لایة واژی دستور زبان صورت میگیرد (احمدزاده، 1387: 14).
2-1-3- نظام معنایی
از منظر دستور نقشگرا، پدیدههای زبانی با توجه به این مفهوم تبیین میشوند که زبان نقش و کارکردی در جامعه و نظام اجتماعی دارد و توصیف نقشها و کارکردهای زبان در جامعه در واقع، توصیف معناهایی است که زبان به طور عام و به طور خاص میتواند داشته باشد (عاصی و نوبخت، 1390: 72).
از دیدگاه هلیدی، زبان نظامی از معانی است که اساس تعامل اجتماعی واقع میگردند و معنا خود بر ساخت سه بخش متمایز و در عین حال مرتبط است که به عنوان «فرانقش» از آنها یاد میشود (خان جان، 1385: 93). از نظر هلیدی زبان سه فرانقش عمده به عهده دارد: فرانقش اندیشگانی، فرانقش بینامتنی و فرانقش متنی (سلطانی، 1383: 166).
2-1-3-1- فرانقش اندیشگانی
زبان در خدمت بیان محتوا قرار میگیرد (حری، 1389: 74) و در واقع بر پایه این فرانقش ما از زبان برای صحبت کردن در مورد تجربیات خود از جهان، هم جهان بیرون ذهن و هم جهان درون ذهن استفاده و رویدادها، حالتها و عناصر دخیل را توصیف میکنیم (ابوالحسنی و میرمالک ثانی، 1387: 133).
در فرانقش اندیشگانی فرایندها مناسب با نوع افعال و کاربرد آن در متن متمایز میشوند. هلیدی بیشتر به جای فعل از فرایند استفاده میکند تا به فعلیت آن، بیشتر توجه شود، از سوی دیگر هلیدی معتقد است هر فرایند به طور بالقوه شامل سه گزینه است (نبیلو، 1392: 120):
الف. خود فرایند، ب. شرکتکنندههای2 در فرایند، ج. موقعیتهای3 (شرایط) مربوط به فرایند. فرایند عبارت است از یک رخداد، کنش، احساس، گفتار یا بود و نبود (آقاگلزاده و همکاران، 1390: 247).
مشارکین فرایند عناصریاند که یا عامل فرایند هستند، یا فرایند بر آنها اعمال میشود و یا از فرایند بهرهمند میشوند (فرهنگی، 1385: 79) و اما موقعیتها، عناصریاند که زمان و مکان و شیوة عمل و وسایل و اسباب و شرایط فرایند را به وجود میآورند (احمدزاده، 1387: 16).
فرایندها به شش دسته تقسیم میشوند که شامل سه فرایند اصلی و سه فرایند فرعی هستند. معیار تشخیص فرایندها از یکدیگر حس مشترک و مشخصههای دستوری است. با حس مشترک رویدادها را تشخیص میدهیم و دستور نیز تأکیدی برای حس مشترک و تعیین مقوله دستوری است (تامسون، 2004: 89 به نقل از آقاگلزاده و همکاران، 1390: 247).
فرایندها به سه دستة اصلی تقسیم میشوند:
الف: فرایندهای مادی4: «فرایندی است که بر انجام کاری یا رخدادِ واقعهای دلالت دارد که طی آن چیزی، کاری را انجام میدهد که ممکن است چیزی دیگر از این کار متأثر شود یا نشود و این کار میتواند فیزیکی باشد مانند «دویدن» و یا غیرفیزیکی باشد مانند «پذیرفتن» (مهاجر و نبوی، 1376: 42). از سوی دیگر این فرایندها، برای همراهی با شرکتکنندگان به وسیله (یعنی موجود تأثیرپذیرفته که پذیرنده نامیده میشود) نیاز دارند. مشارکین دیگر فرایند عبارتند از: کنشگر (موجود انسانی یا شبه انسانی که از روی عمد عمل میکند)، نیرو یا کنشگر غیرجاندار، ابزار که توسط کنشگر کنترل میشود، بهرهور و دریافت کننده (نبیلو، 1392: 121).
ب. فرایندهای ذهنی5: «فرایندی است که بر احساس، اندیشه و ادراک دلالت دارد» (احمدزاده، 1387: 16). «این فرایند ضرورتاً دارای دو مشارک است: 1. عنصری که احساس، اندیشه و ادراک میکند، که موجودی با شعور است یا با شعور پنداشته میشود. این عنصر را «مُدرِک» مینامیم. آن چه احساس و ادراک میشود یا به آن اندیشه میشود که آن را «پدیده» میخوانیم» (مهاجر و نبوی، 1376: 43).
فرایندهای ذهنی با افعالی همانند درک کردن، فکر کردن، خواستن، تصمیم گرفتن، دوست داشتن، ترسیدن و … همراه هستند (آقاگلزاده و همکاران، 1390: 248).
ج. فرایندهای رابطهای6. فرایندهایی هستند که به توصیف یا شناسایی مربوط میشوند. رابطة بین دو چیز یا پدیده با یکدیگر در قالب فرایند رابطهای، با استفاده از افعال ربطی و معمولاً با فعل بودن بیان میشود (آقاگلزاده و همکاران، 1390: 248). «این فرایند به دو گونه است: در گونة اول که میتوان آن را «گونة شناسایی» نامید، نوعی رابطة همسانی در دو سوی رابطه دیده میشود. در این گونه دو مشارک حضور دارند که دو سوی رابطه را تشکیل میدهند: «شناسا» که هویتِ مشارکِ دیگر را که «شناخته» خوانده میشود تعیین میکند» (مهاجر و نبوی، 1376: 44).
علاوه بر سه فرایند اصلی یعنی فرایند مادی، ذهنی و رابطهای، سه نوع فرایند دیگر نیز وجود دارد که نسبت به فرایندهای اصلی اهمیت کمتری دارند، ولی آنها را تحت عنوان فرایندهای فرعی میآوریم. هر یک از این فرایندها ویژگیهای مشترکی با فرایندهای اصلی دارند و بدین لحاظ در مرز میان فرایندهای اصلی قرار میگیرند Halliday, 1994)).
د. فرایندهای رفتاری7: این فرایند حد واسط فرایندهای مادی و ذهنی است و بر بروز رفتار و کنشهای انسانی دلالت دارد. «فرایندهای مربوط به فعالیتهای انسانی [فرایندهای] خودجوش یا کنترل شدهای هستند که میتوانند درونی یا بیرونی باشند (نبیلو، 1392: 227).
«این فرایند فقط دارای یک مشارک است که «رفتارگر» خوانده میشود» (مهاجر و نبوی، 1376: 45).
هـ . فرایندهای کلامی8: فرایندهای کلامی به طور کلی شامل فرایندهایی از نوع گفتن میشوند. فرایندهای کلامی بین فرایندهای ذهنی و رابطهای قرار دارند (آقاگلزاده و همکاران، 1390: 248). «مشارکین این فرایند عبارتاند از: «گوینده»، آن که چیزی میگوید، «مخاطب»، آن که خطاب به او چیزی گفته میشود، و «گفته» آن چیزی که گفته میشود» (مهاجر و نبوی، 1376: 45).
وـ فرایندهای وجودی9: فرایندهایی هستند که وجود انواع پدیدهها با آنها شناسایی و تعیین میشود (ابوالحسنی و میرمالک ثانی، 1387: 134). «فعل بندهایی که حاوی این فرایند هستند معمولاً، و نه همیشه، فعل «بودن» است. مشارکِ این فرایند که از هستی یا نیستی آن سخن میرود، «موجود» نامیده میشود» (مهاجر و نبوی، 1376: 46).
2-1-3-2- فرانقش بینافردی
فرانقش بینافردی به معاشرت ارتباطی گوینده با دیگران مربوط است، یعنی روابط فردی و گروهی را برقرار و حفظ میکند (نبیلو، 1392: 118). کنش متقابل میان مردما
