
فَقَدْ جَحَدَ نُبُوَّتِي، وَ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِي فَقَدْ جَحَدَ اللَّهَ رُبُوبِيَّتَه؛ هر کس پس از من امامت علي را انکار کند، نبوت مرا انکار کرده و هر کس نبوت مرا انکار کند ربوبيت پروردگار را انکار نموده است.”100
علاوه بر اين، در برخي روايات عناوين ديگري در خصوص اميرالمؤمنين (عليهالسلام) وارد شده که برخي از آنها عبارتند از: مخالفت با اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، تفضيل ساير اصحاب بر اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، پيشي گرفتن و مقدم شدن بر اميرالمؤمنين (عليهالسلام) پس از پيامبر (صلياللهعليهوآله) و تسمّي به لقب “اميرالمؤمنين”.
ما روايات مربوط به اين عناوين را در فصل آينده ذکر و بررسي خواهيم نمود.
اما آنچه در اين قسمت ضروري به نظر ميرسد اين است که اشارهاي به معناي ولايت و نيز اقسام آن داشته باشيم تا محل بحث روشنتر شود.
معناي ولايت: جوهري در صحاح در ماده “ولي” ميگويد: “وَلْى به معناي قرب و نزديکي است… و وِلايت به معناي سلطنت است و وِلايت و وَلايت به معناي نصرت.”101 فيومي نيز مينويسد: “وَلْى مثل فَلْس به معناى قرب است… و ولايت به فتحه و کسره به معناى نصرت است.”102 راغب اصفهاني مينويسد: “ولاء و توالى به معناى آن است که دو چيز يا بيشتر، طورى قرار گيرند و واقع شوند که بين آن دو، غير از خود آنها چيز ديگرى نبوده باشد.”103
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح معناي ولايت چنين مينگارد:
“گرچه معاني متعددي براي ولايت ذکر کردهاند، لکن اصل معناى آن عبارت است از برداشته شدن واسطهاى که بين دو چيز حايل شده باشد، بهطورى که بين آن دو، غير از آنها واسطهاى باقىنماند و سپس براى نزديکى چيزى به چيز ديگر به چند صورت به کار گرفته شده است: قرب نَسَبى، مکانى، منزلتى، صداقت و غير آن. به همين مناسبت بر هر يک از دو طرف وَلايت، ولىّ گفته مىشود؛ خصوصاً به جهت آن که هر يک از آن دو نسبت به ديگرى داراى حالتى است که غيرِ آن ندارد. بنابراين خداوند سبحان ولىّ بنده مؤمن است؛ امورش را زير نظر دارد و شئون وى را تدبير مىکند، او را در صراط مستقيم هدايت مىنمايد، امور وى را عهدهدار و او را در دنيا و آخرت يارى مىکند.
مؤمن حقيقى و واقعى نيز ولىّ پروردگار است، زيرا خود را در اوامر و نواهى خداوند تحت ولايت او در مىآورد؛ همچنين در تمامى برکتهاى معنوى، مانند هدايت، توفيق، تأييد، تسديد و آنچه در پى دارد، از قبيل تشرّف به بهشت و مقام رضوان خداوند، تحت ولايت و پذيرش خداي خويش است.”104
اقسام ولايت: ولايت بر اساس اعتبارات مختلف، به اقسامي تقسيم شده است. يکي از تقسيمات ولايت تقسيم آن به ولايت الهي و طاغوتي، يا به عبارت ديگر، ولايت مثبت و منفي است. ولايت الهي يا مثبت عبارت است از ولايتي که منشأ آن خداوند سبحان است و در راستاي ولايت خداوند متعال است، به خلاف ولايت طاغوتي و منفي که به امور منفي و شيطاني منتهي ميشود. آيه شريفه (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِک أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون؛ الله وليّ کساني است که ايمان آوردند. آنها را از تاريکيها به نور خارج مينمايد و کساني که کفر ورزيدند، وليّشان طاغوت است که آنها را از نور به سوي تاريکيها خارج ميکند. آنها اصحاب آتشاند و خود در آن جاودانند.(105 به هر دو نوع از ولايت مثبت و منفي اشاره دارد.
شهيد مطهري (رحمهالله) ولايت مثبت را به عام و خاص تقسيم ميکند و ولايت خاص را به ولايت محبت، ولايت امامت، ولايت زعامت و ولايت تصرف يا ولايت تکويني تقسيم ميکند.
مقصود از ولايت اثباتي عام اين است که تمامي مسلمانان که جزيي از جامعه بشري را تشکيل ميدهند، نسبت به يکديگر ولايت دارند. خداوند متعال ميفرمايد: (وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان مؤمن و زنان مؤمن، بعضي اولياي بعضي ديگرند؛ به معروف امر ميکنند و از منکر بازميدارند.(106 ولايت مؤمنان نسبت به يکديگر به معناي نزديکي آنان به يکديگر است و به موجب اين نزديکي، مؤمنان حامي و دوست و ناصر يکديگرند، به سرنوشت هم علاقهمندند و در حقيقت به سرنوشت خود که يک واحد را تشکيل مىدهند علاقه مىورزند؛ از همين روست که امر به معروف مىکنند و يکديگر را از منکر و زشتيها باز مىدارند.
نوع دوم از ولايت مثبت، عبارت است از ولايت اثباتي خاص و مقصود از ولايت اثباتي خاص، ولايت اهل بيت (عليهمالسلام) است؛ يعني علاوه بر ولايتي که مؤمنان به صورت عام نسبت به يکديگر دارند، ولاء و ولايت خاصي نيز در ميان مؤمنان و اهل بيت پيامبر (عليهمالسلام) برقرار است و روايات فراواني که در رابطه با ولايت اهل بيت (عليهمالسلام) وارد شده، به همين مطلب اشاره دارد. آياتي از قبيل آيه ذوي القربي که به اتفاق فريقين در شأن اهل بيت (عليهمالسلام) نازل شده، آيه کريمه (انَّما وَلِيُّکمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعونَ؛ ولىّ شما تنها خداست و فرستادهاش و آنان که ايمان آوردهاند که نماز را به پا مىدارند و زکات را در حال رکوع ادا مىکنند.107( و امثال آن نيز به گونهاي بيان شدهاند که عموميت از آنان برداشت نميشود و تنها اختصاص به اهل بيت پيامبر (صلياللهعليهوآله) دارند.
بنابراين، علاوه بر ولايت عام که در ميان تمامي مسلمانان وجود دارد، ولايت خاصي نسبت به ائمه معصومين (عليهمالسلام) وجود دارد که خود بر چهار قسم است.
قسم اول از ولايت اثباتي خاص، ولايت محبت است. ولايت محبت يا ولايت قرابت به اين معناست که مردم توصيه شدهاند نسبت به محبت ورزيدن به خاندان پيامبر (صلياللهعليهوآله) و اين محبت، فراتر از محبتي است که ولايت اثباتي عام آن را اقتضا ميکند. از جمله آياتي که بر اين معنا دلالت دارد، آيه مودت به ذوي القربي است. در زيارات هم به کثرت با لفظ “موالات” که از ماده “ولي” است به اين معنا اشاره شده است؛ از جمله “مُوَالٍ لَکُم وَ لِأولِياءِکُم؛ دوستدار و محبّ شما و دوستداران شمايم.”108
دومين قسم از اقسام ولايت اثباتي خاص، ولايت امامت است؛ به اين معنا که مردم بايد از امامان به عنوان ولي و مرجع ديني در اعمال و رفتار خود پيروي کنند و امام را وليّ خود بدانند. چنين مقامي مستلزم عصمت است؛ زيرا کسي که ولايت امامت داشته باشد، قول و عملش حجت است و چنين چيزي بدون عصمت قابل قبول نيست. اين همان منصبي است که خداوند درباره پيامبر ميفرمايد: (لَقَدْ کانَ لَکمْ في رَسولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاخِرَ وَ ذَکرَ اللَّهَ کثيراً؛ مسلّماً براى شما در رسول خدا سرمشق نيکويى بود، براى آنها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىکنند.)109 در آيه ديگري مي فرمايد: (قُلْ انْ کنْتُمْ تُحِبّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعوني يُحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَکمْ ذُنوبَکم؛ بگو: اگر خداوند را دوست داريد، از من پيروي کنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.)110 در اين آيات، خداوند متعال پيامبر (صلياللهعليهوآله) را به عنوان اسوه و الگويي نيکو معرفي فرموده که مردم بايد در امور خود به آن حضرت اقتدا نمايند و اين خود دليلي بر عصمت آن حضرت است؛ زيرا در غير اين صورت، امر مطلق به تبعيت جايگاهي نداشت.
اين مقام، بر اساس حديث ثقلين که به تواتر در کتب شيعه و اهل سنت نقل شده است، پس از پيامبر (صلياللهعليهوآله) براي اهل بيت آن حضرت ثابت است. بنابراين، علاوه بر ولايت محبت و قرابت، ولايت امامت نيز براي اهل بيت (عليهمالسلام) ثابت است.
قسم سوم از اقسام ولايت، ولايت زعامت است. ولايت زعامت به معناي حق رهبري اجتماعي و سياسي است. جامعه نيازمند رهبر است و رهبر جامعه اسلامي که زمام امور اجتماع را در دست مي گيرد و بر امور و مقدرات مسلمين مسلط مي شود، بايد “ولي امر مسلمين” باشد يعني بر شئون مسلمانان ولايت داشته باشد. اين مقام در زمان حيات رسول خدا بر عهده ايشان بود و پس از آن حضرت به اهل بيت (عليهمالسلام) رسيده است. از مهم ترين دلايل قرآني بر اين مطلب، اين آيه شريفه است: (اطيعُوا اللَّهَ وَ اطيعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الأمْرِ مِنْکم؛ از خدا و رسول و کساني که اداره امر شما به دست آنان است، اطاعت کنيد.)111 عموم آيه (انَّما وَلِيُّکمُ اللَّه…)112 حديث شريف غدير و روايات فراوان ديگري اين مسأله را ثابت مي کند.
چهارمين قسم از اقسام ولايت خاص، عبارت است از ولايت تصرف که بالاترين مرحله ولايت است. ولايت تصرف يا ولايت معنوي، نوعي اقتدار و تسلط فوق العاده تکويني است که انسان در اثر عبوديت به مقام قرب الهي نايل مي شود و اثر رسيدن به چنين مقامي، صاحب معنويت انساني مي شود و با اين معنويت، مسلط بر ضمائر و شاهد اعمال و حجت زمان شود.113
ادعاي امامت از سوي نااهل
بر اساس آموزههاي مکتب اهل بيت (عليهمالسلام)، امامان پس از پيامبر (صلياللهعليهوآله) دوازده نفرند و اسامي آنها به صورت مشخص و بدون هيچ ابهامي از سوي شخص پيامبر (صلياللهعليهوآله) معرفي شده است. اين دوازده نفر که از سوي خداوند متعال به مقام امامت پس از پيامبر (صلياللهعليهوآله) منصوب شدهاند، داراي مقام عصمتاند و پيروي از آنها بر اساس مکتب اهل بيت (عليهمالسلام)، بر هر کس که نبوت پيامبر (صلياللهعليهوآله) را پذيرفته، واجب است.
مقام امامت، همانگونه که گفته شد، از سوي خداوند متعال به اين دوازده نفر عنايت شده و منحصر به آنهاست. به همين جهت جز اين دوازده نفر، هر کس ادعاي اين مقام را بنمايد بر اساس روايات موجود، از پيامبر (صلياللهعليهوآله) پيروي ننموده و کافر شمرده ميشود. امام صادق (عليهالسلام) در اين زمينه به صراحت ميفرمايند: “مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا فَهُوَ کافِرٌ؛ کسي که ادعاي امامت کند در حالي که اهل آن نيست، کافر است.”114 حسين بن خالد نيز ميگويد: از امام رضا (عليهالسلام) در خصوص آيه (إنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها؛ ما امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه کرديم، اما از به دوش کشيدن آن امتناع کردند.( سؤال کردم، حضرت فرمودند: “الْأَمَانَةُ الْوَلَايَةُ مَنِ ادَّعَاهَا بِغَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ کفَرَ؛ امانت همان ولايت است؛ هر کس به ناحق آن را ادعا کند کافر است.”115
روايات مرتبط با اين موضوع را در فصل آينده ذکر و بررسي خواهيم نمود.
انکار يا ترديد در قيام حضرت حجت (عليهالسلام)
گرچه اعتقاد به ظهور منجي، در ميان همه فرقههاي اسلامي، بلکه حتي در ميان غيرمسلمانان امري مورد اتفاق است، لکن اعتقاد به ظهور و قيام حضرت حجت (عليهالسلام) به عنوان امام دوازدهم که از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) است، يکي از اعتقادات قطعي شيعه به شمار ميرود که مخالفت با آن به عنوان يکي از مصاديق مخالفت در روايات ذکر شده و انکار آن مساوي با کفر به خدا قلمداد شده است.
ابوحمزه ثمالي ميگويد روزي در محضر امام باقر (عليهالسلام) بودم، وقتي جمعيت از اطراف آن حضرت متفرق شدند، حضرت به من فرمود: “يَا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا تَبْدِيلَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قِيَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَک فِيمَا أَقُولُ لَقِيَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ بِهِ کافِرٌ وَ لَهُ جَاحِدٌ؛ اي اباحمزه! از امور حتمي و قطعي که در نزد خداوند قابل تغيير و تبديل نيست، قيام قائم ماست. هر کس در آنچه ميگويم ترديد نمايد، خداوند را در حالي ملاقات خواهد کرد که نسبت به او کافر است و او را انکار ميکند.”116
اصناف “مخالف” به لحاظ منشأ مخالفت
تاکنون مشخص شد که “مخالف” در عرف روايات و نيز در کلام
