
کافر در اينجا کسي نيست که به خدا يا رسول خدا (صلياللهعليهوآله) کفر بورزد؛ بلکه موضوع کلام حضرت درباره کساني است که در جواب “مَن رَبُّکَ” ميگويند: الله و در جواب “مَن نَبِيُّکَ”، پيامبر (صلياللهعليهوآله) را معرفي ميکنند و دينشان را هم اسلام ميدانند؛ اما در سلسله عقايدشان، اعتقاد به امامت ائمه (عليهمالسلام) وجود ندارد. امام (عليهالسلام) اين گروه را کافر ميخوانند.
نکته ديگري که اين امر را تقويت و تأييد ميکند اين که امام (عليهالسلام) آنها را به عذاب سخت و سنگيني وعده ميدهد که جن و انس، تاب تحمل آن را ندارند. اين مطلب نشان ميدهد که اعتقاد به ربوبيت خداوند و نبوت پيامبر (صلياللهعليهوآله) و به احکام اسلامي، بدون اعتقاد به امامت ارزشي ندارد و نفعي در آخرت بر آن مترتب نميشود. به عبارت ديگر، کفر ورزيدن به ولايت ائمه (عليهمالسلام) مساوي با کافر شدن به پيامبر (صلياللهعليهوآله) است، چون ولايت از مهمترين اصولي بود که در دعوت پيامبر (صلياللهعليهوآله) وجود داشت و در نتيجه کافر شدن به پيامبر (صلياللهعليهوآله) هم مساوي با کفر به خداوند متعال است.
روايت پانزدهم
“عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ کتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (عليهالسلام) أَسْأَلُ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ فَکتَبَ إِلَيَّ الْجَوَابَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً کانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ (صلياللهعليهوآله) کنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ مَا مِنْ فِئَةٍ تَضِلُّ مِائَةٌ بِهِ وَ تَهْدِي مِائَةٌ بِهِ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْرِفُ سَائِقَهَا وَ قَائِدَهَا وَ نَاعِقَهَا وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ النِّفَاقِ وَ إِنَّ شِيعَتَنَا لَمَکتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ يَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَ يَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَيْسَ عَلَى مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا وَ نَبِيُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَةِ رَبِّنَا وَ الْحُجْزَةُ النُّورُ وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا، مَنْ فَارَقَنَا هَلَک وَ مَنْ تَبِعَنَا نَجَا وَ الْمُفَارِقُ لَنَا وَ الْجَاحِدُ لِوَلَايَتِنَا کافِرٌ وَ مُتَّبِعُنَا وَ تَابِعُ أَوْلِيَائِنَا مُؤْمِنٌ، لَا يُحِبُّنَا کافِرٌ وَ لَا يُبْغِضُنَا مُؤْمِنٌ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ يُحِبُّنَا کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يَبْعَثَهُ مَعَنَا، نَحْنُ نُورٌ لِمَنْ تَبِعَنَا، وَ هُدًى لِمَنِ اهْتَدَى بِنَا وَ مَنْ لَمْ يَکنْ مِنَّا فَلَيْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيْءٍ؛ عبدالله بن جندب ميگويد به امام رضا (عليهالسلام) نامهاي نوشتم و از آن حضرت درباره تفسير اين آيه (الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ تا آخر آيه) سؤال کردم، حضرت در جواب اينگونه نوشتند: اما بعد، همانا محمد، امين خداوند در ميان خلقش بود. هنگامي که پيامبر (صلياللهعليهوآله) از دنيا رفت، ما اهل بيت وارثش بوديم و ما امناي خداوند در زمينيم. علم منايا و بلايا و انساب عرب و مولد اسلام در نزد ماست و هيچ گروهي نيست که صد نفر را گمراه کند يا هدايت کند، مگر اين که ما رهبر و پيشواي آنان را ميشناسيم. ما وقتي شخصي را ميبينيم، او را به حقيقت ايمان يا حقيقت نفاق ميشناسيم. نام شيعيان ما و نام پدرانشان همه نوشته شده است. خداوند از ما و ايشان ميثاق گرفته است. آنها به محل ما وارد ميشوند و تا روز قيامت، به جز ما و آنان هيچ کسي بر ملت و دين اسلام نيست. ما به نور پيامبرمان چنگ ميزنيم و پيامبرمان به نور پروردگارمان چنگ ميزند و چنين چنگ زدني نور است و شيعيان ما به نور ما چنگ ميزنند. هر کس از ما جدا شود هلاک ميشود و هر کس از ما پيروي کند نجات پيدا ميکند. ترک کننده ما و منکر ولايت ما کافر است. پيرو ما و پيرو دوستان ما مؤمن است. هيچ کافري ما را دوست نميدارد و هيچ مؤمني نسبت به ما بغض نميورزد. هر کس بميرد، در حالي که به ما محبت دارد، حق است بر خداوند که او را به همراه ما برانگيزد. ما نوريم براي کسي که از ما تبعيت کند و مايه هدايتيم براي کسي که از ما هدايت بخواهد. هر که از ما نيست، بهرهاي از اسلام نبرده است.”258
در اين روايت، دو جمله وجود دارد که به صراحت به کفر مخالف اشاره ميکند. جمله اول عبارتي است که حضرت در آن اسلام را از مخالفان نفي ميکند و به عبارت دقيقتر، اسلام را منحصر در اهل بيت (عليهمالسلام) و شيعيان اهل بيت (عليهمالسلام) مينمايد. (لَيْسَ عَلَى مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُهُمْ؛ به جز ما و آنان ـيعني شيعيان ماـ هيچ کس بر ملت و دين اسلام نيست.)
بنابراين، از اين جمله ميتوان در اثبات کفر مخالف استفاده نمود.
نکته ديگري که در اين جمله بسيار مهم است اين که در اينجا آنچه از مخالف سلب شده، اسلام است، نه ايمان. توضيح بيشتر اين که عدهاي روايات وارده در خصوص کفر مخالفين را حمل بر کفر در مقابل ايمان ميکنند و معتقدند اين معناي از کفر منافاتي با اسلام ندارد. اما اين روايت حتي اسلام را هم به صراحت از منکر ولايت ائمه (عليهمالسلام) نفي ميکند و امام (عليهالسلام) ميفرمايند غير از ما و شيعيان ما هيچ کس بر ملت و دين اسلام نيست. اين معنا را جمله اخير روايت نيز تقويت ميکند که حضرت فرمودند: “مَنْ لَمْ يَکنْ مِنَّا فَلَيْسَ مِنَ الْإِسْلَامِ فِي شَيْءٍ؛ هر کس از ما نيست، هيچ بهرهاي از اسلام نبرده است.”
در اين جمله نيز، آنچه نفي شده اسلام است و نه ايمان. بنابراين، از اين روايت ميتوان اينگونه برداشت کرد که اسلام منکر ولايت ائمه (عليهمالسلام)، يک اسلام حقيقي و واقعي نيست و بهرهاي از واقعيت ندارد.
جمله ديگري که در اين روايت مورد نظر است، اين جمله است که حضرت فرمودند: “وَ الْمُفَارِقُ لَنَا وَ الْجَاحِدُ لِوَلَايَتِنَا کافِرٌ؛ کسي که از ما جدا شود و ولايت ما را انکار نمايد کافر است.”
در اين جمله نيز، همانگونه که روشن است، حضرت بدون هيچ ابهامي منکر ولايت اهل بيت (عليهمالسلام) را کافر قلمداد ميکنند.
روايات غير صريح
همانگونه که مکرر اشاره شده است، مقصود از روايات غير صريح، رواياتي است که در آنها به صورت مستقيم از ماده کفر و مشتقات آن استفاده نشده، بلکه عناوين و تعابير ديگري در آنها به کار رفته که ممکن از آنها کفر مخالف برداشت شود.
در برخي از رواياتي که در زمينه اعتقاد به ولايت ائمه اطهار (عليهمالسلام) وارد شده، انکار و عدم پذيرش ولايت، عامل ورود در عذاب الهي و خلود در جهنم شمرده شده و انکار ولايت، مانع قبولي ساير اعمال قلمداد شده است.
از جمله اين روايات، روايتي است که مرحوم کليني (رحمهالله) در کافي نقل کرده و ابن شهر آشوب نيز آن را با اختلافي اندک که ضرري به مضمون آن نميزند در مناقب آل أبي طالب259 آورده است و روايت از اين قرار است:
“عَنْ إِدْرِيسَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليهالسلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ (ما سَلَککمْ فِي سَقَرَ قالُوا لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّينَ( قَالَ عَنَى بِهَا لَمْ نَک مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى فِيهِمْ (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ( أَ مَا تَرَى النَّاسَ يُسَمُّونَ الَّذِي يَلِي السَّابِقَ فِي الْحَلْبَةِ مُصَلِّي فَذَلِک الَّذِي عَنَى حَيْثُ قَالَ (لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّينَ( لَمْ نَک مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِينَ؛ ادريس بن عبد اللَّه ميگويد: از امام صادق (عليهالسلام) تفسير اين آيه را پرسيدم: (چه چيز شما را بدوزخ کشانيد؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم.( فرمود: مقصود اين است که پيروى نکرديم از امامانى که خداى تبارک و تعالى درباره ايشان فرموده است: (و پيشروان پيشرو، آنهايند مقربان( مگر نمىبينى که مردم اسبى را که در مسابقه پشت سر سابق است مصلّى مينامند؟ همين معنى مقصود است در آنجا که ميفرمايد (ما از مصلين نبوديم( يعنى پيرو پيشروان نبوديم.”260
روايت ديگري که صحيح السند است و باز هم در اصول کافي و در مناقب ابن شهرآشوب نقل شده از اين قرار است:
“عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليهالسلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى (إِنَّکمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ( فِي أَمْرِ الْوَلَايَةِ (يُؤْفَک عَنْهُ مَنْ أُفِک( قَالَ مَنْ أُفِک عَنِ الْوَلَايَةِ أُفِک عَنِ الْجَنَّةِ؛ از امام باقر (عليهالسلام) راجع به اين قول خداى تعالى (شما گفتار مختلفى داريد( درباره امر ولايت (منصرف ميشود از آن هر که بايد منصرف شود( نقل شده که فرمود: هر کس از ولايت روي گردان شود، از بهشت منصرف خواهد شد.”261
همچنين، مرحوم صدوق (رحمهالله) روايتي را در اين زمينه در عيون أخبار الرضا عليهالسلام و نيز در کمال الدين و تمام النعمة نقل کرده که در کفاية الأثر262 نيز روايت شده است و از اين قرار است:
“حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ بُنْدَارَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليهمالسلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلياللهعليهوآله) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ وَ سَاقَ الْحَدِيثَ فِي مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (عليهمالسلام) إِلَى أَنْ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ وَ يَصِيرَ کالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ مَا أَسْکنْتُهُ جَنَّتِي وَ لَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي؛ مفضل بن عمر از امام صادق (عليهالسلام) از پدر بزرگوارش از پدران بزرگوارش (عليهمالسلام) از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نقل کردندکه رسول خدا (صلياللهعليهوآله) فرمود: وقتي در شب اسراء به آسمان رفتم، پروردگارم جل جلاله به من وحي کرد و حديث را درباره محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين ادامه داد تا اين که فرمود: اي محمد! اگر بندهاي مرا عبادت کند تا اين که اعضايش از هم گسيخته شود و مانند مشک فرسودهاي گردد، سپس به نزد من بيايد در حالي که ولايت شما را انکار ميکند، او را به بهشتم وارد نخواهم کرد و او را در سايه عرش خود نيز قرار نخواهم داد.”263
بر اساس اين روايات، شرط ورود به بهشت اعتقاد به ولايت ائمه (عليهمالسلام) است و کسي که معتقد به ولايت ائمه (عليهمالسلام) نباشد و آن را انکار کند، اگرچه ساير اعمالش را انجام دهد، اعمالش پذيرفته نيست و مستحق آتش است.
طبعاً اگر اين روايات را در کنار روايات سابق که به صراحت حکم به کفر منکر ولايت ائمه (عليهمالسلام) ميکند بگذاريم، آن روايات تقويت ميشود و حکم به کفر مخالف تأييد ميشود.
در دسته ديگري از روايات بيان شده که منکر ولايت امام مفترض الطاعه و يا کسي که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلي و يا يهودي و يا نصراني از دنيا ميرود.264 از جمله اين روايات، حديثي است که در محاسن برقي به شرح زير نقل شده است:
“عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليهالسلام) قَالَ: مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً وَ اللَّهِ مَا تَرَک اللَّهُ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ
