
میدهد، و این همان نظام حقیقی است که هم در شیئی، منفرد و هم در مجموع موجودات، من جمله انسان محقق است» (طباطبایی، 1381: 49ـ50).
همین اصل مهم (لزوم تربیت انسان کمالجو) است که امام آن را ضرورت ارسال انبیاء و حتی تشکیل حکومت دانسته تا از این طریق، تربیت انسان محقق شود.
«انسان یک اقتضائاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، عقلیت و بالاتر از عقل در انسان هست … که انسان را از عالم طبیعت سیر میدهد تا برسد به آنجایی که در وهم ما نمیتواند برسد. و همه اینها، محتاج تربیت است و انبیاء آمدهاند تا انسان را تربیت کنند» (امام خمینی، صحیفه نور، ج 2، ص 231).
لذا، از نظر امام، انسان میتواند با حرکت در مسیر صحیح و از طریق تزکیه و تهذیب نفس به بالاترین مقامات برسد. ولی در صورت انحراف، از پستترین موجودات، پستتر میگردد (امام خمینی، صحیفه امام، ج 7، ص 532). پس انسان از حیث ماهوی، حیوان ناطق، سیاسی و قابل تربیت است. و به ازای هر یک از دو مسیر زندگانی که به اختیار اوست، به دو گروه: انسانی الهی، انسان کامل یا عصاره همه موجودات، انسان مؤمن، انسان فضیلتدار مهذّب، مستقل، خدمتگزار، انسان در محضر خدا، انسان متعهد، انسان قرآنی، انسان عادل از یکسو؛ و یا انسان مادی، ناقص و بیایمان، وحشی، فاسد، انسان بد، انسان وابسته، انسان طاغوتی، غافل، و حیوانی به صورت انسان، از سوی دیگر تقسیم شود (جمشیدی، 1388: 165ـ166).
البته باید توجه داشت که هرچند تعبیر انسان کامل در قرآن کریم دیده نمیشود و در اسناد مسلم قرن اول هجری نیز سخنی از آن نرفته است، اما باید دانست که بن مایههای آن در قرآن مجید هست، هم در تفسیرهایی که از برخی آیات ارائه شده است و هم در پارهای احادیث قدسی (مایل هروی، 1380، ج 10، ص 374). در قرآن تصریح شده است که انسان وجهه الهی دارد (حجر: 29/ سجده: 9/ ص: 72) و امانت الهی را او برداشته و به منزلت خلیفتگی خدا نائل آمده (احزاب: 72) به او علم اسماء و بیان آموخته شده (بقره: 31/ الرحمن 4) و نیز از سوی خدا تکریم شده (اسرا: 70) و همچنین خلقت شب و روز، باران و نبات از بهر او صورت پذیرفته و دیگر آفریدهها مسخر اویند (نباء: 9). همچنانکه در کنار این منزلت والای انسان و استعداد ذاتی او برای دستیابی به بالاترین مقامات، دیگر زمینههای او را نیز که حکایت از سرشت دوگانهاش دارد برمیشمارد که از آن جملهاند: ظلوم، عجول، یؤوس، فتور، جدلپیشه، شتابکار، یؤوس قنوط، ذو دعاء عریض، کفورٌ مبین، هلوع، جزوع، منوع، سرکش، کنود، بسیار مالدوست، زیانکار و … (انصاری، دانشنامه قرآنپژوهی، ج 1، ص 306). هرچه هست، همه این موارد در سرشت انسان به ودیعت نهاده شده تا از او امکان موجود مختار را فراهم آورد.
2ـ3ـ7ـ فطرت (سرشت) انسانی
از دیدگاه امام خمینی، «فطرت» اصل انسان جامع جمیع عواطف، گرایشها و معارف حقه است که خداوند بندگان را به آن مفطور فرموده و در خلقت انسان قرار داده است. ایشان در بیان فطرت میگوید:
«حال وضعیتی است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آنها و از چیزهایی است که در اصل خلقت، خمیره آنها بر آن مخمر شده است …. از الطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده بنیالانسان را از بین جمیع مخلوقات» (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 180).
بدینترتیب، حضرت امام ویژگی فطریات میان همه انسانها را قدر جامع و مشترک بودن این امور بین انسانها میداند و معتقد است که این فطریات در انسانها، حتی به تبدل احوال و تغییر زمان و مکان و تمدن دگرگون نمیشود (معینیپور، 1391: 118). لذا میگوید:
«بباید دانست که آنچه از اقسام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئات مخمره در اصل طینت و خلقت است، احدیت را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفقاند. اختلاف بلاد واهویه و مأنوسات و آراء و عادات که در هر چیزی، حتی احکام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیر ندارد» (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 180).
این مبنای فطرت، موجب شده است امام به یگانگی ذاتی انسانها حکم دهد و از نظر ایشان، همه انسانها از فطرتی مشترک برخوردار باشند (معینیپور، 1391: 118ـ119). و این همان رهیافت قرآنی است که در سوره روم بیان شده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (روم: 30).
«… پس روی خود را به سوی دین و آیینی کن که از تمام انحرافات و کجیها خالی است؛ این دین یعنی اسلام، همان آیینی است که فطرت انسان او را به سوی آن هدایت میکند: فطرتی که خدا انسان را بر آن آفریده است که چون دگرگونی در آفرینش خدا نیست و فطرت انسان تغییر نمیکند لذا این دین و آیین نیز تغییر نمیکند و همواره انسان را به سعادت لایقش میرساند، این است دین و آیین محکم و استوار؛ اما اکثر مردم نمیدانند» (پورسیف، 1383: 875).
این فطرت مشترک همه انسانها، مبنای بسیاری از جهتگیریهایی است که در اندیشه امام مشاهده میگردد. لذا ایشان با روشنی و شفافیت تمام آن را به نحوی بیان میکنند که همچون زیربنای تمامی تحولات درونی انسان است:
«فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع آن ذات مقدس جمیع کمالات را، فطرت بر معاد و رستخیز، فطرت بر نبوت، فطرت بر وجود ملائکه، فطرت عشق به کمال، فطرت عشق به راحتی، فطرت عشق به حریت و … که بعضی از احکام فطرتاند و بعضی از لوازم آن» (امام خمینی، شرح چهل حدیث، 182ـ187).
پس، فطرت بیانکننده دو بعد کلی احساسی و معرفتی است که امام لوازم و احکام آن را از امور همگانی دانسته که در آن اختلافی نیست و لذا از احکام و لوازم بدیهی محسوب میشود. بدین ترتیب، انسان چه براساس احکام درونی فطری و چه بر مبنای احکام شریعت زمینه تربیتی و هماهنگی استکمالیه خود را بدست خواهد آورد:
«احکام فطرت از جمیع احکام بدیهیه بدیهیتر است، زیرا که در تمام احکام عقلیه حکمی که بدین مثابه باشد که احدی در آن خلاف نکند و نکرده باشد نداریم؛ و معلوم است چنین چیزی اوضح ضروریات و ابده بدیهیات است» (همان: 181).
امام خمینی از دو فطرت یا جبلت در وجود انسان یاد میکند. یکی فطرت اصلی است که بیانکننده ابعاد و اموری فطری است که با جذب و عشق همراه است و همان فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است.
«یکی از آن دو فطرت ـ که سمّت اصلیّت دارد ـ فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسله بشر، از سعید و شقی، و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مخمّر و مطبوع است» (همان: 76ـ77).
و دومی فطرت فرعی و تبعی است که در واقع تابع اولی میباشد و آن تنفر از نقص، شر و بدی است.
«و دیگری از آن دو فطرت، که سمت فرعیت و تابعیت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مخمَّر بالعرض است» (همان: 77).
تا زمانی که سیر تکاملی انسان در مسیر حیات این دو فطرت، فطرت مخموره غیرمحجوبه بوده و تابع احکام دنیایی نباشد، دارای نورانیت و روحانیت و متوجه کمال و سعادت و عدالت؛ و تنفر از ظلم و شقاوت و بدی است. ولی اگر فطرت اولیه و غیرمحجوبه روی به دنیا و قواعد مادی محض آورد و از معنویت و حقیقت انسان فاصله گرفت، آنگاه فطرت ثانوی یا محجوبه (محکومه) به وجود میآید که مبدأ نقص و شر و بدیها است.
در همین تحلیل و دریافت اساسی امام خمینی از انسان و ذاتیات اوست که در یک منطق روشن، ضرورت «هدایت» از سوی ماورای طبیعت و به عنایت الهی در قالب ارسال انبیاء برای تربیت ابناء بشر و ارائه احکام و دستورات رخ مینماید:
«و کم اتفاق افتد که کسی به خودی خود بتواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیریه عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق تبارک و تعالی ـ به عنایت ازلی و رحمت واسعه انبیاء عظام ـ علیهمالسلام ـ را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند و از این جهت، احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام بر طبق نقشه فطرت و طریقه جبلّت بنا نهاده شده … (همان: 79ـ78)
3ـ3ـ7ـ لوازم تربیت انسان
انسان در ذات خود کمالجو است ولی برای دستیابی به آن کمال ذاتی نیاز به تعلیم و تربیت، تلاش و مجاهده دارد. بنابراین انسان همانگونه که در ایجاد و بقای هستی خود به خداوند نیاز دارد، در کسب فضایل و زدودن رذایل نیز هماره نیازمند پروردگار و احسان و لطف اوست که نماد برجسته آن ارسال انبیاء برای تربیت انسانها است:
«… اصلاً موضوع بحث انبیاء انسان است. همه انبیاء از آدم تا خاتم موضوع بحثشان انسان است، به هیچ چیز دیگر هیچ فکر نمیکنند، به انسان فکر میکنند برای اینکه همه عالم خلاصهاش همین انسان است … انسان اگر درست بشود، همه چیز عالم درست میشود …» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 10: 67ـ68).
در حالی که مکاتب مادی و غیرتوحیدی، به باطن و ذات فطری انسان توجه ندارند: به ویژه در دوران مدرن که بیشتر به تخلفات مغایر نظم و امنیت جامعه (براساس قوانین خود بنیاد بشری) میپردازند:
«آنها فقط متوجه این هستند که حفظ دنیایشان را بکنند … فقط دنبال این هستند که نظم برقرار باشد…» (امام خميني، صحیفه امام، ج 7: 287).
در حالی که بر مبنای معارف توحیدی، انسان موجودی مختار است که وجود او عرصه تقابل خیر و شر است و تنها با تهذیب و تربیت الهی میتواند بر جهالت و خوی شیطانی و رذائل فائق آید و به سعادت دست یابد.
«انسان [با توجه به دو بعدی بودنش] اعجوبهای است دارای دو نشئه و دو عالم [یا دوگونه هستی]: نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن اوست، و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است. و نفس او، که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است … و از برای هر یک از مقامات و درجات آن، جنودی است رحمانی و عقلانی، که آن را جذب به ملکوت اعلی و دعوت به سعادت میکنند، و جنودی است شیطانی و جهلانی که آن را جذب به ملکوت سفلی و دعوت به شقاوت میکنند … و انسان میدان جنگ این دو طایفه است» (امام خمینی، شرح چهل حدیث، 1374 : ص 5).
4ـ3ـ7ـ انسان و مراحل سلوک الیالله
بنابر آنچه بیان شد، انسان محور موجودات و ظل حق است به همین جهت مقام او عالیترین مراتب ملکوت را تشکیل میدهد و زمان او عالیترین مراتب دهر به شمار میآید؛ اگرچه جسم و جسد او در این عالم زمان و مکان واقع شده باشد. در نتیجه، امام خمینی انسان را دارای منزلتی ذاتی، فطری، حقیقی و نهایی مقام خلیفۀاللهی دانسته و میگوید:
«هیچ موجودی مثل انسان نیست … این از مختصات انسان است که حق تعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خویش ایجاد کرده است و همه چیز در او هست» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، ص 285).
پس برای رسیدن به چنین جایگاهی، انسان باید از همه استعدادهای درونی خود بهره جوید و با تحصیل کمالات، تزکیه نفس، پاسخ به ندای فطرت خدایی، عدالت، ازادی، رفع نیازهای مادی و معنوی مردم، و تقرب به خدای متعال تلاش مستمر نماید. این ساخته شدن انسان، مراحلی دارد که باید به لحاظ اخلاقی و عرفانی دارا شود. این مراحل از نقطه نقص عبودیت انسان آغاز میشود و تا نقطه کمال ربوبیت ادامه مییابد که مقصدی بینهایت است. اولین گام در این سلوک الیالله، قیام برای خدا و بیداری است.
«اول مرتبه قیام است: «قل انما اعظکم بواحدۀ ان تقوموالله … » [سبأ: 4] اینکه قیام کنید برای خدا همه چیز از اینجا شروع میشود، و همه مسائل در اینجا شروع میشود که قیام لله باشد» (امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 145).
لذا هدف نهایی انبیاء نیز تربیت انسان برای تحقق این قیام مستمر و همیشگی است که متضمن تربیت انسان و جهتگیری او به عالم غیب و معنویت، و مراقبت او در عالم شهادت و طبیعت است.
«غایت بعثت [انبیاء] این است که تزکیه کند مردم را … اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود،
