
روبه گسترش ابهام و رقابت تخریبی در روابط دوجانبه.
5ـ فقدان اعتماد متقابل در روابط ایران و افغانستان تحت کنترل و سایه آمریکا.
6ـ اختلاف نظرهای عمیق ایران و پاکستان در روابط منطقهای.
7ـ وجود بسترهای بالقوه در زمینه مسائل حل نشده جنگ هشت ساله بينایران و عراق و تسلط فضای بياعتمادی و تردید آمیز در روابط دوجانبه به واسطه حضور گسترده آمریکا در عراق.
8ـ روند رو به گسترش بياعتمادی و فاصلهگیری ایران و جمهوری آذربایجان.
9ـ تداوم اختلافات عمیق بينایران و امارات عربی متحده.
10ـ بقای برخی از اختلافات مرزی و حل نشدن قطعی آن به ویژه در حوضه خلیج فارس که این روند، سبب افزایش هزینهها در سیاست خارجی میشود.
اگر یک نظام سیاسی بسته باقی بماند و تغییری نپذیرد، از آنجایی که محیط پیرامون داخلی و بینالمللی آن به طور مستمر در جریان تغییر و تحول است، بتدریج دچار یک شکاف عظیم با پیرامون میشود و چون این سیستم سیاسی نسبت به محیط پیرامون از قاعده جزء به کل تبعیت میکند، لذا با بازندگی این جزء در برابر کل، آن سیستم سیاسی نیز بازنده شده و از میان میرود. آنگونه که مورگنتا میگوید: هر کشوری بر اساس منافع ملی عمل میکند و منافع ملی هم در قالب قدرت قابل تعریف است.
چنانچه ایران بخواهد به یک قدرت برتر تبدیل شود، نیازمند جلب اعتماد دیگر بازیگران عرصههای نظام بینالملل است. برای این امر باید فرستنده این پیام باشد که خواهان دگرگونی درون سیستمی است نه ضدسیستمی؛ به این معنی که هدفش دگرگونی در ساختار نظام بینالملل نیست، بلکه به دنبال بهبود جایگاه خود در درون نظام بینالملل است. (سیف زاده، 1382: 15)
بر این اساس ج. ا. ایران در تهیه و تنظیم استراتژی ملی و کلان خود تا آنجا که به محیط استراتژیک بیرونی مربوط میشود به ناچار باید سه واقعیت محوری را بپذیرد :
1- تراکم تهدیدهای پیرامونی
2ـ مرزهای کنترل ناپذیر
3 ـ فقدان چتر حمایتی بینالمللی
این واقعیتها در درازمدت بر امنیت، وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور ایران تأثیرات گستردهاي به جای میگذارند. (کریمی پور، 1380: 220)
این جایگاه خاص و رویکردهای مثبت و منفی ژئوپلیتیکی آن در تمامی ابعاد ملی، منطقهاي و جهانی با بروز چالشهای متعدد برای ایران در ادوار گذار مناسبات ژئوپلیتیکی و تعاملات بینالمللی، همواره حاکی از مشکلات و مسائل عدیده بر سیاست خارجی ایران بوده است.
از این رهگذر است که میتوان بينژئوپلیتیک و سیاست خارجی ایران سه نوع رابطه خاص را مورد توجه قرار داد:
1- رابطه ساختاری و پایداری، نتیجه عملی این ارتباط ساختاری و پایداری ژئوپلیتیک ایران سبب شده تا در تمامی مراحل پنج قرن گذشته سیستم بینالمللی که همراه با تغییرات گسترده در کانون قدرتهای جهانی بوده، همیشه به عنوان یک کشور بینالمللی باقی مانده است.
2- رابطه متحول و متغیر، بينسیاست خارجی ایران و ژئوپلیتیک رابطهاي متحول و متغیر هم وجود داشته است. یعنی هر چند که ایران همواره با پایداری عنصر ژئوپلیتیک در سیاست خارجی روبروست ولی در شکل این رابطه، تحول و تغییر وجود داشته است. زیرا کانونهای قدرت بینالمللی در چند قرن گذشته همواره سیال بوده اند.
3- رابطه ادراکی و عملی، ادراکات متعددی در ادوار مختلف در بيننخبگان ایران از ژئوپلیتیک وجود داشته است که همین تعدد در ادراک ژئوپلیتیکی سبب ظهور نگرشهای متعددی در سیاست خارجی بر بستر ژئوپلیتیک ایران بوده است و به عبارتی این رابطه کاملاً دارای منشأ داخلی است. (سجادپور، 1383)
منافع ملی و بینالمللی دولتها در نظام بینالملل تابع دو اصل جامعهپذيري و رقابت است؛ حضور دولتها در جامعه نظام بینالملل ضمن رقابت میان واحدها، همگام با پذیرش هنجارها و قواعدی است که آن نظام در کنار همه ویژگیهای فردی، ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیک برای دول فراهم میکند تا زمینههای درک متقابل برای آنها فراهم گردد. (سیف زاده، 1382: 54)
در این راستا، تاریخ بیثباتیهای بینالمللی در چند سده گذشته حاکی از آن است که هرگاه در نظام بینالملل بیثباتی پدید آمده است، کشور ایران نیز به سبب شرایط ویژه ژئوپلیتیکی، یکی از قربانیان این فرآیند بوده است. بنابراین، امنیت پایدار برای ایران در گرو ثبات و امنیت بینالمللی است. پس ج.ا.ایران با حفظ ارزشهای ویژه خود، برای انتقاد از نظام بینالملل یا باید از اندیشههایی که نظام کنونی را پدید آورده است انتقاد کند، یا از خود نظام بینالملل کنونی و موجودیت آن انتقاد کند. اما توانایی دگرگون کردن ساختار نظام به سود خود را ندارد و تنها میتواند از فرصتهایی که پدید میآید، بهرهبرداری کند و محدودیتها را کاهش دهد و چون به تنهایی نمیتواند به ستیز با این محدودیتها برخیزد، لزوماً باید به همکاری و ائتلاف نیز بیندیشد. بنابراین با توجه به لزوم نگاه راهبردی و پایدار (توسعهگرایانه) به رویکردهای بینالمللی، سیاست خارجی کشور ایران به دور از پیوند با معضلات منطقهای، باید بر مبانی مولفههای ژئوپلیتیک (موقعیت، وضعیت، منابع انرژی، عرصههای فرهنگی و تاریخی، ایدئولوژی، منابع انسانی و…) شکل بگیرد.
نگاه ژئوپلیتیکی تعیین کننده زمینههای فعالیت مؤثر در سیاست خارجی است. زیرا ژئوپلیتیک به این معناست که کجا میتوانیم منافع بیشتری داشته باشیم. نگرش ژئوپلیتیکی در سیاست خارجی با ایجاد همگراییها و همکاری در توزیع منافع از طریق تبادل مزیتهای موجود، ضمن پیوند منافع متقابل، سبب مدیریت تضادهای سیاسی میشود.
تحولات جهانی دهه پایانی قرن بیستم، حرکت مستمر به سوی آزمون تئوریهای جهانیسازی نظام نوین بینالملل را با استفاده از توسعه شگرف تکنولوژیک برای ترسیم چهره جدیدی از نظام جهانی ضروری نموده است. بر این اساس از آنجایی که محور عمده تئوریهای روابط بینالملل بر اثربخشی دیدگاهها در ترتیبات استراتژیک جهت اعمال قدرت بر پایه شناخت مناطق اصلی بینالمللی است، منطقه خاورمیانه که به لحاظ ابعاد متعدد استراتژیکی در مرکز چرخهای منافع قدرتها است، به عنوان محور عمده صورتبندی جدید روابط بینالملل تبیین شده است. این امر با دامن زدن به مناقشهها و درگیریهای داخلی منطقه را به بستری مناسب برای مداخله مستمر قدرتهای خارجی تبدیل کرده است، زیرا دلیلی برخاسته از نگرانیهای استراتژیک درباره کنترل ذخایر انرژی خواهد بود.
فرو ریختن نظام جهانی دو قطبی در دهه 1990 که منجر به از میان رفتن موازنه ژئوپلیتیک جهان شد، ایالات متحده آمریکا را تشویق کرد تا در راه چیره شدن بر جهان سیاسی تلاش کند؛ تلاشی که این قدرت را در منطقه استراتژیک خاورمیانه با ایران به لحاظ اهمیت و موقعیت خاص ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک این کشور رو در رو ساخته است که حاصل این رو در رویی؛ محاصره اقتصادی ـ استراتژیک و چالشهای گسترده سیاسی و تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است. چنانکه علاوه بر تحریم اقتصادی، از طرف شمال با ایجاد بحران در (دریای خزر، قفقاز و آسیای مرکزی)، مانع عبور لولههای نفتی و گازی منطقه از ایران شد که این امر خسارتهای متعددی بر منافع ملی ایران وارد کرده است؛ از سوی جنوب (خلیجفارس و عراق) روابط ایران با همسایگان فاقد اعتماد لازم شد، عراق به ایران حمله کرد و هشت سال جنگید و امارات متحده عربی مالکیت بر جزایر ایرانی تنب و ابوموسی را ادعا کرد؛ از سوی خاور (پاکستان و افغانستان) شیعهکشی در پاکستان رونق گرفت و سپس با پیدایش طالبان، آمریکا در یک سلسله تحولات متعدد سیاسی و نظامی بعد از واقعه یازده سپتامبر 2001 خود را جایگزین طالبان در افغانستان کرده و به دنبال آن در دشمنیهای ویژهاش با ایران مسائل عمدهای از جمله بحران هستهای و نیز بیاعتمادی هماهنگ بسیاری از کشورها در تعاملات بینالمللی با جمهوری اسلامی ایران را دامن زد.
با تهاجم همه جانبه آمریکا و انگلیس و کشورهای ائتلاف به عراق و اشغال کامل این کشور در ماه مارس سال 2003، مجموعه این مسائل نه تنها یکپارچگی سرزمینی ایران را تهدید کرده، بلکه هزینههای سیاست خارجی ایران به شدت افزایش یافت. این روند مؤید لزوم توجهی ویژه و ضرورتی خاص برای طراحی ایدههای وحدت بخش و نوین برای مشارکت فعال و مؤثر در روندهای بینالمللی و نیز تدوین و اجرای یک استراتژی جامع با کار ویژههای رفاهی و توسعه همهجانبه برای تمام نقاط و آحاد ایران است، زیرا دگرگونی تحولات جهانی در آغاز قرن بیست و یکم به رهبری ایالات متحده آمریکا و تلاش برای تحقق طرح استراتژیک خاورمیانه بزرگ، موج تازهای از چالشهای داخلی و برون مرزی را علیه جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است که علاوه بر گستردگی بحرانهای خارجی بر نقشآفرینیهای هویت ایرانی هم اثر ژرفی میگذارد.
وجود قریب 70 درصد ذخایر ثابت شده نفت و بیش از 40 درصد از منابع گاز طبیعی جهان در داخل منطقهای بیضی شکل از جنوب روسیه و قزاقستان تا عربستان سعودی و امارات متحده عربی به مرکزیت کشور ایران، سبب شده تا این بستر فضایی استراتژیک با هدف تأمین امنیت جهانی انرژی تحت عنوان خاورمیانه بزرگ در عرصه سیاست نوین جهانی مورد توجه ویژه قرار گیرد. اینجا است که جمهوری اسلامی ایران با توجه به موقعیت مرکزی در این بیضی استراتژیک و نیز بهدلیل نبود همراهی و هماهنگی با نیات طراحان این سناریوی جدید، به عنوان محور اولویتدار در تحولات استراتژیک طرح خاورمیانه بزرگ از جایگاه خاصی برخوردار میباشد. منطقه استراتژیک خاورمیانه آزمایشگاه طراحی و تعمیم الگوی نوین
