
ه مرادازآن انجام کاری است که حلال نیست . خداوند در قرآن مي فرمايد:وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ8؛ وبازدركلام خداوند است كه مي فرمايد: فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً9؛ كلمه ي «اثم » به معني گناه مي باشد وجمع آن «آثام » است(ابن منظور ،1414ق ،12: 5). اين واژه در قرآن48 بار آمده است.
*شرّ:
«شر»نقيض خیر،به معني بدی،فسادو ظلم وجمع آن شروراست(مرتضي زبيدي،1205ق،7 :16).
*سيئه:
«السّيّئُ» و«السّيئه»به معنى دوكار قبيح و زشت كه اولي صفت براي اعمال مذكر ودومي براي مونث واقع مي شودخداوندمي فرمايد:«وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ10؛ »ونيزاسم است مانند:خطيئه.والسُّوءي برورزن فُعلي ،اسم است براي«فعله» والسِّيئه به منزله ي الحسني براي الحسنه است(فراهيدي .1409ق ،7: 327) اين واژه 165 باردر قرآن آمده است.
*جرم:
جرم؛يعني، گناه ودر اصل به معنى كندن وچيدن خرما ازنخل است و به خرماي چيده شده
وخشك «جريم » وبه كسي كه خرما را مي چيند «جارم »مي گويند(ابن دريد،1988م، 1: 465).اين
واژه 61 باردر قرآن آمده است.
*حرام:
نقيض و ضدحلال.ماههاي حرام؛ماههاي ذي القعده ،ذي الحجه ،محرم ورجب كه اعراب جنگ را درآن جايز نمي دانستند(جوهري ،1376ق،5: 1895).لباس احرام،لباسى است كه انسان در حج وعمره مىپوشدو ازيكسرى كارها ممنوع مىشود.اين واژه ومشتقات آن حدود 75 بار در قرآن آمده است.
*خطيئه:
این کلمه به معني نرسیدن به صواب و اشتباه کردن به صورت غیر عمدی است(فراهیدی، 1409ق،4 : 293- 292).نخوردن تيربه هدف درتیر اندازی،موفق نشدن درطلب حاجت و نرسیدن به هدف، گناه غیر عمدی و…آمده است(ابن منظور،1414ق،1: 67-65).اين واژه بامشتقاتش22 بار در قرآن آمده است11.
* فسق:
«فِسْق» به معني عصيان ،نافرماني،ترك فرمان خداوخروج از راه حق است و«فََسُقَ» ؛يعني گناه كرد ودر كلام خداوندكه مي فرمايد:«فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه12؛يعني از امرپروردگارش خارج شد»وعرب هرگاه رطب از پوست خود خارج شود مي گويد: «فَسَقَت الرُّطَبةُ من قشرها »وفسوق به معني خروج از دين وميل به معصيت است همچنان كه شيطان از امر پروردگارش خارج شد.(همان،10 :308).اين واژه با مشتقاتش 53 بار در قرآن آمده است.
*فساد:
«فساد»؛مقابل درستکاری است و مفسده خلاف مصلحت واستفساد( فساد خواهی) در مقابل
اصلاح طلبی است.خداوند مي فرمايد:«وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا13» ودر آيه ي: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ
وَالْبَحْرِ14»به معني خشكي وخشكسالي است(ابن منظور،1414ق،3: 335).
*فجور:
دراصل به معني شكافتن است،سپس در برانگيخته گرديدن گناهان ومحرمات،زنا وانجام هركارزشت ازقبيل سوگنددروغ استعمال شده(مرتضي زبيدي،1205،7: 338).بیشتر درفارسی مرادف فسق و به همراه آن بکارمي رود(دهخدا،1373،10:14975) و6 بار در قرآن آمده است15 .
*منكر:
ضد ونقيض «معروف» ؛يعني ،هرآن چه راكه شرع ودين آن را زشت وناپسند وحرام مي داند
(ابن منظور،1414،5: 233).اين كلمه 16باردرقرآن آمده است16.
*فاحشه:
فُحش ،فَحشاء وفاحشه:يعني سخن وكاروعمل قبيح وزشت و هرآن چه از گناهان ومعاصي كه قباحت وزشتي آن ها بزرگ وغليظ باشدواغلب «فاحشه» به معني «زنا» به كار مي رود.خداوند متعال مي فرمايد:«إِلَّاأَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَة17».هرچیزی که ازاندازه خویش تجاوز کند«فاحش» خوانده می شود(جوهري،1376ق ،3: 1014).اين واژه با مشتقاتش 25 بار در قرآن آمده است18.
*خبث:
«خبيث ضدطيّب به معناي پاك وخوب ازرزق وروزي ،فرزندومردم است وبه مردان نيرنگ- بازومكاروخدعه گرنيز«خبيث»گويندومجازاًبه هرامرزشت خبيث گفته مي شود(مرتضي زبيدي،1205 ق،3 :202)خداوند در آيه ي 58 سوره ي اعراف مي فرمايد:«وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا19».اين واژه در16 مورد از قرآن به كار رفته است20.
*لمم:
به معني نزديكي به گناه است وآن گناه كوچك است ؛الَّذينَ يَجتَنِبونَ كَبآئِرَالاِثمِ و الفَواحِشَ اِلاَّ اللَمَمَ 21…)و در قرآن يكبار آمده است22(ابن منظور،1414ق، 12 :549).
* وِزر:
به معنى بارسنگينى ازگناه است و«وزيـر»كسى است كه باركارهاي سنگين پادشاه را تحمل مي كند(فراهيدي،1409 ق،7 : 381).اين واژه با مشتقاتش درقرآن 27بار آمده است23.
*حنث:
حِنْث درلغت به معنای«گناه بزرگ»،شکستن سوگندو میل به حق یاباطل است(فراهیدی ، 1409ق ،3 : 206 ).اين واژه دوبار در قرآن آمده است24.
دركـتاب نثرطـوبي درخصـوص ارتباط مـاده«اثم»باديگرموادي كه با اين لفـظ قريب المعني هستند، آمده است:اگرچه معصيت،خطيئه،فواحش،منكر،جناح وامثال آنها باگناه،زشت،ناپسندو…نزديك به يك ديگرند،امادرهريك ازاين الفاظ،خصوصيتي لحاظ شده است كه به نظرمي رسد؛چون،گناه در فاعل آن نقصي مي آورد،آن را«اثم» گويندوچون مخالفت امرخداست،«عصيان» وچون انحراف ازطريق راست است،«خطيئه»وچون شناعت آن درنظرمردم،شديد است،«فاحشه»وچون تعدي به حقوق ديگران باشد،«عدوان» نامند؛گرچه در بسياري از آيات نمي توان يكي را به جاي ديگري به كار برد(شعراني ، 1380،1 :389).
اين واژههاى هفدهگانه هر كدام بيانگر بخشى ازآثار شوم گناه و حاكى از گوناگونى گناه مىباشندو هر يك با پيام مخصوص و هشدار ويژهاى،انسانها را از ارتكاب گناه برحذر مىدارند.
2-1-3- راه های ارتکاب گناه در انسان
خدای متعال درفطرت همگان شناخت نیک وبدرا قرار داده وتوسط انبیای الهی انسان را از شیطان برحذر داشته است وبسیاری از مؤمنان نیز به تأثیر منفی شیطان و هوای نفس ایمان دارند؛ولی دراثر وجود عواملی نمیتوانند،آنچنان که باید،مقاومت نمایند و دچار لغزش و گناه میشوند. لذ،ابراي گناه نكردن ياپيمودن راهي كه به تدريج باعث استحكام صفت عدالت درانسان مي شود،چاره اي جز اين نيست كه ابتدا باراه هاوريشه هاي تمايل انسان به گناه آشنا شويم وسعي كنيم اين ريشه ها را دروجود خويش،خنثي نماييم.كه دراين جا به برخي از راهها وريشه هاي ارتكاب گناه مي پردازيم:
1-3-1ضعف درخداشناسي وسستي درايمان
اگر كسي خدا را برخود شاهد و ناظر بداند و خود را در محضر خدا بداند و واقعاً به اين مطلب اعتقاد پيدا كند هرگز دست به گناه و آلودگيها نميآلايد. كسي كه در برابر ديدگان مردم گناه نميكند قطعاً در برابر ديدگان خدا،خود را از گناه حفظ ميكند.كسي كه اعتقاد دارد به: «وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ25»وبه:«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ ۚوَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ26».هرگز به دنبال گناه نميرود . امير المؤمنين (ع) ميفرمايد:«خدا رحمت كند انساني را كه هميشه پروردگارش را در نظر داشته باشد، از گناه كناره گيرد و باخواهش دل بجنگد و آرزوي دنيايي خود را تكذيب كند.آن انساني كه نفس سر كش خودرا با تقوا و پرهيزكاري مهار كند وبا لگام ترس از پروردگار بردهانش دهنه زند و مهارش را به سوي طاعت و فرمان برداري خدا كشاندواز نافرماني ومعصيت بازش دارد»(كليني،1365، 8: 172).
1-3-2- ضعف در خودشناسي وفروكاستن ارزش انساني
وقتي انسان خود را بشناسد و به مقام و جايگاه انساني و گوهر عظيم و گرانقدر خود،واقف باشدوعظمت وجود انساني رادرک کند،هرگز حاضرنمي شود که وجودخودرا بادنباله روي از شهوات وخواهش هاي نفساني تا سرحد حيواناتي چون خوک و خروس پايين آورد.بدون ترديد، هيچ يک از کساني که دنبال شهوتراني وارضاي خواهش هاي پست حيواني خودهستند،تصور درستي از وجود انساني وفلسفه ي آفرينش خويشتن ندارند.حضرت امام باقر (ع)در سفارش خود به جابر جعفى، مي فرمايد:«لا مَعرِفهَ كَمَعرِفَتِكَ بِنَفسِكَ27»(تحف العقول ،1362: 286).
1-3-3- تبعيت از هواي نفس
پيروي از خواهش هاي نفساني، گناه رادردل وذهن انسان زينت مىدهدوموجب فراموشى و غفلت مىگردد.كسى كه دراثر شهوت، انگيزهاى قوى براى ارتكاب گناه يافته باشد، معرفت خود به خدا و قيامت و احكام الهى را مزاحم اطفاي شهوت خويش مىيابد و به طور ناخودآگاه آن معرفت را ازذهـن خويش دور مىكند و ترجيـح مىدهد به آن انديشه نكند ؛ رفته رفته حالت غفلت براوعارض مىشود وبه كمك توجيهات شيـطانى، گناه بودن معاصى را انكاريا فراموش مىكندو رو به گنـاه مىآورد.
اميرمؤمنان على(ع)فرمودند:«لا تكنْ ممَنْ…اذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ»28( نهج البلاغه، 1369: 389).اين سخن امام على نشان مىدهد كه حداقل برخى از گناه كاران به سبب ناشكيبايى در برابر خواستههاى نفسانى به گناه مبتلا مىشوند و كسى كه تاب مقاومت در برابر شهوات راندارد، تاب رنجهاى ديندارى وتبعت از شرع را نيز ندارد.
1-3-4- جهل و غفلت
جهل وحماقت زمينه ي گناه را در انسان بوجود مي آورده وبه سوي گناه مي كشاند.جهل به خدا،جهل به هدف آفرينش،جهـل به قوانين خلـقت،جهل به زشتـي گنـاه وآثارآن.چنانكه يك فرد جاهـل وبي سواد غذاي آلوده به ميكروب را براثر جهل به آساني مي خورد ولي يك دكتر ميكروب شناس ، هرگزآن را نمي خورد(قرائتي ،1375: 20).غفلت نيز يكي از بيماريهاي قلب است كه انسان را از ياد خدا، مرگ، قيامت و ثواب و عقاب اُخروي باز ميدارد و در نتيجه، انسان اقدام به انجام هر كاري ميكند و هر گناهي را مرتكب ميشود.رسول گرامي (ص)در اين باره ميفرمايند: « أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ, وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ, أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ29»( نهج الفصاحه،1389: 448).
1-3-5- وجود رذايل اخلاقي
رذايل اخلاقى،هر يك منشأ گناه يا گناهانى هستند. امام اميرالمؤمنين(ع)مي فرمايد:«َالْحِرْصُ وَالْكِبْرُوَالْحَسَدُ دَواع اِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنُوبِ30»(نهج البلاغه،1369 :427).رذائلى از اين دست،خود ريشه دردنياپرستى وسوءظن به خدا دارند.كسى كه مىخواهدبه گناه مبتلا نشود،بايدباريشههاى آن مبارزه كند؛يعنى،ملكات ناپسند را ازنفس خود بزدايدو مبارزه با ملكات نفسانى درسايه ي عقايد صحيح و ايمان حقيقى به خداوندوصفات نيكوى اوامكانپذير است.ازسويى، نادرستى رابطه ي معرفتى انسان با خدا، منشأ رذايل مىشود وازسوى ديگر،رذايل نفسانى موجب گناه مىشود و به رابطه ي انسان و خدا آسيب مىرساندو بزرگترين اثر سوء را بررابطه ي انسان با خدا مىگذارد.اين تأثير سوء، ناشى از همين رابطه ي دو سويه است.
1-3-6 -كوچك شمردن گناه
يكى ازعومل بسيارمهم روى آوردن به گناه،كوچك شمردن آن است.كسى كه گناهى راكوچك مىشمارد،برانجام آن گناه جرأت مىيابدوبه هنگام ارتكاب آن گناه، دچاراحساس گناه نمىشود؛در نتيجه به انجام آن گناه عادت مىكندوهر
