
خويش ميپردازد؛ مانند آنچه در دلالت تربيتي واژه “قوا” و “نار” در آيه وقايه، اشاره خواهد شد.
برخي دلالتهاي تربيتي نيز با تحليل دقيقتر آيه و بهرهگيري از آيات ديگر قرآن، روايات معصومان(، دادههاي دانش تربيتي و غير تربيتي و… به دست ميآيد. در حقيقت، اگر تفسير را کشف مراد الهي بدانيم، تمام تلاشهايي که مفسّر به اين منظور انجام ميدهد جزو عمليات تفسير؛ بلکه فراتر از آن، يک ضرورت تفسيري خواهد بود؛ به عبارت ديگر، زماني ميتوان به کشف کامل مقاصد الهي از يک آيه پيبرد که در عمليات تفسير به ژرفکاوي وسيعتري در منابع ممکن و گوياي مقاصد آيه بپردازيم.
براي مثال؛ وقتي که قرآن به ميوه اي مانند “انجير” سوگند ياد ميکند، شايد در نگاه ابتدايي پيام تربيتي و هدايتي آن آشکار نباشد؛ ولي با تحليل دقيقتر و مددگيري از روايات معصومان 7 و استعانت از دادههاي دانش پزشکي و علم گياهشناسي و تغذيه ميتوان به پيامهاي جالبي که مرتبط با ساحتهايي از تربيت است دست يافت که در زير اشاره ميشود:
1. “والتين”، “تذکّر” و “يادآوري” يک نعمت الهي است؛ اساساً “تذکّر” يکي از روشهاي تربيتي است که مصاديقي مانند تذکّر نعمات الهي،170 تذکّر مرگ،171و… دارد.172 تذکّر و يادآوري نعمت، مايه يادآوري وليّ نعمت و زدودن غفلتِ عدم حضور وي ميگردد.
2. در روايات تفسيري بر نقش برجسته غذايي اين ميوه اشاره شده است173 که ميتواند مرتبط با دلالت و راهنمايي قرآن بر “تربيت جسمي” و ايجاد توان و قدرت به منظور اطاعت و بندگي الهي قلمداد گردد: “قوّ علي خدمتک جوارحي”174
3. “روش تأکيد” که در اين آيه به وسيله “سوگند” به کار گرفته شده است، يکي از روشهاي آموزشي و پرورشي است که بيانگر سيره قرآن در حذف، اصلاح، يا تثبيت يک ضد ارزش يا ارزش (به تناسب متعلق و محتواي سوگند) است.175
بر ايناساس ميتوان گفت: قلمرو تفسير تربيتي به وسعت کل قرآن است؛ به اين معنا که همه اجزاي قرآن هدف و جهتگيري تربيتي دارند و مستقيم يا غيرمستقيم به تربيت انسان ناظرند؛ زيرا نميتوان با استناد به آيات قرآن و روايات معصومان7 قرآن را کتاب هدايت و تربيت خواند ولي در آيه يا آياتي از آن اينهدف را نيافت. دغدغه تربيتي، مفسّر را به ژرفانديشي در آيات براي کشف جلوههاي تربيتي آن فرا ميخواند. ذهن بي رنگ و بي دغدغه، تنها فهم کلي و سطحي از آيه را پديد ميآورد امّا ذهن جستجوگر و دغدغهمند، مفسّر را به حل مشکلات و گرههاي ذهني و خارجي او و جامعهاش سوق ميدهد و اگر قرآن کتاب تربيت باشد و مهمترين معضلات زندگي انسان، معضلات اخلاقي و تربيتي باشند مفسّر به سراغ پاسخگيري از قرآن با نگاه ويژه خواهد رفت.
به منظور جمعبندي و بهطور خلاصه، فرآيند بيان معاني الفاظ و مقاصد آيات با توجّه به معاني تربيت و ساحتهاي آن را ميتوان در سطوح معنايي و موضوعي گوناگوني مورد توجّه قرار داد که از جمله ميتوان به مدل زير اشاره کرد:
تفسير تربيتي اعمّ: رويکردي که با نگرش فرايندي به تربيت، معارف تربيتي قرآن در معناي عامّ آن را در سراسر قرآن جستجو ميکند. بر اين اساس، پيام تربيتي و هدايتي قرآن ميتواند از همه آيات؛ اعمّ از آيات داستاني، تاريخي، فقهي، سياسي، کلامي و… به دست آيد.
تفسير تربيتي عام: رويکردي که صرفاً آيات اخلاقي، تربيتي و عرفاني176 را شرح و بسط کرده زواياي آن را برجسته ميسازند و دغدغهاي در کشف پيامهاي تربيتي از آيات ديگر؛ مثل آيات فقهي، سياسي، اقتصادي و… ندارند.
تفسير تربيتي خاص: رويکردي تخصصي که آيات قرآن را از زاويه علوم تربيتي مينگرد و هرآنچه از قرآن را که مرتبط با علوم تربيتي است مورد تأکيد و توجّه قرار ميدهد.
تفسير تربيتي اخص: رويکردي که از زاويه مباحث تخصصي تعليم و تربيت به آيات قرآن مينگرد؛ امّا مباحث تخصّصي اين دانش را نه در حوزه تمام علوم تربيتي که تنها بر اساس محورهاي نظام تعليم تربيت مانند: مباني، اصول، روشها، موانع، زمينه ، عوامل، آسيبها، اهداف ميپردازد و غايت آن کشف نظام تربيتي بر محور قرآن و نيز ارائه نظريه تربيتي قرآن است. اين شيوه تاکنون عمدتاً به کمک تفسير موضوعي صورت گرفته است و ارائه آن به کمک تفسير تنزيلي و ترتيب مصحفي پيشينهاي ندارد. تفسير تربيتي تنزيلي ميتواند روش تربيت قرآن و اصلاح فرد و جامعه را نشان دهد؛ به عبارت ديگر، گاه آيات قرآن توصيهها و توصيفاتي را درباره محورهاي تعليم و تربيت ارائه ميدهند و گاه، روش تربيت و تحول را آموزش ميدهند به نظر ميرسد بتوان با تکيه بر معيارها و اصولي که در تفسير تنزيلي قرآن به منظور شناسايي ترتيب نزول آيات وجود دارد، چگونگي تحوّل تدريجي مخاطبان را در بستر شرايط مختلف فردي و اجتماعي مخاطبان نشان داد و الگوي تربيت قرآني را عملي ساخت.
5. گونهشناسي تفسير و تفسير تربيتي
“تفسير” ميتواند در سبکها و گونههاي مختلف تفسيري مورد تحليل قرار گيرد. “تفسير تربيتي” نيز قابليت قرار گرفتن در اين سبکها و گونهها را دارد. هر يک از گونههاي تفسير تربيتي کارکردها و فوايدي دارد که مورد اشاره قرار خواهد گرفت. پيش از تحليل گونههاي تفسير تربيتي لازم است منظور از “گونههاي تفسيري” تبيين گردد.
5-1. گونهشناسي تفسير:
تفسير قرآن از جهات گوناگوني از قبيل مکاتب، روشها، گرايشها و سبکها، تقسيمات گوناگوني ميپذيرد که مباحث آن عمدتاً در دانش تفسيرپژوهي مورد بحث قرار ميگيرد. در تفسير پژوهي کنوني اصطلاحات متعددي مانند روش، گرايش، مکتب، مدرسه، مذهب، جريان، منهج، اتّجاه، لون و سبک رواج يافتهاند که گوياي شکلهاي گوناگون تفسير است؛ ضمن آنکه تعدّد اين عناوين، گاه به دليل تکرار يک اصطلاح به دو شکل فارسي و عربي است؛ چنانکه ميتوان منهج را با روش، اتجاه را با گرايش، مدرسه را با مکتب معادل دانست.177
تفسيرپژوهان ميکوشند تفاسير را ذيل اين عناوين دهند و آنها را تحت سامانهاي روشمند منظّم سازند. به رغم تلاشهاي صورت گرفته، چالشهاي متعدّد فراروي آنان،178 اين حرکت را کند و دستيابي به مقصد را دشوار ساخته است. عدم وجود تعاريف مورد اتّفاق و خلط اصطلاحات از جمله اين چالشهاست.
بررسي دقيق هر يک از اين اصطلاحات و ارائه تعريفي نهايي از آنها به منظور استفاده در مدلي روشمند، کاري ارزشمند و در خور توجّه است که بايد در پژوهشي مستقل مورد توجّه قرار گيرد؛ امّا به تناسب نقش آن در پژوهش پيشرو، اشارهاي کلّي به مباحث اصلي آن، ضروري مينمايد.
تفسير به اعتبار چگونگي بهرهگيري از منابع (= مستندات)، تحت عنوان “روشهاي تفسيري” دستهبندي ميشوند. روش هاي تفسير قرآن به قرآن، قرآن به روايت، قرآن به عقل، قرآن به عرفان و شهود، و اصطلاحاتي چون تفسير روايي (اثري يا مأثور)، تفسير عقلي(اجتهادي)، تفسير قرآن به قرآن، و تفسير عرفاني، (رمزي، شهودي، فيضي، باطني) ناظر به همين دستهبندي است که در تفسيرپژوهي معمولاً تحت عنوان “مناهج التفسير” يا “روشهاي تفسيري” از آن بحث ميشود.
“گرايشهاي تفسيري” که برخي آن را معادل “الاتجاه” ميدانند مرتبط با انديشه و تخصص مفسّران، دغدغهها، علائق و روحيات آنان و نيز مسأله مهم انتظار از قرآن است که در رويکرد و جهت تفسيري وي تأثير ميگذارد. گرايشهاي کلامي، فقهي، ادبي، سياسي، اجتماعي، اخلاقي، تربيتي، علمي و…از اينجمله است.
“مذهب تفسير” همان جهتگيري مذهبي و اعتقادي مفسّر و ناظر به انديشه هاي کلامي آنان است. تقسيم تفسير به تفسير اشعري، معتزلي، اباضي، زيدي، اثني عشري و… بر اين اساس است.
“لون تفسيري” به معناي صبغه و رنگ تفسير، ناظر به ويژگيهايي است که موجب تمايز ميان تفاسير ميشوند؛ خواه ويژگيهاي متعلّق به حوزه شخصيّتي مفسّر يا مربوط به منهج و گرايش و سبک تفسير وي باشد؛ بر اين اساس تأثيري که شخصيت مفسّر اعمّ از انديشهها، روحيات، تجربيات، علائق و نيز فضاي فکري و فرهنگي حاکم بر ذهن و زندگي وي بر متن تفسير ميگذارد، رنگ، صبغه و نمودي را به تفسير او ميبخشد که آن را از تفاسير ديگري که حتّي با همان گرايش يا روش نگاشته شدهاند ممتاز ميسازد که به آن “لون” تفسير گفته ميشود؛ برايمثال، تفسير ادبي پنج لون متفاوت به خود ميگيرد؛179 يا تفسير روايي، لون محض يا اجتهادي ميپذيرد.
“سبک تفسيري” با اموري مانند شيوه نگارش، ترتيب تفسير، قالبهاي پردازش تفسير و… مرتبط است. موضوعي يا ترتيبي بودن (مصحفي، تنزيلي) مزجي و غيرمزجي بودن، منظوم، تمثيلي و تصويري بودن از جمله مباحث مرتبط با سبک تفسير است.
“مکاتب تفسيري” که به نظر ميرسد، با وجود عربي بودن و به دليل کاربرد فارسي آن، معادل مناسبي براي “مدارس تفسيري” باشد؛ به معناي ديدگاهي در چگونگي تفسير است که در ميان گروهي رواج يافته و پذيرفته شده باشد، يا بر گروهي از مفسّران اطلاق ميشود که در کيفيّت تفسير قرآن ديدگاه و روش مشترکي داشته باشند.180 محور مشترک مکاتب تفسيري ميتواند منطقه جغرافيايي، استادي مؤثر، روش يا گرايشي پذيرفته شده يا ويژگيهاي ديگر باشد. کاربرد اصطلاحات مدرسه التفسير بمکّه،181 المدرسه التربويّه الوجدانيه،182 المدرسه اللّغويه،183 مدرسه التّفسير بالمعقول،184 مکاتب تفسيري185 از اين نمونه است.
در پايان، ذکر اين نکته داراي اهميّت است که در سامانه طبقهبندي تفسير، گاه يک “گرايش” تفسيري ميتواند از منظري ديگر، “روش” تفسير تلقّي گردد؛ برايمثال، گاهى مراد از “تفسير عرفانى” تفسيرى است كه در آن از كشف و شهود به عنوان يك منبع و منهج در رسيدن به مراد خداوند استفاده شده است كه در اين صورت، جزو روشهاى تفسيرى (مناهج) به شمار مىآيد و گاهى به تفسيرى اطلاق مىشود كه در آن جهتگيرى معنوى و اخلاقى و تربيتى وجود دارد كه در اينصورت زير مجموعهى گرايشهاى تفسيرى (اتّجاهات) قرار مىگيرد؛186 همچنين با گسترش دانش تفسيرپژوهي و نيز رويکردهاي نوين در فهم قرآن، روشها، گرايشها، سبکها و الوان ميتوانند توسعه يابند و مدلها کاملتر گردند؛ چنانکه رويکردهاي جديدي مانند تفسير ساختاري، تفسير بياني، تفسير تطبيقي، تفسير تمثيلي و تفسير تربيتي در پرتو توسعه مطالعات تفسيري و قرآني و تخصصي شدن فهم و برداشت از قرآن پديد آمدهاند و بايد در جايگاه مطلوب خويش در مدلها ساماندهي شوند و مدلها بر اساس توسعه دانش، متکامل و نو به نو گردند.
5-2. گونهشناسي تفسير تربيتي
تفسير تربيتي ميتواند در گونههاي مختلفي مانند گونههاي زير ظهور يابد:
1. تفسير تربيتي به مثابه روش
2. تفسير تربيتي به مثابه يک گرايش
3. تفسير تربيتي در قالب سبک
اگر دو گونه تفسير موضوعي و تفسير ترتيبي را به عنوان سبکهاي تفسيري به شمار آوريم، تفسير تربيتي را نيز ميتوان از نظر سبک در اين قالب قرار داد.
3-1. تفسير تربيتي ترتيبي:
اين گونه از تفسير تربيتي خود ميتواند در دو قالب زير شکل گيرد:
3-1-1. تفسير تربيتي ترتيبي مصحفي (به ترتيب مصحف)
3-1-2. تفسير تربيتي ترتيبي تنزيلي (به ترتيب نزول)
3-2. تفسير تربيتي موضوعي
تفسير تربيتي موضوعي ميتواند در سه شکل ظهور يابد:
3-2-1. تفسير تربيتي موضوعي درونمتني187
3-2-2. تفسير تربيتي موضوعي برونمتني188
3-2-3. تفسير تربيتي موضوعي تلفيقي
4. تفسير تربيتي به مثابه يک مکتب
5. تفسير تربيتي به مثابه يک لون
اينک به تحليل تفسير تربيتي در هر يک از قالبهاي فوق ميپردازيم. هرچند تفسيرپژوهان، معمولاً از تفسير تربيتي تحت عنوان عام “تفسير اجتهادي” و به مثابه يک گرايش و با نام “گرايش تربيتي؛ الأتجاه التّربوي” ياد ميکنند؛189 امّا با تحليل دقيقتر ميتوان آن را در ديگر گونههاي تفسيري نيز توسعه داد.
تفسير تربيتي به مثابه روش
تفسير تربيتي، به مثابه يک “روش” نيز قابل تحليل است. در اينصورت تفسير تربيتي نيز مانند تفسير علمي و تفسير عرفاني ميتواند دوساحتي باشد. اگر دادهها و گزارههاي يک علم، منبع فهم يک آيه يا گزاره قرآني قرار گيرد بهگونهاي که آن داده علمي، عامل چهرهگشايي يک حقيقت قرآني شود، تفسير به مثابه يک روش، تحقّق يافته است؛ امّا اگر صرفاً جنبههاي علمي يک آيه برجسته شود و مورد توجّه مفسّر قرار گيرد تفسير صورت گرفته بهمثابه يک گرايش جلوهگر
