
داشته، اما نسبت به تغییراتی جهت رفع مسایل محیطزیستی خوشبین بودهاند. نتایج دیگر نمایانگر این بوده که اغلب آموزشها در سطح تئوری ارائه میشوند، در حالیکه، این سطح از آموزشها تغییر چندانی در نگرش و رفتار آنها در قبال محیطزیست نمیتواند ایجاد نماید.
براون37 (2000) در تحقیق خود تلاش نموده است که دانش محیطزیستی و تأثیر آن بر نگرش محیطزیستی دانشآموزان را مطالعه کند. برای این منظور، محقق از یک پیش آزمون و پس آزمون بهره گرفته است. در شروع و پایان ترم سوم که درس علوم محیطزیستی ارائه میگردید، از دانشجویان آزمون به عمل آمده است. تعداد دانشجویان مورد آزمون 121 نفر بوده که 95 درصد آنها در رشته آموزش ابتدایی (سال دوم تا فوق لیسانس) در حال تحصیل بودهاند. پرسشنامه 35 گویهای و بر اساس مقیاس لیکرت برای ارزیابی اینکه چگونه دانشجویان، علوم محیطزیستی را درک میکنند، مورد استفاده قرار گرفته و همچنین پرسشنامه دیگری که از دو پارامتر تشکیل شده است، برای سنجش نگرش محیطزیستی طراحی گردیده است: 1) نگرش محیطزیستی دانشجویان؛ 2) حمایتهای اطلاعاتی مرتبط با محیطزیست. برای اندازهگیری پارامتر نگرشهای محیطزیستی از چهار مقوله مربوط به محیطزیست استفاده شده است: 1) منابع، جمعیت و غذا 2) تخریب زیستگاه/ تنوع زیستی 3) سموم دفع آفات و 4) استفاده از زمین. نتایج تحقیق نشان داده که بعد از شرکت در برنامه آموزش محیطزیستی در نگرش محیطزیستی دانشجویان تغییری حاصل نشده است. وی در توضیح این عدم تغییر اظهار داشته که صرف آموزش در یک ترم کوتاه، نمیتوان انتظار اثرگذاری بر نگرش دانشجویان را داشت. همچنین، مشخص گردیده که آموزشهای سخنرانیمحور اثرگذاری بهتری نسبت به اینگونه آموزشها دارد. در واقع، با بهرهگیری از استراتژیهای آموزشی مناسبتر میتوان دانشجویان را برای بحث و مشارکت بیشتر در مورد مسایل محیطزیستی که منجر به تغییر در نگرش آنها نسبت به محیطزیست میشود، ترغیب نمود. این مطالعه نشان اده که شیوه تدریس در صورتیکه درس موردنظر در یک ترم کوتاه ارائه شود، اثر کمی بر نگرش دانشجویان خواهد داشت.
کلودیانو38 (2000) در پژوهش خود «تأثیر صفات شخصی (سن، تجربه و سطح تحصیلات) بر نگرش کشاورزان نسبت به محیطزیست» را بررسی کرده است. در این تحقیق رفتار 86 کشاورز در گلخانه مورد ارزیابی قرار گرفته و همچینین، نگرش آنها نسبت به محیطزیست از طریق پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته است. یافتهها نشان دادهاند که کشاورزان جوانتر، تحصیلکردهتر، کمتجربهتر نگرش دوستانهتری با محیطزیست دارند. بیش از نیمی از کشاورزان مورد مطالعه (58.1 درصد) به نظر میرسد که از اثرات منفی کشاورزی سنتی بر محیطزیست آگاه بودهاند، اما در مقابل، به نظر نمیرسد که به مشکلات محیطزیستی توجه جدی داشته باشند.
کایزر39 و همکارانش (1999) معتقدند که نظریههای انتخاب عقلانی برای توضیح رفتارهایی که تاحدودی اخلاقی هستند، مانند رفتار محیطزیستی ناکافی هستند. این مقاله بر یک مدل بسطیافته انتخاب عقلانی از نگرش محیطزیستی بنا نهاده شده است که بر اساس احساس تعهد شخصی نسبت به محیطزیست (بهعنوان مثال، احساس مسئولیت) – به عنوان یک پیشبینیکننده اضافی از نیت به انجام رفتار محیطزیستی- گسترش یافته است. یافتههای این مقاله بر اساس دو مطالعه ارائه شده است: در مطالعه اول، یک نمونه 436 نفری از بزرگسالان سوئیس مورد سنجش قرار گرفتهاند و برای آزمون مدل پیشنهادی، مطالعه دیگری بر روی 488 دانشجوی کالج کالیفرنیا تکرار شده است. ارزیابی نهایی در چارچوب مدلسازی معادله ساختاری انجام شده است. دانش محیطزیستی، ارزشهای محیطزیستی، و احساس مسئولیتپذیری با هم 45 درصد (50 درصد در مطالعه دوم) از واریانس نیت رفتار محیطزیستی را توضیح دادهاند که به نوبه خود، 76 درصد (94 درصد در مطالعه دوم) از واریانس قابل توضیح رفتار محیطزیستی کلی را پیشبینی میکند.
ورسلی40 و اسکرزیپیک41 (1998) هدف اصلی تحقیقشان را بررسی ساخت و شیوع نگرشها و باورهای محیطزیستی در بین دانشآموزان سال آخر دبیرستان بیان کردهاند. در همین راستا، میزان نگرانی برای محیطزیست، میزان خوشبینی و بدبینی آنها درباره آیندهشان و نقش علم و تکنولوژی در حل مشکلات فعلی مورد سنجش قرار گرفته است. برای این منظور، 958 دانشآموز سال آخر دبیرستان از 32 مدرسه انتخاب شدهاند. سن نمونه انتخابی بین 15- 18 سال بوده است. پرسشنامه 40 گویهای نگرانی محیطزیستی براساس پرسشنامه باورهای محیطزیستی هررا42 (1992) طراحی شده است. نتایج نشان داده است که نگرانی محیطزیستی، تقریباً یک چهارم واریانس را برآورد میکند. همچنین، نتایج بیانگر این بوده که بهطور کلی دانشآموزان هر دو مناطق شهری و روستایی در مورد مسائل محیطزیستی کاملاً نگران و در عین حال، بدبین بودهاند. دختران نوجوان خوشبینی و حمایت کمتری از راهحلهای علمی برای مشکلات محیطزیستی نسبت به پسران نوجوان داشته و همچنین، بین پایگاه اجتماعی و حمایت از بهرهبرداری از محیطزیست ارتباط مثبتی وجود داشته است. در واقع، دانشآموزان با وضعیت اقتصادی اجتماعی پایینتر تمایل به حمایت بیشتری از بهرهبرداری و راهحلهای علمی برای مشکلات محیطزیستی نسبت به دیگران اظهار داشتهاند. علاوهبر این، آنها بر این باورند که مدارس ممکن است در شکلگیری تفکرات محیطزیستی دانشآموزان نقش مهمی ایفا کنند، به این دلیل که در مدارس مختلف، تفکرات محیطزیستی متفاوتی به چشم میخورد. بنابراین، ممکن است بدبینی با دانش محیطزیستی دریافت شده در مدارس مرتبط باشد.
هینی43 و دیگران (1995) در تحقیقشان، ارتباط بین نگرشها و رفتارهای محیطزیستی را بررسی نمودهاند. این محققین از دادههای مربوط به پروژه پیماش اجتماعی بینالمللی که بر روی نیوزلندیها در سال 1993 انجام شده است، استفاده کردهاند. پیمایش مذکور، یک پیمایش پستی و در بین بیش از 1268 نفر بالای 18 سال (با نرخ 70 درصد پاسخگویی) که به صورت تصادفی انتخاب شده است، میباشد. پرسشنامه شامل تقریباً 60 سئوال برای سنجش رفتار و تقریباً 25 سئوال برای سنجش نگرش و تعدادی سئوال جمعیتشناختی از قبیل سن، جنس، درآمد، پایگاه اجتماعی و میزان شهرنشینی) میشود. نتایج این تحقیق نشان داده است که تنها ارتباطی ضعیف بین نگرش و رفتار وجود دارد (بالاترین Adjusted R2 تنها 0.27 بود). همچنین، نتایج نشان داده که نگرشها پیشبینیکننده بهتری نسبت به متغیرهای جمعیتشناختی هستند. با این حال، شواهدی دال بر مفید بودن نگرش محیطزیستی در پیشبینی رفتار محیطزیستی وجود نداشته است.
درکسن44 و گارترل45 (1993) در مقالهای تحتعنوان «بستر اجتماعی بازیافت» به نقش بستر اجتماعی و ارتباط آن با نگرش فردی درباره محیطزیست و رفتار بازیافتی از طریق مقایسه جوامع براساس دسترسی یا عدم دسترسی به برنامههای بازیافتی پرداختهاند. در این مطالعه، ادمونتون آلبرتا کانادا که برنامه بازیافتی داوطلبانه و بدون مشوق در آن اجرا میشود، با دو منطقه دیگر بدون اجرای چنین برنامهای مورد مقایسه قرار گرفته است. بهعلاوه، منطقه آلبرتا نیز به سه بخش اصلی تقسیم گردیده است. پاسخگویان شامل افراد بالای 18 سال و تعداد نمونه 1245 نفر بوده است. آنگونه که بیان شده، زمینه اجتماعی توسط منطقه مسکونی و دسترسی به برنامه بازیافت مفهومپردازی شده است. نگرانی برای محیطزیست با پاسخ به سئوال «چقدر درباره وضعیت محیطزیست زمین نگران است؟» سنجیده شده است. نتایج این تحقیق نشان داده که ساکنان آلبرتا (منطقهای که دارای برنامه بازیافت بود) سطح بالایی از نگرانی برای محیطزیست را بیان کردهاند. میانگین نگرانی آنها 94/5 با انحراف استاندارد 35/1 بوده و اکثریت زیادی (89 درصد) عنوان کردهاند کمی نگران، 46/9 درصد خیلی نگران و یک درصد سطح پایینی از نگرانی درباره محیطزیست دارند. نویسندگان بیان کردهاند که با این توزیع عجیب نخواهد بود که بین نگرانی و متغیرهای جمعیتی و رفتار بازیافتی همبستگی پایین است. همچنین، نگرانی محیطزیستی با رفتار بازیافتی ارتباط اندکی را نشان داده و تحلیل واریانس نیز تفاوت معناداری را در میانگین نگرانی بین مناطق نشان نداده است. متغیرهای جمعیتی کمتر از یک درصد از واریانس نگرانی محیطزیستی را بیان کرده است. ساکنان شهری بیشتر از ساکنان روستا به بازیافت پرداختهاند. رفتار بازیافتی تنها با متغیر مناطق مسکونی به شدت همبسته بوده، سن بهگونه مثبتی با رفتار بازیافتی همبستگی داشته است. تحصیلات نیز همبستگی ضعیف اما مثبتی را نشان داده است. در نهایت، مدل رگرسیون چندمتغیره شامل متغیرهای مناطق مسکونی، نوع منزل مسکونی، نگرانی محیطزیستی، برنامه بازیافت، سن، تحصیلات، درآمد و وجهه شغلی را شامل گردیده است که در مجموع 43 درصد از کل واریانس تغییر در بازیافت اقلام را تبیین کردهاند.
ایپ و مائوگر46 (1989) هدف خود را در مقالهشان شناسایی ویژگیهای مرتبط با میزان تولید زبالههای جامد خانوارها و همچنین پیشنهاد سیاستهایی برای کاهش فشارهای روزافزون بر فضاهای زبالهدانیها اعلام کردهاند. دادهها از طریق پرسشنامههای پستی جمعآوری گردیده است. میزان زبالهای که از هر خانواری بهطور هفتگی جمعآوری شده است، بهعنوان متغیر وابسته انتخاب شده و دو نوع متغیر مستقل نیز مورد مطالعه قرار گرفته است: ویژگیهای شخصی و خانوادگی، نگرشها، ارزشها و رفتار خانوارها در خرید مواد غذایی. ویژگیهای شخصی و خانوادگی موردنظر شامل درآمد خانوار، هزینههای هفتگی خانوار برای مواد غذایی، سن فرد خریدکننده مواد غذایی در خانوار، سطح تحصیلات خریدار، تعداد افراد بزرگسال شاغل در بیرون از خانه، اندازه خانوار، تعداد فرزندان خانوار و حضور گربه یا سگ در خانه. متغیرهایی که نگرشها و ارزشها و رفتارها را میسنجند نیز عبارتند بودهاند از: آیا خانوار مواد را بازیافت میکنند، آیا مواد زائد را کمپوست میکنند، مقدار میوهها و سبزیجات تولیدشده در خانه (خودکفایی)، وجود و میزان استفاده از انواع لوازم خانگی، استفاده از ظروف نوشیدنیهای خاص و میزان صرف وعدههای غذایی در خارج از خانه. علاوه بر اینها سه متغیر مستقل دیگر که شامل شاخصی درباره نگرش و اعتقادات، نگرش محیطزیستی فرد مسئول خرید خانوار و کاهش مصرف گوشت میشود، نیز از طریق تحلیل عاملی بدست آمده است. از رگرسیون برای ساخت یک مدل از دادههایی که فرضیه میزان زبالهها را نشان میداد، بهره گرفته شده است. نتایج نشان داده که اغلب زنان خرید مواد غذایی خانوارها را انجام میدهند. هزینههای غذایی، نگرش محیطزیستی، مصرف نوشیدنیهای غیرالکلی در بطریهای پلاستیکی و نگهداری گربه در خانه، برای تمامی خانوارها ارتباط معناداری با میزان تولید زبالهها نشان دادهاند. خودکفایی، مقیاس رفتاری آگاهی از انرژی نیز بر زیرگروه خانوارهایی که سرپرست آنها زن بود، تأثیرگذار بوده، البته زمانی که سطح تحصیلات آنها دبیرستان و کمتر از آن بوده است. در نهایت، آنها عنوان کردهاند که نتایج حاصل از این تحقیق نشان نمیدهد که چه اقداماتی در تغییر نگرش مؤثر خواهد بود، اما بیانگر این است که تغییر در نگرش خاصی به کاهش وزن زباله میانجامد. البته باید متذکر شد که در این مقاله از هیچگونه پیشینه نظری و حتی تجربی استفاده نشده است.
2 – 3- پیشینه داخلی
صالحی (1392) در مطالعه خود تحت عنوان «بررسی نگرش زنان نسبت به بازیافت زباله های خانگی در استان مازندران» را انجام داده اند. در این پژوهش، نگرش زنان استان مازندران نسبت به بازیافت زباله های خانگی با استفاده از تکنیک پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته است. برای انجام این کار پرسشنامه بین 286 نفر از نمونه تکمیل گردید. نتایج تحقیق نشان داد که بین نگرش نسبت به بازیافت با نگرش محیطزیستی (پارادایم نوین اکولوژیکی) رابطه معنادار و مثبت وجود دارد. همچنین، بین هنجارهای اجتماعی و
