
طه مبلّغ با مخاطب خويش است؛66 ضمن اينکه جنس فرآيند “تربيت” آگاهانه ولي تأثير “تبليغ” عمدتاً ناآگاهانه است. البته اگر نسبت ميان تبليغ و تربيت در معناي عام آن سنجيده شود بسيار به هم نزديک ميگردند.
“تأديب”: با بررسي تحليلي و گسترده معاني و کاربردهاي گوناگون واژه تأديب در فارسي و عربي، که در پژوهشي ديگر انجام شده،67 حدّاقل چهار معناي “آداب آموزي، علم آموزي، اخلاق آموزي، و تربيت” ديده ميشود؛ بنابراين ضروري است که در مقايسه ميان مفهوم تأديب و تربيت، منظور خود را از تربيت و تأديب روشن کنيم. با توجّه به تعاريف و سطوح مختلفي که از تربيت به دست داده شد و مقايسه آن با معاني وکاربردهاي تأديب، ارتباط روشن ميان آن دو نيازمند تفصيل نيست.
اصطلاحات “تطهير، تهذيب، اصلاح”، نيز هر چند ايجاد تغيير مطلوب در خود يا ديگران را بر عهده دارند؛ امّا در معناي مرکزي آن، بيشتر بر نقش مانع زدايي در روند تغييرات مطلوب تأکيد شده است که خود بخشي از رسالتهاي فرآيند تربيت است؛ از اينرو تعريف تربيت به هر يک از اين اصطلاحات، تعريف به جزء شيئ خواهد بود.
اصطلاحات “تذکّر” و “موعظه” نيز بيشتر جنبه ابلاغي دارد و چيزي نظير معناي عام “تبليغ” و “ارشاد” است و پيگير ايجاد تغييرات مطلوب در انسان نيست. در دانش تعليم و تربيت از “تذکّر” و “موعظه” به عنوان دو نمونه از روشهاي مطلوب در فرآيند تربيت نامبرده ميشود.68
“تزکيه” که در آن دو معناي “رشد و بالندگي” و “اصلاح و پاکسازي”69 با تأکيد بر معناي اوّل، نهفته است70 به تربيت و اهداف آن بسيار نزديک است71 چه آنکه در اشتقاقات تربيت نيز معاني رشد و بالندگي وجود دارد؛ امّا از منظر قلمرو و شمول، تزکيه نسبت به تربيت، تنگنايي مفهومي دارد؛ زيرا تزکيه، محور رشد را پاکي معرفي ميکند و تنها شامل تربيت صحيح و معنوي است؛ در حاليکه تربيت ميتواند تربيت ناسالم را نيز در برگيرد؛ همچنين تزکيه، همه کارکردهاي تربيت؛ همچون پرورش و تأمين همهجانبه نيازهاي مادي و جسمي انسانها، به ويژه عهدهدار بودن مستقيم تربيت فيزيکي تربيتشوندگان را در برنميگيرد؛ شايد به همين دليل قرآن کريم، آنگاه که از تربيتکنندگان در دو ساحت تربيت مادي و معنوي، همچون خداوند،72 والدين و يا نقش فرعون73 در تربيت موسي سخن ميگويد، با واژه “تربيت” ياد ميکند؛ اما آنگاه که از نقش تربيتي پيامبر سخن ميگويد، واژه “تزکيه” را به کار ميبرد،74 چرا که حوزه تربيتي پيامبر به تزکيه و پيرايش معنوي انسانها محدود ميشود؛ حال آنکه کارکرد تربيتي ساير مربّيان که قرآن از آنها ياد کرده است، شامل هر دو بُعد مادي و معنوي تربيت ميگردد.75 نکته آخر اينکه “تزکيه” عمدتاً مربوط به پالايش صفات و ناظر به “اخلاق” است؛ برخلاف “تربيت” که بيشتر به رفتارهاي متربّيان توجّه دارد.
“ارشاد” از “رشد” به معناي نموّ گرفته شده است. “رشد” و مشتقات آن در نوزده آيه بهکار رفته و هسته معنايي و کاربردهاي آن، بيانگر حقيقتي متعالي و مفهومي ارزشي و کاملاً مرتبط و همسو با اهداف تربيت و کارکرد آن و نيز مقاصد قرآن و بعد هدايتي و تربيتي آن است؛76 از اين رو عناصر “جامعنگري، انتخاب احسن، خردورزي و اقامه برهان” با حقيقت آن در قرآن گره خورده است. “رشد” در فرهنگ قرآن هرگز به معناي رشد جسمي به کار نرفته است؛ بلکه از واژههاي حوزه عقل و فکر است77 که با عقل و ايمان تکامل مييابد؛78 برخلاف کاربردهاي متعارف آن در فارسي که عمدتاً در معناي جسمي بهکار ميرود. “رشد” مقصد هدايت قرآن است: “يَهْدي إِلَى الرُّشْد”.79 وقتي متربّي از نظر تربيتي و اخلاقي به سطح سلامتي رسيد کار مربّي پايان نمييابد؛ بلکه نوبت به هدفي والاتر يعني رشددهي اخلاقي و تربيتي ميرسد. اگر وظايف سهگانه مربّي را عبارت از پيشگيري، اصلاح و رشد بدانيم، رشد دادن مرحله تکامل يافته تربيت و هدف عالي و نهايي آن است.80
اينک به تحليل هدايت، اخلاق و عرفان که ارتباط بيشتري با اهداف اين پژوهش دارد و در جريانهاي تفسيري به تفسير تربيتي نزديکتر است ميپردازيم.
هدايت
“هدايت” در فارسي به معناي “راهنمايي کردن” و “نمودن راه راست”81 و در عربي به معناي “الرشاد و الدلاله”82 و ضدّ “ضلال و گمراهي”83 است. “هدايت” در فرهنگ ديني از لحاظ منبع، به هدايت “تکويني و تشريعي”،84 از لحاظ دايره شمول هدايتشوندگان، به “هدايت عامه” و “هدايت خاصه”،85 و از لحاظ کيفيّت هدايت، به هدايت “ارائهاي و ايصالي” تقسيم ميشود. در هدايت ارائهاي تنها، راه نشان داده ميشود که به آن “ارائه طريق” يا “ارشادي” ميگويند و در هدايت ايصالي، هدايتکننده، فرد را به سرمنزل مقصود ميرساند که از آن به “ايصال الي المطلوب” تعبير ميشود.86 معناي عامّ هدايت، عمدتاً جنبه ارائهاي دارد و معناي خاصّ آن جنبه ايصالي و هدفرساني. هدايت در معناي عام، نسبت به تحقق نتيجه و راهيافتگي مطلق است؛ يعني چه مخاطبان به مقصد راه يابند يا راه نيابند، هدايت صدق ميکند امّا هدايت خاصّه همان ايصال الي المطلوب است که بدون آن هدايت محقق نشده است.
نسبت هدايت و تربيت
تحليلي که در باب هدايت صورت گرفت ميتواند بر جريان تربيت نيز منطبق گردد؛ از يک منظر ميتوان “ارائه طريق” را همان “هدايتِ شناختي” يا “تعليم”، و “هدايت ايصالي” را همان “هدايت عملي” يا “تربيت” دانست. از منظري ديگر نيز ميتوان “هدايت” را همان “تربيت” دانست؛ زيرا عنوان عام “هدايت” با “تربيت” عام و عنوان خاص “هدايت” با “تربيت” خاص منطبق گردد. از آن جا که عنوان “تربيت” ضرورتاً به تربيت نتيجه بخش اطلاق نمي شود؛ بلکه هر گاه عملِ تربيتي صورت گيرد نيز عنوان “تربيت” محقق ميشود و به عامل آن “مربّي” گفته ميشود؛ بنابراين “تربيت” ميتواند با عنوان عام “هدايت” که مشروط به هدايتپذيري نيست منطبق گردد؛ اما در صورتي که مراد ما از “تربيت”، “تربيت مؤثر” باشد؛ به گونهاي که در صورت عدم حصول نتيجه، عمل تربيتي را تحقق يافته ندانيم، ميتوان آن را با “هدايت خاصه” و “ايصالي” منطبق ساخت؛ جز آنکه ميان متعلق و محتواي “تربيت” با متعلق و محتواي “هدايت” در معناي عام تفاوت وجود دارد. محتواي “تربيت” چه در تربيت “ارشادي” و چه “ايصالي”(مؤثر)، مسائل مرتبط با شکوفايي استعدادهاي متربّيان است اما محتواي معناي عام هدايت ميتواند اموري که ربطي به کمال و رشد استعدادهاي مخاطبان ندارد را نيز شامل شود. اما “هدايت” در معناي خاص با “تربيت” رابطه بسيار نزديکي دارد؛ شايد به همين دليل است که برخي در تعريف “تربيت” از واژه “هدايت” بهره جستهاند؛87
اخلاق
اخلاق جمع خُلُق يا خُلق88 به معاني “سرشت، طبيعت، عادت، خوي” و… به کار ميرود89 و حکايت گر صورت باطني و ناپيداي وجود انسان است. و خَلق بر صورت ظاهري و ديدني انسان دلالت دارد.90
در اصطلاح، اين واژه معاني و کاربردهاي گوناگوني دارد؛ از جمله، صفات نفساني، صفات راسخ نفساني، فضايل اخلاقي، نهاد اخلاقي زندگي، نظام رفتاري حاکم بر افراد، آثار عمل، شخصيت و سجيت، دانش اخلاق.91 مراد ما در اين نوشتار، علم اخلاق است که آن نيز مانند معناي اصطلاحي اخلاق، تعاريف گوناگوني يافته است.92 علم اخلاق در تعريف مورد نظر ما عبارت است از:
“دانش شناخت فضايل و چگونگي به دست آوردن آنها، و شناخت رذايل و چگونگي دوري از آنها در ارتباط با خود، ديگران و خداوند به منظور دستيابي به کمال و سعادت است”93 بنا بر اين تعريف، دانش اخلاق، هم دانشي توصيفي است؛ از بُعد شناخت فضايل و رذايل، و هم تجويزي است؛ از منظر عرضه روش اجتناب و اکتساب فضايل و رذايل.
نسبت اخلاق و تربيت
دانش اخلاق با دانش تربيت اشتراکات و افتراقاتي دارد که شناخت آن ها، حوزه هاي مشترک و مختص تفسير اخلاقي و تربيتي را روشن ميکند.
اخلاق و تربيت94 از جهت مباني، اعمّ از مباني هستي شناختي، انسان شناختي، جهان شناختي اشتراک دارند.
از جهت موضوع، هر دو دانش به طور کلي به انسان ميپردازند؛ هر چند در اخلاق؛ صفات و رفتارهاي اخلاقي آن هم در راستاي “خود سازي” مورد بحث قرار ميگيرند؛ اما در تربيت، مسائل مربوط به فرايند تربيت و ابعاد گوناگون آن مورد مطالعه و بررسي علمي قرار ميگيرد و جنبه “ديگرسازي” دارد. اين مسائل، شامل موضوعات و ابعاد وسيع تري از اخلاق است.
از جهت هدف نيز هرچند نهايتاً هر دو دانش اخلاق و تربيت، شکلگيري تغيير مطلوب در انسان را هدف گذاري کردهاند؛ اوّلاً: رويکردها متفاوت است؛ چنانکه گفته شد اخلاق جنبه “خودسازي” و تربيت جنبه “ديگرسازي” دارد؛ ثانياً: دانش اخلاق، رسالت جهتدادن به انسان در زمينه افکار، احساسات و رفتارها به سوي خودسازي و ارزشهاي اخلاقي است؛ ولي دانش تربيت درصدد حمايت علمي و نظري، پشتيباني فکري و الگودهي راهبردي براي فرايند تعليم و تربيت است.95
از جهت قلمرو نيز، دانش اخلاق در حيطه صفات و ملکات و رفتارها است و ارتباطي با بعد جسماني و ذهني انسان ندارد؛ امّا دانش تربيت شامل بُعد جسماني (تربيت بدني) و ساحت ذهني (آموزش) انسان نيز ميشود.96 علاوه بر اين، اخلاق حوزه افعال اختياري انسانها را در برميگيرد؛ از اينرو معناي آن خاصّ است بر خلاف تربيت که معناي عامّي دارد و شامل حيوانات هم ميشود؛ از اينرو اخلاق را درباره حيوانات به کار نميبرند؛ اما عنوان تربيت درباره آن ها بهکار ميرود.97
بر ايناساس ميتوان دانش تربيت را عامتر از اخلاق دانست و اخلاق را با اندکي تسامح، زيرمجموعه تربيت تعريف کرد؛ البته اصطلاح “تربيت اخلاقي” تأمين کننده جنبه “ديگرسازي” و “آموزشي” اخلاق است.
عرفان
عرفان در لغت به معناي “شناختن” و “آگاه شدن” است و بيشتر به معرفت خداوند اطلاق ميشود.98
اصطلاح “عرفان” دست کم در شش کاربرد ديده ميشود که عبارت اند از: عرفان به مثابه آموزه، تجربه، علم، راه نجات، نوعي معرفت ويژه، فرايندي از تغيير و دگرگوني. اين کاربردها بيانگر وجود دو بُعد معرفتي و وجودي انفسي براي عرفان است. عرفان به مثابه علم، به دو بخش “عرفان نظري” و “عرفان عملي” تقسيم ميشود. عرفان عملي از مقوله سير و سلوک و محصول آن شهود قلبي است. عرفان نظري نيز در حقيقت، ترجمه و تفسير مشهودات عارف است که شهود دل را در قالب الفاظ و مفاهيم بازگو ميکند.99
به طور کلي علم “عرفان نظري”، آن دسته از تعليمها و آموزشهايي است که دربردارنده شيوه سلوک و آيين رفتار است؛ اما “عرفان عملي” متن سلوک و رفتار را تشکيل ميدهد و به الفاظ، قضايا و مسائل مقيد نيست.100
موضوع “عرفان عملي” اعمال و احوال قلبي انسان است از آن لحاظ که رساننده وي به کمال نهايي است. هدف آن نيز رسيدن به کمال نهايي انسان و مقام توحيد است101 که از راه محو هستي سالک و فناي در حق ممکن ميشود و عقل از رسيدن به آن عاجز است.
نسبت عرفان و تربيت102
“عرفان” نيز مانند “اخلاق” از جهت مباني هستيشناختي، انسانشناختي و جهانشناختي با “تربيت” اشتراک دارند.
ماهيت گزارههاي دانش “عرفان” و “تربيت” دستوري و تجويزي است و هر دو در تلاشند بايدها و نبايدهايي را براي رسيدن متربّي و سالک به مقصد خود بيان کنند. هر چند دانش “تربيت”، تغيير در همه ابعاد وجود آدمي(شناختي، عاطفي، رفتاري، جسمي) را هدفگذاري ميکند؛ امّا عرفان عملي صرفاً از حالات و فعل و انفعالات دروني و قلبي که در مسير کمال نهايي انسان است بحث مينمايد.
هدف و غايت “عرفان” و “تربيت” رساندن انسان به حداکثر کمال ممکن103 و رفع موانع طيّ اين طريق است؛ در اين راستا هر دو بر استمرار و تدريج و عدم توقف در مراتب کمالي و مدارج سلوکي تأکيد ميکنند؛ هرچند روش رسيدن به اين غايت، در “عرفان” محدود به رياضات و مراقبات و شيوه هاي سلوکي خاصي است؛ اما در “تربيت” چنين محدوديتي وجود ندارد و از روشهاي بسيار متنوّعي براي هموار شدن اين مسير استفاده ميشود.
تفاوت ظريف ديگر آنها در هدف اينکه، جهتگيري کلان دانش و فرايند “تربيت” در جهت “ديگرسازي و متربّيپروري” است؛ ولي علم “عرفان عملي” درصدد ارائه قوانيني براي رسيدن سالک به مقصود خود است؛ در اينجهت هر چند نقش مرشد و استاد
