
«گرایش مصرفکنندگان نسبت به بازیافت ضایعات الکترونیکی در کالیفرنیا» بهدنبال دستیابی به برآوردی قابل اعتماد از حجم ضایعات الکترونیکی انباشته شده در خانهها بودهاند. همچنین، نگرش ساکنان کالیفرنیا را به شیوههای بازیافتی و نوع رفتار آنها را در مواجه با آن مورد بررسی قرار دادهاند. این تحقیق با استفاده از شیوه پیمایشی مقطعی و به صورت پستی اجرا گردیده است، نمونهها بهصورت تصادفی و همچنین با بهرهگیری از نمونهگیری خوشهای تعیین شدهاند. در مجموع، آنها شش استان کالیفرنیا و تعداد 3000 نفر برای بررسی انتخاب کردهاند. چهار بخش اصلی که در این تحقیق به آن پرداخته شده است عبارتند از: نگرش و رفتار محیطزیستی ساکنان، اطلاعات و آگاهی از ضایعات الکترونیکی و مقدار اقلام الکترونیکی ذخیره شده در خانهها، خصوصیات جمعیتی و اجتماعی – اقتصادی، انتخاب یکی از پنج گزینه از شیوههای بازیافت ضایعات الکترونیکی. نتایجی که از این تحقیق حاصل شده شامل موارد زیر است: تقریباً 8/7 میلیون تلویزیون، 8 میلیون کامپیوتر و لپتاپ، 6/2 میلیون مانیتور و 38 میلیون لوازم الکترونیکی بزرگ و کوچک دیگر که استفاده نمیشوند، در خانهها نگهداری میشود. این برآورد قابل اعتمادی از حجم ضایعات الکترونیکی موجود در خانههاست. همین برآورد گویای عدم کارایی زیربنای اقتصادی بازیافتی کالفرنیا است. چهار شاخص مورد استفاده در این تحقیق که نگرش مردم را میسنجد شامل: گرایش به پرداخت نقدی برای مسایل محیطزیستی، رفتارهای محیطزیستی در بیرون از خانه مثل عضویت در سازمانهای محیطزیستی، شرکت در جلسات آنها و…، رفتارهای محیطزیستی درون خانه مثل صرفهجویی در مصرف آب یا استفاده از محصولات خانگی حامی محیطزیست، اعتقاداتی که به محیطزیست احترام میگذارد. به نظر این محققان، این شاخصها همراه با متغیرهای اجتماعی– اقتصادی، تمایل عمومی به تحویل ضایعات الکترونیکی برای جداسازی جهت بازیافت کردن را اندازهگیری میکند.
سافورز29 و دیگران (2006) در پژوهشی تحت عنوان «گرایش خانوارها به بازیافت ضایعات الکترونیکی در کالیفرنیا» 3000 خانوار را در 4 ایالت مورد مطالعه قرار دادهاند. آنها از شیوه پیمایش پستی بهره گرفتهاند. نتایج حاصل از تحقیق نشان داده که خانوادههای کالیفرنیایی در سال 2004 تقریباً 7/8 میلیون دستگاه تلویزیون، 8 میلیون کامپیوتر، 3/6 میلیون مانیتور، 38 میلیون لوازم الکترونیکی مستعمل در خانههایشان نگهداری میکنند. این نتایج گویای نامناسب بودن زیربنای اقتصادی بازیافت موجود در کالیفرنیاست. همچنین، یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که بازیافت خانگی و فاصله از مراکز بازیافتکننده، دو مورد از شاخصهای محیطزیستی پیشبینیکننده بازیافت ضایعات الکترونیکی مهم هستند. همچنین، متغیرهای جنسیت، سن و تحصیلات نیز از لحاظ آماری معنادار نبودهاند.
مارتین و همکارانش (2006) در تحقیق خود تحتعنوان «تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و ساختاری در بازیافت زبالههای خانگی: یک مطالعه موردی» از دو شیوه کمی و کیفی بهره گرفتهاند. بدین منظور، پرسشنامه پستی به صورت تصادفی بین360 خانوار توزیع گردیده است. پرسشنامه مذکور در پنج بخش تقسیم شده که اطلاعاتی را درباره نگرش عمومی اجتماعی و محیطزیستی، آگاهی از گزینههای دفع زباله فعلی، تمایل به شرکت در طرح بازیافت، اولویتهای طرح، ارزیابی از امکانات بازیافت برنلی (منطقهای از انگلستان که تحقیق در آن انجام گرفته است)، شیوههای دفع فعلی و عادات خرید سرپرست خانوار جمعآوری میکند، بخش ششم پرسشنامه در مورد جزئیات اجتماعی، اقتصادی و جمعیتی است. همچنین با نمونهای از جمعیت آسیایی- بریتانیایی مصاحبههایی گروهی برای دستیابی به دیدگاههای آنها انجام گرفته است. پرسشنامههای برگشتی (میزان پاسخگویی) برابر با 33.3 درصد است. نتایج تحقیق نشان داده که 70 درصد از پاسخگویان نگرش مثبت و 3 درصد نگرش منفی نسبت به بازیافت داشتهاند و تقریباً یک چهارم نظری نداشتهاند. نزدیک به یک سوم از مردم به طیف بیشتری از مواد بازیافت ابراز تمایل کرده، حدود یک چهارم از پاسخدهندگان فکر میکنند که مراکز بازیافت خیلی دور هستند. همچنین در رتبهبندی خدمات ارائه شده توسط شورای شهر براساس یک مقیاس 5 نقطهای بسیار ضعیف تا بسیار خوب، بهطور کلی مردم نسبت به این خدمات راضی بودهاند. در این تحقیق سه سطح مشارکت در نظر گرفته شده است که شامل عدم بازیافت، بازیافت گاهگاهی و بازیافت کامل میشود. بیش از نیمی از افراد (55 درصد) بازیافت گاهگاهی انجام داده و کمتر از یک سوم (27.5 درصد ) بازیافت کامل و 17.5درصد چیزی را بازیافت نمیکنند. تمایل اندکی برای بازیافت کامل از سوی خانوادههای بازنشسته و کسانی که در گروههای بالاتر مالیاتی قرار دارند، وجود داشته؛ در حالیکه غیربازیافتکنندهها به سمت گروههای مالیاتی پایینتر گرایش داشته است. بازیافتکنندگان کامل، به احتمال زیاد در ملک و املاک مجزا یا نیمه مجزا زندگی میکنند، خانوادههای جوان شاغل بدون فرزند و خانوادههایی دارای کودک به احتمال زیاد در گروه غیربازیافتکنندگان قرار دارند. همچنین، رتبهبندی عوامل مرتبط با بازیافت از لحاظ راحتی صورت گرفته است. این عوامل شامل ذخیرهسازی، مرتبسازی، شستشو، برچسب زدن و زمان صرفشده میشوند. غیربازیافتکنندگان ذخیرهسازی و مرتبسازی زباله را بسیار بیشتر از بازیافت کردن، نسبتاً ناخوشایند ارزیابی کردهاند. در بررسی اثر احساس مؤثر بودن، بازیافتکنندگان کامل تمایل بر این باور بودهاند که آنها میتوانند بیشترین تأثیر را داشته باشند، درحالیکه غیربازیافتکنندگان خود را بهعنوان کم تأثیرگذار ادراک میکنند. به نظر محققین، این یافتهها ممکن است نشان دهد افرادی که معتقد به تأثیر کمتر خودشان هستند، بر این باور نیز هستند که، مسئولیت کمتری دارند. در بررسی تأثیر عادات خرید مشخص گردیده که نزدیک به 70 درصد از پاسخدهندگان مدعی هستند که محصولات بازیافت شده را خریداری میکنند، هر چند سهم بزرگی از پاسخدهندگان درباره کیفیت و هزینههای خود تردید دارند. همچنین، برای مصاحبه گروهی 34 پاسخگو که دامنه سنی آنها بین بیست تا شصت سال بود، شرکت کردهاند. طی اجرای گروه کانونی، هفت موضوع اصلی مطرح گردیده است. پاسخگویان بهطور کلی معتقد بوده که بازیافت به نفع محیطزیست است به این دلیل که منابع زمین را نجات میدهد، و ضایعات کمتری برای دفع ایجاد میکند و… . بازیافت خانگی، حداقل در میان این دسته از پاسخدهندگان، به نظر میرسد توسط زنان خانوارها (و تا حدی فرزندان) انجام میگیرد. رویکرد به شارژ برای دفع زباله به صراحت رد نشده است، اما اکثر پاسخدهندگان آن را برای مردم، بهویژه برای خانوادههای بزرگ و کسانی که درآمد پایینی دارند، ناعادلانه دانستهاند. بر ضرورت وجود امکانات کافی در منزل، مانند فضای ذخیرهسازی کافی در داخل و خارج و بر سطلهای اضافی تاکید گردیده، زیرا که همین موضوع بهعنوان یک مانع عمده برای طرح شارژ / پاداش ناعادلانه تلقی میشود. بسیاری از پاسخدهندگان از طیف گستردهای از موارد که میتواند بازیافت شود به نظر میرسد ناآگاه بوده، که این موضوع از نظر این محققین نشاندهنده نیاز به آموزش عمومی مردم در این زمینه است. عادات خرید پاسخگویان نشان داده که آنها بهطور گسترده به خرید محصولات بازیافت شده تمایل داشتند، اما تنها تا زمانی که کیفیت یک مسئله نباشد.
داربی30 و اُبرا31 (2005) در تحقیق خود، چگونگی بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی32 کوچک و نگرش افراد را نسبت به دور انداختن این قبیل زبالهها در شهرهای کاردیف و ولز بررسی کردهاند. این محققان یک نظرسنجی در میان تقریباً 5،000 خانوار و حدود 30 مصاحبه نیمهساختیافته انجام دادهاند. آنها استدلال نمودهاند که پاسخدهندگان به زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچکتر نسبت به زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی بزرگ توجه کمتری میکنند، زیرا که وسایل کوچک راحتتر دور انداخته میشوند و همچنین به آنها بهعنوان وسایلی که میتوانند بازیافت شوند، نگریسته نمیشود. یافتههای تحقیق نشان داده که 97 درصد زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک بازیافت نمیشوند، زیرا همانگونه که مصاحبهها نشان داده، خانهدارها درباره چگونگی بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک آگاه نیستند. شاید به دلیل سختیهای حمل و نقل، خانهدارهای با درآمد سالیانه کمتر، علاقه کمتری به بازیافت اینگونه زبالهها دارند. با اینحال، خانهدارها، تمایل کمتری به دور انداختن زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک همراه با زبالههای دیگر دارند، آنها این وسایل کوچک را نگه میدارند و به دیگران برای استفاده مجدد میدهند. زنانی که بازیافت نمیکردند، نسبت به مردان تمایل کمتری به بازدید از سایتهای بازیافت داشتهاند. بهطور کلی، آشنایی با بازیافت، چندین اثر دارد: کسانی که بهطور معمول بازیافت میکنند، تمایل بیشتری به بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک داشته و کسانی که بازیافت نمیکردند تمایل بیشتری به دور انداختن زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک همراه با زبالههای شهری داشتهاند.
لارسن33 (2001) در مقاله خود به بررسی زبالههای محیطزیستی و نگرش به بازیافت پرداخته است. وی با مرور کوتاهی بر تحقیقات پیشین که به مسائل محیطزیستی یا بازیافت توجه داشتهاند، مقیاسی تحتعنوان «نگرش به بازیافت» را با 20 گویه طراحی نموده که نگرش نسبت به بازیافت ضایعات محیطزیستی را میسنجد. در این تحقیق، 452 دانشجوی دوره کارشناسی (195 مرد و 257 زن) دانشگاه ایالت ارگان34 شرکت کردهاند. میانگین سن آنها بین 21 تا 22 سال بوده است. نتایج حاصل نشان داده که مقیاس «نگرش به بازیافت» از همگرایی دورنی مناسبی برخوردار است. البته در کنار این مقیاس، مقیاسهای محیطزیستی دیگری از جمله مقیاس نگرش به حمل ضایعات هستهای، نگرش به حفظ مسیر حرکت ماهیهای سالمون، و نگرش نسبت به کنترل موالید سنجیده شده است که با مقیاس«نگرش به بازیافت» همبسته بود؛ در واقع، افرادی که با بازیافت کردن موافق بودهاند، نسبت به حمل و جابجایی ضایعات هستهای مخالف بودند و دو مورد دیگر با نگرش به بازیافت همسو بودهاند. در نهایت، محقق اظهار داشته است که ممکن است این مقیاس برای کشورهای دیگر نیز مفید باشد.
چاپمن35 و شارما36 (2001) در مقاله خود با عنوان «نگرش و رفتار محیطزیستی دانشجویان سال اول و دوم در شهرهای آسیایی: مروری بر استراتژی جهت پیادهسازی برنامههای محیطزیستی مدارس» نشان دادهاند که نگرش و دانش محیطزیستی دانشجویان سال اول و دوم هندی و فیلیپینی و آمادگیشان برای مشارکت در رفتارهای حامی محیطزیست میتواند منجر به تغییر شیوه زندگی شخصیشان شود. در اکثر موارد، فعالیتهای آموزشی محیطزیستی درون موضوعات علمی متفاوتی تعبیه شدهاند. در این پژوهش از ابزار مصاحبه بهره گرفته شده است و هدف از این مصاحبهها دستیابی به اطلاعات ذیل بوده است: منبع و فراوانی مواجهه دانشآموزان با اطلاعات محیطزیستی بیرون از مدرسه، درک دانشآموزان از کیفیت آموزشهای محیطزیستی، آگاهی و دغدغه نسبت به مسایل محیطزیستی، گستره دانش مفهومی و واقعیشان از محیطزیست و تمایل آنها به مشارکت در برنامههای حامی محیطزیست برای حفظ محیطزیست. همچنین، ارتباط بین آموزش محیطزیستی و آگاهی محیطزیستی برای بررسی اینکه آیا آموزش محیطزیستی مدارس میتواند به شکلگیری نگرشهای محیطزیستی کمک کنند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نتایج نشان داده است که اکثر اطلاعات دریافتی آنها درباره محیطزیست از طریق رسانهها بهویژه تلویزیون کسب شده و والدین منبع ضعیفتری در اطلاعات اکتسابی آنها درباره محیطزیست بودهاند. بهعلاوه، آگاهی نسبتاً کمی درباره مشکلات محیطزیستی حال حاضر داشته، اما نسبت به تغییراتی جهت رفع مسایل
