
پاداشهای کوتاهمدت خود با استفاده از اقلام تعهدی اختیاری سود شرکت را مخدوش میسازند.
نتايج پژوهش حاجيوند (1376) كه در شركتهاي توليدكنندهي سيمان انجام شده، نشان داد كه هدف مديريت از دستكاري سود، افزايش منافع شخصي مديريت است. نتایج مطالعه خوشطینت و خانی (1382) نیز نشان داد مدیران تمایل دارند تا در جهت افزایش پاداش خود به اعمال مدیریت سود در دورههای سودده و زیانده شرکت پرداخته و در دورههای سودده به هموارسازی سود بپردازند.
2-4-2-2) اعتبار، سرمایه انسانی و امنیت شغلی مدیر
فاما42 (1980) ابراز داشت که سرمایه انسانی مدیران برای آنها اهمیت زیادی دارد. بازار کار داخلی و خارجی مدیریت، بسته به برداشتش از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت است که میزان اعتبار، حقوق و پاداش وی را تعیین می کند. ارقام حسابداری نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم در برداشت بازار کار از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت تاثیر گذار است. همچنین ارقام حسابداری میتوانند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر تصمیمات سهامداران و هیأت مدیره برای تجدید یا خاتمه مدیریت مدیرعامل اثر گذار باشد. بنابراین مدیر انگیزه کافی برای مدیریت سود را دارد.
فادنبرگ و تیرول43 (1995) در مطالعه خود میدهد به این نتیجه میرسند که مدیران هموارسازی سود را به منظور حفظ موقعیت خود انجام میدهند. آريا و همكاران44 (1998) نيز بيان ميكنند كه انگيزهي اصلي مديران براي هموارسازي سود امنيت شغلي آنهاست.
2-4-2-3) انگیزههای درونشرکتی
اگر شرایط کاری افرادی در درون شرکت متاثر از اعداد حسابداری باشد، انگیزه کافی برای مدیریت سود فراهم میگردد. به عنوان مثال در يك شركت ممكن است به منظور جلوگيري از انحراف بودجه و دستيابي به استانداردهاي عملكرد مورد نظر گزارش هاي مالي [و حتی صورتهای مالی] دستكاري شود.
لئون و راك45 (2002) با در نظر گرفتن اقلام تعهدي واحدهاي تجاري يك شركت بينالمللي در آمريكاي شمالي به مطالعه تاثير انحراف بودجه بر مديريت سود پرداختند. آنها به این نتيجه رسيدند كه در شركت تغييرات بودجه در پاسخ به انحراف از بودجه در سال قبل انجام ميشود و در شرايط انحراف مثبت از بودجه، خالص تغييرات در بودجه از انحراف مثبت بيشتر است. آنها موضوع تحقيق را در دو شرايط ايجاد سود (زياد) دائمي و زودگذر بررسي كردند. آنها به این نتيجه رسيدند هنگامي كه انحراف مثبت نسبت به بودجه وجود دارد و سود بدست آمده زودگذر است، مديران از روش مديريت سود كاهنده سود استفاده ميكنند. مورفي46 (2001) با انجام تحقيقي به بررسي رابطه بين ماهيت استانداردهاي عملكرد در قراردادهاي انگيزشي و هموارسازی سود پرداخت. او نتيجه گرفت كه شركتهايي كه از استانداردهاي معين خارجي استفاده ميكنند (يعني استانداردهايي كه تحت تاثير عناصر داخل شركت نباشد مثل استانداردهاي گروه استانداردگذاري، استانداردهاي ثابت و هزينه سرمايه) به نسبت شركتهايي كه از استانداردهاي داخلي استفاده مي كنند (بودجه،عملكرد سال گذشته، استانداردهاي ذهني) به احتمال كمتري دست به هموارسازی سود ميزنند.
2-4-2-4) تغییر مدیران اجرایی ارشد
مدير در حال بركناري به منظور افزايش شهرت و پاداش خود تلاش خواهد كرد سود گزارش شده را در سالهاي پاياني حضور خود افزايش دهد (پورسيا47 ، 1993). فرضيه ديگري كه در اينجا مطرح است فرضيه جايگاه مدير در هيئت مديره پس از بركناري است. بريكلي و همکاران48 (1999) دريافتند عملكرد حسابداري و عملكرد بازار سهام شركت قبل از بركناري مدير با احتمال حفظ جايگاه مدير پس از بركناري در هيئت مديره رابطه مستقيم دارد. هردوي این فرضيهها نشاندهنده وجود انگيزه مديريت سود براي مدير در حال بركناري در سالهاي آخر حضور وي در شركت است.
همچنین در سال تغییر مدیر عامل، انگیزههای متعددی را میتوان برای مدیریت سود کاهنده برشمرد. اولین انگیزه، یک مسئله روانشناختی است. مدیر عامل جدید ممکن است در سال ورودش با مدیریت سود کاهنده، مدیرعامل قبلی شرکت را مقصر جلوه داده و از این طریق شخصی را که همگان با وی مقایسه میکنند را در جایگاه عملکردی نازلی قرار دهد. از طرف دیگر با این کار وانمود میکند شرکت را در وضعیت بدی تحویل گرفته و سطح انتظارات را از خود کاهش میدهد. انگیزه دوم، مسئله حداکثر کردن پاداش است. مدیر عامل جدید در سال ورودش به شرکت با مدیریت سود کاهنده، از یک طرف مبنای محاسبه پاداش را در سطح پایینتری قرار میدهد و از طرف دیگر بستر را برای معکوس کردن اقلام تعهدی و مدیریت سود افزاینده در سال بعد فراهم میکند. انگیزه سوم، مسئله اعتبار و دوره تصدی مدیرعامل است. مدیرعامل جدید این انگیزه را دارد تا با افزایش دوره تصدی، رفاهش را افزایش دهد. از آنجایی که موضوع پایاننامه در مورد همین انگیزه است، توضیحات بیشتری با خواست خداوند ارائه خواهد شد.
2-5) مدیریت سود خوب و مدیریت سود بد
در سالهای اخیر در تعدادی از تحقیقات، سعی در طبقهبندی مدیریت سود به دو طبقه خوب و بد یا مفید و فرصتطلبانه شده است. اما به نظر میرسد قبل از ورود به چنین بحثی باید مشخص گردد از دید چه کسی و یا چه کسانی این بحث میخواهد مطرح شود؛ از دید شرکت به عنوان یک شخصیت مستقل (نظریه تفکیک شخصیت)، از دید مالکان شرکت (نظریه مالکانه)، از دید سرمایهگذاران و اعتباردهندگان بالقوه، از دید دولت، از دید خصوصیات کیفی اطلاعات مالی، از دید حسابداران، از دید اخلاق و یا … . به عنوان مثال فرض کنید شرکتی برای کاهش میزان پرداخت مالیات، اقدام به مدیریت سود کاهنده میکند؛ یعنی سود خالص را کمتر جلوه میدهد. حال اگر از دید شرکت به قضیه بنگریم، این نوع مدیریت سود خوب است. اگر از دید دولت نگاه کنیم، این نوع مدیریت سود بد است. اگر از زبان مالک سخن گوییم، این نوع مدیریت سود مطلوب و اگر از حسابداران شرکت و یا اخلاق بشنویم، این کار نامطلوب است. بنابراین اگر در بحث دقیق شویم ملاحظه میکنیم خوب یا بد بودن مدیریت سود بستگی به این دارد که از منظر چه کسی به موضوع نگاه میشود. اما در مجموع برخی از انواع مدیریت سود مفید و برخی غیرمفید میباشند که در تحقیقات مختلف به آنها اشاره شده است. به عنوان مثال افشای برخی اطلاعات محرمانه در قالب مدیریت سود، مجموعا مطلوب و مدیریت سود با انگیزه منافع شخصی نامطلوب هستند.
سوبرامانیام49 (1996) در تحقیق خود به وسیله مدل جونز، اقلام تعهدی را به دو دسته اختیاری و غیراختیاری تقسیم کرد و پس از کنترل اثر جریانهای نقدی عملیاتی و اقلام تعهدی غیراختیاری بر بازده سهام، مشاهده کرد که بازار سهام در برابر اقلام تعهدی اختیاری واکنش مثبت نشان میدهد. وی نتیجه گرفت که مدیران با استفاده از مدیریت سود میکوشند درباره قدرت سودآوری آینده شرکت اطلاعات محرمانهای را افشا کنند. در تحقیقات دیگری نیز این نتیجه کسب شد که مدیریت سود ابزاری برای افشای اطلاعات محرمانه شرکت است و لذا اگر مدیریت سود به شیوهای مسئولانه اعمال شود، این کار بد نیست (دمسکی و سپینگتن50، 1990؛ فلتام و اولسان51 ، 1996؛ لئو و همکاران52، 1997؛ بارث و همکاران53، 1999؛ تاكر و زارووين، 2006). هلی و والن (1999) تعریف خود را از مدیریت سود به مدیریت سود فرصتطلبانه محصور نمودند.
2-6) الگوهای مدیریت سود
شرکتها میتوانند با توجه به شرایط و انگیزههایی که دارند از الگوهای مختلفی برای مدیریت سود استفاده کنند. الگوی مدیریت سودی که یک شرکت اعمال میکند ممکن است در طول زمان تغییر کند. برخی از این عوامل عبارتند از تغییر مفاد قراردادها، تغییر سطح سودآوری، تغییر مدیرعامل، نیاز به تامین مالی، تغییر در وضعیت سیاسی شرکت و غیره. این الگوها عبارتند از:
به حداکثر رساندن سود: عموما در شرکتهایی که انگیزههای مربوط به منافع شخصی در آنها شدید است، این الگو حاکم میباشد. به عنوان مثال در شرکتهایی که پاداش، همبستگی زیادی با عملکرد شرکت دارد. همچنین شرکتهایی که نیاز به تامین مالی دارند، جهت ارائه تصویر بهتری از شرکت و در نتیجه تحمل هزینه سرمایه کمتر، ارائه این الگو محتمل است. در مورد شرکتهایی که به مرحله نقض مفاد قرارداد وام نزدیک میشوند نیز باید منتظر ارائه این الگوی مدیریت سود بود. چراکه اینگونه شرکتها برای فرار از نقض مفاد قرارداد وام و تحمل هزینههای بسیار سنگین، انگیزه فراوانی برای مدیریت سود در جهت افزایش سود دارند.
به حداقل رساندن سود: شرکتهایی که از لحاظ سیاسی در معرض دید و توجه عموم هستند، هزینههای زیادی را به خاطر این وضعیت متحمل میگردند و لذا ترجیح میدهند این الگوی مدیریت سود را در پیش بگیرند. بهعلاوه شرکتهایی که انگیزه کاهش مالیات دارند نیز از این الگو استفاده میکنند. در مورد تغییر مدیرعامل نیز همانطور که در قسمت انگیزههای مدیریت سود ذکر شد، در سال تغییر مدیرعامل ممکن است انگیزه کاهش سود وجود داشته باشد؛ که در آن موارد نیز استفاده از این الگو محتمل است.
استقبال از زیان: در این الگو معمولا شرکت به صورت طبیعی دچار زیان میشود و از آنجایی که میزان این زیان تفاوت چندانی در وضعیت شرکت و به خصوص مدیر نخواهد داشت، مدیر اقدام به مدیریت سود کاهنده کرده و این زیان را بیشتر میکند. شرکت با این کار زیانهای آینده را در این دوره شناسایی کرده و احتمال افزایش سود در دورههای آتی را افزایش میدهد. هنگامی که شرکت دچار بحران سازمانی یا تجدید ساختار میشود احتمالا این الگو را اعمال خواهد کرد. هلی54 (1985) در مقاله خود مدیرانی را معرفی میکند که سود خالص شرکت آنها از حداقل مبلغ مندرج در برنامه پاداش کمتر است و احتمالا از چنین الگویی استفاده میکنند.
هموارسازی سود: نوسانهای سود طی دورههای متوالی، اعتماد سرمایهگذاران را نسبت به آینده شرکت کاهش میدهد و متعاقب آن بر قیمت سهام تاثیر منفی میگذارد (کریسچنهیتر و ملومد55 ، 2002). هموارسازی سود بیانگر تلاش مدیریت برای کاستن نوسانهای سود است تا حدی که در محدودهی خطمشی حسابداری و مدیریت، منطقی و قابل قبول باشد (بیدلمن، 1973). بنابراین انگیزههای اصلی هموارسازی سود عبارت است از کاهش ریسک شرکت از طریق افزایش قدرت پیشبینی سرمایهگذاران، افزایش قیمت و بازده سهام و کاهش هزینههای استقراض (بارنی و همکاران، 1976). البته در تحقیقات، انگیزههای دیگری نیز برای هموارسازی سود مطرح شده است؛ به عنوان مثال میتوان به افشای اطلاعات محرمانه (سانکار و سابرانیام56 ، 2001)، افزایش محتوای اطلاعاتی سود (تاکر و زارووین، 2006) و حفظ موقعیت مدیر در شرکت (فادنبرگ و تیرول، 1995) اشاره کرد.
2-7) ابزارهای مدیریت سود
مدیران ممکن است به روشهای مختلفی روی سودهای گزارش شده اثر بگذارند و آن را مدیریت نمایند. به این روشها و تکنیکهای مختلف مدیریت سود، ابزارهای مدیریت سود گفته میشود. ابزارهای مدیریت سود را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
2-7-1) مدیریت سود بر اساس فعالیتهای واقعی
عبارتست از عملیاتی از ناحیه مدیریت که از عملیات عادی تجاری انحراف دارد و با هدف دستیابی به آستانه خاصی از اعداد حسابداری صورت میپذیرد. به عبارت دیگر «مدیریت سود بر اساس فعالیتهای واقعی» روشی است که مدیر برای رسیدن به سطح سود مورد نظر خود، تصمیمات واقعی اخذ میکند؛ به عنوان مثال به منظور افزایش سود، میزان هزینه تبلیغات را کاهش میدهد. ملاحظه میگردد که در این نوع مدیریت سود تغییرات ملموس اقتصادی در شرایط شرکت داده میشود و تنها دستکاری روشهای حسابداری صورت نمیگیرد. بنابراین این نوع مدیریت سود منجر به هزینههای اقتصادی واقعی نیز برای شرکت میشود. برخی از انواع این نوع مدیریت سود عبارت است از :
دستکاری مخارج اختیاری : مخارج اختياري از قبيل هزينههاي تحقيق و توسعه، پاداش مدیران، هزینه تبلیغات و هزينههاي عمومي، اداری و فروش انعطافپذیری بیشتری دارند و مديران از تعديل اين هزينه¬ها براي دست يافتن به سطح سود مورد
