
مکاتب بشري و الهي؛ بهويژه قرآني، پاسخهاي جديدي به پرسشهاي تربيتي ارائه ميدهد، نظريات آنان را تأييد، تنقيح، تکميل يا رد ميکند، يا موضوعات جديدي را بهعنوان پيشنهادهاي قابل پژوهش مطرح ميسازد؛ اين تعامل دوسويه ميتواند تا ارائه نظريه جامع تربيتي قرآن که شامل تمامي عناصر نظام تربيتي بر محور قرآن و سنت است ادامه يابد تا مربّيان تربيتي بتوانند با بهکارگيري قوانين حاکم بر تربيت الهي استعدادهاي بالقوه انسان را شکوفا ساخته و در بهفعليت رساندن آن کمک نمايند.
زمينههاي بهرهگيري از علوم انساني در تفسير
بهطور کلي زمينههاي بهرهگيري از علوم انساني در تفسير به طور اعمّ و تفسير تربيتي به طور خاص را ميتوان تحت چهار محور تحليل کرد:
1. تحليل ارتباط بين پديده ها
در قرآن مجيد، از پديدههاى مختلف انسانى و ارتباط بين آنها بسيار سخن به ميان آمده است، ولى معمولاً اين ارتباط با بيانى صريح و تفصيلى ارائه نشده است؛ بلكه با نهايت ايجاز و به صورت پراكنده، در آيات و سور مختلف مطرح شده است. آگاهى از مباحث علوم انسانى سبب مىشود تا شكلهاى مختلف ارتباط بين پديدههاى انسانى به عنوان يك مسئله براى مفسّر مطرح شود و از اين راه، زمينه توجّه و دريافت نكتههاى دقيق و ظرافتهاى رعايت شده در آيات و فهم كاملتر و پربارترى از آيات فراهم آيد.
2. ترجيح يک برداشت بر ديگر برداشتها
دستاوردهاى علمى، چنانچه از قطعيت برخوردار باشند، مىتوانند قرينهاى براى درستى و دستكم ترجيح يك برداشت از آيه بر برداشتهاى ديگر باشد و مفسّر با توجّه به آن مىتواند از ميان معانى گوناگون يك آيه، معنايى را برگزيند كه با دستاوردهاى ثابت اين علوم مطابقت داشته باشد؛ براىمثال، در آيه “الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ …”825؛كسانى كه ربا مىخورند، برنمىخيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، آشفته سرش كرده است ….” در اينكه مقصود از “مسّ شيطان” چيست، ميان مفسّران نظريات گوناگونى مانند جنزدگى، ضعف عقل، غلبه اخلاط سياه و يا امور ديگر ارائه گرديده است. برخى مفسّران نيز با آگاهى از علوم جديد، تفسير ديگرى ارائه كردهاند كه با دستاوردهاى روانشناختى تطبيق بيشترى دارد.
علامه طباطبايى در اين باره مينويسد:
“آيه دلالت دارد كه برخى جنونها در اثر مسّ شيطان رخ داده و ممكن است بگوييم كه تأثير شيطان در ديوانگان، به گونهاى غيرمستقيم و به واسطه اسباب طبيعى، چون اختلال در اعصاب و يا بيماريهاى مغزى صورت پذيرفته است.”826
طبق اين تفسير، تأثير مستقيم شيطان در ديوانگان، كه برخى مفسّران آن را از آيه برداشت كردهاند، نظرى مرجوح تلقى مىشود.
3. ارائه تبيين روشن تر و گوياتر
قرآن به دليل ويژگي ايجاز محتوايي و نيز گزينش موضوعات متناسب با اهداف هدايتى، مسائل مربوط به انسان را به اختصار و با بيانى موجز ارائه كرده است؛ روشن است که بياني چنين موجز و مختصر، بدون تبيين و توضيح، از جذابيت مطالب آن و ارتباط آنها با مسائل عينى فردى و اجتماعى مىكاهد. تبيينهاى علمى سازگار با ظواهر آيات، اين كمك را به مفسّر مىكند كه در ارائه و بيان تفسير آيات، محتواى آيات را با بيانى روشن، قابل فهم و هضم براى ديگران ارائه دهد و قرآن را به صحنه زندگى انسان وارد سازد و چهبسا با توجّه به اين تبيينها نكتههاى جديدى از آيات را نيز به دست آورد؛ علاوه بر اين، تبيينهايي اين چنين، حضور قرآن را در هر زمان، و جريان آن را پا به پاى پيشرفت زمان كه در روايات به عنوان ويژگى برجسته قرآن مطرح شده است827، بهتر نشان مىدهد؛ به طورمثال، مفاد آيه ياد شده در بند دوّم (بقره، 275) را ميتوان در قالب مسئله از “خودبيگانگى” مورد توجّه قرار داد و تبيينى جذابتر، گوياتر و چه بسا دقيقتري از آن را ارائه کرد.
مفهوم “از خود بيگانگي” که در زبان انگليسي با واژه alienation از آن ياد ميشود مفهومي جامعهشناختي، روانشناختي، فلسفي و حتي مفهومي ارزشي و اخلاقي است که در علوم انساني جديد از آن سخن به ميان آمده است.828 اين واژه که در زبان لاتين براي بيان مفهوم از “خودبيگانگي” از آن سود ميجويند، در معناي انحراف فکري، ديوانگي و جنون به کار ميرود.829 ميتوان گفت: استفاده از اين واژه براي اداي چنين مقصودي بدان لحاظ است که از حاکميت موجودي نامرئي و مسلط حکايت ميکند که انسان به صورت ناخودآگاه تسليم اوست و به انديشه و رفتار انسان شکل و جهت ميدهد. در مباحث علوم انساني و اجتماعي نوعاً طرح و تبيين مفهوم از خود بيگانگي به برخي از دانشمندان سده هجده و نوزده ميلادي به ويژه هگل، فوئر باخ و مارکس نامبردار است.830 وجه مشترک ديدگاه اين سه متفکّر در زمينه دين و از “خودبيگانگي” آن است که هر سه، دين را موجب از خودبيگانگي بشر ميدانند. اين ديدگاه نقطه مقابل بينش قرآني در مسأله از خودبيگانگي است. آيه 275 بقره به يکي از نمودهاي از خودبيگانگي که همان اصالت دادن به ديگري است اشاره ميکند. انسان از خودبيگانه در تمام يا برخي از شئون خود اصالت را به ديگري ميدهد و در ارزيابيها، احساس دردها، تشخيص درمانها، مشکلات و راهحلها و نيازها و ايدهآلها، آن ديگري را اصل قرار ميدهد و امور خود را بر اساس او ميسنجد. در مورد آنها قضاوت ميکند، انتخاب ميکند و طبق آن عمل ميکند. آيه 275 بقره، اعتقاد رباخواران را مورد اشاره قرار ميدهد که ميگفتند: “قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا؛ داد و ستد صرفاً مانند رباست.”. بر همخوردن اعتدال فکري و رواني رباخواران چنان گسترده است که آنان به جاي تشبيه ربا به بيع، بيع را به ربا تشبيه کرده و اصالت را به آن دادند.831 در واقع رباخوار با اين اصالت غير واقع، دچار درد از خودبيگانگي شده انسان را حيواني پنداشته که هر چه بهرهمنديش از دنيا بيشتر باشد و پروارتر شود کاملتر و به هدف نزديکتر است و رباخواري مصداق کامل اين بهرهمندي است و خريد و فروش نيز بايد در اين راستا توجيه شود. 832
4. زمينهسازي براي کشف حلقههاي مفقود
چنانکه پيشتر اشاره شد، بيان مطالب با شيوه ايجاز، اختصار و پراکندگي موضوعي از ويژگيهاي بياني قرآن است؛ امّا ويژگى نظريههاى علمى آن است كه انواع و مراحل مختلف تأثير و تأثر پديدهها را از يكديگر، به صورت يك مجموعه (روند، يا فرايند و يا سازواره) ارائه مىدهند. توجّه به اين نظريهها در تفسير آيات، در صورت قطعيت و حتى در موارد غيرقطعى، به مفسّر کمک ميکند تا مجموعه عناصر قطعى يا احتمالى دخيل در آن پديدهها را مورد توجّه قرار داده، آنها را در يك منظومه مرتبط با يكديگر ملاحظه كند؛ چنين نگرشى سبب مىشود مفسّر در پى يافتن ديگر عناصر و چگونگى ارتباط آنها با عناصر شناخته شده برآيد و حلقههاى مفقود در برداشت تفسيرى خويش را با كمك آيات و منابع بيايد و استخراج كند. اين امر، زمينه نظريهپردازى را با توجّه به آيات فراهم مىسازد.833
7. تبيينات عقلي
فراخواني گسترده قرآن به بهرهمندي از عقل در فهم معارف ديني؛ از جمله فهم آيات قرآن834 و نيز نکوهش عدم تدبر، تفکر و تعقل در آيات الهي835 شاهد صادقي بر نقش برجسته عقل در منظومه تربيت قرآني است.836
عقل کارکردهاي مختلفي در معرفتشناسي؛ به طور عام و معرفت قرآني؛ به طور خاص دارد. کارکردهاي عقل را ميتوان به اعتبارهاي مختلفي دستهبندي و بررسي کرد.837 از يک نظر ميتوان آنها را به کارکرد استقلالي و ابزاري تقسيم نمود. کارکرد استقلالي عقل ناظر به عملکردي است که دريافتها و معرفتهاي عقلي؛ اعم از بديهي و نظري به عنوان قرينه فهم کلام گوينده قرار ميگيرند. در کارکرد ابزاري نيز عقل، به عنوان ابزاري براي رسيدن به معنا و مقصود سخن عمل ميکند؛ عقل در اين کارکرد، هرچند يافتههايي براي کشف معناي آيه عرضه نميکند اما با عملکردهاي مختلف خود، راه پردهبرداري از معناي کلام را هموار ميسازد. مهمترين کارکردهاي ابزاري عقل را ميتوان عبارت از : فهم زبان شناختي متن، استنباط و اجتهاد، تبيين و توضيح، کشف لوازم معنايي، دانست. کارکرد استقلالي عقل نيز در محورهايي همچون “معنايابي” و “سنجش و ارزيابي منابع و آراء تفسيري” قابل تحليل است. در کارکرد “معنايابي”، کارکرد ايجابي و اثباتي (قراين معينه)، کارکرد سلبي (قراين صارفه)، تخصيص عمومات، تفسير متشابهات؛ مانند تفسير آيات اعتقادي و مجازهاي عقلي قرآن کاربرد مييابند.838
نقش تبيينات عقلي در تفسير تربيتي
از آنجا که تفسير تربيتي از حيث روش تفسير و شيوه برداشت از آيات، تفاوتي با ديگر گرايشهاي تفسيري ندارد، مفسّر از همه منابع و ابزارهاي کشف معناي آيه در عمليات تفسير خويش بهره ميگيرد؛ از اينرو عقل، به عنوان يکي از منابع و ابزارهاي مهم تفسيري در هر دو کارکرد استقلالي و ابزاري؛ با تأکيد بر محور دوم، مورد استفاده مفسّر تربيتي است. از آنجا که راهيابي به آموزههاي تربيتي قرآن نيازمند ژرفانديشي در آيات و تدبر در بطون بيکران قرآن به وسيله ابزار عقل است، مفسر تربيتي، به منظور استخراج و استنباط گزارههاي تربيتي و قواعد کاربردي عملي و عيني، تبيين و توضيح آيات متناسب با اهداف و مقاصد تربيتي، کشف لوازم معنايي آيات که در بسياري موارد پيام هاي تربيتي از در لوازم آيات نهفته اند، تطبيق آيات بر مصاديق بيروني و اهداف و مقاصد ديگر از تبيينات عقلي بهره ميگيرد.
به دليل گستردگي بهرههاي عقل در تفسير تربيتي، در زير به بررسي دو مورد از اين کارکردها به طور مختصر ميپردازيم.
7-1. نقش تبييني و توضيحى:
از برجستهترين کارکردهاي عقل در تفسير تربيتي، تحليل و بررسى آيههاى قرآن با توجّه به راههاى فهم كلام است؛ همان روشهايي که عقلا براي فهم کلام از آن بهره ميگيرند. اين نقش عقل را مىتوان مصداق تدبّر در قرآن دانست؛ يعنى عقل با استفاده از لغت، آيات و روايات و نيز يافتههاي قطعي علوم ديگر، به كشف مجهولهاى خود از آيهها مىپردازد و با كاوش و استدلال، به فهم مراد خداوند دست مييابد از آن جا که دريافتهاى قطعى عقل چندان زياد نيست، عمدهترين نقش عقل را بايد تحليل دادههاى منابع ديگر دانست. بديهى است كه عقل، دادههاى منابع ديگر را به سادگى نمىپذيرد؛ بلکه با تحليل بر روي آنها و ارزيابي کيفيت مقدمههايي که در قياس از آنها بهرهگيري شده است (بديهي بودن يا استناد به تجربه قطعي داشتن) به نتيجهاي دست مييابد. اين، همان اجتهاد و كاوش عقلى براى فهم معارف قرآن و تفسير آيههاست، كارى كه بيشتر مفسّران از ديرباز تاكنون در صدد آن بوده و كم و بيش به آن پايبندى نشان دادهاند.
گونه ديگر نقش تبيينى عقل، ارائه تبيين دقيق در خصوص مفاد برخى آيات است؛ به عنوان نمونهاي که مرتبط با تربيت اعتقادي و عقلي قرآن نيز ميباشد ميتوان به تفسير آيه شريفه “لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا”839 اشاره کرد. در اين آيه شريفه، بين وجود معبودهايى جز خدا و فساد جهان ملازمه برقرار شده است؛ ولى در توضيح اين ملازمه سخنى به ميان نيامده است. عقل با استفاده از دادههايى كه در اختيار دارد، مىتواند تبيين معقول و متقنى از اين ملازمه ارائه دهد و از اين راه مفسّر را به فهم دقيقتر و كاملترى از آيه شريفه يارى رساند. قرآن کريم با مثلي ساده محتواي اين آيه را توضيح داده است:
“ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُون؛ خدا مَثَلى زده است: مردى است كه چند خواجه ناسازگار در [مالكيّت] او شركت دارند [و هر يك او را به كارى مىگمارند] و مردى است كه تنها فرمانبر يك مرد است. آيا اين دو در مَثَل يكسانند؟ سپاس خداى را. [نه،] بلكه بيشترشان نمىدانند”840
از آنجا که هر اله و ربي، مربوب خويش را به خود فرامي خواند و هر مصنوعي به صانع خويش اتصال دارد، از سوي ديگر جهان هستي در يک ارتباط نظاموار و درهم تنيده با يکديگر، يک کل واحد ديده ميشود به گونهاي که هر يک از عناصر هستي به گونهاي در يکديگر تأثير و تأثر
