
اثرنميكند:(سَواءٌ عَلَيهِم أَ اَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنون)وذكرخدا نفوذي درآن نمي نمايد؛برخلاف،درقلب ودل نرم يادخدا به سرعت راه مييابد:« اَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلإسلمِ فَهُوَ عَلي نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلقاسيَةِ قُلوبُهُم مِن ذِكرِ اللهِ اولئِكَ في ضَلالٍ مُبين اَللهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَديثِ كِتاباً مُتَشبِهاً مَثانِي تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلينُ جُلودُهُم وقُلوبُهُم إلي ذِكرِ اللهِ ذلِكَ هُدَي اللهِ يَهدي بِهِ مَن يَشَاءُ ومَن يُضلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِن هاد161» (جوادي آملي،1388الف، 2: 167).
بايدتوجه داشت كه بسته شدن و واژگوني دل، تنهاويژه كافران ومنافقان نيست، بلكه به هر ميزاني كه دل آدمي به زنگار گناه آلوده گردد،واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه ازفهم آيات الهي محروم ميگرددواين واژگوني دل ازآلودگي به مكروهات آغازو به گناهان صغيره و سپس به كبيره و درنهايت به كفر به خدا كه از اكبر كبايرمي باشد ،منجر مي گرددومعيار سنجش بيماري قلب نيزمقدار بيتوجّهي انسان به فهم آيات الهي يا انزجارازآنهاست.(جوادي آملي،1389ح، 2: 234).ازسوي ديگر،تزيين گناه براي دلِ قسي آسـان ميشود:«فَلَـولاإذجاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعوا ولكِن قَسَت قُلوبُهُم وزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطانُ ما كانوايَعمَلون162».مقصود اينكه شيطان كردار زشت آنها را زيبا جلوه ميدهد، از اينرو گناه را شيرين و دلربا ميپندارند.(جوادي آملي،1388الف، 22 : 167).
بنابراين انسان بايدتمرين كند تابه سراغ مكروهات نرودوازمشتبهات بپرهيزد؛زيرا اينها قُرُقگاه
گناهان صغيره وكبيره مي باشندوازگناهان صغيره بپرهيزد كه ارتكاب آنها سبب ورود به گناه كبييره
و در نهايت سبب ورود به اكبر معاصي؛يعني، شرك و كفرمي گردد (جوادي آملي،1389ط: 667).
گناه ودرمقیاسی کوچکترمکروه،سمی است که به هرترتیبی ممکن بایدازواردشدن آن به حقیقت و روح انسان جلوگیری کرد؛زيرا ممكن است انسان ابتدابه مـكروهات مبتـلا شـودوكمكم به گناهان صغيره ودرپايان به گناهان كبيره آلوده گردد.پس بايداميدي براي بازگشت به سوي خدا باشد تابه صِرف ارتكاب بعضي گناهان،زمينه يأس فراهم نشود؛زيرا اگرانسان گناهكار،اميد خودراازدست بدهدو ديگر هيچ راهي براي درمان خود نيابد،براثراصرار بر گناه، زمينه شرك در او فراهم ميشود، چنانكه قرآن كريم به اين نكته لطيف اشاره فرموده است:«ثم كان عاقبه الَّذين اساؤا السُّواي ان كذّبوا163».لذا ملائكه وپيامبران،با شفاعت وطلب مغفرت ازخداوند،اين اميدرادردل گناهكاران حفظ ميكنند(جوادي آملي،1388 ه :60-59).
بايدتوجه داشت كه شيطان،ابتدا ازراه مكروهات وآنگاه ازراه معـاصي صـغيره وسپس ازراه معـاصي كبيره دردل انسان نفوذ ميكندودرحريم دل آشيانه مي سازدو به تدريج تخمگذاري مينمايدو بعد ازتبديل تخم ها به جوجه،آنهارا ميپروراند؛دراين صورت است كه فضاي دل،جاي طيورشيطنت و چنين انساني،مجري دستورهاي شيطان ميشود؛به طوري كه شيطان باچشم اينها نگاه ميكندو با زبان اينها سخن ميگويدوانسان مجبورميشود كه زبانش رادراختيارابليس قراردهد(جوادي آملي ، 1389ي:105)؛به عبـارت دیگرشيـطان سلسله مراتب رارعـايت ميكند؛ابتداانسان رابه مكروهات وسپس به گنـاهان كوچك مبتلا وپس از آن به گناهان بزرگ معتاد مي كنددر نتيجه او دين را تكذيب ميكند.اصولاً ابتدا، ابتلا به كذب و گناهِ عادي است وسپس تكذيب وبزرگترين گناه(كفر)(جوادي آملي،1389ز: 360).بنابراين هدف اصلي شيطان از بين بردن ايمان و اعتقاد است و اگر اين هدف در آغاز كار برايش چون مقدور نشده آهسته آهسته از اعمال كوچك شروع ميكند تا به هدفش برسد؛ ابتدا مستحبّات را از انسان ميگيرد و مكروهات رابه انسان تزريق ميكندورفته رفته،انسان رابه معاصي صغيره وترك واجبات مبتلا ميسازد، آنگاه اورا به ارتكاب معاصي بزرگ و معاذ الله به بزرگترين گناه، كه همان كفر و شرك است، آلوده ميكند(جوادي آملي،1388ك: 221).
1-3-9 – احباط وتکفیر
1-3-9-1 -«احباط» به چه معناست ؟
جوادي آملي «حبط» را در لغت به معناي بيهوده، ناچيز و باطل شدن مي داند ومعتقد است: حبط دراصطلاح مفسّران غيرازحبط دراصطلاح اهل كلام است،چون حبـط راجـع به صحت و بطلان خودعمل است؛مثلاَ،آياعمل خاصي مانندبتپرستي سالم است ياحابط؛يعني،بتپرستي في نفسه صحيح است يا ياوه.اما احباط راراجع به ابطـال عمل نسبت به عمل ديگرمي داند؛يعني،آيا كارخـاص
سبب حبط اعمال قبلي ميشود،يا نه(جوادي آملي،1387د، 5: 21).
ازنظرايشان«احباط»و«تكفير»از مسائل مهم قرآني است كه به كتابهاي كلامي نيز راه يافته است.برخي عالمان ديني گفتهاند:اصطلاح «حبط»و«احباط»درتفسير با آنچه دركلام آمده تفاوت دارد . حبط تفسيري و قرآني، بطلان و نابودي همه كارهاي نيك بر اثر خصوص كفر و ارتداد و نفاق است كه در آيات قرآن بدان تصريح شده است.ولي حبط كلامي نابودي حسنات گذشته براثر سيئات آينده وبطلان سيئات گذشته درپرتو حسنات آينده است؛ خواه به صورت احباط كلّي باشد يا جزئي؛ مثلاً، اگر كسي نماز خواندو پس از آن دروغي گفت، ثواب نماز او با اين دروغ نابود ميشود164.
جوادي آملي معتقد است:گرچه اينگونه فرقگذاري تا اندازهاي صحيح است،ولي اينگونه نيست كه هيچ پيوندوارتباطي ميان حبط كلامي با حبط تفسيري نباشدوبايكديگرتباين كلي داشته باشند؛بلكه باهم پيونددارند،هرچنداثبات برخي ازمسائل حبط واحباط كه دركتابهاي كلامي آمده است به كمك آيات قرآن دشواراست.هرچندريشه مباحث حبط ازقرآن كريم به علم كلام راه يافته است (جوادي آملي،1389و، 10 :602-601)ازنظرايشان مسأله احباط وتکفیررامی توان تا اندازه ای ازنتايج مسأله حبط دانست.براي تبيين مطلب،اين پرسش را قابل طرح مي داند:«آيا اعمال انسان در يكديگراثرمتقابل داردوهمديگر را باطل ميكند(تحابط وتباطل)ياكردارشايسته حكم واثرخودو گناهان نيز حكم واثرخودرادارد؟البته اين معناازنظرقرآن مسلّم است كه چه بساكـارهاي شايسته انسان اثر سيّئات وكارهاي بد اورا ازبـين ميبرد: «إنّ الحسنات يذهبن السّيّئات165»(جوادي آملي،1387د، 5 :27).
امادستهاي از پژوهشگران قائل به تحابط و تباطل بين اعمال شده، معتقدند اعمال صالح و طالح،يكديگرراباطل ميسازد.اين دسته بريك نظر نيستند؛برخي مي گويند:هرگناهي كردارنيك پيش ازخودو هركارنيك،گناه پيش ازخودرااز بين ميبرد.لازم اين سخن آن است كه انسان ياتنها كردار نيك برايش ميمانديا تنها كردار ناشايست(جوادي آملي،1387د، 5 :27).
بعضي ديگر معتقدند:ميان كردار شايسته و ناشايست «موازنه» برقرار ميشود؛ از كردار نيك وبد هر كدام بيشتر باشد به مقدار آن كه كمتر است ازآن كه بيشتر است كم ميشودتا بقيّه باقي بماند . لازم اين دو سخن اين است كه براي هر انساني از اعمال گذشتهاش تنها كردارهاي شايسته يا اعمال زشت مانده باشد؛يا اين كه هر دو قسم با هم مساوي بوده وهمديگررا تساقط كرده و هيچ چيز برايش باقي نمانده باشد.ولي به نطرايشان اين سخن صحيح نيست؛زيرا اولاً، از ظاهر آيه«و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطواعملاًصالحاً و آخر سيّئاً عسي اللّه أن يتوب عليهم إنّ اللّه غفور رحيم؛ودستهاي ديگر به گناهان خويش اعتراف كرده كرداري شايسته رابااعمالي ناشايست به هم درآميختهاندواميد است، خدا ازايشان درگذرد كه خدا آمرزنده مهربان است»(توبه /102)؛برميآيد كه اعمال انسان چه حسنات و چه سيئات همه باقي مي ماندوخداوند گناهان و سيئات او را تنها به وسيله توبه وبازگشت وي،از بين ميبرد.پس تحابط با هر گونه تصور،با اين آيه سازش ندارد(جوادي آملي،1387د، 5 :28).
ثانياً،خداوندسبحان درمسأله ي تأثير اعمال همـان روشي راداردكه سايرخـردمندان درجامـعه ي انساني خوددارند و آن روش «مجازات» است. انسانهاي فرهيخته كارهاي نيك راجُداپاداش وكارهاي زشت راجدا كيفر ميدهند،مگردربرخي گناهان كه باعث قطع ريشهاي رابطه ميان عبد ومولامي گردد كه دراين صورت تعبيربه حبط واحباط ميكنندكه درقرآن مجيد آيات فراوان براين روش دلالت دارد(جوادي آملي،1387د، 5 : 28).
دسته ديگري مي گويند:نوع اعمال محفوظ خواهدماندو هر يك از آن ها اثر خود را چه خوب و چه بدخـواهد داشت؛هرچنـدگاهي كارهاي نيـك،اعمال ناشايست راازبين ميبرد؛چنانكه خداوند مي فرمايد:«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوااللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًاوَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ…166».نيز ميفرمايد:«فمن تعجّل في يومين فلا إثم عليه167»؛.نيزفرموده است:«إن تجتنبوا كبائرماتنهون عنه نكفّرعنكم سيّئاتكم168»(جوادي آملي،1387د، 5 : 29-28).
از نظرجوادي آملي پارهاي اعمال صالح، كردارناشايست انسان را به كارخوب و حسنه مبدل ميكند؛چنانكه خداوندمي فرمايد:«إلّا من تاب وآمن وعمل صالحاً فأُولئك يبدّل اللّه سيّئاتهم حسناتٍ (فرقان /70)؛مگر كسي كه توبه كندوايمان آوردوعمل صالـح انجام دهد.اينان همان كساني هستنـد كه
خداوند گناهانشان را به حسنات مبدّل ميكند»(جوادي آملي،1387د، 5 : 29).
2-3-9-2-« تکفیر»چيست ؟
نويسنده ي تفسيرموضوعي تسنيم دررابطه بامعناي اصطلاحي«تكفير»مصدر آن«كَفر»رابه پوشاندن شيء معني مي كند؛سپس به معاني مترادف آن كلمه مي پردازدومي گويد:« شب چون افراد و اشياراميپوشاند،كافراست،چنان كه زارع چون بذررادرزمين ميپوشاند،به كافر موسوم است.تكفير، پوشاندن گناه است؛به گونهاي كه گويا انجام نشده است169.برخي،كفررا به معناي رد و عدم اعتنـا به شيء دانسته و پوشاندن را از آثار اين معنا ميدانند170» (جوادي آملي،1388ب،12 : 460).
ازنظرنويسنده تسنيم ،تكفير و مغفرت معنايي مشترك دارندو هر دو به معناي «پوشاندن» هستند؛ امّا «تكفير» (باب تفعيل) گاهي مانند باب اِفعال به معناي «اِزاله» مي باشد.بنابراين«وكَفِّر عَنّا سَيِّئاتِنا»به معناي اوّل؛يعني،«سيّئات مارا بپوشان»وبه معناي دوم، يعني «سيّئات ما رابزدا».چون سيّئات نيز،صفحه دل را ميپوشاندو«تكفير سيّئات»؛يعني، برداشتن اين ساتر و كافر.بنابراین تكفير بالاتر از مغفرت واعمّ از آن مي باشد و با آن تفاوت دارد،زيرا تكفير علاوه بر پوشاندن، معني محو كردن رانيز به همراه دارد و ميتواندبعداز مغفرت باشد،پس جمله ي:«فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا وكَفِّر عَنّا سَيِّئاتِنا؛ يعني، نخست گناهان ما را بپوشان وسپس آن رامحوكن».دردعاهاآمده است:ماحي السّيّئات171؛ يعني، خداوندنه تنهاگناهان راميآمرزد ،بلكه آن رامحو ميكند»(جوادي آملي ،1388د،16 : 695-694).
در نتيجه مغفرت وتكفير باهم تفاوت جوهري نداشته ودو امر متباين ازيكديگرنمي باشند . اگرتكفير سيّئات به معناي محو آنها باشد،دراين صورت بامغفرت تفاوت داردو دقيقتر ازآن مي باشد و چنانچه به معناي پوشاندن باشد،به همان معناي مغفرت و تأكيد آن مي باشد،نه ايجاد معنايي ديگر.
فخررازي درفرق مغفرت وتكفير،وجوهي رااز مفسران نقل كرده است كه يكي از آنها اين است كه مغفرت در موردي است كه:«انسان چيزي را كه ميداند معصيت و ذنب است انجام دهد» و تكفيرسيّئه درموردي است كه:«انسان به عصيان وذنب بودن آن آگاه نباشد172»(جوادي آملي ،1388د،16 : 695).
بنابراین،تكفير گناهان به معناي مستور كردن و پوشاندن آنها و حفظ كردن آبروست و پوشاندن غيرازبخشودن مي باشدولازم ستروپوشش،عفووبخشش نيست؛يعني،ممكن است خداوند با پرده پوشي آبروي گنهكاررادردنيا حفظ كند،ولي او را نيامرزد.لذا بعد از ستروپرده پوشي،عفو نيزلازم است؛ چون خداي سبحان ابتدا نسبت به گناهْ پردهپوشي ميكند،آنگاه ميآمرزد، سپس شخص راوارد بهشت ميكند(1389ج، 18: 449).
2-3-10-تجسم اعمال
ازنظرجوادي آملي در قيامت عمل هر كسي به صورتهاي گوناگون ظاهر و متصوّرميشود؛به گونهاي كه انسان عين آن كاررادرمييابد؛مانندغذاي سالمي كه انسان دردنياميخورد وآن به صورت نمو در ميآيد، نه اينكه چاقي وفربهي، پاداشِ قراردادي خوردن غذاي سالم
