
خود، مسیر تكاملي رشد روحي، رواني و عاطفي را به سلامت طي كنند و بتوانند به درجات كمال دست يابند. در روانشناسي امروز، مباحث انسان سالم و انسان كامل در نگرش انسانمداری مطرح است (شريعت باقري، 1391).
برای توضیح بیشتر ارتباط بین فطرت و تربیت، باید گفت فطرت و سرشت انسان به منزله مادهای است که با تربیت صحیح، شکلی مناسب به آن داده میشود و انسان را به مقصدی که برایش مقدر شده میرساند. وظیفه تربیت در برابر انسان، برطرف کردن موانع شکوفایی فطرت است. در اینجا مربی مانند باغبانی است که استعدادهای عقلانی و فکری را در انسان پرورش میدهد و با مراقبتهای ویژه خود، شرایط محیطی را مساعد کرده و نابهنجاریهایی را که مانع رشد طبیعی او هستند، از بین میبرد تا او به نتیجه برسد و آسیب و آلودگیها نتواند به اصل و ریشه آن آسیب برساند. معلم مانند یک صنعتگر يا نجار نيست كه با کنار هم قرار دادن چوب و تخته و طبق نقشه، طرح مورد نظر خود را بدون کم و زیاد بر مواد اوليه اندازد و اين مواد نيز در شكلگيري خود، هيچ اراده و اختياري نداشته باشند (مطهري،1362).
نتیجه اینکه امور فطری ضعیف و بالقوه هستند و به کمک عواملی قوی و بالفعل می شوند و یا موانعی باعث خاموشی یا منحرف شدن فطرت میشوند و در تضعیف آن اثرگذار هستند و با این که فطرت، مسئلهای ذاتی و درونی است اما اینگونه نیست که از عوامل بیرونی تأثیر نپذیرد. از این رو آموزش و تعلیم و تربیت در جهتدهی و شکوفایی فطرت بسیار مؤثر است.
نگرش انسانمداری نیز، انسان را دارای شبه غریزه یا فطرت میداند. این نیروی درونی که مختص انسان است میتواند کشش و تمایل درونی به سمت خودشکوفایی ایجاد کند. طبق نگرش انسانمداری، انسان قابل اعتماد است (مازلو1 ، نقل از سعيدنيا ، 1389). انسان مدارها، هر فردی را با استعدادهای نهفته مشخص میدانند که انسان در جستوجوی آن است و میخواهد آنها را در طول زندگی خود به فعلیت و تحقق بخشیدن برساند. انسانمداری، به نهضت تواناییهای نهفته انسان شناخته شده است که تأکید بر خودشکوفایی، تحقق بخشیدن تواناییهای نهفته و پذیرش تجربهها در مسائل جاری زندگی، از اندیشههای آنهاست. (پروین2، ترجمه جعفری و کدیور 1372).
نگرش انسانمداری، هدف آموزش و پرورش را در کمک به تحقق ذات انسان خلاصه میکند. هدف برنامه درسی، ایجاد و ارائه تجربیات ذاتاً ارزشمند و ارضاکننده است. این تجربیات در آزادي و تکامل شخصیت، سهم دارند. از نظر آنان، خودشکوفایی آرمان اصلی تربیتی است (ملكي، 1393).
در این زمینه، مهمترين رسالت نظام اسلام، برنامهريزي براي پرورش انسانهايي عامل به تعاليم اسلام است. به طور مسلم، خانواده اولين و مهمترين نهاد تربيتی و والدين اولين مسئولان اين عرصهاند. بعد از خانواده، نهادهاي ديگر مانند حوزههاي علميه، صدا و سيما و سایر فعالان فرهنگی مسئوليت مشترک دارند. در این میان، آموزش و پرورش مسئوليتي ويژه دارد. براي ايفاي اين رسالت، نيازمند آنيم که نسبت محتوای دروس با تعليم و تربيت ديني را تبيين کنيم و فرصتي مناسب براي شکوفايي استعدادهاي مادي و معنوي دانشآموزان فراهم آوريم. (راهنماي برنامه درسي تعليم و تربيت ديني دوره دوم متوسطه، 1390).
نوجوانی مرحله انتقالی از کودکی به بزرگسالی است؛ در این دوره، تغییرات بسیاری از نظر جسمی، عاطفی، شناختی و اجتماعی در فرد ایجاد میشود. در این دوره، نوجوانان با دو مسئله اساسی درگیر هستند: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، اطرافیان و جامعه و از طرفی بازشناسی خود به عنوان یک فرد مستقل (اديب، 1385).
نوجوانی دوره مهمی از تحول است که افراد میتوانند مهارتها، نگرشها و تواناییهایی را کسب کنند که در دوران بزرگسالی بدان نیازمندند. متأسفانه تمام جهتهای این تحول، مثبت نیستند. برخی از نوجوانان به نیازهای تحولی خود دست پیدا نمیکنند و در نتیجه بدون داشتن مهارتهای لازم وارد دوره بزرگسالی میشوند. با این وجود، نوجوانی اساساً به عنوان دهه دوم زندگی با تغییرات فیزیولوژیکی(مثل بلوغ) شروع میشود و با تغییرات فرهنگی و اجتماعی مثل نقش اجتماعی در جامعه پایان مییابد. نوجوانان و جوانانی که از مهارتهای زندگی سطح بالایی برخوردار باشند، نسبت به سلامتیشان مسئولیتپذیر میشوند، تصمیمات بهداشتی مناسب و سبک زندگی سالمی را در طول زندگی خود انتخاب میکنند. این امر باعث میشود که مطابق با استعدادهای بالقوه خویش عمل کنند و آماده مواجهه با تغییرات و نیازهای زندگی آینده باشند (نجفي، بیگدلی، دهشیری، رحیمیان بوگر و طباطبایی، 1391).
نکته قابل توجه در مواد آموزشی که تعدادی از کارشناسان این حوزه آن را ترویج میکنند این است که تفاوتهای جنسیتی دارای منشأ تکوینیاند و باید نظام آموزشی متناسب با این تفاوتها و متناسب با انتظارات و مسئولیتهای ویژه هر یک از زن و مرد، باشد. در این دیدگاه، جنسیت را متغیر مهمی در نظر میگیرند که بر موقعیت، تجربهها و احساسات دانشآموزان تأثیر میگذارد. از دید حامیان این نظریه، بیتوجهی به جنسیت در برنامهریزی و سیاستگذاری آموزشی باعث میشود که مسایل خاصی که دختران و پسران دانشآموز با آن مواجه هستند از نظر دور بماند (جيريايي شراهي و علم الهدی،1391).
مطالب فوق درصدد انعکاس مسئلهایست که نقش مستقیم و مؤثری در هدایت نسلهای یک جامعه به سوی کمال و رشد دارد. اینکه انطباق یا عدم انطباق نظام تعلیم و تربیت یک جامعه با استعدادهای درونی دانش آموزان با نظر به تفاوتهای جنسیتیشان تا چه اندازه میتواند نتایج مثبت یا منفی در روحیات آنها و بالتبع در آینده جامعه به جای بگذارد.
2-1 بيان مسئله
اگرچه تحقیقات بسیاری در زمینه فطرت و نیازهای فطری انجام شده است اما اکثر قریب به اتفاق آنها در زمینه علوم اسلامی و پژوهشهای دینی بوده که از آن جمله میتوان به فطرت در آیینه قرآن(جوادی آملی،1389)، جایگاه فطرت در آرای امام خمینی(غفوری نژاد،1390) و بررسی فطرت با تکیه بر تفسیر المیزان( سعیدی و محمدی طیب، 1388)اشاره کرد. در تحقیقات نامبرده به تبیین فطرت، سؤالات مربوط به آن و بررسی نظریههای فطرت از دیدگاه اشخاص برجسته پرداخته شده است.
تعداد اندکی از این تحقیقات را میتوان مرتبط با حیطه روانشناسی درنظر گرفت که مربوط به سالهای اخیر میباشد، مانند قرآن و تربیت فطری(سجادی،1389)، بررسی نظریه فطرت از دیدگاه قرآن و ارتباط آن با تربیت(عظمت مدار و بدخشان،1390) و معرفی تفصیلی رویکرد آموزشی فطری(سعیدنیا،1389). در این تحقیقات، علاوه بر بحث در خصوص فطرت، به تربیت و ارتباط آن با فطرت به عنوان عاملی اساسی برای شکوفایی آن پرداختهاند اما متأسفانه مباحث آن به صورت کلی انجام شده است. در تحقیقات مذکور تنها به بررسی نظری اکتفا شده و ورودی در زمینه محتوای آموزشی نداشتهاند.
در زمینه دروس مرتبط با سبک زندگی نیز تحقیقاتی انجام شده که بعضی از آنها به بررسی تأثیر این دروس بر رفتارهای دانشآموزان پرداخته اند. تحقیقاتی مانند نجفی و همکاران(1391)، ارزنده فر و اصغری ابراهیمآباد(1392)، حاتمی وکاوسیان(1392)، سرمدی سلطان، زارعی و سلیمی3( 2013) و بسیاری دیگر که درس مهارتهای زندگی را بررسی کرده اند از این گروه تحقیقات هستند. نتایج این تحقیقات افزایش رفتارهای مطلوب مانند جلوگیری از آسیبهای اجتماعی، افزایش عزتنفس، تقویت سازگاری(تحصیلی، عاطفی و اجتماعی) و افزایش بیانگری و مطلوبیت اجتماعی در میان دانشآموزان را نشان میدهد.
نتایج تحقیقات جوادیپور(1389) و نوروزی، صیادی شهرکی و مرادی4(2013) نیز در درس دین و زندگی از میزان پایین توجه این دروس به نیازهای عاطفی و اجتماعی دانشآموزان و عدم اقناع مدهبی آنان توسط این دروس حکایت دارند. بعضی از این تحقیقات در زمینه نقد و ارزیابی محتوای دروس بوده است، مانند میرعارفین(1386)، اوحدی، مظاهری و معافی(1391) و خسروی، فتحی واجارگاه و عارفی(1388). نتایج تحقیقات مذکور نشاندهنده ضرورت بازنگری در محتوای دروس بر طبق ویژگیهای مطرح شده در این تحقیقات است. با وجود همه این تحقیقات، تحقیقی که در آن به طور مستقیم، به بررسی ارضای نیازهای فطری در دروس پرداخته باشد یافت نشد.
این تحقیق درصدد است با کار میدانی نشان دهد نیازهای فطری امری نیست که تنها در الفاظ و اندیشهها محدود شود بلکه در عمل و عالم واقع میتواند منشأ اثر باشد. توجه به نیازهای فطری در محتوای درسی نظام آموزش و پرورش، در به نتیجه رسیدن تلاشهای دانشآموزان مقاطع مختلف تحصیلی، تأثیرگذار بوده و باعث رضایت تحصیلی میگردد و در پی آن به رضایت شغلی که بخشی از رضایت آنها از زندگی است منجر میشود. در صورتی که نادیده گرفتن نیازهای فطری دانشآموزان، موجب میگردد حس ناخوشایندی در درس خواندن، عدم میل و اشتیاق در آنها برای پیشرفت در دروس و ایجاد نیازهایی کاذب که در ادامه باعث احساس عدمارزشمندی در آنها میشود را شاهد باشیم.
3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق
سلامت، مفهومی است که در سادهترین تعریفش، به معنای سالم بودن و دور بودن بدن، اندیشه و روح از آفت است. امروزه در متون روانشناسی و دین، منظور، سلامت در بُعد روانشناختی است. سلامت روان از مفاهیمی است که در تبیین آن، تلاشهای فراوانی انجام شده و نظریهپردازان شخصیت، هر یک به گونهای از سلامت روان و معیارهای رفتار سالم و ناسالم سخن گفتهاند. انسانمدارها، سلامت روان را در ارضای نیازهای اساسی و رسیدن به مرحله خودشکوفایی و تحقق خود میدانند. در نگرش اسلام نیز، سعادت و سلامت در قالب هدف اصلی خلقت، یعنی« قرب الی الله» تعریف میشود. بنابراین هر نگرش، گرایش یا رفتاری که در جهت شکوفایی فطرت و منطبق با هدف آفرینش انسان باشد و حرکت او را در این مسیر آسان کرده یا سرعت بخشد، سهمی از سلامت را به همراه خواهد داشت(حسنی بافرانی و آذربایجانی،1390).
مازلو(ترجمه رضوانی،1374) اعتقاد دارد بیماريهاي روحی و جسمی، بخشی از آثار بیتوجهی به شکوفاشدن امور فطري است و بخش دیگر آن را تجاوز و طغیانگري تشکیل میدهد. مازلو(ترجمه رضوانی، 1374، ص 46) که گرایشهاي فطري را فوق نیازها مینامد، میگوید: « این امور نیازهاي زیست شناختی [نیز] هستند، بدین معنا که محرومیت از آنها مرض و بیماري به وجود میآورد. به همین دلیل است که از اصطلاح ابداعی «شبه غریزي« استفاده کردهام تا اعتقاد راسخ خودم را به این حقیقت نشان دهم که این نیازها به ساختار بنیادي خود ارگانیزم انسان مربوط میشوند». به نظر میرسد مازلو سخن و باور قبل را مخصوص خود نمیداند و معتقد است که از نگاه اکثر روانپزشکان و بسیاري از روانشناسان، تقریباً همه بیماريها و شاید همه بیماريها، به عواملی مربوط باشند که متغیرهاي درونی روانی یکی از آنهاست و بیماري روانی با اختلال هاي روحی، بیمعنی یافتن زندگی، تردید درباره اهداف زندگی، ناامیدی از آینده و یا مواردي از این قبیل مرتبط میباشد که همه مصداق دوري از کمال انسان و شکوفایی کامل فطرت انسانی به شمار میروند(به نقل از سجادی، 1389). یونگ5(ترجمه روحانی،1352) نیز همین اعتقاد را داشت و بر این باور بود که بیماریهای جسمانی با درمان ناملایمات روحی به علت ناشکوفا ماندن امور فطري، قابل درمان است.
گروه سنی در معرض خطر نوجوانان میباشند، چرا که آنها در مقطعی قرار دارند که بحران هویت، بلوغ، غرور نوجوانی، تمایل به سرکشی و مستقل بودن وجود دارد. از این رو ارتقای سطح آگاهی و نگرش و به دنبال آن عملکرد این گروهها بر پیشگیری از معضلات و گسترش بهداشت روان، نقش مهمی میتواند داشته باشد (نجفی و همکاران،1391).
آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390 که در پایگاه اطلاعاتی سازمان ثبت احوال کشور و همچنین مرکز آمار ایران قرار دارد نشان میدهد، جمعیت کل کشور در این سرشماری 75149669 نفر است که از این میان، حدو
