
تهديدات نسبت به صلح جهاني و سركوب اعمال تجاوزكارانه و يا هر نقض ديگر به صلح، و مطابق با اصول عدالت و حقوق بينالملل استفاده از شيوههاي مسالمتآميز براي حل و فصل اختلافات بينالمللي و تعديل موقعيتهايي كه منجر به نقض صلح ميگردند.
2- توسعه روابط دوستانه ميان ملتها براساس احترام به اصل حقوق برابر مردمان و حق تعيين سرنوشت توسط مردمان، و اتخاذ تصميمات مقتضي ديگر براي تقويت صلح جهاني.
3- دستيابي به همكاري بينالمللي در خصوص حل و فصل مسائل بينالمللي كه داراي ماهيت اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، انساني هستند و همچنين دستيابي به همكاري بينالمللي در خصوص ترويج و تشويق احترام به حقوق بشر و آزاديهاي بنيادين براي همگان بدون تبعيض براساس نژاد، زبان جنس و مذهب، و
4- ايفاي نقش يك نهاد بينالمللي بهعنوان مركزي براي هماهنگ نمودن اقدامات ملتها در جهت دستيابي به اين اهداف مشترك. 38
اين اهداف در واقع توجيه كننده فلسفه وجودي سازمان ملل متحد ميباشند. با توجه به اين اهداف است كه عملكرد سازمان ملل متحد و اعضاي آن جهتگيري ميشود. اين اهداف از پويايي زيادي برخوردارند و توانستهاند هم اعتبار و هم الزام حقوقي والايي را بدست آورند.
حفظ صلح و امنيت بينالمللي مهمترين هدف ايجاد سازمان ملل متحد ميباشد. صلح، هدف اساسي و بهقول قاضي بجاوي «هدف اهداف» سازمان ملل متحد ميباشد. 39 اهميت اين هدف بهقدري است كه اعلاميه 1943 مسكو40، آن را تنها هدف سازمان آينده اعلام كرده بود. هدف سازمان ملل از حفظ صلح و امنيت بينالمللي تنها حفظ آنها در روابط ميان دو دولت نيست، بلكه حفظ صلح و امنیت بینالمللی در كل جامعه بينالمللي مدنظر سازمان ملل متحدميباشد. 41
از ديگر اهداف سازمان در زمينه حفظ صلح و امنيت بينالمللي ميتوان به توسعه روابط دوستانه بين ملل جهان و بودن مركز همكاريهاي بينالمللي و هماهنگي در تحقق اهداف مشترك اشاره كرد. منشور به صلح، نه فقط بهعنوان عدم وجود جنگ در يك مقطع كوتاه، بلكه به مثابه ايجاد دنياي مسالمتآميزي براساس ارزشهاي متعالي انساني نگريسته است كه در گذشته كمتر تا اين حد مورد توجه بوده است. 42
در منشور سازمان ملل متحد، شوراي امنيت مسئول اصلي حفظ صلح و امنيت بينالمللي قلمداد شده است. هر چند مجمع عمومي و بعضاً دبيركل سازمان نيز در اين مورد بدون نقش نيستند. كه در اين مطلب از حوصله بحث خارج است. منتهاي مراتب، چه شوراي امنيت، چه مجمع عمومي و يا دبيركل هر كدام كه براي حفظ صلح و امنيت بينالمللي اقدامي انجام ميدهند، بايستي از راههاي صلحجويانه و مسالمتآميز انجام شده باشد و تنها در صورتيكه طرفهاي يك اختلاف براي حل آن در استفاده از راههاي صلحجويانه و مسالمتآميز با شكست مواجه شوند، شوراي امنيت ميتواند به انجام اقدامات اجرايي كه شامل اقدامات نظامي و غيرنظامي است در جهت جلوگيري و قطع تهديد نسبت به صلح و امنيت بينالمللي دست يازد و در غير اينصورت استفاده از نيروهاي نظامي غيرمجاز شمرده شده است. 43
صلح مثبت بسيار پررنگتر از گذشته ميباشد كه در اين مفهوم هرگونه عملي در تعارض با عدالت ميتواند تهديدي عليه صلح و امنيت بينالمللي قلمداد شود. امروزه مفهوم صلح پايدار مطرح است و اين صلح زماني ميتواند امكانپذير باشد كه با كليه پديدههاي تهديد كننده آن مبارزه شود و منجر به امحاء آنها گردد و در اين ميان سازمان ملل متحد داراي نقشي بيبديل است. 44
گفتار دوم: ارتباط صلح و امنيت بينالمللي با مفاهيم بنيادين دموكراسي و حقوق بشر
صلح و امنیت بینالمللی دارای ارتباط بسیار نزدیکی با دموکراسی و حقوق بشر میباشد. زیرا تا زمانیکه در جامعهای نظام دموکراسی برقرار نباشد، حقوق و آزادیهای اساسی بشر رعایت نمیشود و در نتیجه صلح و امنیت بینالمللی به مخاطره خواهد افتاد. در واقع، “دموکراسی، حقوق بشر و صلح و امنیت بینالمللی سه مقولهای هستند که وجود هریک به وجود دیگری ارتباط دارد و اینها هرمی را تشکیل می دهند که صلح و امنیت بینالمللی در راس آن قرار دارد و عدم وجود هریک از دو عنصر دموکراسی و حقوق بشر باعث به مخاطره افتادن صلح و امنیت بینالمللی می شود. “45 در ادامه بحث، به تشریح این روابط میپردازیم.
بند 1- ارتباط صلح و امنيت بينالمللي با دموكراسي
دموكراسي الگويي نوين است كه سازمان ملل متحد، دولتها و ملتها در دهههاي پاياني قرن بيستم و آغاز سدة جديد، براي پرهيز از جنگ و خونريزي و استقرار صلح و امنيت بينالمللي مورد توجه قرار دادهاند. وظايف و عملكرد اركان مختلف سازمان ملل متحد و اقدامات دولتهاي بزرگ نشان ميدهد كه رويكرد غالب در سازمان ملل متحد اين است كه دموكراسي يكي از پايههاي تأمين صلح و امنيت پايدار بينالمللي است. در سوابق شوراي امنيت سازمان ملل متحد ملاحظه ميشود كه اين شورا، بهدليل نقض دموكراسي در برخي كشورها، آن را نقض صلح و امنيت تلقي كرده و به استناد فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد، اقداماتي توصيهاي و بعضاً اجرايي را نسبت به آن كشور اجرا كرده است.
جنگ، نقض فاحش حقوق بشر، منازعات قومي- نژادي و جنگهاي داخلي عمدهترين عواملي هستند كه صلح و امنيت بينالمللي را در قرون 20 و 21 به مخاطره افكندهاند. در رويكرد طرفداران دموكراسی، ريشه جنگ، ناامني و مناقشات در جهان، فقدان دموكراسي است. در واقع، دموكراسي ضرورت زمان است و جهان امروز به سوي آن پيش ميرود.46 پيوند ميان صلح و دموكراسي براي نخستين بار در گزارش «پطروس غالي»، دبير كل اسبق سازمان ملل متحد تحت عنوان «دستور كاري براي صلح» در سال 1992 و سند مكمل آن در سال 1995 مطرح شد. در اين سند بينالمللي حكومت قانون و استقرار دولتهاي دموكراتيك در كشورها لازمه تحقق صلح در جهان ارزيابي شده بود. سران دولتها در اعلاميه هزاره سازمان ملل متحد، اعلام كردند كه از هيچ تلاشي براي ترويج دموكراسي و تقويت حكومت قانون فروگذار نخواهند بود و تصميم ميگيرند كه توانايي همه كشورها را براي اجراي اصل و شيوههاي دموكراسي تقويت نمايند. شوراي امنيت سازمان ملل متحد هم كه مسئوليت اصلي حفظ صلح و امنيت بينالمللي را بهعهده دارد، برقراري صلح در كشورها را با روند دموكراسي پيوند زده است. بهعنوان مثال، اين شورا طي قطعنامههاي شماره 841 در ژوئن 1992 و شماره 1546 در ژوئن 2004، اعاده حكومت قانوني در هائيتي و استقرار دولت دموكراسي در عراق را به نحوي با صلح و امنيت بينالمللي مرتبط كرده است.
جهاني شدن فرايندي است كه طي آن اجزاء مختلف و پراكنده جهان حركتي بهسوي هم دارند، به طوريكه مرزهاي حقوقي، سياسي، انساني، اقتصادي و فرهنگي گذشته بهطور روزافزون در جهان واحد و يكپارچه ادغام ميشوند. دموکراسی، در ساده ترین معنی آن عبارتاست از آئین تصمیمگیری در هر گروه، انجمن یا جامعه که در آن همه اعضا از از حق برابر در بیان عقیده و مورد توجه قرار گرفتن آن برخوردار هستند. 47 «دموكراسي» روشي است معين براي رسيدن به نتايج نامعين. براساس اين روش حكومت بدون خونريزي و از طريق انتخابات مستمر تعويض ميشود. آزادي اقليت و مخالف براي هميشه تضمين ميگردد، قدرت توزيع ميشود، حكومت حق مردم و مبتني بر راي آنان است. اگر شهروندان نظام فكري و اجتماعي خاصي را نخواهند، آن نظام با خواسته مردم صحنه را ترك خواهد كرد. 48
«صلح و امنيت بينالمللي» حد و مرز خاصي ندارند و معمولاً در كنار هم بهكار ميروند. مقصود از صلح و امنيت وضعيتي است كه اولاً جنگ بهصورت پايدار از صحنه نظام بينالمللي حذف شود و ثانياً همكاري متقابل در ابعاد مختلف در حد امكان جايگزين شود. منشور سازمان ملل متحد، شوراي امنيت را مسئول اصلي حفظ صلح و امنيت بينالمللي قرار داده است. ماده 39 منشور ملل متحد مقرر كرده كه «شوراي امنيت وجود هرگونه تهديد عليه صلح، نقض صلح يا عمل تجاوز را احراز و توصيههايي خواهد نمود يا تصميم خواهد گرفت كه براي حفظ صلح يا اعاده صلح و امنيت بينالملل به چه اقداماتي برطبق مواد 41 و 42 بايد مبادرت شود. »49
هدف از اجراي ماده 39 كه به شوراي امنيت اجازه داده است براي استقرار صلح و امنيت بينالمللي به اقداماتي دست بزند، اين بوده كه از نظر سياسي، نظمي در پهنه گيتي پديد آورد و بههيچ عنوان منظور اين نبوده كه عدالت حاكم شود يا موازين حقوق بينالملل دقيقاً اجرا گردد.50 اشتغال اصلي سازمان ملل متحد پاسداري از حقوق يا عدالت نيست بلكه حفظ صلح و امنيت جهاني است. 51 در ماده 39 منشور ملل متحد، از سه اصطلاح استفاده شده است:
الف) تجاوز: اين اصطلاح داراي مفهوم بسيار وسيعي است اما مجمع عمومي طي قطعنامه شماره 3314 مورخ 14 دسامبر 1974، با اجماع به تعريف تجاوز مندرج در ماده 39 اقدام كردند. 52 ماده1 اين قطعنامه تجاوز را كاربرد نيروي مسلح يك دولت عليه حاكميت، تماميت ارضي يا استقلال سياسي دولتي ديگر، يا كاربرد آن از ديگر راههاي مغاير منشور ملل متحد، آنچنان كه در اين تعريف آمده است، تعريف ميكنند. 53
ب) تهديد عليه صلح: اين اصطلاح نيز به اندازه «تجاوز» معنا و مفهومي وسيع دارد. صلح و امنيت بينالمللي ممكن است در اثر عوامل مختلفي به مخاطره بيفتد. از جمله اختلافات ميان دولتها و بحرانهاي داخلي كشورها. «تهديد عليه صلح» در چارچوب ماده 39 وضعيتي است كه بهطور مؤثر صلح و امنيت را به خطر انداخته و داراي 2 ويژگي باشد. يكي «مخاطره و انفجارآميز» ديگري «نقض تعهدي بينالمللي». 54
پس از جنگ سرد شوراي امنيت وضعيتهاي مختلفي را به نقض گسترده حقوق بشر مربوط بودند، بهعنوان «تهديد عليه صلح» احراز كرد. بهعنوان مثال، شوراي امنيت سركوب اقليتهاي كرد و شيعه از سوي دولت عراق و جريان آوارگان ناشي از اين عمليات به كشورهاي همسايه را تهديدي عليه صلح و امنيت در نظر گرفت. در اينجا شوراي امنيت فقدان دموكراسي را تهديدي عليه صلح و امنيت در نظر گرفت.
ج) نقص صلح: اين بند به نحوي به «ساير اعمال ناقص صلح» اشاره دارد كه به تعبيري ميتوان جنگ و تجاوز را از جمله موارد خاص آن قلمداد نمود. همچنين تخلف از كليه تعهدات نيز شامل نقض صلح ميشود. 55در تفسیری که از این مفهوم به عمل آمده، تخلف از کلیه تعهدات بینالمللی، “نقض صلح” دانسته شده است.56 بنابراين فقدان دموكراسي در جهان هم ميتواند در قالب يكي از مفاهيم ماده 39 قرار گيرد و سازمان ملل را وادار به اقدام كند. زيرا دموكراسي و آزادي بيان از حقوق اوليه بشر و از تعهدات اصلي دولتها در جامعه بينالمللي ميباشد كه در صورت نقض آنها ميتواند اقدام جامعه بينالمللي را به همراه داشته باشد. آنچه از اهميت ويژه برخوردار است، اقدام سازمان ملل متحد در ايجاد زمينههاي لازم جهت گسترش صلح و امنيت بينالمللي از جمله گسترش دموكراسي است.
براي بررسي زمينههاي مؤثر در تقويت فرآيند صلح و امنيت جهاني، لازم است گزارش دبيركل اسبق سازمان ملل متحد، آقاي پطروس غالي، تحت عنوان «دستور كاري براي صلح، دبپلماسي پيشگيري و استقرار و حفظ صلح» كه در جلسه مورخ 31 ژانويه 1992 توسط سران شوراي امنيت به تصويب رسيد را مورد توجه قرار داد. در اين گزارش كه بعد از جنگ سرد تهيه و ارائه شده است، نظر دبيركل بر اين اساس استوار است كه با خاتمه جنگ سرد، سازمان ملل ميتواند به وظيفه اصلي خود كه حفظ صلح و امنيت بينالمللي است، بپردازد. وي بسترسازي صلح و برقراري امنيت بينالمللي در دوران پس از جنگ سرد را بسيار مهم ميداند با اين استدلال كه در اين دوران، رژيمهاي خودكامه جاي خود را به نيروهاي دموكراتيك و دولتهاي تأثيرپذير قرار دادهاند؛ این جهانی بودن دموکراسی است که ما را وامیدارد تا آنرا در روابط فیمابین دولتها بسط و توسعه دهیم. در واقع مهم است که در مقابل چشماندازهای جدید زندگی بینالمللی، نه تنها اندیشه دموکراتیک باید ارتقا یابد، بلکه باید به آن به عنوان یک غایت جهانی فکر شود. 57
در اين گزارش، توسعه يك حق اساسي بشر و مطمئنترين بنيان براي صلح ميباشد. بهصورتيكه
