
فرار خود، عذرها و بهانهها ميتراشند . و اين وظيفه افراد بيدار و رهبران روشن است که اين گروه را از آغاز شناسايي کنند و اگر قابل اصلاح نيستند از صفوف خود برانند . اين داستان و نشانهها مخصوص منافقان صدر اسلام و ميدان جنگ “تبوک” نبود، بلکه معياري است براي شناخت منافقان در هر عصر و دوران و کساني که اين گونهاند: “خدا از شرکت آنها در ميدان پر افتخار جهاد کراهت دارد. لذا (توفيق را از آنان سلب کرده و) آنان را از حرکت باز داشته است و به آنها گفته شد با قاعدين (کودکان، پيران و بيماران) بنشينيد”510. در آيه بعد خداوند به اين واقعيت اشاره ميکند که عدم شرکت اين گونه افراد در ميدان جهاد نه تنها جاي تاسف نيست . بلکه شايد جاي خوشحالي باشد. خداوند به پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) هشدار ميدهد که اين اولين بار نيست که اين گروه منافق به سمپاشي و تخريب مشغول ميشوند. آنها در گذشته نيز مرتکب چنين کارهايي شدند و الآن نيز از هر فرصتي براي نيل به مقصود خود استفاده ميکنند511، خداوند در آيه بعد روي سخن را به پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم) کرده و پاسخ يکي ديگر از بهانههاي منافقان براي شرکت نکردن در جنگ تبوک را ميفرمايد: “بعضي از آنها (منافقان) ميگويند به ما اجازه بده (که از حضور در ميدان جهاد خودداري کنيم) و ما را مفتون و فريفته (زنان و دختران زيباي رومي) مساز!512 اصولاً منافقان براي اغفال افراد با ايمان غالباً به يک سلسله موضوعات جزئي و ناچيز و گاهي مضحک متوسل ميشوند تا موضوعات مهم و کلّي را ناديده بگيرند. ولي به هر حال قرآن در پاسخ ميفرمايد: “آگاه باشيد که اينها هماکنون در ميان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط کردهاند و جهنم گرداگرد کافران را احاطه کرده است”513.514
3-3-3-2-12) تلوّن و چند چهرگي:
يکي ديگر از ويژگيهاي بارز منافقين، تلوّن و چند چهرگي آنهاست خصوصيتي که در جاي جاي قرآن به آن اشاره شده است و آن را مذموم دانسته و همين ويزگي اين گروه است که باعث مي شود هم در بين مؤمنين نفوذ کنند و هم با مشرکين و کفار و دشمنان خلوت کنند، قرآن اين چنين مؤمنان را به اين امر هشدار ميدهد: ” وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ”515. طبرسي در تفسير اين آيه مينويسد: منافقان وقتى مؤمنين را ميديدند، ميگفتند: ما نيز مانند شما ايمان آورده آنچه بر رسول اكرم(ص) نازل شده است قبول كرديم اما وقتى با ديوصفتان و شياطين خود (ابن عباس ميگويد يعنى با رؤساءشان بعضى گفتهاند يعنى با همان دسته از يهود كه آنان را وادار به تكذيب و مخالفت ميكردند و از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است كه با كاهنان خود) روبرو ميشدند، ميگفتند: ما با شمائيم ما ياران محمّد را مسخره ميكنيم.516
در تفسير عاملي سبب نزول آيه چنين آمده است: عبد اللّه بن ابىّ روزى به راهى ميرفت با حضرت على (ع) و ابو بكر و عمر برخورد، دست اين دو نفر را گرفت و اظهار دوستى و قدردانى از خدمات آنها به اسلام كرد. سپس دست على را گرفت و از خويشاوندى آن حضرت با پيغمبر و كوشش او در اسلام سخن گفت، آن حضرت خويشاوندى آن حضرت با پيغمبر و كوشش او در اسلام سخن گفت، آن حضرت فرمود: اى عبد اللّه خدا را به نظر بياور و از نفاق بپرهيز. او گفت: اى ابو الحسن چرا چنين مىگوئى سوگند به خدا ايمان و عقيدهى ما مثل شما است. چون از يكديگر جدا شدند او با ياران خودش گفت هر وقت با اينها مصادف مىشويد اين جور مغرورشان كنيد و چون اصحاب پيغمبر گفتگوى خود را با عبد اللّه به عرض رساندند اين آيه نازل شد.517
صفات ديگري نيز ميباشند، که به منظور اجتناب از تطويل بحث آنها را به صورت اجمال فقط نام ميبريم: کفر ورزيدن در پوشش ايمان518، فريبکاري و نيرنگ بازي519، تنها به منافع خويش مينگرند520، استفاده از مقدسات براي گمراه کردن مردم521و….
3-3-3-3) ويژگيهاي فرهنگي منافقان:
3-3-3-3-1) دروغگويي و رياکاري: نخستين سخن در سورهي منافقون در بيان ويژگيهاي آنها، اظهار ايمان دروغين و دوگانگي ظاهر و باطن آنهاست که پايهي اصلي نفاق را تشکيل ميدهد. و با اين شيوهي زشت هر روز به رنگي در ميآيند و سخنان ضد و نقيضي ميگويند و به راحتي سخنان سابق خود را تکذيب ميکنند.
“إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ”522
نخستين سخنى را كه قرآن کريم در اينجا درباره منافقان مطرح مىكند همان اظهار ايمان دروغين آنهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مىدهد، مىفرمايد: “هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند، ما شهادت مىدهيم كه حتماً تو رسول خدائى”! سپس مىافزايد: خداوند مىداند كه تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند” و به گفته خود ايمان ندارند. زيرا كه آنها نمىخواستند، خبر از رسالت پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) بدهند، بلكه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلماً در اين خبر دروغگو بودند.523
طبرسي در تفسير اين آيه چنين مينويسد: خداوند گواهى مىدهد كه جدّاً منافقين دروغ ميگويند در قولشان كه تو رسول خدايى، پس دروغشان در اعتقادشان است، و اينكه به دلهايشان گواهى ميدهند، تكذيب نكرد ايشان را در آنچه برگشت به زيانشان دارد، چون ايشان گواهى به زبان دارند و راست گفتند در زبانشان و در اين دلالت است بر اينكه حقيقت ايمان آنست كه در قلب باشد و كسى كه چيزى بگويد و خلاف آن را معتقد باشد دروغگو است.524
صاحب تفسير هدايت در تفسير آيهي فوق چنين مينويسد:”اين آيه دروغگويى منافقان را در ادّعاى ايمان و دوستدارى از طرف آنها به وسيله گواهيشان با شهادت خود بدون نفى مضمون گواهى آنها تأكيد ميكند. دروغ در اينجا به معنى مخالفت كلام آنها با واقع نيست، زيرا رسالت حق است و آنها نيز همان را به عبارت درآوردهاند، ولى دروغ به معنى مخالفت مضمون لازم اين كلام و تعبير با واقعيّت خود آنان است يعنى اظهار اعتقادشان به رسالت و رسيدن آنها به سطحى كه بر آن شهادت بدهند، دروغ است. امّا چرا پروردگار ما نگفت: “و اللَّه يشهد إنك لرسوله- خدا شهادت مىدهد كه تو بيگمان پيامبر او هستى”؟ چه بسا براى آنكه علم خدا تمامش علم حضورى است كه به سطح شهادت رسيده است، در حالى كه شهادت نزد ما آدميان با علم اختلاف دارد و مفهومش وسيع تر از آن است، زيرا علم به راههاى مختلف به دست مىآيد امّا شهادت جزء با حضور و ديدن به چشم خود ممكن نمىشود و در سطحى فراتر از علم قرار دارد”.525
3-3-3-3-2) سوگند دروغ خوردن:
يکي ديگر از ويژگيهايِ منافقين اين است که سوگندهاى خود را سپر و مانعى قرار دادند كه كفر خود را با آن بپوشانند تا كشته نشوند، ممكن است يكى از سوگندهاى دروغشان گفتار آنها که ميگفتند:”نَشهَدُ اِنَّكَ لِرَسُولِ اللَّه” باشد زيرا شهادت به منزله سوگند است، حسن، “إيمانهم” به كسر [همزه] قرائت كرده يعنى ايمانى كه بر زبان خود اظهار داشتند دروغ بوده است.526 همچنين قرآن کريم ميفرمايد:” اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ”527
صاحب تفسير جامع اين چنين آيه را تفسير ميکند: سوگندهاى دروغ خود را سپر جان خود قرار دادهاند يعنى هرگاه كارى پيش آيد كه پرده منافقين در آن كار دريده خواهد شد به سوگند دفع آن ميكنند چنان كه در كارزار مرد دفع تير و شمشير با سپر ميكند و از راه خدا اعراض ميكنند و مردم را هم باز ميدارند. اى مؤمنين بدانيد منافقين بد كارى انجام ميدهند چه آنها بر زبان ايمان آوردند سپس به دل كافر شدند. خدا هم مهر بر دلهاى آنها زد و به اين جهت است كه ايشان ايمان نخواهند آورد و آنها نميدانند و حقايق ايمان را درك نميكنند، در كافى از محمّد بن فضيل روايت كرده گفت: معناى آيه فوق را از حضرت موسى بن جعفر(عليه السّلام) سؤال نمودم، فرمود: خداوند كسانى را كه از پيغمبرش پيروى نكردهاند در ولايت وصى او اميرالمؤمنين (عليه السّلام) منافقين ناميده و منكرين امامت و وصايت را منكرين خود و پيغمبر قرار داده و اين موضوع را در قرآن چنين بيان كرده و فرمود: اى محمّد زمانى كه آمدند منافقين به ولايت و امامت على (عليه السّلام) نزد تو و گفتند: شهادت ميدهيم كه تو رسول خدا هستى، خداوند ميداند كه تو رسولش ميباشى و خداوند گواهى ميدهد كه منافقين به ولايت على (عليه السّلام) دروغ ميگويند و سوگندهاى خودشان را سپرى قرار دادهاند و راه خدا را كه ولايت على (عليه السّلام) است به روى مردم بستهاند و اين عمل بدعملى است. آنها به رسالت تو ايمان آوردند و به ولايت و امامت على (عليه السّلام) كافر شدند خداوند هم مهر بر دلهاى ايشان گذاشت و لذا چيزى نميفهمند. فضيل ميگويد عرض كردم “لا يَفْقَهُونَ” يعنى چه فرمود يعنى در نبوت پيغمبر تعقل نميكنند و هرگاه به آنها گفته ميشود بازگرديد به سوى ولايت على (عليه السّلام) تا طلب مغفرت و آمرزش نمايد پيغمبر از براى گناهان شما سرهاى خود را به زيرافكنند. اى محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مشاهده كنى آنها را كه جلوگيرى و ممانعت مىنمايند از ولايت على و تكبر ميورزند بر او. اى پيغمبر چه براى ايشان استغفار نمائى يا ننمائى هرگز خدا آنها را نمىآمرزد و خداوند راهنمائى نميكند كسانى را كه ظلم و ستم به وصى تو على مىنمايند.528
3-3-3-3-3) توجيه روشهاي نادرست خويش:
منافقان براي جلب رضايت مؤمنان و اثبات حسن نيّت و خودي بودن، توجيهگر اقدامهاي خويش است. قرآن از اين روش منافقان در چند جاي قرآن پرده برداشت و رسوايشان کرده است.
” لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ”529
اين آيه، منافقان و افراد تنبل و ضعيف الايمان كه براى سرباز زدن از حضور در اين ميدان بزرگ به انواع بهانهها دست ميزدند و عدم حضور خود در جنگ و جهاد را اينگونه توجيه ميکردند و خداوند با پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) چنين مىگويد: “اگر غنيمتى آماده و سفرى نزديك بود به خاطر رسيدن به متاع دنيا دعوت تو را اجابت مىكردند” و براى نشستن بر سر چنين سفره آمادهاى مىدويدند.530
3-3-3-3-4) ظاهرسازي:
منافقان از رعايت ظواهرديني براي جلب توده ي مردم استفاده مي کنند. متأسفانه، اين ظاهر سازي ها بسياري از مؤمنان را به گونه ايي جذب خود مي کنند که اندک ترديدي در ايمان آن ها پيدا نمي کنند. اين افراد گاهي آن قدر حرفه اي عمل مي کردند و قرآن اين موضوع را چنين بيان مي کند:
” وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ”.531
خداوند در اين آيه، خطاب به رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) است و بيان آنست كه عدهاى نزد تو آمده و به ظاهر دعوى اسلام مىكنند و در باره رغبت خود به دين اسلام داد سخن مي دهند و از گسترش دين و پيشرفت مسلمين مژدهها و افسانهها مي گويند. و در ضمن براى صحت گفته خود، پروردگار را گواه مي گيرند در حالي كه اين گروه سخت ترين دشمن تو و اسلامند.532
3-3-3-3-5) وعدههاي دروغين:
منافقان از طريق دادن وعده هاي دروغين، مردم را فريب داده و از اين طريق به مقاصد شوم خود مي رسند:” وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ”533 در بيان شأن نزول اين آيه، چنين آمده: ابوالحسن محمد بن احمد بن فضل با اسناد از ابو امامه باهلى روايت مىكند كه ثعلبة بن حاطب انصارى نزد پيغمبر (ص) آمده گفت يا رسول اللّه (ص) دعا كن خدا مرا توانگر كند. پيغمبر (ص) فرمود: واى بر تو اى ثعلبه، مال كم كه بتوانى سپاسش را به جاى آرى به از ثروت هنگفت كه شكر آن نگزارى. و
