
دموکراسی در خاورمیانه باید، با احتیاط پیش رفت. زیرا ممکن است عواقب ناخواستهاي در پیش داشته باشد.
(http://www.arnet.ir)
در مورد برقراری دموکراسی در خاورمیانه بيندولتمردان آمریکا اختلاف نظر وجود دارد. در این مورد دو دیدگاه قابل ملاحظه است. دیدگاه اول را نئومحافظه کاران مطرح کردهاند، خواهان برقراری دموکراسی و سرنگونی رژیمهای موجود در خاورمیانه است و عراق اولین آزمون این دیدگاه است. اما دیدگاه دوم را میانه روها مطرح کردهاند که خواستار اصلاحات تدریجی در خاورمیانه است. فرض اصلی این دیدگاه این است که کشورهای خاورمیانه برای برقراری دموکراسی آماده نیستند و هرگونه تغییرات رادیکال سبب بيثباتی در این کشورها خواهد شد. آمریکا ميبایست بينتغییرات دموکراتیک در خاورمیانه و احتمال بيثباتی و سرنگونی متحدان خود، توازن برقرار کند. (جعفری ولدانی، 1388: 87-85)
کشورهای عربی در مورد طرح آمریکا برای خاورمیانه موضع واحدی ندارند. اما اکثر آنها با آن مخالف هستند. رهبران تمام کشورهای عربی، بدون استثناء از آینده حکومت خود نگرانند.
(Amyn Sagoo, 2002)
دولتهای عربی برای رد کردن طرح آمریکا به بهانههای زیر متوسل شدند:
* وارداتی بودن طرح
* نامعلوم بودن تبعات آن
* عدم توجه به خصلتهای بومی آن
* عدم شناخت واشنگتن از ظرفیت مردم و دولتهای منطقه
* اولویت ندادن به حل مسئله اسرائیل
* عدم تاکید بر ارزشهای اسلامی به جای ارزشهای غربی
کشورهای عربی با حمله آمریکا به عراق مخالفت کردند و خواستار حل بحران عراق به شیوههای مسالمت آمیز شدند و تاکید نمودند از مشارکت در هرگونه اقدام نظامی خودداری خواهند کرد که امنیت، یکپارچگی ارضی عراق یا هر دولت عربی دیگری را هدف قرار دهد. به رغم مواضع مذکور، برخی از کشورهای عربی در حمله آمریکا به عراق مشارکت کردند. در این میان ميتوان ار عربستان سعودی، کویت و قطر نام برد. عربستان سعودی موافقت نمود هواپیماهای نظامی آمریکا را در حمله به عراق، از فضای این کشور استفاده کنند. آمریکا همچنین از 3 پایگاه خود در عربستان سعودی برای حمله به عراق استفاده کرد.
کویت اجازه داد نیروهای آمریکایی در خاک این کشور به 2 برابر افزایش یابند و برای حمله به عراق تمرین نظامی کنند.
قطر نیز در حمله آمریکا به عراق مشارکت نمود و ارتش آمریکا یک مرکز فرماندهی برای حمله به عراق در قطر تاسیس کرد. قطر در مجموع دو پایگاه در اختیار آمریکا قرار داد.
بعد از حمله آمریکا به عراق و سقوط رژیم صدام حسین، وزرای خارجه کشورهای همسایه در اجلاسهای متعدد برای بررسی تحولات عراق برگزار و بر اصول مشترک زیر تاکید کردند.
* مخالفت با تجزیه عراق و حفظ تمامیت ارزی آن کشور
* برخورداری عراق از حق تعیین سرنوشت و برگزاری انتخابات آزاد در این کشور
* تاکید بر نقش سازمان ملل در امور عراق
* لزوم عقب نشینی نیروهای آمریکایی از عراق
* محکوم کردن عملیات تروریستی در عراق
* مراقبت جدی و موثر کشورهای همسایه عراق از مرزهای خود جهت ممانعت از ورود تروریستها به خاک عراق
* مشارکت در امر بازسازی عراق
* تاکید بر حفظ امنیت عراق توسط نیروهای ائتلاف
وزرای امور خارجه کشورهای همسایه در اجلاس ریاض اعلام نمودند کشورهایشان نه تمایلی دارند که در امور داخلی عراق دخالت کنند و نه آن را ميپذیرند و بر تشکیل حکومت جدید عراق براساس اراده ملت عراق اصرار ميورزند.
اما برخلاف آن، کشورهای همسایه در امور داخلی عراق دخالت کردند. از زمان سقوط رژیم صدام، عراق شاهد درگیریهای داخلی بوده است. دخالت کشورهای همسایه به این امر دامن زده است. این کشورها هر کدام از گروههای طرفدار خود حمایت ميکنند. در میان کشورهای عربی، سوریه و عربستان سعودی بیشترین نقش را در ناآرامیهای عراق دارند. آنها با باز گذاشتن مرزها، اعطای کمکهای تسلیحاتی و مالی به گروههای مخالف دولت عراق کمک ميکنند. عربستان سعودی ماهانه بیش از 60 میلیون دلار به گروههای مخالف دولت عراق کمک ميکند. سوریه و عربستان سعودی تمایلی ندارند که حزب بعث مجدداً به قدرت برسد، آنها تجزیه عراق را نیز نميپذیرند و خواستار قدرت یابی اسلامگرایان تندرو نیز نیستند. کشورهای همسایه عراق، عراقی ميخواهند که بين دموکراسی و آشوب غوطه ور باشد، آنها از استقرار دموکراسی در عراق نگرانند. آنها نميخواهند عراق سبب افزایش حضور آمریکا در منطقه باشد، ولی در عین حال به دلایل امنیتی خواهان شکست آمریکا و خروج کامل آن از منطقه نیز نیستند. کشورهای عربی از مسئله فدرالیسم در عراق بسیار نگران هستند و به بهانه اینکه این امر در نهایت به تجزیه عراق منجر خواهد شد، با آن مخالفت ميکنند. فدرالیسم در عراق بر امنیت کشورهای عربی به ویژه سوریه، مصر و عربستان سعودی تاثیر ميگذارد و ممکن است اقلیت کرد در سوریه، اقلیت شیعه در عربستان سعودی و اقلیت قبطی در مصر نیز خواستار فدرالیسم گردند. عربستان سعودی نیز با فدرالیسم در عراق و خودمختاری کردها مخالف است و نسبت به هویت عربی عراق حساسیت دارد. عربستان سعودی همچنین از تغییر قدرت در عراق و انتقال آن از اعراب سنی به کردها و شیعیان نگران است. سوریه نگران است در صورتی که آمریکا در عراق به آسانی موفق شود، سپس نوبت آن فرا رسد. سوریه ميخواهد برای مقامات واشنگتن در عراق مانع تراشی کند و موفقیت آن را به تاخیر اندازد و یا هزینههای آمریکا را افزایش دهد تا مانع حمله نظامی آن به سوریه شود. سوریه از ناحیه مانورهای سیاسی اکراد برای تحقق آرمانهای تاریخی خود احساس خطر ميکند. (همان: 97-90)
5-1) دکترین بوش اول، دکترین کلینتون و دکترین بوش دوم:
1-5-1) دکترین بوش (بوش اول):
هنگامی که رقیب آمریکا (شوروی)از صحنه بينالمللی خارج شد جورج بوش رئیس جمهور سابق امریکا و وزیر خارجهاش جیمز بیکر دکترین جدید خود را مطرح کردند. دراین زمان یکی از عمدهترين اهداف سیاست خارجی امریکا یعنی مبارزه با کمونیسم را از صدر اهداف خاورمیانهاي و جهانی خود حذف کردند. در چنین شرایطی امریکا به عنوان تنها قدرت جهانی به فکر تسلط کامل بر جهان افتاد و بوش با مطرح ساختن دکترین خود تحت عنوان “نظم نوین جهانی” در صدد سازماندهی نیروها و امکانات، برای نیل به این هدف برآمد. براین اساس این نظریه در سیاست خارجی امریکا، افزایش پیوند، همکاری و حضور به معنای فراگیر آن، یک اصل تلقی شد. وگسترش همکاری و اتحاد میان اروپا، خاور دور و خاورمیانه اهمیت ویژهای یافت.
(http://www.abshari.blogfa.com)
به این ترتیب درآغاز دهه 1990 برای اینکه امریکا بتواند خود را با نظم نوین بينالمللی که به معنای اعلام جهان یک قطبی به رهبری ایالات متحده بیان ميشد، دمساز کند، ضرورت گسترش حوزۀ عمل خود در منطقه استراتژیک خاورمیانه را مورد تاکید قرار داد. به عقیده بوش خاورمیانه نمونه روشنی از منطقهاي است که حتی با فروکش کردن تشنجات شرق و غرب در آن، نگرانیهایی استراتژیکی امریکا همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. (همان)
در آن هنگام جورج بوش در گزارش امنیت ملی امریکا راجع به اهمیت خلیج فارس، خطاب به کنگره چنین گفت : “اتکای جهان آزاد به عرصه انرژی از منطقه خلیج فارس حیاتی است و روابط ما با بسیاری از کشورهای منطقه همچنان برای منافع امریکا مهم ميباشد.
شواهد بیانگر آن است که انجام اولین عملیات متحدین به رهبری امریکا علیه عراق که به نام سپر صحرا صورت پذیرفت از دکترین نظم نوین جهانی در سیاست خارجی واشنگتن نشأت گرفته بود. شاهد این مدعا این است که بوش گفت: “جنگ سال 1991 خلیج فارس برای چیزی بیش از یک کشور کوچک (کویت) بود. این جنگ برای اندیشههای بزرگ یعنی نظم نوین جهانی بود.” (همان)
2-5-1) دکترین کلینتون:
بیل کلینتون چهل و دومین رئیس جمهور امریکا بود که برای حفظ منافع کاخ سفید طرح خود را این چنین بیان کرد:
سیاست خارجی دولت جدید بر محور دمکراسی استوار است و منافع تجاری امریکا در خاورمیانه، اسرائیل، مصر و عربستان سعودی برای محافظت از منافع امریکا در خاورمیانه و مقابله با خطر تهدید کنندۀ منافع امریکا اعم از رژیمهای رادیکال مذهبی یا سکولار همکاری ميکند و بالاخره ترغیب به برقراری صلح واقعی در خاورمیانه در اولویت سیاست خارجی کابینه جدید قرار دارد. (همان)
با این سخنان کلینتون اظهار کردکه:
1- خاورمیانه در درجه اول کانون خیزش حرکتهای اسلامگرا (به تعبیر آنها جنبشهای رادیکال مذهبی) و در درجه بعد، ناسیونالیستی است که این دوجریان به عنوان عوامل تهدید امریکا فرض شده بود.
2- اسرائیل به عنوان مرکز ثقل دکترین کلینتنون بایستی از طریق صلح با همسایگان عرب خود، زمینه را برای قراردادهای کنترل تسلیحاتی و همچنین رشد دمکراسی مورد نظر امریکا در سراسر خاورمیانه هموار ميساخت.
در این راستا به دلیل اهمیت و موقعیت منحصر به فرد خلیج فارس در خاورمیانه، طرح امنیتی کلینتون در قبال آن، توسط مارتین ایندیک عضو عالی رتبه شورای امنیت ملی امریکا و دستیار کلینتون در امور خاورمیانه تحت عنوان “مهار دوجانبه” بیان شد. محور اصلی این سیاست، انزوای ایران وعراق، ترغیب به صلح میان اعراب و اسرائیل و جلوگیری از دسترسی کشورهای منطقه به تسلیحات هستهاي اعلام گردید. گرچه در عمل نابودی و براندازی نظام جمهوری اسلامی از سوی آنها را مورد پیگیری قرار ميداد.
در نظر دولت کلینتون ایران همطراز با عراق فرض گردید، از آن با اصطلاح بنیادگرا و مخالف واشنگتن و مهمتر از آن مخالف سرسخت اسرائیل و تهدید کنندۀ منافع غرب یاد شد. (همان)
در واقع دکترین کلینتون بر دو پایه استوار بود: یکی باز دارندگی ایران و عراق و تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی در شرق خاورمیانه و دیگری، به ثمر رساندن مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل در غرب خاورمیانه که مورد توجه سران وقت کاخ سفید به عنوان عوامل برقراری ثبات تمامی منطقه تلقی گردید. در این استراتژی مفهوم گذشته ایجاد توازن منطقهاي از یک طرف به برقراری بازدارندگی ایران و عراق و از طرف دیگر به بهبود روابط اعراب واسرائیل تبدیل شد. (همان)
3-5-1) دکترین جورج دبلیو بوش(بوش دوم):
دكترین بوش دوم مجموعهاي از اصول سیاست خارجی است كه برای اولین بار در سخنرانی در اول ژوئن ۲۰۰۲ توسط خودش اظهار شد. این سیاستها كه مرحله جدیدی در سیاست آمریكا بود، در سندی با عنوان “استراتژی امنیت ملی جدید آمریكا” در ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۲ منتشر شد. دكترین بوش نوعی فاصله گرفتن از سیاست بازدارندگی و كنترل بود كه ویژگی سیاست خارجی آمریكا در دوران جنگ سرد و بعد از آن به شمار ميرفت. (http://www.vista.ir)
حمله به عراق براساس همین دكترین صورت گرفت. محور این دكترین به گفته خود بوش این است كه: تفاوتی میان تروریستها و پناه دهندگان آنها وجود ندارد. براساس این دكترین هر كشوری كه موضع فعالی علیه تروریسم نداشته باشد، گویی از آن حمایت كرده است و همچون حامی تروریسم با او رفتار ميشود. بوش در سخنرانی ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ این موضوع را به صراحت گفت: هر كشوری در هر منطقهاي از جهان باید همین حالا تصمیم بگیرد كه یا با ماست یا علیه ما. (همان)
جنگ پیشگیرانه و پیش دستانه از دیگر اصول محوری دكترین بوش است. یكجانبهگرایی، قدرت نمایی و گسترش دموكراسی به همه مناطق از دیگر محورهای این سیاست است.
ریشه این دكترین را باید در سالها قبل و در نسخه و پیش نویس نهایی راهنمای برنامه ریزی دفاعی نوشته پل وولفوویتز معاون وقت وزارت دفاع آمریكا در سال ۱۹۹۲ جست وجو كرد. وقتی این سند كه دكترین وولفوویتز نام گرفته بود به رسانهها درز كرد و جنجالی به پا شد، كاخ سفید دستور بازنویسی آن را داد. در نسخه بازنویسی شده دیگر حرفی از حمله پیشگیرانه یا یكجانبهگرایی نبود. (همان)
در ماههای بعد از ۱۱ سپتامبر دو مكتب متفاوت فكری در دولت بوش ظهور كرد كه هدف هر دو چگونگی روبه رو شدن با تهدید ناشی از كشورهایی چون عراق، ایران و كره شمالی بود. كالین پاول، وزیر خارجه به همراه كاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی و كارشناسان وزارت خارجه خواستار ادامه روند
