
چون جمعیت اسلامی مر، رژیمها را مستقیماً مورد تهدید قرار دادهاند و خواهان انقلاب مسلحانه هستند، بسیاری دیگر نظیر اخوان المسلمین، جماعت اسلامی و جبهه نجات اسلامی تمایل خود را به مشارکت در نظام سیاسی نشان داده اند.
اگرچه دهه1970 و 1980 تحت تاثیر ترس از اسلام انقلابی، از صدور انقلاب ایران گرفته تا گروگانگيري و هواپیماربایی در خاورمیانه قرار داشت، دهه 1990 نشان دهنده چشم انداز سیاسی مذهبی چندلایه و متنوع تری بوده است. تصور اسلامگرایان اسلحه به دست و تروریستهای زیرزمینی که مصرانه در پی جهاد با غرب هستند، مرکز جهانی تجارت را منفجر ميکنند و دست به انواع اقدامات تروریستی شهری ميزنند، در کنار تصویر شفاف و آشکار سازمانها و فعالان اسلامی قرار گرفته که جریان اصلی کنشگران سیاسی و اجتماعی را تشکیل ميدهند. آنها بخشی از نوعی انقلاب بيسرو صدا هستند که در چارچوب جامعه مدنی عمل ميکنند، سازمانها و احزاب سیاسی و اجتماعی خاص خود را به وجود ميآورند، با سایر اتحادها یا احزاب سیاسی اتحادیه تشکیل میدهند، و در انجمنهای صنفی ملی مشارکت ميکنند. (همان: 366-365)
برخی از تفکرات و ایدئولوژیهای اسلامی در راستای تحقق آرمانهای شان و برای اثبات بر حق بودن خویش، نه تنها از مواجه شدن با بدترین و شاید خون بارترين سناریوهای قابل تصور ابائی ندارند بلکه آن را یک مرحله تاریخی و بخشی از تقدیر تاریخی ناگزیر خود و تکلیفی الهی و مستوجب عالیترين پاداشهای اخروی ميپندارند. (داورپناه، 1390 :79)
متاسفانه ناکامی و ضعف جنبشهای اسلامگرایانه پس از 11 سپتامبر ضربه بزرگی به اسلامگرایی زده است. با ظهور جنبشهای رادیکال اسلامی مانند القاعده و طالبان به نظر ميرسد که خیلی از مردم در جهان، اسلام را با اسلامگرایی اشتباه ميگیرند.
اسپوزیتو، با مفروض دانستن رشد اسلام سکولار و گسترش قرائتهایی از اسلام که ميتوانند خود را با دستاوردهای دوران مدرن از قبیل دموکراسی، برابری زن و مرد، احقاق آزادیهای مدنی و حقوقی شهروندی و … هماهنگ کنند، آینده اسلام و اسلامگرایی را در سایه همزیستی مسالمت آمیز با تمدن غرب دنیای مدرن و پسامدرن تصور ميکنند. اما در نقطه مقابل این نگاههای خوش بینانه، در پیش بینیهای بدبینانه، رشد اسلامگرایی همگام و همراه با شکلگيري گونههایی از “تروریسم، تعصب و انقلابی برای صادر کردن” تصور ميشود. (همان: 78)
جنبشهای اسلامگرایانه برای بقا باید در مسیر تغییرات و تحولات جهانی قرار گرفته، خود را با شرایط جدید وفق دهند و به عنوان بخشی از جامعه مدنی نقش ایفا کنند مانند الگوی حزب عدالت و توسعه در ترکیه که نمایانگر تحول اساسی در تفکر و بازاندیشی جریان اسلامگرایی در کشورهای مسلماننشين به حساب ميآید. نمونه دیگر حزب الله لبنان است که با توجه به واقعیات سیاسی جامعه لبنانی، از برنامه اسلامگرایانهاش فراتر رفته و کمابیش مانند نسخه لبنانی شده احزاب مسیحی عمل کرده است. در مصر، حزب الوسط- جناح منشعب از اخوان المسلمین- از یک سو حساب خود را از رهیافت خشونت آمیز جماعت اسلامی جدا کرده و از سوی دیگر نظم و آرایش اقتدارگرایانه اسلاف اخوان المسلمین خود را کنار گذاشته است. حتی در کشور فوق العاده محافظه کاری مانند عربستان سعودی، جریان پساوهابی تلاش کرده ایدههایی از اسلام لیبرال را در خود جذب کند و به دنبال راهی برای کنار آمدن به دموکراسی است. (بیات، 1390 : 66-65)
4-1) طرح خاورمیانه بزرگ:
چنانکه گفته شد، با سقوط امپراتوری عثمانی در سال 1918، واژه خاور نزدیک Near East
(بالکان و امپراتوری عثمانی) مترود شد و خاورمیانه کاربرد گستردهاي برای کشورهای عربی درحال ظهور یافت. این اصطلاح را ميتوان در کلیه شرایط متغیر سیاسی و فرهنگی بکار برد. عنوان دنیای عرب دربرگیرنده همه ابعاد وسیع این منطقه نیست چون مسلمانان غیرعرب را شامل نميشود. دیپلماسی کشورهای صنعتی گروه 8 به خاورمیانه بزرگ اشاره دارد که کلیه کشورهای عضو اتحادیه عرب، ازجمله همه اعضای آفریقایی آن بعلاوه کشورهای ترکیه، ایران، پاکستان، افغانستان و اسرائیل را در بر ميگیرد. بنابراین “خاورمیانه بزرگ” را ميتوان به تمامی کشورها و سرزمینهای اسلامی از غرب آفریقا تا شبه قاره هند و از آسیای مرکزی و قفقاز تا آسیای جنوب شرقی تعمیم داد.( موحدیان عطار، 1386: 99)
امنيت عرضه نفت از خاورميانه و شمال آفريقا، امنيت نظامي خاورميانه و شمال آفريقا و توانمند بودن اين منطقه در جذب سرمايه گذاري در زمينه توليد انرژي از منافع راهبردي حساس غرب و بویژه آمريكا محسوب ميشوند. براي مثال حدود 40 درصد از صادرات نفت جهان از تنگه هرمز ميگذرد و برآوردهاي آژانس اطلاعات انرژي ايالات متحده و آژانس بينالمللي انرژي حاكي از آن است كه صادرات نفت منطقه خاورميانه تا سال 2030 به 46 ميليون بشكه در روز، معادل دو سوم كل صادرات نفت جهان، خواهد رسید.
اقتصاد كشورهاي صنعتي به واردات نفت از آسيا و ساير مناطق متكي است. براین اساس دسترسی به نفت بعنوان مهمترين و ارزانترين منابع اولیه و تسلط وکنترل بر آن و نقش این انرژی در معادلات اقتصادی و سیاسی بسیار حایز اهمیت است. به قول کلمانسو یک قطره نفت با ارزش یک قطره خون سربازانش برابر بود.(هادیان، 1376: 141) منابع هیدروکربوری تا مدتها تنها منبع مهم تامین انرژی باقی خواهد ماند. بویژه جایگزین برای نفت وگاز، پرهزینه و غیراقتصادی است. مطابق پیش بینیهاتا سال 2030 میزان تقاضای مصرف انرژی جهان 83 درصد افزایش خواهد یافت.
(International Energy Agency. World Energy Outlook 2006.p.38.)
تشدید و تداوم وابستگی کشورهای بزرگ صنعتی غرب به ذخایر هیدروکربوری (خاورمیانه) نقش آن را در معادلات سیاسی _ امنیتی مضاعف کرده است. طبیعتاً مصرف کنندگان غربی برای ثروت و قدرت خود به نفت این منطقه چشم داشته اند. اما به دلیل بحرانها و تنشهایی که خود نیز در ایجاد و (تداوم) آنها نقش دارند، بالتبع امنیت اقتصادی و سیاسی خود را در خطر ميدیدند. ( حشمت زاده، 1391، شماره 60)
از اینرو تلاش برای کنترل و مهار بحرانهای سیاسی؛ اجتماعی و اقتصادی این منطقه از جانب قدرتهای بزرگ و برای آنها، بویژه با وجود ساختارهای سنتی و ناکارآمد سیاسی و اقتصادی، فقر، تفاوتهای فاحش طبقاتی، نژادی – قومی، مذهبی و جنسیتی از دیرباز، حکومتهای موروثی، الویتهای ایدئولوژیک، وجود ایران بعنوان کانون اسلامخواهي رادیکال، اسرائیل، فلسطین، جنبشهای رهایی بخش، جنبشهای دموکراسیخواهي دگراندیش، منبع اصلی تروریسم بينالملل و…، دارای اهمیت حیاتی است. ریچارد نیکسون ميگوید؛”نفت خون صنعت مدرن است و منطقه خاورمیانه و خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان مياندازد و راههای دریایی پیرامون خلیج فارس شریانهایی هستند که این خون حیاتی از آنها ميگذرد. (نیکسون، 1364: 136 )
ضرورت تامین انرژی برای جهان آزاد، با توجه به قدمت و ناکارآمدی حکومتهای سنتی خاورمیانه و سرکوب نیروهای دموکراسی خواه و خواهان تغییرات امکانپذیر نیست. تزريق پول نفت به اقتصاد کشورهای منطقه، در عين حال که به ارتقاي استانداردهاي زندگي مردم انجاميده، موجب افزايش انتظارات و توقعات مردم و طبقه متوسط فرهنگي براي گسترش آزاديهاي سياسي نیز شده، حال آنکه ساز و کار مناسبي براي پاسخگويي وجود نداشته است. براین اساس برای مهار و کنترل جنبشهای اجتماعی نوین در منطقه با خصیصههای متنوع (طیفی از اسلام) با رویکرد تغییر، با سناریوهای متفاوت به مقتضای تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، زیست بومی، ایدئولوژیک، با محوریت مردم و احساس مطبوع غلبه بر حقارت سالیان طولانی از ناحیه حکومتهای غیردموکراتیک و ناقض حقوق بشر کلید خورد، تا از طریق مدیریت تغییرات در قالب همسویی و اجماع بينالمللی هم رضایت و خواست مردم تامین و هم امنیت صدور انرژی به عنوان هدف غایی تضمین شود. بدین منوال ميتوان مدعی شد که تحولات اخیر منطقه خاورمیانه با منافع نفتی قدرتهای بزرگ ارتباط
معنا داری دارد. جدول زیر درآمد نفتی کشورهای خاورمیانه را در سال 2010 نشان ميدهد.
کشورها
درآمد نفت در سال 2010 میلیارد دلار
جمعیت
درآمد نفت به ازای هر نفر هزاردلار
قطر
61.023
1.7
35.89588
کویت
59.084
3.606
16.38491
امارات
77.512
5.055
15.33373
بحرین
11.003
1.107
9.939476
عمان
23.925
2.981
8.02583
عربستان سعودی
205.385
26.106
7.867349
لیبی
42.233
6.561
6.436976
الجزایر
58.591
36.134
1.621492
عراق
50.077
32.046
1.56266
ایران
71.958
75.35
0.954983
سودان
10.089
40.134
0.251383
سوریه
5.013
20.62
0.243113
یمن
5.594
24.398
0.229281
تونس
2.315
10.544
0.219556
مصر
8.033
78.336
0.102545
موریتانی
0.297
3.179
0.093426
موراکو
0.489
31.851
0.015353
اقتصاد صنعتي ايالات متحده و اروپا به عرضه نفت ارزان عادت کرده است، از سوي ديگر آن چيزي که امروز از آن به عنوان اقتصاد جهاني ياد ميشود، بيشتر شامل همگرايي و پيوند اقتصادهاي سه منطقه آمريکاي شمالي، اروپا، و شرق آسيا به يکديگر است به طوريکه که 80 درصد مبادلات اين بلوکهاي اقتصادي با يکديگر صورت ميپذيرد. در اين ميان، اقتصادهاي در حال شکوفايي شرق آسيا، بيشترين رشد تقاضا براي مصرف نفت را در مقايسه با دو بلوک ديگر به خود اختصاص داده و سهم بيشتري از صادرات نفتي خليجفارس را جذب ميکنند. (Curtis R. Ryan, 2003 .p.304)
در چنين شرايطي استراتژي آمريکا در زمينه تضمين جريان با ثبات نفت خاورميانه بويژه خليجفارس، هم زمينه کنترل غير مستقيم اين کشورها را بر اقتصادهاي آسيايي فراهم ميکند و هم ضامن سلامت اقتصاد ايالات متحده آمريکا است زيرا در عصر جهاني شدن اقتصاد، هر گونه بحران در بلوک شرق آسيا به سرعت اقتصاد آمريکا را تحت تاثير قرار ميدهد.
همچنين مساله “اتکاي غير مستقيم اقتصاد غرب به نفت” نيز حائز اهميت است. اقتصادهاي آمريکا و اروپا به طور فزاينده، به واردات کالاهاي از آسيا و ديگر مناطق جهان وابسته ميشوند که براي توليد آنها، مصرف نفت و فرآوردههاي آن حائز اهميت است. بنابراين هم آمريکا و هم اروپا به واردات گسترده از کشورهايي اتکا داردند که خود آنها به واردات نفت از خاورميانه متکي هستند. تحليلگران معتقدند حجم اتکاي غير مستقيم آمريکا به نفت خاورميانه به ميزان يک ميليون بشکه در روز است. تقريباً همين ميزان براي اروپا در نظر گرفته ميشود. بنابرآن علاوه بر واردات نفتي مستقيم آمريکا از خاورميانه بايد مساله اتکاي غير مستقيم ايالات متحده به نفت اين منطقه را نيز مدنظر قرار داد. با در نظر گرفتن اتکاي غير مستقيم آمريکا به نفت خاورميانه ميزان وابستگي نفتي اين کشور به خاورميانه 30 تا 40 درصد افزايش ميیابد. (Anthony H. Cordesman, 2004.p.8)
به دلايلي که ذکر شد ايالات متحده استراتژي حفظ جريان مستمر و باثبات نفت از منطقه خاورميانه را جهت ايجاد هژموني خود دنبال ميکند.
آمریکا اعلام کرده برنامه آن گسترش دموکراسی در منطقه است آمریکا با حمله به عراق و سرنگون کردن رژیم صدام حسین در نظر دارد عراق را به نمونه موفق دموکراسی و سرمایه داری در منطقه تبدیل کند تا در سایه آن بتواند روند دموکراسی در منطقه را آغاز و آن را به مورد اجرا بگذارد. در صورت برقراری دموکراسی در عراق، حکومتهای مستبد منطقه، یکی پس از دیگری ریزش خواهند کرد. در این میان کشورهایی مانند سوریه، عربستان سعودی و مصر در کانون توجه خواهند بود و برای انجام اصلاحات دموکراتیک تحت فشار قرار خواهند گرفت.
دیک چینی، معاون رئیس جمهور وقت آمریکا، ميگوید: “باید از طریق ترویج آزادی در سراسر خاورمیانه بزرگ و فراتر از آن با سرچشمه ایدئولوژیهای خشونت برخورد کنیم.” برخی معتقدند برقراری دموکراسی در خاورمیانه به راحتی امکان پذیر نیست و مخالفتهای داخلی در عراق با آمریکا، بیان کننده این مسئله است. برژینسکی ميگوید. در مورد استقرار
