
به عبارت ديگر، مخاطبان هر عصري با توجّه به دانستههاي خود ميتوانند در به فعليت رسيدن متن مشارکت داشته باشند. هر عصري به اندازه امکانات خويش ميتواند در اين امر مشارکت داشته باشد. صرفه جويانه بودن متن به اين معنا نه نقصي براي آن بلکه حسني براي آن است. بهترين متن آن است که با کمترين سطح ظاهري، بيشترين معنا را القا کند.128
نقش دانستههاي مفسّر و امکانات او در گسترش معناي متن و افزايش پيامهاي برآمده از آن و کشف گوهرهاي نهفته در معدن کلام بسيار اهميّت دارد. البته اين، موضوع متن است که نوع دانستهها و امکانات مفسّر را تا حدود زيادي تعيين تعيين ميکند. برخي مفسّران “تفسير” را “دانشي دانسته اند که از قرآن کريم از حيث دلالتش بر مراد الهي به قدر طاقت بشري بحث ميکند”129 اين تعريف به صراحت بر دو نکته مهم تأکيد ميورزد؛ اوّل اينکه رسالت مفسّر کشف مراد و مقصود الهي از آيات است نه صرفاً بيان معاني مشکل لفظ. آن چه در علم اصول تحت عنوان مراد استعمالي و مراد جدي کلام بحث ميشود و در تعريف برخي از متأخّرين از تفسير ديده ميشود.130 توجّه به همين نکته مهم است؛ ضمن اينکه بحث “دلالتهاي کلام” در علم اصول؛ اعمّ از دلالتهاي مطابقي، تضمّني و التزامي و ضرورت کشف آن، مرتبط با اغراض و مقاصد گوينده در توليد متن است.
ثانياً طاقت بشري در فهم آيه مؤثر است. بر اين اساس ميتوان گفت با افزايش طاقت بشري که در توانمنديهاي علمي، و عملي، و روحي وي ريشه دارد پيامهاي جديدي از آيات به دست ميآيد و دايره معنا گسترده ميشود.
تفسير در قالب بينامتني
تأثير دانستهها، توانمنديها و امکانات مفسّر که نقش زيادي در بالفعلسازي معاني بالقوه متن دارد ايجاب ميکند که مفسّر با حوزههاي مرتبط با موضوع متن آشنا شود. به ميزان وسعت آگاهي از اين موضوعات، دايره فهم او گسترش مييابد و متن ابعاد وسيعتر و عميقتري از پيامها و مقاصد خويش را به خواننده ميبخشد. بخشندگي متن صرفاً در گرو اراده خواننده نيست؛ بلکه با توانمنديهاي او مرتبط است؛ همچنانکه که کودک شيرخوار از والدينش تنها شير طلب ميکند و بخشندگي والدين باعث خوراندن غذاهاي سنين بزرگسالي به او نميشود. وسعت علمي، فکري و روحي مفسّر، متن را بخشندهتر ميسازد و تنگنايي معرفتي مفسّر، بخشندگي متن را به همان ميزان اندک ميگرداند. برخي از دانشمندان “علم نوين نشانهشناسي” در بحث از “قالب بينامتني در فهم متن” تأکيد ميکنند که تجاربي که خواننده از متون ديگر دارد بر فهم او از يک متن تأثير گذار است؛ به عبارت ديگر، او متن را در بافت ديگر متون ميخواند. به اعتقاد آنان، متون ديگر، قالب ها و طرح واره هايي به خواننده ميدهند که ميتواند از آنها در فهم متن کمک بگيرد و بر اساس آنها نتايجي را از متن به دست آورد.131 بنابر اين يکي از مهمترين وظايف مفسّر تعيين رابطه متن قرآن با متون ديگر است. به عبارت ديگر مفسّر دو وظيفه مهم دارد: يکي، فعاليت درون متني که با قواعد فهم متن مانند قواعد صرفي، نحوي، بلاغي و سياقي و… کشف ميگردد. دوّم سير در فضاي بيرون از متن و بهره گيري از اطلاعات متناسب و تأثير گذار در فهم متن و توسعه آن است.132 فهم قرآن نه تنها از اين حقيقت مستثنا نيست بلکه بدليل وسعت موضوعات، جاودانگي معارف، ارتباط با حوزه هاي مختلف زندگي انسان و نيازهاي او و عوامل ديگر، به نحو شگرفي با علوم مختلف ارتباط مييابد؛ بر اين اساس، زمينههاي مختلف علوم؛ به ويژه علوم انساني و اسلامي را بايد متوني در نظر گرفت که قرآن با همه آنها در ديالوگ و گفتگو است؛ چه بسا آراي مطرح در آنها را بپذيرد يا رد کند؛ همچنين کاملاً امکان پذير است که اين متون ابعاد جديدي را از اين متن به روي بشر بگشايند و استعدادها و معاني نهفته در آن را به فعليت برساند. خلاصه نص با متوني که در درون سنت فکري اسلامي به وجود آمدهاند و با متون متناسب با اين سنت، بي وقفه در ديالوگ است و با آنها روابط بينامتني دارد. اين ديالوگ به استعدادهاي نص فعليت ميبخشد و دلالت هاي پنهان نص را آشکار ميسازند.133 نمونهاي از اين گفتگوي دوسويه را ميتوان در تفاسير بين رشتهاي مانند تفسير تربيتي مشاهده کرد. علوم تربيتي، جامعه شناسي، تاريخ، روان شناسي، اقتصاد، مديريت و حتي علوم پايه مانند فيزيک، نجوم، زيست شناسي و… به فهم گزارههاي قرآن کمک ميکنند و متقابلا اشارات قرآن ميتواند زمينه مطالعه آن را در علوم مرتبط فراهم ساخته موجب پيدايش يا تقويت نظريات جديد گردد.
3. مفهوم شناسي تفسير تربيتي
پيشتر گفته شد که شناخت تفسير تربيتي، با تعريف تفسير و انتظار از آن و نيز با تعريف تربيت و قلمرو معنايي آن مرتبط است؛ از اينرو به تفصيل به تعريف تفسير و تربيت و زواياي آن پرداختيم.
هسته مرکزي معناي “تفسير”، کشف و بيان مراد خداوند از آيات قرآن دانسته شد. “تربيت” نيز فرآيند ايجاد تغييرات مطلوب مربّي در متربّي معنا شد. از آنجا که حوزه معنايي تربيت و قلمرو مفهومي آن از ديدگاه پژوهشگران اين عرصه يکسان ديده نشده است طبعاً اين تفاوت، منجر به تفاوت در معناشناسي تفسير تربيتي و حدود و قلمرو آن و حتي وظايف و کارکردهاي آن ميگردد؛ از اينرو نميتوان تعريف نهايي، جامع و مانع از تفسير تربيتي که مورد اتفاق همگان باشد ارائه کرد؛ هرچند اين بدان معنا نخواهد بود که محور يا محورهاي مشترکي ميان اين تعاريف و نيز تمايزي بنيادين با ديگر گرايشهاي تفسيري ديده نميشود؛ بلکه گوهر و جوهر تمام تعاريف، در غرض و مقصد کلي مشترک است.
پيش از ارائه تعريف نهايي و مختار از تفسير تربيتي، به تحليل پارهاي از تعاريف و مفهوم شناسيهاي صورت گرفته از آن ميپردازيم و پيش از ارائه و تحليل اين تعاريف، به نکاتي در اين باره اشاره ميکنيم.
نکته اوّل: مفهومشناسيهاي موجود از تفسير تربيتي گاه به معناي عام از تربيت و گاه ناظر به معناي خاص آن است.
نکته دوّم: برخي از مفهومشناسيها نه در قالب يک تعريف؛ بلکه با تبيين وظايف تفسير تربيتي و بيان قلمرو آن، يا بر اساس مقاصد و کارکردهاي قرآن، تنها به توصيف و توضيح تفسير تربيتي، نه تعريف علمي آن پرداختهاند؛ چه آنکه در تعريف علمي يک مفهوم، عناصر اصلي آن به صورت جامع و مانع بيان ميگردد.
نکته سوّم: با توجّه به تفاوت و تنوّع تعاريف دو اصطلاح تفسير و تربيت، لازم است تا پيش از هرگونه تعريف، مراد از اين دو اصطلاح روشن گردد تا تعريف دقيقتر، جامعتر و مانعتري به دست آيد.
مفهومشناسي تفسير تربيتي مبتني بر معناي عام تربيت
گاه تربيت، در معنايي کاملاً عام و فارغ از دغدغههاي آکادميک متخصّصان عرصه تعليم و تربيت در نظر گرفته ميشود؛ بر اين اساس، هر آنچه بهنوعي در ايجاد تغيير مطلوب در ساحتهاي مختلف وجود آدمي و در عرصههاي متنوع زندگي وي مورد اشارت قرآن قرار گرفته است مورد توجّه مفسّر تربيتي قرار ميگيرد و مباحث اخلاقي، تربيتي، عرفاني، حکمتها و لطايف انسانساز و هدايتبخش قرآن برجسته ميگردد.
در نگارشهاي مرتبط با تفسيرپژوهي، عناوين “التفسير الهدائي”134 “التفسير التربوي”135 “تفسير هدايتي و تربيتي”136 “تفسير هدايتي”137 “تفسير تربيتي”138 براي توصيف اين رويکرد به کار رفته است. اين تعاريف معمولاً دقيق نيستند و با توصيف کارکرد و مقاصد قرآن به تعريف و توضيح آن پرداختهاند.
اصطلاحات ديگري مانند تفسير مقاصدي،139 تفسير روحاني،140 تفسير توحيدي،141 تفسير اقناعي،142 تفسير اجتماعي، تفسير عرفاني، تفسير اخلاقي،143 تفسير ارشادي،144 تفسير واعظانه145 نيز در کتب مرتبط با روش تفسير و تفسير پژوهي ديده ميشود که تبيينگر اوصاف يا پارهاي از اوصاف همين رويکرد ميباشند؛ بنابراين، تعريف تفسير تربيتي به هر يک از اين عناوين؛ از باب تعريف شيئ به جزء آن خواهد بود؛ به عبارت ديگر اين عناوين هم پوشاني بخشي و جزئي با مفهوم تفسير تربيتي دارند نه همپوشاني کامل.
“محمد عبده” با بيان رويکرد تفسير خود، به طور غير مستقيم، به بيان حقيقت تفسير تربيتي ميپردازد و
مينويسد:
“تفسيري که ما به دنبال آن هستيم همان فهم کتاب الهي از آن جهت که هدايت کننده مردم به سعادت دنيا و آخرت به عنوان مقصد والاي آن است و هر آنچه غير آن باشد تابع اين هدف و تنها وسيلهاي براي به دست آوردن آن است”146
ايشان در جايي ديگر بر تفسير “روحبخش” و “شوق عملآفرين” تأکيد ميکند، تا معناي “هدي و رحمه” بودن قرآن تحقق يابد و “اهتداء بالقرآن” به عنوان مقصد حقيقي آيات آن فراهم آيد.147
برخي با بهکارگيري عنوان “الهدائي” به جاي “التربوي” و با ذکر وصف “ارشادي” براي آن به تحليل تفسير تربيتي پرداختهاند:
“تفسير هدايتي، همان تفسير ارشادي است که هدف والاي آن بيان آيات الهي از طريق روشن ساختن هدايتها و آموزه هاي قرآن و احکام(حکمتها) تشريعي خداوند براي مردم است؛ به گونهاي که مايه جذب جانها و گشايش قلبها گردد؛ بدين سان نفوس آدميان به هدايت الهي رهنمون گردد”148
در پژوهشي ديگر نيز تفسير تربيتي چنين توصيف شده است:
“از جمله گرايشهاى تفسير اجتهادى، تفسير تربيتى است كه در آنها مفسّران به جنبههاى اخلاقى و هدايتى قرآن مىپردازند. از نگاه آنان، مهمترين نكتههاى تفسيرى، مطالب اخلاقى و هدايتى است كه در يافتن نكتههاى هدايتى و اخلاقى، از روايات و تطبيق آيات استفاده مىكنند، ولى گرايش غالب آنها، پرداختن به روايات تفسيرى نيست. آنها اجتهاد و تدبّر خود را نه به يافتن مسائل كلامى، فلسفى، عرفانى، فقهى و بلاغى بلكه به تبيين نكات تربيتى و هدايتى مبذول مىدارند… آنان اگر به روايت يا مسائل كلامى، اعتقادى، تاريخى و شأن نزول مىپردازند، هدف و انگيزه آنها، دريافتن نكات هدايتى است.149
مفهومشناسيهاي مبتني بر معناي خاص تربيت:
اين دسته از مفهومشناسيها، معناي خاص تربيت را در نظر گرفتهاند و خود به دو دسته کلي تقسيم ميشوند:
الف: برخي ميکوشند تعريف روشن و گويا از تفسير تربيتي ارائه دهند.
ب: برخي نيز مفهومشناسي خويش را با تحليل وظايف تفسير تربيتي عرضه ميکنند و تعريف خاصي ارائه نميدهند.
تعاريف تفسير تربيتي:
تعريف اوّل:
يکي از نظريه پردازان تفسير تربيتي، آن را “مراجعه به منظور استکشاف ديدگاه قرآن در موضوعاتِ مصرّح و غيرصرّحِ تربيتي” ميداند. 150
ايشان در موضوعات مصرّح، به روش تفسير موضوعي سنتي، و در موضوعات غيرمصرّح، به روش تفسير موضوعي شهيد صدر151 نظر دارد.152
تعريف دوّم:
“تفسير تربيتي، تفسير آيات بر اساس نظام تربيتي قرآن است؛ به عبارتديگر، به تفسير قرآن با رويکرد تربيتي، تفسير تربيتي ميگويند.”153
تعريف سوّم :
“التفسير التربيتي، هو التفسير القرآني المعتمد في تناول الآيات علي العلوم و الاسس التربويه و بشکل يصب اهتمامه علي الجانب التربوي للقرآن سواء للفرد أو المجتمع قاصدا ابراز هذا الجانب من خلال تسخير معطيات العلوم التربويه لاظهار عناصر النظام التربوي للقرآن و لسد الحاجات التربيه المعاصره للانسانيه؛ همان تفسيري که در آن بر دانشها و اصول تربيتي اعتماد ميشود و به گونه اي است که عمده تلاشش بر بُعد تربيتي قرآن؛ اعمّ از فردي و اجتماعي، به منظور برجسته ساختن اين بّعد از قرآن، از طريق به کار گرفتن داده هاي علوم تربيتي براي کشف عناصر و اجزاء نظام تربيتي قرآن و برآورده ساختن نيازهاي تربيتي انسان معاصر صورت ميگيرد”154
تعريف چهارم:
تفسير تربيتي بهمعناي “کشف و پردهبرداري از ابهامات واژهها و جملههاي قرآن در حوزه تربيت و توضيح و تبيين مقاصد و اهداف آيات قرآن بر اساس يافتههاي علوم تربيتي است.”
مفسّران تربيتي شيوهاي را در پيش ميگيرند؛ اعمّاز روش ترتيبي يا موضوعي با شاخههايي که دارند و آموزههاي تربيتي را بر محور آن روش کشف و به عنوان پيامهاي تربيتي آيات ارائه ميدهند؛ بر ايناساس تفسير تربيتي “فعاليت روشمند و هدفداري براي کشف حقايق نهفته قرآن کريم در قلمرو تعليم و تربيت؛ مباني، اهداف، اصول، روشها، مراحل، منابع، ابزار، مراتب و ابعاد تربيت است”155
تحليل تعاريف و ارائه تعريف مختار
چنانکه پيشتر اشاره شد، تلقي مفسّر از
