
كه اين اثررا داردوپاك كننده است،ذكر شده ؛مانند اين روايت كه درجلد پانزدهم بحار آمده:«شخصى نزدخاتم الانبياء صلى الله عليه وآله آمدوعرض كردگناه من بزرگ است : (گناهش اين بود كه درجاهليّت دخترش رازنده به گوركرده بود).عرض كرد:عملى يادم بدهيدتاخداى تعالى مرابيامرزد.فرمود: مادردارى؟عرض كرد : نه(معلوم مىشود نيكى به مادر بزرگترين علاج اين گناه ونظاير آن مىباشد).فرمود: خاله دارى؟ گفت:آرى.فرمود:بروبه خالهات نيكى كن(تابه واسطه علاقهاش به مادرت، نيكى به مادر هم شده باشد).بعد فرمود: لو كان اُمه103؛يعنى، اگر مادرش بود، بهتر بود»؛ چون نيكى كردن به مادر، اثرش در پاك شدن از چنين گناهى يقيناً بيشتر است»( دستغيب،1390ب: 148-149).
2-2-10-تجسم اعمال
«تجسم اعمال»یعنی هرکاری که آدمی دردنیاانجام می دهد،صورت وشکلي داردكه صورت ملکوتیش همواره ثابت باقي می ماند.قرآن مىفرمايد: «آنچه كردند حاضر مىيابند».در قيامت هر كسى خودعملش رامىيابد، حقيقتش رامشاهده مىنمايدوعين عمل مثلًا بهصورت جانورآشكار مىگردد. اينجا،انسان خوش ظاهروپاك است،امّا ملكوت و باطنش گرگ درندهاى است كه وارد محشرمىشود. (دستغيب، 1389:ج117).«صورت باطنی اعمال همراه خودآدم است که فردای قیامت باآن صورت واردمی شود» (دستغيب، 1392الف: 73).
درآيه ديگر مىفرمايد:«روزى كه هر كس آنچه كرده است،حاضر شده مىيابد…»؛يعني،فرداى قيامت روزى است كه هرنفسى آنچه بهجاى آورده،حاضرمىبيند.خودعمل؛يعنى،ملكوتش- كه جزايش باشد-همراه اوست؛همانگونه كه ملكوت نمازوروزههاى ماه رمضان همراهت هست،سخنهاى نيك و خير خواهىات همراهت هست.دوست مىدارد،اى كاش كارهاى زشتم،مرا رها مىكرد.ملك عمل اينجا فانى مىشود؛امّا ملكوت مىماند، يا نور است، يا ظلمت، عطر است يا گند، زيباست يا زشت، خوشگلترين صورتهاست يا بدترين آنها. درقرآن مىفرمايد:«فرداى قيامت سرازقبر درمىآورندتا ببيننداعمالشان را».ملكوت اعمال متّصل به افراد است.اگر خوب باشد،از آن بهره مىبرندواگر بدباشد ازآن ناراحت مىشوند.غرض اين است كه،تجسّم اعمال ازعلّت ومعلول بالاتر است وانسان نمي تواند بگويد،در برابر غيبتى كه كرده، چگونه لاشه مردار مرتّباً با اوهمراه مي باشد؛چرا كه غيبت كردن، لاشه خورى است.انسان خودش مي داند كه درهرعالمى،عمل، ظهورى دارد، ظهور غيبت در ملكوت، لاشه مردار است(دستغيب، 1389ج: 127).
*بخش سوم :تاثير گناه برعمل انسان براساس ديدگاه جوادي آملي
2-3-1-گناه وآثارآن
«گناه»كه در لغت عرب به «اثم» و «عصيان» گفته مىشود، به معناى «سرپيچى و خطا و لغزش و مخالفت با امر و نهى مولا» مىباشد؛يعنى،انجام كارى كه درنظر مولاوخالق،ناپسندونكوهيده مىباشد چون داراى مفسده است، مورد نهى قرار گرفته.
بنابراين،گناه مخالفت با عبوديت وبندگى است.انسان گناهكار، شهوت وغضب راكه از فروعات انسانندوبايداز عقل او اطاعت كنند،به جاى اميرِ معزول؛يعنى،عقل مىنشاندوزمانى كه شهوت و غضب، فرمانرواى درون او شدند،محبوب او خواهندبود وآنگاه هر كارى انجام مىدهد (جوادي آملي،1386: 332).
جوادي آملي با استفاده ازآيات قرآن و روايات اهل بيت(ع)ازگناهان با تعبيرهاي گوناگون يادمي نمايد كه به مواردي ازآن اشاره مي گردد:
1-گناهان به عنوان حبايل يا مصايد شيطان مي باشند؛يعنى،گناهان دامهايى هستند كه شيطان به وسيلهى آنها،انسانهارا شكارمىكندو بندهاوطنابهايى است كه باآنها،انسانهارا به بندمىكشد كه اين طنابها هم رنگارنگ وضخيم ونازك است وشيطان هر كسى رابا نوع خاصى مىفريبد،عدهاى را با ثروت وعدهاى رابا مقام ومنصب وعده ديگررابا غريزه جنسى وامثال آن وآتش جهنم هم با لذتها و شهوتها پيچيده ودرهم آميخته است، به اين معنا كه درون دام، آتش و بيرون،جام شهوت و انسان
به طمع جام شهوت به دام شعله ی مىافتد(جوادي آملي ،1387ج: 319-318).
2-گناهان تيرهاي شيطانندكه از چلّه كمان اوبه سوي آدمي پرتاب ميشود.از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)نقل شده است:«ألنظر سهْم مسموم من سهام إبليس104».البته دراين حديثْ،نگاه به عنوان مثال ويكي ازمصاديق آن ذكر شده است وگرنه هر گناهي تير مسموم شيطان است و نگاه خصوصيتي ندارد. بسياري از گناهان بدتر از نگاه شيطاني و داراي آثار تخريبي بيشتري است(جوادي آملي،1384ج :109).
3- گناه درفرهنگ قرآن،قفل دل است وكسي كه دل خودرا قفل كند،خداوند هم برآن دل، خاتم ومهرمينهد105وتنها معصومان واهل بيت طهارت(عليهمالسلام)اندكه با طهارت دروني خودازچنين قفلهايي مبرّاودراوج تطهيربامكنون قرآن كريم درارتباط اند(جوادي آملي ،1388 و :126).
4-خداي سبحان درون گناه راشعله آتش معرفي كرده است:« إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا…106».آنچه ازمال يتيم كه به ستم ازاوگرفته شود،گرچه به ظاهر غذاست ولي درباطن آتش است.بنابر اين كسي كه پايان كار و درون گناه راميبيند كه آتش است، فراموش هم نميكند؛از اين رو نه عمداًخودرابه گناه ميآلايد ونه سهواً(جوادي آملي،1387ب ،9: 23).
در قرآن كريم حتي ميل به گناه نيز مايه برخورد با آتش جهنم معرفي شده است؛ چنانكه خداوند به مسلمانان ميفرمايد: «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ107» (جوادي آملي، 1389 ح،2 :455).
5- گناه وارتكاب كارناپسند همچون سَمّ است كه فطرت آدمي آن را نميپذيرد؛يعني، همانطور كه مزاج انسان در ابتداي كارْ سمّ را نميپذيرد ولي بعد از اعتياد ممكن است از آن لذت كاذب ببرد، گناه هم براي مزاج فطرت توحيدي همانندسمّ، تحميلي است،مگربعدازاعتياد به آن كه دراين صورت تحميل براونخواهدبود(جوادي آملي، 1384الف: 174(.به عبارت ديگرگناه،چون سمي است كه مجاري ادراك را ميبندد، آنگاه ،ديگرراهي براي درمان نمي ماند؛از اين رو نتيجه تلخ تداوم گناه و تبهكاري، كفر است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ108»؛يعني،گناه عاديِ مستمر، به كفر منتهي ميشود(جوادي آملي، 1387ب،9 :357) .
همانطوركه اعتيادبه موادسمّي،سرانجام معتادان رابه هلاكت ميرساند،اعتيادبه گناه نيزروحِ انساني رابه هلاكت دايمي وقطعي ميكشاند.خداي سبحان ميفرمايد:«… لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ109».نتيجه هرحركت به طور قطع مشخص است؛معارف وحقايق الهي وانجام دستورهاي سودمندديني،انسان رازنده ميكند،چنان كه عقايد باطل واخلاق زشت واعمال حرام،انسان را ميميراند (جوادي آملي، 1384a : 174).
هيچ سمّي به اندازه گناه وهيچ آتشي به اندازه جهنّم، بي رحم نيست؛ زيرا سمّ وآتش دنيارحمي نسبي دارد.آتش دنيا انسان راميسوزاند؛وقتي سوزاندتاآن حدّكه انسان احساس درد ميكند، درد ميكشد ،اماوقتي بيهوش شد،ديگر دردي احساس نميكند؛مانند كسي كه در اتاق عمل، بيهوش است،بدن اوراقطعه قطعه ميكنند،ولي دردي را احساس نميكند؛امّا آتش قيامت و جهنّم، آن قدر بي رحم است كه دائماً ميسوزاند و دائماً هم انسان احساس سوزش ميكند(جوادي آملي، 1387ج :115).
6- گناه حجابي است دربرابر ديده بصيرت انسان كه نميگذارد راه واسرارحق براي انسان روشن شودولذااگرانساني بخواهد،در محدوده هستي خود،ولي شودو خود راازولايت شيطان نجات دهد، بايد قلبش راازهوا خالي كرده ودر مقام عمل نيزازگناه اجتناب كند(جوادي آملي، 1388ز: 83)؛به عبارت ديگرگناه، حجاب است و تارو پودهاي پرده حجاب، خودبيني است كه هيچ حجابي بدتراز آن نيست.امام موسي بن جعفر(سلام الله عليه) چنين فرمود: «ليس بينه و بين خلقه حجاب غيْر خلقه أُحتجب بغير حجابٍ محجوبٍ واسْتُتر بغير سترٍ مستورٍ لا إله إلا هو الكبير المتعال110»؛يعني ،اگر حجابي در ميان است، همان خودبيني خلق است و اگر پردهاي آويخته باشد، همان غرور مخلوق است وگرنه آن پري روي، پردهاي ندارد(جوادي آملي، 1388ك : 367).
بنابراين حجابي كه مانع رسيدن به علماليقين و شهود بهشت و دوزخ است،همان حجاب گناه است و اهل باطن كه از گناه مبرّاهستند،جهنّم و بهشت و نيزغوطهور بودن تبهكاران در جهنّم و تنعم بهشتيان درآغوش نعمتهاي بهشتي را هم اكنون ميبينند.گناه تعفّني است كه بوي بددارد و فرمودهاند: «تعطّروا بالاستغفار لايفضحنّكم روائح الذنوب111»( جوادي آملي، 1388ك : 266).از اين رو بايد از آن اجتناب كرد.چون اجتناب ازگناه ، خود به خود مطلوب است،خواه به صورت ملكه باشديا به صورت گذراوغير ملكه (حال)؛زيرا در هر صورت باعث نجات انسان از هلاكت و مسموميت است،ليكن ترديدي نيست كه مطلوب اصلي شرع مقدّس،وجود ملكه تقواست تاانسان را از هرگناه بيمه كند.چنان كه واكسينه كردن درمقابل بيماري و ايجاد مصونيت در برابر ميكربهاي بيماري زا از جايگاه ويژهاي در طبّ بدن برخوردار است(جوادي آملي، 1389م ،1: 392).
7- گناه رَيْن و چرك است كه چشم دل را ميگيردوياهمچون لايه است كه روي دل مينشيند و روي قلب نقش ميبندد.«انسان»پيامبر، كوثر،صراط و ميزان را باچشم ظاهرنميبيند،بلكه باچشم دل ميبيندووقتي جلو ي چشم دل رالايههاي متراكم گرفته باشدتالايهروبي نكنندواين غبارها وچرك هاوگردها را نگيرند،آينه دل اسرار قيامت رانمي تواندببيند(جوادي آملي، 1388م: 387).
8-گناه وتبهكاري،الحادوتقليدِ باطل ازگذشتگان قفل قلب آدمي است وانسان راازتدبّر درمعارف واسرارقرآن بازميدارد.معارف قرآني دردل بسته نفوذنميكند،اماكساني كه فطرت خويش راحفظ كرده باشند،چه مانندصُهَيْب ازروم آمده باشندويا مانندسلمان ازايران ويامانند بلال ازحبشه وياهمانند عمّارو ابوذرازسرزمين حجاز برخاسته باشند،همه دربرابراين كتاب الهي يكسانند،زيراقرآن كريم اختصاصي به اقليم يانژادخاصي ندارد،بلكه شفاي دردهاي روحي وعامل هدايت ورحمت براي همه ي انسان ها ست:«ياأيّها النّاس قدجاءتكم موعظة من ربّكم وشفاءلمافي الصّدوروهديً ورحمة للمؤمنين»(جوادي آملي،1388ل: 37). خداونددرسوره ي محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)ميفرمايد:« أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا112» از اين آيه استفاده ميشود كه دل انسانهابه وسيله معصيت قفل ميشودوباقفل شدن دل،معارف درآن راه پيدانميكند،وقتي معارف به دل راه پيدانكرد،چنين دلي جولانگاه وهم،خيال،مغالطات وپندارهاي باطل ميشود.انساني كه گرفتار وهم و خيال و پندارهاي باطل شد، از ولايت الهي محروم است(جوادي آملي، 1388ز: 82).
9-گناه زنگاري است كه برقلب زده ميشودوبدينسان ازمشاهده آيات ونشانههاي خداوند درجان وجهان نابيناميگردد.چنانكه مولاي عارفان حضرت سيدالشهداء حسين بن علي(عليهماالسلام) ميفرمايد:«…عميت عين لا تراك عليها رقيباً113».
پس هيچ يك از اسماي حسناي جماليه و جلاليه را نميبيندوهنگامي كه ميميرد و به عالمي كه در آن اسرارنهان آشكارميشود،منتقل ميشود،درحالي كه ضمير اونابينا بوده،باطنش ظهور مييابد ودرآن روزنابينامحشور ميگردد؛«…ونحشره يوم القيمة أعمي»؛يعني نابينانسبت به مشاهده حق وجمال اوو رحمت خاص او،زيراخداي متعالي ميفرمايد:«كَلَّاإِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍلَّمَحْجُوبُونَ114»( جوادي آملي، 1389ك : 235).
10-قرآن كريم،تباهي وگناه رابه منزله غباري ميداند كه آيينه ي شفاف دل راتيره نموده، قلب را ازعلوم ومعارف عقلي بيبهره ميسازد؛وقتي چنين شد،قلب بسته وتيره،ايمان وگرايش به حق نخواهدداشت؛از اين رو تبهكاران در باره معارف عقلي،ديدقوي ندارندوواقعاً آن را ادراك نميكنند. لذا به انكار،جمود،تعصب، حميّت بيجا و باطل دست ميزنند(جوادي آملي،1385 ،8: 68).
جوادي آملي گناه را مهمترین خطر مي داند و یادآور می شود: در جریان یوسف(ع) در سوره مبارکه یوسف آیه 24 این چنین فرمود: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی
