
از وحى ارج مىنهند؛ چرا كه اين علوم را از امورى مىدانند كه دستيابى به آن بر معارف وحيانى از سوى پروردگار متوقف نيست و خداوند رسيدن به آن را در توان بشر قرار داده كه بايد با بحث بدان دست يابند. علاوه بر اين، آنان برخلاف برخى كه معتقدند محدوده مُجاز علم تا بدان حد است كه قرآن از آن سخن به ميان آورده چنین اعتقادى ندارند. (رشیدرضا، 1990، ج 1، ص 4؛ ج 12، ص 22؛ ج 7، ص 636 – 637).
مفسر المنار قرآن را كتاب «هدايت و نور» مىداند تا بشر را به سعادت دنيا و آخرت رهنمون گردد، نه كتاب قوانين دنيوى، يا پزشكى براى مداواى جسم، يا تاريخ براى بيان وقايع، و یا براى راه درآمد؛ چه اين همه را خداوند در توان خود بشر قرار داده و نيازى به وحى ندارد. (همان، ج 1، ص 4، 17و 19؛ قطب،1412، ج 3، ص 1399؛ ج 4، ص2376)
از مهمترین شاخصههای تفسیر آیات علمی قرآن در المنار تاثیرگزاری سه عنصر آن هم تا حدودی به صورت افراطی است. این عناصر در تفسیر المنار تاثیر فراوانی داشته و در برخی موارد منجر به نتیجهای برخلاف دیدگاه مشهور علما و مفسران شده است. آنچه در پی میآید تفصیل این مجمل است.
2 . 2. 1 . 1 . 2 . 1 . تجدد گرایی و تفسیر آیات علمی در تفسیر المنار:
نویسندگان المنار بر خلاف این که در رویارویی با مذاهب فقهی و فلسفی و کلامی رایج میان مسلمانان، تحت عنوان شعار بازگشت به اسلام نخستین و سیره سلف صالح، موضع سخت و شدید اتّخاذ کرده و به ردّ و نقد آنها پرداخته است، امّا در رویارویی با اندیشههای نوپیدای تجربی، موضع نسبتاً نرمی اتّخاذ کرده و در برخی موارد تلاش دارد آیات قرآن را به گونهای تفسیر کند که نه تنها با اندیشه رایج زمان ناسازگاری پیدا نکند، بلکه مؤید آن باشد.
در تفسیر المنار و جزء عمّ عبده نمونههایی وجود دارد، در ادامه چند نمونه در این باره بیان میشود.
محمد عبده در تفسیر آیه «وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيل» (فیل/ 3) نسبت به «طیراً أبابیل» مینویسد: «اعتقاد به این که پرنده مورد نظر در آیه، از جنس پشه و مگس بوده و حامل میکروب برخی از امراض است، یا این که سنگهایی سمی با باد به پای مگس یا پشه چسبیده بوده و با نشستن این حیوانات روی افراد، آنان مسموم شدند و گوشتهای بدنشان ریخته است امری بعید نیست».(عبده، ص120). ولی این دیدگاه اختصاص به عبده دارد و هیچ مفسر دیگری با وی همعقیده نیست. از جمله آیت الله طالقانی با رد این نوع نگرش به قرآن در این باره گوید: «برخی از مورخان و به پیروی آنان برخی از مفسران و مستشرقان گفتهاند که سپاه ابرهه دچار بیماری آبله شده و برای تأیید این نظر شباهت حروف آبله را با ابابیل یادآور میشوند». (طالقانی، 1362، ص264).
این گرایش را ذیل داستان طالوت میتوان شاهد بود، که چگونه وی قانون تنازع بقا و انتخاب برتر را با تفسیر آیاتی چون «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (بقره/252)؛ «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ»(رعد/ 17)، بیان کرده است. وی آورده: «این آیات، قانون تنازع بقا و دفاع از حق و حقیقت را تایید کرده و جامعه را به سوی آن راهنمایی می کند». (رشیدرضا، 1990، ج2، ص497)
وی تأیید میکند که قرآن قبل از رهیابی دانشمندان به این قانون، آن را یادآور شده است. در حالی که درباره اصل این فرضیه بین دانشمندان اختلاف است. رشیدرضا در این باره گفته است: از سنتهای عام خداوند این است که بعضی را با بعضی دیگر دفع میکند و این چیزی است که دانشمندان معاصر از آن به «تنازع بقا» تعبیر میکنند و میگویند که جنگ امری طبیعی در بشر است و از فروعات سنت، تنازع بقاء عامه است. سپس میافزاید: آیه «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (بقره/ 252) نص در تشویق به جنگ و قتال نیست بلکه عام است و به همه انواع تنازع بین مردم دلالت دارد. سپس به سرزنش افرادی میپردازد که گمان میکنند این سنت جور و ظلم است و از نتایج مادیگری است، و میگوید: اگر این افراد این آیه را می فهمیدند هرگز چنین حرفی نمیزنند. (همان، ج2، ص394).
ولی باید گفت این کلام رشیدرضا دارای اشکال است، زیرا این تفسیر در صورتی امکان دارد که ما رابطه آیه را به کلی از ما قبل آن قطع کنیم و آیه 40 حج را که همانند این آیه است، از نظر دور داریم، ولی با توجه به آنها روشن میشود که آیه مورد بحث، ناظر به مبارزه با افراد طغیانگر و ستمکار است که اگر خداوند از طرق مختلف جلو آنها را نگیرد، تمامی افراد روی زمین به فساد کشیده میشوند، بنابراین، جنگ را به عنوان یک اصل کلی در زندگی انسانها، مقدس نمیشمرد. بعلاوه آنچه به عنوان قانون «تنازع بقاء» گفته میشود و یادگار اصول چهارگانه «داروین» در مسأله تکامل انواع است، نه تنها یک قانون مسلم علمی نیست بلکه فرضیهای است ابطال شده و حتی طرفداران تکامل انواع، امروز به هیچ وجه روی اصل تنازع بقاء تکیه نمیکنند و تکامل جانداران را مربوط به مسأله «جهش» میدانند.
از همه اینها گذشته به فرض این که فرضیه تنازع بقاء را یک اصل علمی بدانیم, باید از آن فقط در مورد زندگی جانوران استفاده کرد و زندگی انسان هرگز نمیتواند بر اساس آن بنا شود, زیرا تکامل انسان در پرتو «تعاون بقاء» است نه «تنازع بقاء». چنین به نظر میرسد که تعمیم فرضیه تنازع بقاء به جهان انسانیت یک نوع طرز تفکر استعماری است که بعضی از جامعهشناسان سرمایهداری برای توجیه جنگهای خونین و نفرتانگیز حکومتهای خود به آن متوسل شدهاند و خواستهاند جنگ و نزاع را یک ناموس طبیعی و یک وسیله برای تکامل و پیشرفت جوامع انسانی معرفی کنند و به این ترتیب بر روی جنایات خود یک سرپوش علمی بگذارند، کسانی که ناآگاه تحت تأثیر افکار ضد انسانی آنها قرار گرفته و آیه فوق را بر آن تطبیق کردهاند, مسلماً از تعلیمات قرآنی دور افتادهاند، زیرا قرآن صریحاً میگوید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً» (بقره/ 208). (مکارم شیرازی، 1374، ج2، ص248؛ طباطبایی، 1417ق، ج2، ص301).
نمونه دیگر درباره ماهیت جن و ویژگیهای آن است. رشیدرضا در این باره میگوید: متکلمان معتقدند جنها، اجساد زنده و نادیدنی هستند و ما در المنار بارها گفتهایم که موجودات زنده و نامرئی که در زمان ما به وسیله میکروسکوپ کشف و شناخته شده است و میکروب نامیده میشود، ممکن است نوعی از جن باشند؛ زیرا ثابت شده است که این میکروبها منشأ بسیاری از بیماریها هستند و گفتیم که طاعون از اثر نیش زدن جن است. (رشیدرضا، 1990، ج3، ص81)
رشیدرضا به مناسبتهای گوناگون، به یافتههای جدید بشر، به ویژه درباره کشف میکروب اشاره میکند. به عنوان مثال در آیه «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» (بقره/26) از «ما فوق بعوضة» به میکروب تعبیر کرده است. (همان، ج1، صص236-238). او عمل شیاطین را در نفس بشر به عمل میکروب در بدن انسان تشبیه میکند و یکی را «جُنة الشیاطین» میخواند و دیگری را «هَذه الجُنة التی یُسَمیها الاطباءُ المیکروباتِ» مینامد. همچنین در اعتراض به کسانی که منکر وجود جن و شیطان، تنها به این دلیل هستند که آنها را نمیبینند، به پیشرفت دانش بشر استناد میکند که اگر این سخن مبنایی استوار و عقلایی داشت، هیچ عاقلی به تحقیق درباره ناشناختههای طبیعت نمیپرداخت و میکروب و برق کشف نمیشد. او برای توصیف بیاساس بودن انکار این گروه، به گذشتگان مثال میزند که اگر کسی با آنان از میکروب سخن میگفت یا آنان را از وسایل برقی، مانند تلفن و تلگراف، با خبر میساخت، قطعاً او را دیوانه میانگاشتند و سخنش را محال تلقی میکردند، حال آن که همه آن چه دیروز در تصور بشر نمیگنجید، امروز صورت واقع به خود گرفته است. (همان، ج7، ص266). مفسر تفسیر نمونه برخلاف رشیدرضا ـ که سعی در تاویل آیه مطابق میل خودش دارد؛ ـ از تعبیر پشه استفاده کرده و اوج بلاغت سخن خداوند را در کوچکی مثال بیان کرده، و این نوع تفسیر مطابق خود آیه و واقعیت آن است. ( مکارم شیرازی، 1374، ج1، صص146 و147 ).
مفسران المنار در تفسیر آیه «وَ السَّماءِ وَ ما بَنَاهَا» (5/شمس)، اشاره به نیروی جاذبه دارند که این نیروی عظیم برخی از سیاره هارا به هم پیوند داده است. (عبده، ص95). ذیل آیه «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَت»(تکویر/ 6 )، در تفسیر «تسجیر دریاها» به زلزله و مخلوط شدن دریاها با همدیگر به سبب آن، ویران شدن زمین و کوهها اشاره میکند. هم چنین به همراه آن آتش از بطن زمین به دریاها وارد می شود و آب دریاها بخار شده و جز آتش و بخار چیزی در آنها باقی نمیماند و حیات را کلا از بین میبرد.(همان، ص22).
رشیدرضا در تفسير المنار در موارد متعدد مخصوصاً درباره آیات معجزات، از علوم جديد براى تفسير قرآن كمك مىگيرد، و سعى مىكند، خوارق عادات و معجزاتى كه در قرآن وارد شده است را، بهطور طبيعى معنا كند كه دور از ذهن، جلوه نكند و با علوم تجربى و طبيعى منافات نداشته باشد. وی ذیل آیه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ»(بقره/243)، سعى مىكند تا مرگ و حيات مردم را توجيه كند و مىگويد: «به آنها گفت بميريد نه اينكه واقعا آنها را بميراند، بلكه منظور اين است كه دشمن را بر سر آنها مسلط كرد، نيرو، قوت و استقلال آنها را گرفت و جمعيت آنها را پراكنده ساخت و باقيماندگان در زير دست دشمن، ضعيف و ناتوان گرديدند. سپس خداوند آنها را زنده كرد، يعنى استقلال، قوت و شوكت آنها بازگشت نمود و اين يك نوع تأديب براى آنها بود، تاخود را پاك سازند و نتيجه اخلاق سوء خود را بدانند … اين است معناى مرگ و حيات امتها».(رشیدرضا، 1990، ج2، صص458و459).
در مورد حضرت ابراهيم (ع) «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ»(بقره/260)، مىگويد: منظور اين است كه چهار مرغى انتخاب كن و آنها را چنان تربيت كن كه با تو انس بگيرند و علاقه پيدا كنند چنانكه هر وقت آنها را صدا بزنى به سراغ تو بيايند. بنابراين، منظور از فرمانى كه خداوند به ابراهيم در باره پرندگان چهارگانه داد اين نبوده است كه راستى دست به چنين كارى بزند، بلكه صرفا به منظور بيان يك مثال و تشبيه است.(همان، ج3، صص55و56). ايشان سعى مىكند كه مسائل متافيزيك و ماوراى محسوس و چيزهايى كه با معجزات ارتباط دارد به طور مادى و محسوس، معنا كند هرچند با متن آيات مناسبت نداشته و قرينهاى نباشد.(رضایی اصفهانی، 1375، ص332). این در حالی است که در همه تفاسیر خلاف نظر رشیدرضا را گفتهاند زیرا قرائن كلام و همچنین حرف «إلی» دلالت دارد که «صار ـ يصير» در اینجا به معنای «قطع كردن» است. (مکارم شیرازی، 1374، ج2، صص302و303؛ طباطبایی، 1417، ج2، ص368)
2 . 2. 1 . 1 . 2 . 2 . علمگرایی افراطی در تفسیر آیات علمی در تفسیر المنار:
به کارگیری دانش بشری در تفسیر به دو شکل است: جریان تندرو؛ جریان میانه رو. در جریان تندرو با مسلم فرض کردن یافتههای بشری، آیات قرآن بر اساس آنها تفسیر شده و نتیجه آن تحریف باورهای دینی و تحمیل فرضیههای علمی غیر قطعی بر آیات قرآن است. اما در جریان میانه رو تحمیلی بر قرآن نیست بلکه راهگشای کشف و تبیین دیدگاه قرآن می باشد.
مولفان المنار در بهره گیری از علوم بشری در تفسیر آیات، مشی واحدی و منظمی ندارند و گاه دچار زیاده روی و تاویل آیات بر اساس فرضیات علمی شده اند. رشیدرضا میگوید: بهرهگیری از
