
ميباشد.
جمعیت
تولید
صادرات
ذخائر
ظرفیت
اوپک
5/0
45/0
50/0
75/0
90/0
بقیه جهان
95/0
55/0
50/0
25/0
10/0
OPEC annul statistical bulletin; OPEC .2008
آژانس بينالمللي انرژي همچنين برآورد ميكند كه ميزان وابستگي جهان به نفت خاورميانه پس از سال 2010 افزايش خواهد يافت، زيرا تا آن هنگام ذخاير نفت در حوزههاي نفتي ديگر تمام شده است و ذخاير جديدتري در آنها كشف نخواهد شد. همچنين براساس برآورد آژانس بينالمللي انرژي 29 ميليون بشكه (94 درصد) از كل 31 ميليون بشكه در روز، افزايش توليد منطقه خاورميانه، به كشورهاي خاورميانهاي عضو سازمان اوپك تعلق خواهد داشت.
2-1) سیاست آمریکا در مقابله با توسعه کمونیسم:
ايالات متحده در دوران جنگ سرد، سياستهاي توسعه طلبانه خود را تحت عنوان مبارزه با كمونيسم تعقيب ميكرد و به عبارت ديگر مقابله با خطر كمونيسم، به عنوان دشمني خطرناك، به حضور و نفوذ امريكا در كشورهاي جهان مشروعيت ميداد.
در سال 1955 امریکا تهدید جهانی کمونیسم را پیش رو داشت که سه عنصر بلوک چین-شوروی و تسلیحات هستهای بلوک، شبکه فراملی احزاب کمونیست و شورشیهای کمونیستی بویژه در شرق آسیا این تهدید را شکل میدادند. (کوتن، 1386 : 151)
در سال 1955، عمدهترین تهدید امنیتی برای ایالات متحده، بلوک شوروی- چین و تسلیحات هستهای اتحاد جماهیر شوروی بود. در ذهن اغلب آمریکاییها حقیقتا تهدیدی مهیب به حساب میآمد و کاملا ذهن استراتژیستهای آمریکایی را به خود مشغول کرده بود. بلوک چین-شوروی یک سوم از جمعیت جهان را تحت کنترل خود داشت، همچنین بخش عظیم و عمدهای از سرزمینهای اوراسیا را نیز دربر میگرفت، که اندیشمند انگلیسیهالفورد مکیندر آن را”جزیره جهانی” نامیده بود. شوروی حداقل از لحاظ کیفی و نه کمی، در توسعه و گسترش تسلیحات هستهای، (بمب هیدروژنی، بمبافکنهای قارهپیما و موشکهای قارهپیما) با آمریکا برابری میکرد. (همان )
راهبرد آمریکا در آن زمان مقابله با تهدید هستهای فزاینده شوروی با استفاده از شیوههایی بود که جدید و مخاطرهآمیز به نظر میرسیدند، مثل ایده رفتن تا آستانه درگیریجان فاستر دالس؛ وزیر وقت امور خارجه ایالات متحده برای رودررویی با چالشهای شوروی اعتبار بازدارندگی هستهای امریکا رو به افول نهاده بود و این کشور مجبور بود که هزینه این رفتار مخاطرهآمیز را بپذیرد.از آنجایی که هردو ابرقدرت به افزودن به زرادخانه تسلیحات هستهای خود ادامه میدادند،به روشنی وضعیتی پیچیده و خطرناک ایجاد شده بود.
در سال 1955،شبکهای گسترده از احزاب و جنبشهای کمونیستی،که متحد اتحاد جماهیر شوروی و چین کمونیست بودند وجود داشت که در مناطق مختلفی از جهان به خصوص اروپا،جهان عرب و جنوب شرق آسیا، فعال بودند.
در 1955، همچنین شورشهای کمونیستی متعددی در جریان بود و عرصه اصلی این شورشها نه خاورمیانه، بلکه جنوب شرق آسیا بود. بویژه در مالایا و فیلیپین شورشهای کمونیستی گسترده و فعالی وجود داشت، و اگر شورشها در هند و چین در 1954 بصورت موقت متوقف شد ولی 5 سال بعد در مقیاسی وسیعتر دوباره آغازیدن یافت. (همان : 171)
امروزه، شاکله تهدیدات سهگانه امنیتی اسلامگراها بزرگترین تهدید قابل تصور به نظر میآید. درست مثل 1955 که شاکله تهدیدات سهگانه به هم مرتبط کمونیستی نیز بزرگترین تهدید قابل تصور به نظر میآمد. استراتژیستهای وقت آمریکا بر این باور بودند که آمریکا پیش از این با چنین تهدید عظیم و بااهمیتی رودررو نبوده است.
مطمئناً تفاوتهای آشکار بينتهدید جهانی اسلامگرایی امروزین و تهدید جهانی کمونیسم 50 سال پیش وجود دارد. لیکن، همانگونه که میبینم شباهتهای مهمی نیز در کار است. این شباهتها و تفاوتها دلالت بر این امر دارد تا راهبردهای گذشته آمریکا میتواند کمک حالی برای راهبردهای امروزین و آینده آمریکا باشد. (کوتن، 1386 : 180)
جورج کنان سفیر ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۴۷ در مقالهای در نشریه فارن افرز به دولت آمریکا پیشنهاد کرد برای مقابله با خطر توسعه طلبی کمونیستهای اتحاد شوروی، سیاست سدنفوذ را به دور از این کشور به مرحله اجرا گذارد تا با گذشت زمان، نظام کمونیستی فروپاشد. پیمانهای ناتو، سیتو و سنتو بر اساس این راهکار بوجود آمدند.
در هر جا که شوروی قصد تجاوز و توسعه نفوذ داشت، پیمان ناتو باید جلوی آن را ميگرفت. البته محدوده جغرافیایی حوزه مأموریتهای ناتو مشخص شده بود. لذا ایالات متحده برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در آسیا و دست یابی شوروی به آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند، دو پیمان منطقهاي سنتو (در جنوب و جنوب غربی) و سیتو (در شرق و جنوب شرقی روسیه) را راهاندازي کرد. با شکلگيري این دو پیمان، تنها راه شوروی برای رسیدن به آبهای گرم، افغانستان بود. افغانستان راه عبور پاکستان به آسیای مرکزی، دالان اتصال ایران به تاجیکستان و گذرگاهی برای دسترسی به هند و کشمیر و دهلیزی برای نزدیک شدن شوروی به آبهای گرم بود.
با سقوط رژیم پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی، پیمان سنتو رسمیت خود را از دست داد. (عراق نیز قبلاً از آن خارج شده بود) امریکاییها به شاه ایران و قدرت او در خلیج فارس متکی بودند. فروپاشی ژاندارم منطقه و خلأ حضور ایلات متحده در آسیای مرکزی، راه را برای اتصال شوروی به آبهای گرم هموار کرد. حمله شوروی به افغانستان در 27 دسامبر 1979 موید این مطلب است.
با فروپاشي بلوك شرق، نيازمندي به دشمن جديدي براي ايالات متحده امريكا كه در تعارض با ارزشها و باورهاي مورد حمايت اين كشور باشد و اجراي برنامههاي سياست خارجي آن را تسهيل كند، در قالب طرح مقوله تروريسم و پردازش آن در جهت منافع ايالات متحده امريكا ظهور و بروز كرد.
پس از رويدادهاي يازدهم سپتامبر، اهميت خاورميانه باعث شد قدرتهاي بزرگ به اين منطقه استراتژيك توجه نمايند و درصدد برآيند موقعيت ممتازي در منطقه كسب كنند. قرارگرفتن كشورهاي مخالف ايالات متحده در خاورميانه، فرصتي را براي رقباي امريكا فراهم آورد تا روابط خود را با اين كشورها گسترش دهند. در اين ميان ميتوان به اقدامات اروپا و كشورهايي از قبيل روسيه و چين اشاره نمود كه از طريق گسترش همكاريهاي خود با كشورهاي مخالف حضور امريكا در منطقه، به صورت آشكارا و مخفيانه درصددند از گسترش سير يكجانبهگرايي ايالات متحده جلوگيري كنند. تا قبل از يازدهم سپتامبر، امريكا بهانهاي كافي براي پايان دادن به اين وضعيت نداشت، اما اين حادثه، زمينه مقابله امريكا با اين وضعيت را فراهم كرد. به عبارت ديگر وجود رژيمهاي اقتدارگرا در منطقه و حل مناقشه اعراب و اسرائيل، امريكا را در جهت ايجاد تغييرات اساسي در منطقه استراتژيك خاورميانه و دولتهاي آن ترغيب ميكرد.
رويداد يازدهم سپتامبر و تحولات پس از آن جريانات خاورميانه را به نظام بينالملل مرتبط نمود و اهميت اين منطقه را در توازن قدرت بينالمللي افزايش داد. اين امر باعث شده است آرايش نظامي ايالات متحده در منطقه پس از پايان جنگ سرد و به ويژه پس از يازدهم سپتامبر افزايش يابد؛ درواقع امريكا بدون آنكه به واقعيتهاي منطقه توجه نمايد، حضور نظامي خود را در منطقه به صورت روزافزون افزايش داده است.Sandra Mackey, 1992))
ازآنجاكه تسلط بر قلمرو ژئواستراتژيك خاورميانه، زمينة داشتن موقعيت برتر در نظام جهاني را فراهم ميآورد، قدرتهاي عمده جهان به تلاششان براي تقويت نفوذ خود در اين منطقه افزودهاند كه گاهي اوقات موجبات رقابت ميان آنها را فراهم مينمايد. در اين ميان ايالات متحده قصد دارد با تكيه بر توان نظامي خود، سياست تهاجمي و جنگ سالارانه را در پيش گيرد تا بتواند با تسلط بر تحولات منطقه، زمينه تقويت سير سيطره جويي خود را در نظام بينالملل فراهم نمايد.
به طوركلي ميتوان گفت كه دشمن تراشي و ايجاد دشمن فرضي يكي از لازمههاي تعقيب استراتژي توسعه طلبانه غرب و بويژه ايالات متحده است. استراتژي دشمنسازي امريكا با ديدگاه انديشمنداني مثل ماكياولي و اشتراوس مطابقت دارد كه معتقدند اگر تهديد خارجي وجود نداشته باشد، بايد آن را ساخت. در فاصله زماني ميان جنگ جهاني دوم و فروپاشي بلوك شرق، ايالات متحده با بزرگ نمايي خطر كمونيسم و حضور در منطقه خاورميانه درصدد بود به اهداف استيلاطلبانه خود دست يابد. به همين منظور، تحت عنوان سياست سدنفوذ كمونيسم، پيمانهاي منطقهاي نظير سنتو و سيتو با حضور امريكا و كشورهاي منطقهاي طرفدار غرب در منطقه منعقد شده بود. به عبارت ديگر، وجود ايدئولوژي كمونيسم در دوران جنگ سرد و معرفي آن به عنوان تهديدي براي تمام كشورها از سوي غرب، فرصت مطلوبي براي ايالات متحده فراهم آورد كه با حضور مستقيم در تمام نقاط دنيا و از جمله منطقه خاورميانه به منافع و اهداف توسعه طلبانه خود جامه عمل بپوشاند. فروپاشي كمونيسم و خلأ ايدئولوژيك ناشي از آن و همچنين نياز امريكا به وجود دشمني فرضي براي توجيه حضورش در منطقه باعث شد اين كشور، با مطرح نمودن خطر بنيادگرايي اسلامي و مرتبط نمودن تروريسم با آن به عنوان جايگزين كمونيسم، به حضور همه جانبه خود در منطقه ادامه دهد. در اين ميان برخي كشورهاي منطقهاي تابع امريكا از قبيل تركيه و اسرائيل كه با فروپاشي بلوك شرق، اهميت استراتژيك خود را براي غرب از دست داده بودند، با ايالات متحده همگام شدند. (سخاوت، 1384:272ــ249)
هدف ناتو مقابله با شوروی بود که در 1991 تحقق یافت. یکی از اهداف آینده ناتو تجزیه فدراسیون روسیه است. چچن اعلام استقلال کرده است و داغستان که کانون بحران ميباشد، برای روسیه خطرناک محسوب ميشوند. برای همین روسیه به حضور نیروهای نظامی غرب در افغانستان تمایل نشان ميدهد. القاعده کمک رساننده اصلی به جنگ جویان چچنی است. آمریکا و ناتو با ورود به افغانستان در ظاهر با القاعده در مبارزه هستند ولی در واقع، آمریکا از طریق القاعده و طالبان ميتواند روسیه را دچار بحران تمامیت ارضی کرده و بار دیگر آن را تجزیه کند. آمریکا، آلمان و انگلستان مدیون افغانها هستند؛ زیرا آنها ارتش سرخ شوروی را به مدت ده سال، در کشور خود زمین گیر ساختند و سبب تجزیه شوروی و رهایی ناتو از شر این دشمن شدند. دلیل دیگر استقرار ناتو در این کشور ميتواند مقابله با بنیادگرایی اسلامی در منطقه و مهار اسلام سیاسی باشد. هدف دیگر ناتو مقابله با “سه محور اتمی و موشکی روسیه، چین، هند” ميباشد. هر سه کشور، اتمی و موشکی هستند و جبهه واحدی در برابر غرب دارند.
3-1) ضرورت مقابله با اسلامگرایی (بنیادگرایی اسلامی):
چنانکه گفته شد، بنیادگرایی جنبشی است که پیروانش ازطریق آن تلاش میکنند هویت دینی را از حل شدن در فرهنگ غربی سازی/غربی مدرن نجات دهند، فرهنگی که از دید جامعه بسته بنیادگرایان این ذوب شدن در آن پیشرفت برگشت ناپذیری در جامعه گستردهتر دینی داشته، و همین اعلام یک هویت متمایز بر پایه اصول بنیادین یا اساسی دین را الزامی کردهاست.
بنیادگرایی اسلامی یا اصولگرایی اسلامی معنا و مفهوم بازگشتن به اصول و اعتقادات اصلی اسلامی را در بر دارد. تعریف دقیق این واژه بسته به منبع آن متغیر و متفاوت بوده است.
( http://www.wikipedia.org)
بنیادگرایی اسلامی به معنای پایبندی بر اصول بنیادین اسلام است. پیشینه بنیادگرایی اسلامی به سید جمال الدین اسدآبادی و پس از آن جنبش اخوان المسلمین مصر به وسیله حسن البنا و سیدقطب و محمد قطب و دیگران که در آنزمان به وسیله حکام مصر شدیداً سرکوب شدند، باز میگردد، که بیشتر شکل مبارزه با استعمار را داشت.
برداشتی که امروزه بیشتر در جوامع مسلمان رواج دارد، باورهای مسلمانان سنتیای را شامل میشود که خود را به تفسیرهای تحت الفظی از متون مقدسشان، قرآن و حدیث محدود میکنند. این دیدگاه ممکن است توصیف کننده دیدگاههای دینی خاص افراد باشد و هیچ ارتباطی با گروههای بزرگتر اجتماعی نداشته باشد. این دیدگاه توصیف کننده جنبشهای مذهبی و احزاب سیاسی متعدد در جوامع مسلمان است. (همان)
برداشتی که در غرب از “بنیادگرایی
