
ص داشتهاند. افلاطون در زمره اولین فردی است که در زمینه نوجوان اظهارنظر کرده است. او دوران بلوغ را یک نوع شرابزدگی روان دانسته که در آن احساسات و عواطف او بر افکارش چیره میشود. ارسطو فیلسوف دیگری است که به مطالعه نوجوانان و جوانان اقدام کرده است. تا قرن هفدهم میلادی اندیشههای برتر از عقاید افلاطون و ارسطو در نوجوانی و جوانی دیده نمیشود. در قرن هیجدهم روسو69 با بیان خصوصیات جسمی بلوغ و بررسی علایق و عواطف نوجوان و جوان، به تحلیل رفتار دوران نوجوانی و جوانی می پردازد و برای دوران بلوغ اهمیت زیادی قائل شده و آن را تولد ثانی می نامد. او اعتقاد دارد وقتى فرد به دوره بلوغ مى رسد مثل این است که فرد دیگرى با خصوصیات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است. در اوایل قرن نوزدهم هربارت70 سنین بین ۱۰ تا ۱۷سالگی را به عنوان یکی از مهم ترین دوره های زندگی هر فرد به حساب آورده و متذکر میگردد که در این دوره، قابلیت آموزش و یادگیری انسان به حد اعلای خود میرسد. در اواخر همین قرن، لانکاستر و برنهام71 پژوهشهای قابل توجهی در خصوص مسائل و مشکلات نوجوانان و جوانان انجام دادهاند. دراوایل قرن بیستم، استانلی هال72 که او را به عنوان پدر جنبش مطالعه نوجوانی و جوانی میشناسند برای اولین بار مفهوم نوجوانی و جوانی را وارد روانشناسی مدرن و جدید نمود. او نظریه خود را بر خصوصیات روانی نوجوانان متمرکز کرده و اهمیت مطالعه این دوران را یادآور شد(گرامی،1390).
نوجوانی یکی از مراحل مهم و برجسته رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد به شمار میرود. از جمله نیازهای این دوره شامل نیازهای عاطفی و هیجانی بهویژه تعادل بین این دو و ارزش قائل شدن برای شخصیت خود، آگاهی از استعداها و تواناییها و رغبتها، برگزیدن هدفهای درست در زندگی، مستقلشدن از خانواده، حفط تعادل خود در مقابل عوامل مشکلآفرین بیرونی، برقراری ارتباط صحیح با دیگران و به دست آوردن مهارت در دوستیابی، است. بنابراین، کمک به نوجوان برای دستیابی به مهارتهای لازم برای زندگی صحیح، به دستآوردن اعتماد به نفس برای مواجهه با مشکلات و همچنین کمک به آنها برای رشد عواطف و مهارتهای اجتماعی لازم جهت سازگاری مطلوب با محیط اجتماعی، ضروری به نظر میرسد(شعاری نژاد،1377).
این دوره، با تغییرات خاص خود، نوجوان را از طرفی با انبوهی از مسائل گوناگون و از طرف دیگر با فشارها و مسائل اجتماعی و روانی مواجه میسازد. حال هرچه جامعه پیچیدهتر باشد، مسائل و فشارهای روانی بیشتر خواهد بود. آنها به دلیل ویژگیهای خاص خود، همچون فقدان تواناییهای لازم برای مواجهه صحیح و پویا با محیط اجتماعی و از طرفی، وابستگیشان به بزرگسالان و والدین در رفع نیازها و همچنین، طی کردن مراحل رشد و تکامل خود، بیشتر از سایر گروهها در معرض آسیبپذیری قرار دارند(نجفی، بیگدلی، دهشیری و رحیمیان، 1392).
2-3-2 بلوغ در نوجوانی
بلوغ مهمترین تحول و تغییری است که در دوره نوجوانی به وقوع میپیوندد و تمامی عرصههای زندگی نوجوان را تحتتأثیر خود قرار میدهد. پدیده بلوغ دارای تنوع زیادی است و هر کدام از انواع آن دارای خصوصیاتی است. در اینجا برای آشنایی مختصر، به توضیح تعدادی از آنها پرداخته میشود.
بلوغ جنسی: این نوع بلوغ با ازدیاد هورمونها در خون و تظاهرات آن آغاز میشود و دگرگونیهای فیزیکی و بیوشیمیایی، وضعیت جدیدی در نوجوانان به وجود میآورد که از لحاظ تفاوتهای فردی، این نوع بلوغ از نظر شدت و مدت متفاوت میباشد. از لحاظ سنی، بلوغ جنسی در اکثر پسران در11 تا 15 سالگی و در دختران حدود 9 تا 14 سالگی می باشد(احمدوند،1386).
بلوغ شرعی و دینی: شکل دیگری از بلوغ، بلوغ شرعی است و آن بلوغی است که در فقه شیعه در پسران 15 سال تمام قمری و برای دختران 9 سال تمام قمری است. در فقه حنفی دختر را در 17 سالگی و پسر را در 18 سالگی بالغ میدانند و در فقه مالکی نیز بلوغ را به سن وابسته نمیدانند(شرفی به نقل از احمدوند،1386).
بلوغ ذهنی و هوشی: زمانی است که کمال در هوش، عقل، حافظه، تصور و تخیل و نیز توان برهانپذیری و برهانآوری(استدلال) شکل میگیرد. نوجوان در شرایطی قرار میگیرد که میتواند برای گفتهها و اعمال و رفتار خود دلایلی قانعکننده عرضه کند و یا برای اقدام به امری بیندیشد. اکثر دانشمندان و صاحبنظران سنین حدود 14 تا 16 سالگی را سنین کمال هوش میدانند(قائمی،1388).
بلوغ اعتقادی و فرهنگی: بلوغی که در آن فرد بتواند دارای فکر و اندیشهای روشن و فلسفهای قابل دفاع برای زندگی باشد. فلسفه زندگی و مرگ را بداند و به معنای دیگری بداند از کجاست؟ در کجاست؟ به کجاست. کسی که بتواند به این سه سؤال پاسح منطقی و صحیح بدهد میتوان در او رشد بلوغ فرهنگی و اعتقادی را مشاهده کرد(گرامی،1390).
بلوغ روانی:در این نوع بلوغ، رشد ادراک و هویتیابی مطرح است و فرد میتواند بدون اتکای به دیگران به خود متکی باشد و از آزادی و استقلال به گونهای مشروع جای پایی داشته باشد و بتواند خود را از تعلقهای شدید و وابستگی گوناگون آزاد نماید و پختگی روانی را که به فرد قدرت تشخیص مسائل و تمییز مصلحت زندگی میرساندکسب نماید. بلوغ در جنبههای عالی رشد روانی مثل وجدان، حقیقت دوستی، زیبادوستی، کمالجویی، عدالتخواهی، آزادیخواهی و دفاع که حاکی از بیداری فطرت است و در سایه آن آدمی میتواند خود را به اوج انسانیت برساند مشهود است(قائمی،1388).
بلوغ جسمانی: منظور، رشد و تکامل اعضای بدن است به گونهای که رشد قد و قامت، استخوان بندی و سایر اعضای بدن به حد نهایی پختگی و کمال خود برسند(شرفی،1376).
3-3-2 ابعاد و ساختار رشد نوجوانی
کلید شناخت نوجوان در گرو آشنایی با رشد و ابعاد آن است. برای طراحی هرگونه برنامه آموزشی و تربیتی ابتدا باید از قوانین رشد، آگاهی لازم وجود داشته باشد. بررسیها نشان میدهد در شرایط کنونی برنامهای موفق است که در راستای رشد نوجوان طراحی شود. رشد این دوره سنی دارای ابعادی است که عبارتند از: بُعد جسمانی و جنسی(بلوغ) – بُعد ذهنی، شناختی و عقلی – بُعد اجتماعی و فرهنگی- بُعد هیجانی و عاطفی- بُعد اخلاقی و ارزشی.
اول: رشد جسمانى و جنسی
رشد جسمانی و جنسی از مهمترین جنبههای رشد است که در محدوده زمانی کوتاهی اتفاق میافتد و نوجوان را از حالت کودکی خارج، و او را بزرگسال میکند. حدوداً چهار سال طول میکشد. این رشد در دختران در حدود سن 11- 10 سالگی شروع و در 13- 12 سالگی به نقطه اوج خود میرسد و سرانجام در 18- 17 سالگی متوقف میشود. در پسران از سنین 13- 12 سالگی شروع و در 14 سالگی به اوج رسیده و سرانجام در 19- 18 سالگی که آغاز جوانی است پایان میپذیرد. علاوه بر تفاوتهایی که در رشد دختران و پسران از نظر زمانی مشاهده میشود سرعت رشد آنان نیز با یکدیگر متفاوت است. این رشد تحت تأثیر عواملی چون وراثت، سلامت جسمانی، شرایط جغرافیایی، کیفیت و میزان تغذیه، اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی خانواده قرار دارد(گرامی،1390).
دیگر تغییرات جسمانی و روانشناختی که در طی این زمان روی میدهد سبب میشود تا کودکان از نظر شکل بدنی و صفات و نیرومندی و کارکرد، مشابه بزرگسالان شوند. تفاوتهای بین دو جنس از نظر شکل و دیگر صفات بدنی در این زمان آشکارتر است. برخی تفاوتهای جنسی نظیر تفاوت در نیرومندی و هماهنگی بدنی احتمالاً تا حدی به علت انتظارات اجتماعی متفاوت برای دو جنس است. در این قسمت همانند رشد بدنی غیرجنسی، رشد جنسی نیز از طریق فعالیتهای هورمونی راهاندازی و کنترل میشود(بیابانگرد،1384).
دوم: رشد شناختى
دگرگونی این جنبه از رشد مانند رشد جسمانی به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست، چرا که رشد عقلی از پیچیدهترین فعالیتهای ذهنی است و تعیین دقیق استانداردهای آن قدری مشکل ولی امکان پذیر است. اهمیت و تأثیر رشد ذهنی و شناختی بر شخصیت نوجوان بسیار زیاد است چراکه رشد ذهنی و شناختی است که سایر ابعاد رشد آدمی را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
در صورت وجود شرایط مناسب، تواناییهای هوشی تا اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی رشد کرده و به اوج خود میرسد. پیاژه73 (ترجمه شکیبا،1367) فرایند رشد تفکر را به چهار مرحله تقسیم کرده است. نوجوانی با به وجود آمدن تفکر صوری یعنی آخرین مرحله رشد شناختی مقارن است(بیابانگرد،1384). در این مرحله نوجوان به جای تفکر شهودی صِرف، بیشتر درگیر تفکر انتزاعی و آرمانخواهانه و منطقی میشود و به تدریج توان استدلال استقرایی فرضیهای، حل مسئله، رفع مشکل و تفکر منتقدانه را به دست میآورد(ساداتیان،1392).
در این قسمت مهمترین ویژگىهاى رشد شناختى ـ عقلى نوجوان بیان میشود:1- پیدایش هوش نظرى(تفکر انتزاعى): پیاژه(ترجمه شکیبا پور 1367) در این زمینه اعتقاد دارد کودکان غالباً مشاهدهکنندگان جهان خارجى هستند و در قید واقعیت محصورند و تفکر آنها وابسته به اشیاى خارجى است. ولى نوجوان قدرت ذهنى فوقالعادهاى پیدا مىکند که او را از قید واقعیتهاى خارجى رها مىسازد و او را به عالم ذهنى و درونى خود متوجه مىگرداند. نوجوانى دوره تفکر انتزاعى است، براساس همین تفکر انتزاعى، بعضى از نوجوانان خوب مىنویسند و وقایع را دقیق مجسم مىکنند و بعضى خوب سخنورى مىکنند و مفاهیم را در قالبهاى متعدد بیان مىنمایند. شاید این زمان است که حس زیباییگرایی نوجوانان را میشود به خوبی شکوفا کرد.
2- ظهور استعدادها: در نوجوانى، با افزایش سن، استعدادها نیز بیشتر اختصاصى مىشود(گرامی،1390)، درحالىکه در کودکى بیشتر عمومى بود؛ در این زمان باید همکاری و کمک لازم برای تعیین هدف تحصیلی بر اساس استعدادهای نوجوانان انجام شود تا تواناییهای فطری آنها در مسیر صحیح هدایت شود.
3- شک و تردید: در این دوره، سادهاندیشى دوران طفولیت از بین رفته است و نوجوان به قضاوت و سنجش و ارزیابى مجدد اشیا، اشخاص، موضوعات و پدیدهها مىپردازد تا در نظام ذهنى خود، دوباره آنها را باز سازد. از اینرو، شاید در همه چیز شک کند و یا به همه چیز، حتى افکار و عقاید والدین خود انتقاد نماید. در این دوره، بر خلاف کودکى، نوجوان، بزرگسالان را افرادى عارى از عیب و اشتباه نمىداند، بلکه به عکس، کوچکترین عیب والدین را با ذرهبین مخصوص دوره بلوغ، بزرگ مىبیند و شاید این اشتباه اصلاً براى نوجوان، قابل تحمل و بخشش نباشد. بنابراین، در این دوره، نوجوان در ابعاد وجود خود، باورها و اعتقاداتش، دچار تردید مىشود، نه اینکه آنها را نفى کند بلکه مىخواهد آنها را دوبارهسازى کند و آنچه را که قبلاً از روى تقلید و اطاعت پذیرفته بود، با زیربناى فکر و استدلال ذهنى خود، بازسازى کند. بدین وسیله، او در پى کسب استقلال فکرى خود مىباشد(احمدی،1373). از اینرو، در این دوره، معلمان و مربیان نباید انتظار داشته باشند آنچه را آنها مىگویند نوجوان بپذیرد و آنها باید به این خصوصیت شناختى نوجوان توجه کافى مبذول دارند و از شک و تردیدهاى نوجوان نسبت به موضوعات گوناگون دچار نگرانى و اضطراب نشوند، بلکه از شک او براى رسیدن به یقین استفاده نمایند.
اینجاست که نقش دروس بسیار مهم میشود چرا که با محتوای مناسب، دانشآموزان از مسیرهای شک و تردید به خوبی عبور کرده و با استدلال قوی و به کارگیری قوه تفکر خود که از شناختهای فطری هر انسانی است بهرهگیری لازم را کرده و به مسیر صحیح سند اما اگر این محتوا مناسب نباشد میتواند آنها را به مسیر ضلالت بکشاند.
سوم: رشد اجتماعى
اجتماعی شدن به یک فرایند پیچیده یادگیری و انطباق و سازگاری یک عضو با یک جامعه خاص، اشاره دارد. فرایند اجتماعی شدن در نوجوانان اهمیت خاصی دارد زیرا آنها در حال بلوغ جسمانی و هوشی و هیجانی هستند و لذا قادر به فراگیری مهارتهایی هستن
