
محصول جديد تحت تاثير مديريت دانش و نوآوري فرآيند ميباشد. از طرف ديگر با توجه به تاييد تاثير مستقيم مديريت دانش بر نوآوري فرآيند (فرضيه اول تحقيق) و تاييد تاثير مستقيم نوآوري فرآيند بر توسعه محصول جديد (فرضيه سوم تحقيق)، در تکنيک معادلات ساختاري، تاثير غيرمستقيم مديريت دانش بر توسعه محصول جديد از طريق نوآوري فرآيند هم تاييد ميگردد و بنابراين فرضيه چهارم مورد قبول است.
و) نتيجه فرضيه پنج پژوهش(ويژگي شرکتهاي مختلف (نظير: سن استقرار شرکت، تعداد پرسنل تحقيقوتوسعه، تعداد کارمندان و نوع صنعت) تفاوت معنيداري را در ارتباط بين متغيرها (مديريت دانش ، نوآوري فرآيند و توسعه محصول جديد) ايجاد ميکند): همانطور که در فصل چهارم ملاحظه شد، جهت بررسي اين فرضيه از آزمون آناليز واريانس دو طرفه (انووا دو طرفه) استفاده نموده مطابق با نتايج سطح خطاي اين آزمون (جدول 4-8) براي ويژگيهاي سن استقرار شرکت، تعداد پرسنل تحقيق وتوسعه و تعداد پرسنل کل و نوع صنعت کمتر از 05% بوده، بنايراين فرضيه پنجم که مبني بر ويژگي شرکتهاي مختلف (نظير: سن استقرار شرکت، تعداد پرسنل تحقيقوتوسعه، تعداد کارمندان و نوع صنعت) تفاوت معنيداري را در ارتباط بين متغيرها (مديريت دانش، نوآوري فرآيند و توسعه محصول جديد) ايجاد ميکند تاييد ميگردد.
لازم به ذکر است که فرضيههاي تاييد شده تحقيق در راستاي تحقيقات محققين پيشين ميباشد که در جدول 5-1 بطور خلاصه متناسب با هر فرضيه، اسامي محقين موافق با هر فرضيه بيان شده است:
جدول 1-5 مقايسه نتايج تحقيق با نتايج ساير تحقيقات
فرضيه
صاحبنطران موافق با فرضيه
مديريت دانش بر نوآوري فرآيند تاثير دارد.
گالونيک و همکاران (1998)، گرانت (1996) هال و مايرز (2006) ، نوناکا و تاکوچي (1995) و يانگ لانگ و همکاران (2012)
مديريت دانش بر توسعه محصول جديد تاثير دارد.
چون مورمان (1995)، کلارک و همکاران (1995)، سانگ و همکاران (1998)، کرينر (2002) و يانگ لانگ و همکاران (2012)
مديريت دانش بر نوآوري فرآيند تاثير دارد.
ناهاپيت وهمکاران (1998) و ملا و وانگ (2005)، و يانگ لانگ و همکاران (2012)
نوآوري فرآيند بر توسعه محصول جديد تاثير دارد.
يانگ (2005)، بروکمن و مرگان (2003)، گلوت و ترزيوسکي (2004) و يانگ لانگ و همکاران (2012)
ويژگي شرکتهاي مختلف تفاوت معنيداري را در ارتباط بين متغيرها (مديريت دانش ، نوآوري فرآيند و توسعه محصول جديد) ايجاد ميکند.
يانگ لانگ و همکاران (2012)
(منبع: يافتههاي تحقيق)
همانطور که مطالب فوق نشان ميدهد از اصليترين عوامل موفقيت توسعه محصول جديد مديريت دانش و نوآوري فرآيند است. همچنين يکي از کارکردهاي مهم مديريت دانش علاوه بر تاثير بر توسعه محصول جديد تاثير مثبت بر انواع نوآوريها بهويژه نوآوري فرآيند ميباشد. البته مطابق با نتايج تحقيق بر ميزان تاثير اين روابط ويژگيهاي شرکت از جمله سن استقرار شرکت، تعداد پرسنل تحقيقوتوسعه، تعداد کارمندان و نوع صنعت تاثيرگذار ميباشد. لازم به ذکر است با توجه به نتايج آزمون فرضيههاي تحقيق و تاييد روابط فرض شده مدل نهايي تحقيق به شرح شکل 5-1 ارائه ميگردد:
شکل 5-1- مدل نهايي تحقيق
(منبع: يافتههاي پژوهش)
بنابراين با توجه به مدل تحقيق توسعه محصول جديد بخش مهمي از هر تجارت است و فرصتهاي رشد و مزيت رقابتي را براي شرکتها فراهم ميکند. همچنين مطابق با مباني نظري تحقيق و همچنين نتيجه آزمون فرضيه سوم نوآوري فرآيند يک ضرورت انکارناپذير براي توسعه محصول جديد ميباشد. از طرف ديگر مطابق با مطالعات انجام شده در فصل دوم و همچنين نتيجه آزمون فرضيه دوم تحقيق مديريت دانش فاكتوري مهم در توسعهي محصول به شمار ميآيد. البته مطابق با ادبيات تحقيق و همچنين نتيجه آزمون فرضيه اول تحقيق مشخص گرديد مديريت دانش پيش از آن كه يك حوزه جديد مديريتي با قوانين خاص خود باشد به عنوان يکي از مهمترين اجزاي فرآيند خلق نوآوري هم مطرح است و اهميت مديريت دانش و رابطه آن با نوآوري به طور گسترده تاييد شده است. بنابراين با توجه به اين مطالب و همچنين نتيجه آزمون فرضيه چهارم تحقيق مديريت دانش علاوه بر تاثير مستقيم بر توسعه محصول جديد به صورت غيرمستقيم از طريق نوآوري فرآيند هم بر توسعه محصول جديد تاثير دارد. بنابراين با توجه به مباني نظري تحقيق و همچنين روابط شناسايي شده بين متغيرها، مديريت دانش در توسعه محصول جديد به صورت مستقيم و غيرمستقيم (از طريق نوآوري فرآيند) تاثير بسزايي داشته لذا سازمانها با توجه به اهميت مقوله توسعه محصول جديد و همچنين نوآوري فرآيند در بازار کسب و کار امروزي بايستي به مديريت دانش اهميت ويژهاي داده و در راستاي ارتقاي و بهبود آن در سازمان گام بردارند. جهت بهبود مديريت دانش در سازمان و در نتيجه بهبود نوآوري فرآيند (فرضيه اول تحقيق) و همچنين توسعه محصول جديد به صورت مستقيم (فرضيه دوم تحقيق) و غيرمستقيم (فرضيه چهارم تحقيق) پيشنهادات زير به به مديران و تصميمگيران شرکتها پيشنهاد ميشود:
ايجاد ساز و کارهاي مناسب براي ارزيابي توان مديريت دانش و تعريف و بازنگري برنامه توسعه مديريت دانش در سازمان در جهت بهبود مديريت دانش و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد به صورت مستقيم با توجه به نتايج فرضيه اول و غيرمستقيم از طريق بهبود نوآوري فرآيند با توجه به نتايج فرضيه دوم و چهارم تحقيق.
استفاده از روشها و شيوههاي علمي مديريت دانش و تاحد ممكن استخدام افراد متخصص در مديريت دانش يا ارايه آموزشهاي تخصصي در اين حوزه به كارشناسان با مديران شركتها و همچنين تشكيل تيمهاي چند وظيفهاي كه تركيبي از نيروهاي متخصص در تمامي حوزههاي كسب و كار شركت هستند و هدايت آنها در راستاي تحقق اهداف پروژههاي توسعه محصول شركت در جهت بهبود مديريت دانش و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد به صورت مستقيم با توجه به نتايج فرضيه اول و غيرمستقيم از طريق بهبود نوآوري فرآيند با توجه به نتايج فرضيه دوم و چهارم تحقيق.
افزايش کانالهاي جذب دانش همانند حضور بيشتر در نمايشگاهها و همايشهاي تخصصي و بهبود تعامل و اثربخشي جريان ورودي دانش بويژه در ارتباط با مراکز پژوهشي، دانشگاهها و مشاورين و انتخاب افرادي در شرکت به عنوان ديدهبان و مرزگستر دانش به منظور پيمايش محيطي و کاهش فاصله بين سازمان با دانش نوين محيط پيشنهاد ميگردد در جهت بهبود مديريت دانش و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد به صورت مستقيم با توجه به نتايج فرضيه اول و غيرمستقيم از طريق بهبود نوآوري فرآيند با توجه به نتايج فرضيه دوم و چهارم تحقيق.
طراحي و اجراي مكانيزمهاي مستندسازي از يافتهها و تجربههاي اعضاي شركت در طول انجام فعاليتها و استفاده از ابزارهاي مناسب مانند سيستمهاي اطلاعاتي جهت ثبت، نگهداري و بازيابي آنها و تعهد سازمان به ارزيابي دورهاي از ميزان دانش سازماني و ارايه گزارشهاي مكتوب از آن در جهت بهبود مديريت دانش و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد به صورت مستقيم با توجه به نتايج فرضيه اول و غيرمستقيم از طريق بهبود نوآوري فرآيند با توجه به نتايج فرضيه دوم و چهارم تحقيق.
با توجه به نقش افراد در انتقال دانش سازماني براي ارتقاي توانايي و انگيزه کارکنان ميتوان به اهميت نقش آموزش، برنامهها و دورههاي آموزشي، تشويق و پاداشهاي سازماني پيبرد. در ايجاد چنين سازوکارهايي ميتواند نقش مهمي در بهبود ظرفيت جذب کارکنان داشته باشد در جهت بهبود مديريت دانش و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد به صورت مستقيم با توجه به نتايج فرضيه اول و غيرمستقيم از طريق بهبود نوآوري فرآيند با توجه به نتايج فرضيه دوم و چهارم تحقيق
همچين از طرف ديگر جهت بهبود نوآوري فرآيند و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد (فرضيه سوم تحقيق) علاوه بر پيشنهادات فوق به مديران و تصميمگيران در شرکتها موارد زير پيشنهاد ميگردد:
ايجاد سازوکارهاي مناسب براي ارزيابي توان نوآوري در شرکت بويژه نوآوري فرآيند وتعريف و بازنگري برنامه بهبود نوآوري فرآيند در سازمان در جهت بهبود نوآوري فرآيند در سازمان و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد با توجه به نتايج فرضيه سوم تحقيق.
همچنين براي توسعه ايدهها جهت نوآوري فرآيند پيشنهاد ميگردد که يک بانک اطلاعاتي از ايدهها تشکيل گردد و در سطح سازمان اين بانک اطلاعاتي به اشتراک گذاشته شود و همچنين جلسات دورهاي بين واحدهاي مختلف شرکت براي تعامل و تبادل نظر در خصوص نوآوريهاي بويژه نوآوري فرآيند برگزار گردد. لازم به ذکر است اين پيشنهاد در جهت بهبود نوآوري فرآيند در سازمان و در نتيجه بهبود توسعه محصول جديد با توجه به نتايج فرضيه سوم تحقيق.
همچنين با توجه به نتايج فرضيه پنجم تحقيق پيشنهاد ميگردد جهت افزايش تاثير مديريت دانش و نوآوري فرآيند بر توسعه محصول جديد شرکتها به استخدام نيروهاي دانشي بويژه در واحد تحقيق و توسعه خود داشته باشند.
و در نهايت با توجه به محدود بودن دامنه پژوهش مطالعات زير به ديگر پژوهشگران در آينده پيشنهاد ميگردد:
بررسي و آزمون مدل براي شرکتهاي بزرگ و مقايسه با نتايج حاصل شده با تحقيق حاضر بررسي تاثير مديريت دانش بر انواع ديگر نوآوري و ارتباط اين متغيرها با توسعه محصول جديد بررسي اين مدل در جوامع آماري ديگر شهرها و استانها با توجه به تفاوتهاي فرهنگي آنها. با توجه به اينکه علاوه بر مديريت دانش عوامل ديگري نيز بر نوآوري فرآيند تاثير ميگذارند پيشنهاد ميشود در تحقيقات اين عوامل به دو گروه عوامل موفقيت و موانع شناسايي و بررسي شود.
در محيط رقابتي توسعه محصول جديد يکي از بروندادهاي مهم سازمان است. بنابراين پيشنهاد ميشود در مطالعات آينده به ديگر خروجيهاي مهم سازماني چون مزيت رقابتي و انعطافپذيري بر اثر تاثير گرفتن از مديريت دانش و نوآوري توجه شود.
5-3- محدوديتهاي پژوهش
موارد زير را ميتوان بعنوان محدوديتهاي تحقيق حاضر نام برد:
از آنجا که بسياري از شاخصهاي متغيرهاي پژوهش ملموس نبوده و براساس درک شهودي افراد ميباشد، امکان خطا در آن بيشتر بود.
از ديگر کمبودها ميتوان به عدم همکاري برخي از پاسخگويان در تخصيص بخشي از زمان خود بهمنظور تکميل پرسشنامه نام برد.
