
ايمان آوردهايد! هيچ گروهي از شما گروه ديگري را مسخره نكند… .
اسراف
در فرهنگ معين(1342) اسراف اين گونه معنا شده است: «گزافكاري كردن، در گذشتن از حد ميانه، تلف كردن مال، ولخرجي كردن»(ص266).
«اسراف به معني وسيع كلمه هر گونه تجاوز از حدّ در كاري است كه انسان انجام ميدهد، ولي غالباً اين كلمه در مورد هزينهها و خرجها گفته ميشود»(مكارم شيرازي، 1384، صص 509- 508).
قرآن در آيات فراواني شديداً مسرفان را محكوم كرده است:
درسورهی انعام، آيه141 ميفرماید: اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوسـت ندارد «وَلاتُسرِفوا اِنَّه لايُحِبُّ المُسرِفينَ».
در سورهی غافر، آيه 43 مسـرفان را اصحاب دوزخ ميشمـرد: «وَاَنَّ المُسـرِفينَ هُم اَصحابُ النّارِ».
و مجازات الهي را در انتظار مسرفان بیان میکند: «مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّكَ لِلمُسرِفينَ»25.
اضلال26
«خارج ساختن ديگري از مسير و راه درست، به گونهاي كه نتواند راه صحيح را شناخته و تشخيص دهد، اضلال{= گمراه ساختن} ناميده ميشود. از آن جا كه با اين رفتار، راه راست نزد ديگران گُم ميشود و آنها نميتوانند آن را از ميـان هزاران راه ديگر تشخيص داده، بيابند، آن را گمراه كردن ناميدهاند، گمراه كننده، دانسته يا ندانسته، با گفتار يا رفتار خويش، فرد را از راه وصول به حق، منحرف ساخته، به وادي گمراهي ميكشاند»(تهراني، 1384، ص33).
افشاي سّر:
«افشاي سرّ بمعني راز كسي آشكار كردن، سرپوش از روي راز برداشتن، بيرون دادن و بيرون كردن راز»(دهخدا، 1334، ص2635) است.
«بازگو كردن آن چيزي كه پنهان داشتنش از ديد شرع سزاوار است را «افشاي سّر» گويند خواه آن سّر،از عيبها و كاستيهاي خود يا ديگري باشد يا از محاسن و نيكوييهاي ديگري كه او به پنهان ماندن آن مايل است.رفتار و گفتار آدمي به دو گونهی زشت و زيبا است و هيچ انسان خردمندي از آشكار شدن عمل يا سخن زشتش خشنود نميشود؛ بنابراين زشتيهاي پنهان او، سريّ بوده، آشكار كردنش، افشاي سّر به شمار ميرود»(تهراني، 1384، ص 34).
امانتداري
امانت
«امانت معني وسيعي دارد و هرگونه سرمايه مادي و معنوي را شامل ميشود و هر مسلماني وظيفه دارد كه در هيچ امانتي نسبت به هيچ كس خيانت نكند، خواه صاحب امانت، مسلمان باشد يا غيرمسلمان،…تمام انسانها در برابر آن يكسانند. راستگويي و ادای امانت دو نشانهی بارز ايمان و شخصيت انسان است، حتي دلالت اين دو بر ايمان از نماز هم برتر و بيشتر است»(مكارم،1384، صص 263-262).
امام صادق(عليه السّلام) ميفرمايد: لاتَنْظِرُوا اِلي طُولِ رُكوع الرَجُل وَ سُجُودِه، فَاِنَّ ذلِك شَيء قَد اعْتادَه وَ لو تَرْكه اِسْتوحَشَ لِذلِك، وَلكِنَّ اُنظرُوا اِلي صِدق حَديثَه وَاَداءِ اَمانَته ؛ نگاه به ركوع و سجده طولاني افراد نكنيد، چرا كه ممكن است عادت آنها شده باشد، به طوري كه اگر آن را ترك كنند ناراحت شوند، ولي نگاه به راستگويي و اداء امانت آنها كنيد.27
پيامبر اسلام ميفرمايد: مَنْ غَشَّ مُسلِماً فَلَيسَ مِنّا؛ آن كسي كه با برادران مسلمانش تقلب و خيانت كند از ما نيست.28
انتقام
«انتقام در لغت به معناي كيفر دادن و در اصطلاح كيفر دادن ديگري به همان اندازه ستم نموده يا بيشتر از آن است» (طباطبائي، 1372، ص86).
«دربررسي آيات و روايات اين باب اين معنا به خوبي به دست ميآيد كه انتقام به طور مطلق بد نيست. قسمتي از آن مشروع است كه به صورت قصاص29 يا ديه30و مانند آن انجام ميشود انتقام از ظالم براي تأديب و جلوگيري ازستم نيز از همين قسم است، امّا قسمت نامشروع آن جايي است كه بيش از ستم وارده تلافي نمايد31 و از سر كينه توزي براي تلافي استفاده نمايد»(نراقي، بيتا ص335).
اهانت
«در لغت به معناي سبك داشتن كسي، خوار و ذليل گردانيدن، حقير و سبك داشتن، استخفاف، حقارت، تحقير، خواري ذلت و سبك داشت»(دهخدا، 1334، ص314) آمده است.
«اهانت، تحقير، تخفيف و كلمههايي از این قبيل، به معناي سبك كردن و پايين آوردن مقام و منزلت ديگري و كوچك كردن شخصيت او است به كار بردن برخي الفاظ يا نمايش بعضي حركات، از عظمت شخصيت ديگري كاسته، سبب حقارت و خواري او ميشود. اهانت از مادّه «وهن» و به معناي سست كردن شخصيت فرد در اذهان مردم و تخفيف به معناي سبك كردن، و تحقير به معناي كوچك كردن شخصيت او است. اين سه، در واقع يكي بوده يا دست كم نزديك به يك ديگر و ملازم هم هستند؛ زيرا با هر سست كردني، سبك كردن و كوچك كردن نيز همراه است. سست كردن، سبك كردن و كوچك كردن شخصيت، همه به معناي كاستن از ارزش و اعتبار ديگري نزد مردم است. اين رفتار گاه با رفتارهاي ناپسند ديگري همانند فحش و استهزاء يكي ميشود و گاه به شكلي مستقل و جداگانه از انسان سر ميزند. چه بسا اهانتي كه نه ميتوان آن فحش دانست و نه استهزايش خواند؛ براي نمونه، روي برگرداندن از كسي كه با انسان سخن ميگويد، فحش به او يا استهزايش نيست، ولي گاه اهانت به شمار ميرود. همچنين به كاربردن الفاظي چون بنشين و بايست با فردي والا مرتبه، شمرده ميشود؛ در حالي كه فحش و استهزا نيست»(تهراني، 1384، ص105).
«در احاديث نيز از اهانت به مؤمن نهي شده، تا جايي كه احترام به مؤمن احترام به خدا و اهانت و تحقير مؤمن اهانت به ذات اقدس الهي و موجب خشم خداوند و سبحان به شمار ميرود و حضرت امام صادق(عليهالسّلام) در ذيل حديث قدسي ميفرمايد:
قالَ الله عَزَّوَجَلَّ لِيَاْذَن الْحَرْبِ مِنّي مَن آذيي عَبْدِي الْمُؤمِن32…
خداوند عزّوجلّ فرمود:كسي كه بنده مؤمن مرا خوار بشمارد بداند كه خداوند با اودرجنگ است…
اِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ كَتَمَ ثَلاثَه،… وَ كَتَمَ وَليه في خَلْقِه،… وَ لايزْرَانّ اَحَدكُم مِنْ خَلقِالله، فَانّه لا يدري اَيّهُم وَليُالله.
خداي عزّوجلّ سه چيز را در سه چيز مخفي كرده است:… ولّي خود را در ميان خلق خويش مخفي داشته است… بنابراين مبادا هيچ يك از شماها احدي از بندگان خدا را كوچك شمرد، زيرا نميداند كدام يك از آنها ولّي خدا است»(نراقي، بيتا، ص143).
ایثار و گذشت
هرندی(1387) ميگويد: «ایثار در زبان عربی و اصطلاح مردم مسـلمان به معنای برتری و گذشت است… درزبان عرب اَلاُثْرَه وَ الْمَأثره به معنای کرامت و فضیلت است و به همـین جهت عرب از مکارم خود به مـآثر یـاد میکند(ابن منظور،1988،صص 72-70) در زبان فارسی هم ایثار به معنای برگزیدن، غرض دیگران را برغرض خویش مقدّم داشتن، دیگری را دررسیدن به منفعت و دفع ضرر برخود مقدم داشتن، آمده(دهخدا،ج1). بدین ترتیب باید گفت: ایثاردرهر مورد، کاری است بالاتر از وظیفه، خواه وظیفه اجتماعی بـاشد یا ملی و یا قومی و یا حتی وظیفـهی عبادی، عبادتی که معبود بدان نیاز ندارد اما بنده خوشحال است که در مقابل معبود کرنش میکند.زیرا عبادت وقتی جنبه الزام ووجوب پیدا میکند به جا آوردن آن خواست معبود است و چون عابد بیـش از آن چه وظیفهاشهست بجا آورد ایثار کرده گرچه در این ایثار نفعی برای طرف مقابل یعنی خدا متصور نیست، ولی فضیلتی برای بنده محسوب میشود».33
بهتان
«بهتان در لغت به معناي «تحقير شدن» يا «تحقيركردن» است و در نزد عرف، به معناي «دروغ بستن به افراد به گونهاي كه مايهي تحقير شود» به كار ميرود. بهتان نزد دانشمندان اخلاق نسبت دادن رفتار يا گفتار يا حالتي زشت و ناپسند به كسي است كه از آن زشتي، پاك و منزه است» (تهراني، 1384، ص130).
حضرت امام موسي بن جعفر(عليهالسّلام) فرموده است:
وَ مَنْ ذَكَرَه مِنْ خَلْفِه بِها هُوفيه مِمّا لا يَعْرِفُه النّاس اِغْتابَهُ وَ مَنْ ذَكَرَ بِما لَيْسَ فيه فَقَدْ بَهْتَه34 شخصي كه پشت سر كسي آن چه را كه در او هست و مردم نميدانند، يادآور شود، غيبت كرده و كسي كه آن چه را در او نيست، يادآور شود، «بهتان» زده است.
بيهودهگويي
«مقصود از بيهودهگويي، به زبان آوردن سخني است كه فايدهي مجاز و مشروع دنيايي يا آخرتي، مادي يا معنوي و عقلايي يا شرعي نداشته باشد. سخن گفتن از آن چه براي گوينده بهرهاي ندارد،
بيهودهگويي است كه از آن به شهوت كلام نيز تغيير شده است»(تهراني، 1384، ص 322).
اميرمؤمنان علي (عليهالسّلام) به مردي كه فراوان سخن ميگفت، فرمود:
يا هذا اِنَّكَ تُمْلي عَلي حافِظَكَ كِتاباً اِلَي رَبِّكَ مُتكلِّم بِما يُعْنيكَ وَدِّعْ ما لايُغْنيكَ35
همانا تو نامهاي را به سوي پروردگارت نزد دو فرشتهي نگاهبانت پر ميكني؛ پس از آنچه مفيد است، سخن بگو و چيز بيهوده را رها كن.
تجسّس
رحمان ستایش(1387) ميگويد: «واژهي عربی تجسّس، در اصل به معنای «با دست لمس کردن» و مجازاً به معنای «نگاه کردن از سر کنجکاوی برای شناسایی دیگران» است (ابن منظور؛ذیل «جَسّ»). این واژه در فارسی به معنای «خبر جستن» است (دهخدا، ذیل واژه ). معنای واژة تجسّس، جستجو در باطن کارها و بیشتر مربوط به امور شر است… . در قرآن کریم این واژه تنها یک بار، به صورت «وَلاتَجَسَّسُوا» آمده است(حجرات : 12). مفسران مراد از تجسّس را در این آیه ــ که مورد نهی قرار گرفته ــ تفتیش کردنِ اسرار و امور مخفی مؤمنان دانستهاند(طبرسی؛ذیل آیه) در احادیث نیز تجسّس وتفتیش در امورخصوصی و پنهانی مؤمن، سخت نکوهش شده(طبرسی،همان) و مؤلفانِ جوامع حدیثی گاه ابواب خاصی را به این موضوع اختصاص داده اند (رجوع کنید بهبخاری جعفی، ج 4، ص 60ـ61؛ کلینی، ج 2، ص 354ـ 355؛ حرّ عاملی ، ج 12، صص 274ـ276؛ نوری، ج 9، ص 108ـ 111)، از جمله در حدیثی از پیامبراکرم(صلیاللّهعلیهوآلهوسلَّم) است، آن حضرت پس از برحذرداشتن مؤمنان از سوءظن و تجسّس، آنان را به برادری فراخوانده است. به فرمودة امام صادق(علیهالسّلام) جهل در سه چیز مطلوب است، از جمله نسبت به چیزی که مقصود شرع نیست (رجوع کنید به ابن شعبه، ص 317). بر این اساس، علمای اخلاق هم جستجو کردن در اسرار و امور پنهانیِ (عورات) دیگران را ناپسند شمردهاند(ورّام ،ج 1،ص 115،ج 2،ص 208). از مصادیق تجسّس حرام، استماع مکالمات غیرعلنی اشخاص است که مشمول حکم آیة دوازدهم سورة حجرات و احادیث مربوط به آن میگردد. درحدیث است، کسی که به رغم خواست افراد به گفتگوی آنان گوش دهد نکوهش شده و جزایش در روز قیامت، ریختن سرب گداخته در گوش وی ذکر گردیده است(حویزی،ج5،ص93). هر چند در زمینة اسرار شخصی و مسائل خانوادگی اصل بر حرمت تجسّس است، امّا اگر هنگامی که پای مصالح اجتماعی و حفظ امنیت جامعه به میان بيايدو از تجسّس و تفتیش گزیری نباشد، بدین ترتیب، درمواردی تجسّس جایز وحتی واجب میشود، بدین قرار: مراقبت از تحرکات نظامی دشمنان بیگانه، مراقبت از فعالیتهای مخالفان و معاندان داخلی و جاسوسان، نظارت بر کارگزاران حکومت و نحوهي عملکرد آنان و آگاه شدن از نیازها و مشکلات و شکایتهای مردم (سبحانی، ج2، ص 542)».
تفحش
«فحش، بذا، سلاطه، تفحّس و سبّ، كلماتي گوناگون با معاني بسيار نزديك به هم، بلكه مترادف و هم معنايند. فحش در لغت به معناي افزايش بدي از حّد مجاز است. يعني وقتي بدي از حد خود فراتر رود، شخص به ناسزاگويي روي ميآورد. «تفحّش» به معناي بيهوده گفتن يا هرزهگويي، «سـّب» به معنار گفتار زشت يا دشمنام… است. دانشمندان اخلاق، به كار بردن سخنان زشت براي اشخاص را فحش و ناسزا ميگويند»(تهراني، 1384، ص 264).
از حضرت امام محمد باقر(عليهالسّلام) روايت شده است:
اِنَّ اللهَ يُبْغِضُ الْفاحِشِ الْمُتفَحِّش
همانا خداوند فحش دهندهي هرزهگو را دشمن ميدارد.36
تفاخر
«تفاخر بنا به گفته اهل لغت «بر همديگر نازيدن» است. در اصطلاح علماي اخلاق، افتخار يا مباهات به زبان است به واسطهي چيزي كه آن را كمال خود ميپندارد،… اسباب تفاخر بسيار است كه برگشت همة آنها به اين است كه شخص متكبر و فخر فروش به خاطر كوچكي افق فكر و پستي همّت و كم ظرفيتي خود، كمالي را در خويش توهّم ميكند كه، باعث
