
ناطق”629 درباره امامان معصوم 7 نمونه اوج اين مرحله در وجود يک انسان است.
در اين مرحله، تلاوت کننده در آينه کلام، متکلّم را و در آينه کلمات، صفات و اسماء الهي را ميبيند و به خود و قرائت خود نظر ندارد؛ بلکه تمام همّ و غمّ وي مصروف متکلّم است و تنها به او ميانديشد. درباره همين درجه اعلاست که از امام صادق 7 روايت شده است:
“لَقَد تَجلّى الله لِخَلِقِه في كَلامِه و لكنَّهُم لا يُبصِرون؛ خداوند در کلامش براي مخلوقاتش تجلّي يافته است ولي آنان نمي بينند”630
همچنين وقتي از ايشان در مورد بروز حالت بي هوشي در نماز پرسيدند فرمود:
“من آيه اي را مکرر بر قلب خويش تلاوت ميکردم و آنقدر ادامه دادم تا آنکه مستقيماً آن را از متکلّم آن شنيدم؛ در آن هنگام ديگر جسم من تاب و توان مشاهده قدرت و عظمت خداوند را نداشت”631
4. گفت و گو
از جمله اقداماتي که مايه ارتباط عيني، تأثيرپذيري، هماهنگ شدن با قرآن و درگير شدن انديشه و قلب تلاوت کننده با آن ميگردد، گفتوگو با قرآن است. در پرتو اين اقدام، حالت غفلت و مدهوشي به هوشياري و آمادگي تبديل ميشود؛ از اينرو لازم است که شخص قاري قلب خود را متوجّه معاني کلماتي که آنها را تلفظ ميکند بنمايد. معناي آيهها را بداند و در اوامر و نواهي قرآن بينديشد و آنها را از جان و دل بپذيرد. اگر درباره آن آيه در گذشته کوتاهي کرده در پيشگاه خداوند توبه نمايد. هر گاه به آيه رحمت رسيد شادمان گردد و در آيه وعيد و عذاب محزون شود و به خداوند پناه برد. اگر هم به آيه دعا رسيد در پيشگاه خداوند دست به دعا بردارد.632
در روايتي به نقل از حذيفه آمده است: “شبي را با رسول خدا 9 نماز ميخواندم. سوره بقره را آغاز فرمود و آن را قرائت نمود؛ سپس آل عمران را آغاز کرد و قرائت فرمود، آرام آرام تلاوت ميکرد؛ اگر به آيه اي ميرسيد که در آن تسبيح بود، سبحان الله ميگفت؛ اگر دعايي در مضمون آيه وجود داشت دعا مينمود و اگر زمينه اي براي تعويذ در آيه وجود داشت به خداوند پناه ميبرد…”633
5. تطبيق
برخي از قرآن پژوهان و مفسّران در ارتباط با عينيسازي، واقعگرايي و کاربردي کردن ارتباط با قرآن، بحثي را با عنوان “تطبيق” مطرح ساخته از دو نوع تطبيق سخن به ميان آورده اند:634
5-1. تطبيق در تلاوت: مراد از تطبيق در تلاوت، شبيه همان معناي “تخصيص و تأثير” است که انسان خود را در برابر خدا ببيند و تصور کند که اين آيات براي او و درباره حال طبيعي او نازل شده است. امام خميني( مينويسد:
“يکي از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتايج بسيار و استفادات بي شمار نائل کند تطبيق است و آن چنان است که در هر آيه از آيات شريفه که تفکّر ميکند مفاد آن را با خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد”635
5-2. تطبيق در تفسير
تطبيق در حوزه تفسير قرآن که به ظهور اصطلاح “تفسير تطبيقي” انجاميده است در دو معناي متفاوت استعمال ميشود. معناي اوّل که ظاهرا در حوزه زبان و فرهنگ فارسي رواج دارد، مطالعهاي مقايسهاي در حوزه تفسير است. اين مقايسه ميتواند در حوزههاي متنوّع از تفسير آيات قرآن و نيز ميان تفاسير مختلف انجام گيرد.636
معناي دوّم از تفسير تطبيقي، ناظر به کاربرديکردن تعاليم قرآن و تطبيق و اجراي تعاليم و دستورات کلي آن در زندگي و منطبق ساختن آن ها بر قواعد جزئيتر و مصاديق عيني است.637 بدينسان تلاش ميشود جلوههاي عملي، پيامهاي کاربردي و الهامات انسانساز آيات قرآن مقابل ديدگان مخاطب قرار گرفته برجسته شود638 و رابطه عيني آنها با زندگي و رفتار انسان و نقش آن در سعادت و شقاوت دنيوي و اخروي او نشان داده شود تا شوق به سوي عمل و انگيزه به سمت حرکت فراهم آيد؛ به اين منظور مفسّر اوّلاً، از پرداختن به مباحث غيرضروري که دانستن يا ندانستن آن اثري در زندگي مردم ندارد صرفنظر ميکند؛639 ثانياً، زبان و ادبيات تفسير خود را هماهنگ با فهم عموم مخاطبان در نظر گرفته از پيچيدهنويسي و سطحينويسي، مختصرنويسي اخلالگر در معنا و مفصلنويسي حوصلهبَر و کمفايده بهشدت پرهيز ميکند؛ ثالثاً، با روشهاي مختلف، ابعاد حضور آيه را در زندگي عيني ميسازد. “عينيسازي آيات” ميتواند با اقدامات متعددي صورت پذيرد؛ از جمله:
1. بيان کارکردها، فوايد و آثار عيني يک توصيه قرآني640
2. تبيين حکمت تشريعات قرآني641
3. بيان عواقب و مضرات ترک يک توصيه و حکم قرآني642
4. بيان مشاهدات، تجربيات و خاطرات مفسّر از خود يا ديگران نسبت به يک حقيقت قرآني643
5. ارائه اخبار يا گزارشات نهادها و مراکز معتبر در جهت تأکيد بر يک آموزه قرآني.644
6. بيان الگوهاي موفق و نمونه هاي ناموفق از يک موضوع تربيتي.645
7. تطبيق آيه بر حوادث جاري و عيني و پيام گيري از آنها.646
8. نقد و تحليل باورها و خرافات رايج با تبيين جنبه هاي صحيح آن.647
9. نشان دادن سنتهاي الهي در انسانها و جوامع.648
10. اشاره به شبهات رايج و پاسخ اقناعي به آنها.649
11. نقد هدفمند واقعيات و رخدادهاي حاضر.650
12. نتيجهگيري تربيتي از قصهها و حکايتهاي قرآن.651
13. اهتمام به حکمتها و عبرتها در سيره پيامبر9 و اهل بيت ايشان.652
14. نقد مطالب تفسيري خلاف با جهت گيري هدايتي.653
15. بهره گيري از يافته هاي جديد و معتبر علوم در فهم قرآن و تأکيد بر معجزه بودن آيات الهي. 654
16. بهره گيري از اظهارات و سخنان دانشمندان علوم در تأکيد بر گزارهاي از گزارههاي قرآني. 655
در يک کلمه وظيفه مفسّر تربيتي، مصداقيابي و کاربرديسازي تفسير، متناسب با هر عصر و نسل است. در حقيقت تفسير تربيتي با توجّه به اين رسالت، “تفسيري عصري” و “اقناعي”656 است؛ به اينمعنا که ميکوشد احتياجات تربيتي هر عصر را متناسب با زبان و شرايط آن در نظر بگيرد و نسل جديد را در مقابل شبهات و اشکالات روزآمد قانع سازد و نيازهاي مختلف معرفتي و رفتاري آنان را در پرتو قرآن مرتفع سازد.
برايمثال در “تفسير نوين” ذيل آيه نهم سوره تکوير: “وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَت” و در بحث از “زنده به گور کردن دختران” ميخوانيم:
“حال بايد ديد که اين آيه و آيات ديگري که در موضوع کشتن اطفال معصوم از ترس فقر و ننگ نازل گرديده است مانند: “وَ لا تَقْتُلُوا اولادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاق؛ فرزندانتان را از ترس ناداري مکشيد”657 فقط مخصوص عرب جاهلي بوده است و امروز به صورت تاريخ و نقل سرگذشت بايد به آنها نگريست؟ البته نه، قرآن هميشه زنده است. مگر بشر متمدن عصر ما فرزند خود را نمي کشد؟ اگر تازيان نادان فقط دختر را ميکشتند انسان زمان ما هم دختر و هم پسر را ميکشند؛ مگر کورتاژ و سقط جنين در بزرگترين ممالک متمدن فراوان نيست؟ مگر امراض تناسلي اين همه کودکان را نابود نميسازد که با عمل جراحي بچه را قطعه قطعه کرده و خارج ميسازند؟ مگر در همين شهر چندي پيش مردي دخترش را از شدت فقر خفه نکرد؟ و همچنين صدها از اين قبيل موارد که اگر شمارش دقيقي در دست باشد معلوم ميشود که در جامعه بشر عصر موشک هزارها برابر يک قبيله مخصوص عرب که چنين جنايتي با مرتکب ميشدند اطفال معصوم به دست مادر و پدر کشته ميشوند صرف نظر از پدران و مادران فاسد و هوس بازي که روح اطفال خود را فاسد و تباه ساخته آنها را به هلاکت معنوي ميکشانند. و به قول امام صادق7 و امام باقر 7 بدترين نوع کشتن و قتل نفس را مرتکب ميشوند و آيه کريمه و آيات مشابهش تمام اين موارد را شامل ميشود…”658
بهعنوان نمونهاي ديگر از شاخصه عينيسازي و واقعگرايي، در تفسير هدايت، ذيل آيه 83 سوره مبارکه قصص چنين ميخوانيم:
“تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ؛ و آن دار آخرتى است كه مخصوص كسانى قرار دادهايم كه خواستار بلندى و برترى در زمين نيستند.”
چه آزمايش دشوارى است كه صاحبان حكومت و سياست در معرض آن قرار مىگيرند، و پروردگار از آنان مىخواهد كه از روى قلبهاى خويش پوشش تكبّر را كنار زنند، و براى مردم و با مردم زندگى كنند، و در تراز ناكامان از ميان مردم خود را قرار دهند، و در كجا مىتوانيم اين گونه كسان را پيدا كنيم؟! آرى، چنين كسى امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب 7 بود كه راذان از او چنين روايت كرده است:
“در آن هنگام كه والى و فرمانروا بود، در بازارها به راه مىافتاد و گمراه را راهنمايى مىكرد، و به يارى ضعيف مىپرداخت، از درِ بقالان و فروشندگان مىگذشت و در برابر آنان قرآن را مىگشود و اين آيه را تلاوت مىكرد و مىگفت كه: اين آيه درباره اهل عدل و تواضع از واليان نازل شده است، و اهل قدرت از ديگر مردمان”.
هر كس بدون شايستگى در هر زمينه طالب رياست و سرورى شود، هر چند رهبرى يك حزب يا يك جمعيت، و حتى رياست قبيله يا خانواده خود را داشته باشد، مشمول اين آيه است.
گويى اين گفته خداوند متعال را نشنيده بودند كه: “تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ” آرى … به خداى سوگند كه آن شنيده و فهميده بودند، ولى دنيا در برابر چشمان ايشان شيرين جلوه مىكرد، و از زيور و زينت آن خوششان مىآمد”.
“وَ لا فَساداً؛ و نيز خواستار فساد و تباهى نيستند.”
و از آشكارترين مصداقهاى آن است: تباهى كردن در اقتصاد به تزوير، و دزديدن تلاشهاى فقيران به وسايل غير شريف، و بازى كردن با ارزاق بندگان خدا از راه احتكار، ولى فساد به همين جا محدود نمىماند، بلكه همه شهوتهاى دنيا، در صورتى كه در حدود عقل و شرع توقف پيدا نكند، تو را به فساد دعوت مىكند مگر اسراف و زيادهروى در مصرف كردن فراوردههاى طبيعى در آنها ايجاد فساد نمىكند، و چنين است پرخورى و حرص داشتن در اعمال جنسى كه جسم را فرسوده مىكند و آن نيز به نوبه خود گونهاى از فساد است.
مگر چنان نيست كه طلب كردن مزد بيشتر در مقابل انجام كار كمتر كفه فساد را در زندگى تو سنگينتر نمىسازد؟! آرى … و به همين سبب در حديثى از صفت مؤمن چنين سخن رفته است: “مؤمن براى مدد رساندن آمادگى دارد، و بار خويش را بر دوش ديگران نمىگذارد”. من به صراحت مىگويم كه: روش مصرف خارج از قاعده و وجود حرص و آز در فرزندان اجتماع چيزى است كه- در نتيجه- به تسلط مترفان و متنعمان صاحب ثروت بر ما منجر مىشود، و از طريق آنان امپراطورى بين المللى بر ما حكومت پيدا مىكند. مترفان و خوشگذرانان بخش ظاهرى كوه يخ را در فساد اقتصادى تشكيل مىدهند. آنان شاخههاى درختى به شمار مىروند كه رگ و ريشه آن در جامعه بسيار به اعماق فرو رفته است. دويدن به دنبال سود سريع، و سستى در كار، و در جستجوى آسايش و آرامش رايگان بودن، و ترك اتقان و استحكام در امور، و كمفروشى در كار، همه از عوامل انحطاط اقتصادى به شمار مىرود، و آن به نوبه خود به فقر و تبعيت از بيگانگان مىانجامد. متاع دنيا وسيلهاى براى رسيدن به آخرت پاكيزه است، و بهترين روشها براى آزاد و خلاص شدن از فساد عبارت از زهد در دنيا است، و بياييد با هم حديث آينده را در تفسير آيه و بيان مصداقهاى پنهان آن بخوانيم كه مىگويد:
از حفص روايت است كه ابو عبد اللَّه 7 گفت:
“منزلت و جايگاه دنيا در برابر من همچون مردارى است. اگر ناگزير باشم، اى حفص! از آن مىخورم. خداوند تبارك و تعالى مىداند كه بندگانش چه مىكنند، و به كجا روانه مىشوند، پس به سبب علم سابقى كه درباره آنان دارد، در برابر كارهاى بدشان صبور مىماند، پس مبادا حسن طلب از كسى كه از فوت بيمى ندارد تو را بفريبد، و سپس آيه شريفه: “تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ …” را تا پايان آن تلاوت كرد و مىگريست و مىگفت: سوگند به خدا كه آرزوها با اين آيه از ميان رفت”..659
فصل پنجم
ابزارهاي تفسير تربيتي
تفسير تربيتي به منظور تأثير بيشتر بر مخاطبان و استخراج آموزههاي بيشتر تربيتي، از ابزارهايي بهره ميجويد. اين ابزارها هم بعد تربيتي و هم بعد تفسيري را تأمين ميکنند. برخي از عناصري که تحتعنوان “ابزار” از آن ياد شده است، ميتوانند “منبع تفسير” نيز قرار
